چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

لیلا حاتمی و فرهنگ روبوسی، روزانه های ف م سخن

روزانه های ف م سخن
روبوسی جزو فرهنگ مردم و جوانان فرانسه است. زن و مردی که یکدیگر را می شناسند موقع سلام و احوالپرسی روی هم را می بوسند. روبوسی اما در ایران یک جرم نانوشته و یک تابوی پنهان است. افراد مذهبی حتی در فرودگاه مادر و خواهر خود را نمی بوسند و این کار را عیب می دانند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در مسجد حجت بن حسن سهروردی تهران٬ تابلویی به این مضمون نوشته شده است که روبوسی کار زشتی ست و مشاهده شده که اقوام فرد درگذشته روی یک دیگر را در مسجد و خیابان های اطراف می بوسند و نباید چنین کاری کرد.

البته نه شرع و نه قانون هیچ کدام نمی توانند بگویند پسر حق ندارد مادر و برادر حق ندارد خواهر خود را ببوسد. این ها برای جلوگیری از شیوع «بیماری» روبوسی٬ حلال را هم حرام می کنند.

لیلا حاتمی با روبوسی با ژیل یاکوب، و عباس کیارستمی با روبوسی با کاترین دونوو٬ و اصغر فرهادی با روبوسی با برنیس بژو٬ هر یک حادثه ای دلخراش در فرهنگ اسلامی آقایان آفریدند. حادثه ای که ظاهرا علیه آن٬ آقایان نمی توانند کاری انجام دهند. اگر کیارستمی حقیقتا موقع روبوسی غافلگیر شد٬ فرهادی با کراواتی که زده بود و خصوصا لیلا حاتمی که به خوبی فرهنگ فرانسه را می شناسد این ریسک را پذیرفتند و کاری را که هیچ زشتی در آن نیست٬ انجام دادند و نشان دادند که مردم ایران٬ با فرهنگ مردم جهان نه خصومت که سازگاری تام و تمام دارند. چقدر زشت است دیدن صحنه زنی که دست اش را به طرف دولت‌مرد ایرانی دراز می کند و مرد از دست دادن با او می پرهیزد. زشتی این کار ناگفتنی است و اثر آن تا مدت ها بر افکار عمومی باقی می ماند.

جوانان ما هم در ایران با روبوسی علنی با نزدیکان شان جلوی ممنوعیت بی دلیل این کار را می گیرند و به حکومت نشان می دهند که روبوسی با خواهر و مادر مساله ای شخصی ست و به حکومت ربطی ندارد.

روبوسی ویژه دو نماینده:
95454_471.jpg

همه بوسه‌های لاریجانی:
larijanikisspictorial.jpg

جمهوری اسلامی و فرهنگ دست دادن:
IRIcultureofHSH.jpg

استقبال از رفسنجانی با شعار و تمسخر
به گزارش خبرگزاری ها، هاشمی رفسنجانی برای افتتاح طرح نیمه کاره ی گداخت هسته ای به دانشگاه امیرکبیر رفت. موقع ترک محل، عده ای دانشجو(؟)ی سازمان یافته در انتظار او بودند و تابلوهایی حاکی از دلواپسی و در نکوهش از سازش هسته ای و تشویق به ادامه تحقیقات هسته ای در دست داشتند. تعداد زیادی محافظ ورزیده آقای هاشمی را اسکورت می کردند ولی با دانشجویان و پلاکاردهای شان کاری نداشتند.

رفسنجانی با لبخند همیشگی اش سوار بر اتومبیل شد و دانشجویان(؟) هم با لبخند پلاکاردهای خود را به او نشان دادند.

به دنبال سخنرانی رفسنجانی در روزهای بعد از انتخابات سال ۸۸ که با شعارهای شدیداللحن مخالفان روبه رو شد و به دنبال فحاشی رکیک سعید تاجیک به فائزه هاشمی و همراهان او٬ حزب الله خودسر(؟) گام بلندی به جلو برداشت. پیش از این خودسرها نه تنها جلوی سخنرانی شخصیت های علمی و سیاسی را در شهرستان های مختلف می گرفتند بلکه حتی مانع از ورود آن ها به شهر خودشان می شدند. اگر سخنران با اتومبیل در حال سفر بود٬ حتی تا ورودی شهر می آمدند و راه را بر او می بستند.

آشوب در سخنرانی سید حسن خمینی و عدم واکنش خامنه ای به آن برگ برنده ی دیگری بود در دست حزب الله خودسر.

به هم خوردن سخنرانی خاتمی در جماران و ترک فوری محل سخنرانی به محض ورود حزب الله موفقیت بزرگ دیگری بود که خودسرها به دست آوردند.

اکنون٬ اگر چه با لبخند٬ زورگویان خودسر کم کم کار را به سران انقلاب نیز کشانده اند و بعید نیست در ماه های آتی شاهد زد و خورد میان اینان با محافظان رفسنجانی هم باشیم.

آیت الله خامنه ای هیولایی را از شیشه ی جادوی خود بیرون آورده است که نه تنها به شیشه بر نخواهد گشت بلکه حتی گریبان نزدیک ترین افراد به خودش را خواهد گرفت و به تعیین سیاست کلان نظام خواهد پرداخت.

دمکراسی آخوندی و تفاوت‌های آن با دمکراسی واقعی
در خبرها از قول صادق زیبا کلام آمده است که: «رودخانه‌ای به راه افتاده و هاشمی، خاتمی و سیدحسن خمینی را با خود می‌برد نام این رودخانه گفتمان دموکراسی‌خواهی است. این سه نفر چه بخواهند و چه نخواهند در مسیر دموکراسی‌خواهی قرار گرفته‌اند»

تصور نمی کنم آقای زیباکلام معنای دمکراسی را ندانند و با گفتمان دمکراسی خواهی آشنا نباشند. من٬ به رغم این که تلاش می کنم از صفت آخوندی به خاطر دلزده کردن مردم کمتر استفاده کنم٬ برای دمکراسی و دمکراسی خواهی یی که آقای زیبا کلام از آن نام می برند صفتی بهتر از این پیدا نمی کنم.

در دمکراسی آخوندی در راس کشور مقامی نشسته است به نام ولایت فقیه که حرف او فصل الخطاب است و می تواند هر نوع تصمیم گیری ملی را ملغا نماید.

در دمکراسی آخوندی جان و مال و ناموس مردم در دست ولی فقیه و دستگاه های زیر نظر اوست. با عفو او زندانی بخشیده می شود و با حکم او سر زندانی بالای دار می رود.

در دمکراسی آخوندی در راس قوه مجریه کسی نشسته است که تدارکاتچی ولی فقیه است.

در دمکراسی آخوندی همین رییس قوه ی مجریه از میان کسانی انتخاب می شود که قبلا توسط شورای نگهبان منتخب رهبری انتخاب شده اند و کسانی که مورد نظر رهبر نبوده اند رد صلاحیت شده اند.

در دمکراسی آخوندی مجلسی وجود دارد که نمایندگان آن باز از میان نمایندگان منتخب رهبری انتخاب شده اند و هرگاه همین نمایندگان کلامی خلاف میل رهبری بر زبان بیاورند بلافاصله با انواع و اقسام انگ ها از مجلس بیرون رانده می شوند.

در دمکراسی آخوندی تشکیلات قضایی٬ دستگاه نیروی انتظامی٬ وزارت کشور٬ وزارت اطلاعات٬ سپاه پاسداران٬ زیر نظر رهبری اداره می شود و تابع منویات ملوکانه ی ایشان است.

در دمکراسی آخوندی٬ در نشریات٬ نمی توان از مقام ولایت٬ از آیت الله های عظما٬ از رییس قوه ی قضاییه٬ از فرمانده سپاه پاسداران٬ از مسائل دینی و مذهبی و از امامان و ائمه اطهار به نحوی که مورد پسند مقام ولایت نباشد سخن گفت و کسی که جرات کند در این موارد سخنی بر خلاف میل مقام ولایت و حکومت بر زبان آورد حداقل اش دستگیری نویسنده و آزار او تا حد توبه و تعطیل کردن نشریه است.

در دمکراسی آخوندی حق راه پیمایی مسالمت آمیز وجود ندارد مگر در حمایت از رهبری و حکومت.

در دمکراسی آخوندی زنان و مردان حق انتخاب پوشش خود را ندارند.

در دمکراسی آخوندی مردم حق خواندن کتاب مورد علاقه شان را ندارند.

در دمکراسی آخوندی نویسندگان حق نوشتن افکار خود را ندارند.

در دمکراسی آخوندی حجاب اجباری ست.

در دمکراسی آخوندی تصمیم گیری برای داشتن رابطه با کشورهای جهان به عهده ی مقام ولایت است.

..........................

و این داستان سر دراز دارد. بهتر بود آقای زیبا کلام در اظهار نظر خود می فرمودند که رودخانه گفتمان دمکراسی خواهی آخوندی! و یا مسیر دمکراسی خواهی آخوندی! در این صورت کلام شان به واقعیت نزدیک تر می شد.

پنجشنبه سیاه و خودفریبی روزنامه‌های میانه‌رو
«ماموران وزارت اطلاعات٬ با مراجعه به منازل خانواده های زندانیان سیاسی که در پنجشنبه سیاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند٬ اقدام به تهدید و بازداشت برخی از ایشان نمودند.»

خبر قطعی و منطبق با روش های وزارت اطلاعات و دستگاه سرکوب حکومت اسلامی ست. بقیه سناریو هم تا حد زیادی قابل پیش بینی است. تهدید خانواده ها به آزار زندانیان در بند٬ تهدید زندانیان به آزار اعضا خانواده ها٬ ایجاد سکوت با رعب و وحشت٬ افتادن آب ها از آسیاب و فراموشی رسانه ای٬ تا بار دیگر و اتفاقی دیگر.

هر خبری به غیر از این٬ که نشانه ای از بهبود اوضاع حکومت اسلامی داشته باشد٬ باید به دیده ی تردید نگریسته شود. تیتر یک روزنامه شرق در روز پنجشنبه ۴ اردی بهشت چنین بود: «با حکم آیت الله آملی لاریجانی٬ رییس سازمان زندان ها تغییر کرد».

تیتر چنان انتخاب شده است که گویی اتفاقی مهم در سیستم قضایی کشور رخ داده است حال آن که چنین نیست. با مراجعه به متن خبر در صفحه ی دو ملاحظه می کنیم که رییس سازمان زندان ها ارتقای مقام یافته است.

روزنامه آرمان در همین روز تیتر صفحه دو خود را چنین انتخاب کرده است:
«رییس سازمان زندان ها تغییر کرد٬ تشکیل تیم بررسی وقایع از سوی دولت...»
در متن خبر اما محسنی اژه ای مژده ی ارتقای درجه ی رییس سابق سازمان زندان ها را می دهد.

هیچ چیز عوض نشده است. لاریجانی رییس قوه ی قضاییه حتی فرصت بررسی به موضوع را نداده به شاگرد خود ارتقا درجه می دهد. یعنی هنوز داغ خانواده های بند ۳۵۰ تسکین نیافته و رد باتون ها از تن زندانیان این بند پاک نشده٬ رییس به مرئوس ارتقا سمت می دهد. واقعیت دیگر را هم امروز در سایت ها و نه نشریات اصلاح طلب می خوانیم: خانواده ی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ توسط ماموران وزارت اطلاعات تهدید و بازداشت شدند.

در همین اثنا٬ خانم فائزه هاشمی از دولت می خواهد تا حداقل موضع خود را در قبال وقایع زندان اوین مشخص کند. او زندانی کشیده و به درد زندانیان آشناست. دولت هم طبق معمول با صدور بیانیه ای که نه سیخ بسوزد نه کباب٬ بررسی موضوع را آن قدر کش خواهد داد تا آب ها از آسیاب بیفتد. در نهایت حتی اگر دولت موضعی مشخص و متفاوت بگیرد٬ رییس قوه ی قضاییه آن را به دخالت در امور قضا متهم خواهد کرد.

حال با زدن تیتر یک های جذاب چه چیز عوض خواهد شد؟ آیا جز خودفریبی و مردم فریبی نامی دیگر بر این کار می توان نهاد؟

رسوایی اسلام حکومتی و خنثی شدن اسلام روشنفکری
هر چه پیش تر می رویم آبرو و حیثیت اسلام حکومتی بیش تر بر باد می رود. وضع به گونه ای شده است که متشرع ترین اشخاص نیز آن چه را که حکومت به نام دین به خورد جامعه می دهد نمی پسندند و آن را مساوی با اسلام نمی دانند. اما اسلام حکومتی اسلام عملی و تبلور یافته است و اسلام شخصی و روشنفکری اسلامی انتزاعی و تجریدی. اثر اسلام حکومتی بر کل جامعه است و اثر اسلام شخصی و روشنفکری بر گروهی خاص و اغلب نخبه.

هنوز از رسوایی و جنجال دفن پروفسور ریچارد فرای چندان زمانی نگذشته است که این بار خامنه ای به عنوان رهبر حکومت اسلامی نظر واقعی اش در مورد زنان را ابراز می دارد. این نظر نظر تازه ای نیست و در نزد بسیاری از روحانیون شیعه و سنی پذیرفته شده است ولی چون ما در آغاز قرن بیست و یکم و در جهانی که برابری حقوق زن و مرد در جوامع پیشرفته حکم بدیهیات را پیدا کرده با آن برخورد می کنیم دچار تعجب می شویم حال آن که جای تعجبی نیست. واقعیت٬ همین است که آقای خامنه ای می گوید. در اسلام حکومتی برابری زنان با مردان غلط است و به همین لحاظ محروم کردن زنان از بسیاری مزایا و مشاغل اجتماعی عین حق است.

آقای خامنه ای در خود قدرتی ماورای قدرت های مادی احساس می کند و اکنون به مرحله ای از خودشیفتگی رسیده است که می خواهد هر آن چه را در ذهن و قلب خود دارد بیان کند و خواهان اجرای آن شود. خامنه ای اگر نه در حد پیغمبر بل که در حد امام می خواهد ظاهر شود و قدرت خود را به مخالفان فکری و حکومتی اش نشان دهد.

تمام تلاش های دکتر شریعتی برای عقلانی جلوه دادن دین اسلام و مذهب تشیع تاکنون بر باد رفته است. تمام تلاش های مرحوم مهندس بازرگان در راه به روز کردن تئوری های هزار و چهار صد ساله اثر خود را از دست داده است. تمام نوشته های دکتر سروش و نواندیشان دینی زمان ما٬ در مقابل یک چک و لگد حکومت اسلامی به اشخاص و عقاید٬ تبدیل به هیچ می شود چرا که راه گریزی از این ظلم بی حد نشان نمی دهد.

اگر کارهایی که حکومت اسلامی می کند مثلا در صحبت های مصباح یزدی یا جنتی خلاصه می شد و یا جریان فکری عقل ستیز٬ مثلا به جریان «سمات» مهدی نصیری خلاصه می گشت مشکل بزرگی برای دین داران به وجود نمی آمد. این ها عین صحبت هایی ست که دین شناسان پیشین -هر یک به نوعی- بر زبان آورده اند و آن را در بسیاری موارد مکتوب کرده اند.

اما مشکل از جایی شروع می شود که این دین حکومتی تمام قدرت را در اختیار دارد و این قدرت را به اراده ی رهبر و چند نفر در داخل و خارج از حکومت هر طور که می خواهد مورد استفاده یا درست تر بگوییم سوءاستفاده قرار می دهد.

حوادث چند روز گذشته که تکانی شدید به اسلام گرایی اندیشمندان باورمند به این دین داد حوادثی ست که هر چه پیش تر برویم بیش تر رخ خواهد داد و وجهه طالبانی حکومت اسلامی ایران بیش از پیش مشخص خواهد شد.

از سفر همیشگی استاد باستانی پاریزی
از قدیم الایام وقتی کسی که ارزشی ورای ارزش انسان های عادی دارد در می گذرد٬ معمولا این بیت مشهور را در سر آغاز سخن می آورند که: از شمار دو چشم یک تن کم٬ وز شمار خرد هزاران بیش... و اکنون که استاد باستانی پاریزی در گذشته است آدم تصور می کند که یک جا٬ هزار فرد خردمند را از دست داده است

آری. ما ملت مبالغه و گزافه گویی هستیم. در دوستی و دشمنی حد نگه نمی داریم. بزرگان را چنان می ستاییم که گویی مادر آسمان هرگز چون آنان نخواهد زایید و از خُردان خردستیز چنان به بدی یاد می کنیم که گویی آن بیچارگان در آسمان سیاه قلب شان حتی یک ستاره هم نمی درخشیده است.

بگذار از ما چنین یاد کنند. ولی چه باک وقتی امثال باستانی پاریزی ها را از دست می دهیم. چگونه به قلم بگوییم ساکت باش وقتی کسی مثل دکتر پرویز ناتل خانلری را از دست می دهیم؟ چگونه می توانیم هیچ نگوییم زمانی که دانشمندی بی نظیر چون دکتر عباس زریاب خویی را از دست می دهیم؟ بگویید در دوستی مبالغه می کنی ولی کجا می توانیم در میان «دانشمندان» و «فضلا»ی امروز کسانی همسنگ اینان بیابیم٬ یا کدام نشانه به ما امیدواری می دهد که در دورانی نزدیک٬ چنین ستاره هایی در آسمان ادب و فرهنگ سرزمین مان درخشیدن خواهند گرفت و آسمان مه گرفته ی ایران را با درخشش خود نورانی خواهند کرد.

اولین وجه استاد باستانی پاریزی٬ نوشتن او بود. آری ما به این مقوله با بی اعتنایی نگاه می کنیم ولی نویسندگانی کارشان دارای ارزش است که نوشته شان را منتشر کنند و باستانی ده ها کتاب و صد ها مقاله در طول عمر پر برکت اش منتشر کرد.

وقتی از نوشتن سخن به میان می آوریم وجه دوم یعنی خواندن روی می نمایاند. نوشته باید خوانده شود به عبارتی٬ خواننده برای نوشته چنان ارزشی قایل شود که آن را بخواند. لابد دیده اید که این روزها در مورد نوشته های اینترنتی می گویند طولانی است! مردم حوصله ی نوشته ی بلند خواندن را ندارند! چگونه است که در چنین جامعه ای٬ زن و مردی مسافتی طی کنند بابت یک کتاب تاریخی یا شبه تاریخی پول بدهند و با لذت از اول تا آخر آن را بخوانند٬ نه یک بار بل که چندین بار!

نویسنده ی چنین کتابی هنرمند است و رگ خواب خواننده را در دست دارد. می داند چگونه بنویسد که خواننده عطش خواندن پیدا کند و می داند که چه بنویسد تا خواننده از این ساعات مطالعه بهره مند شود. اما این تنها هنر نویسنده نیست. خواننده نیز در این حالت به لذت خواندن٬ یعنی لذت بردن از صرف مطالعه پی برده است. وقتی چشمان خواننده بر روی کلمات می لغزد و معنایی را از جملات در می یابد غرق لذت و سرور می شود. لحظات را گم می کند و وقت برای او می ایستد. اصرار دارد که یک جمله ی دیگر و یک جمله ی دیگر و باز هم یک جمله ی دیگر بخواند و کتاب را ببندد ولی نمی تواند! جملات پی در پی می آیند و خواننده را با خود می برند.

استاد باستانی پاریزی٬ چنین نویسنده ای بود و خواننده ی او چنین خواننده ای. ده ها هزار نفر از نوشته های او لذت بردند. آری٬ لذت بردند و این ارزش کمی نیست. نمی گوییم آموختند چون آموختن را باید از کتاب های درسی انتظار داشت (و چه انتظار عبثی!)٬ نمی گوییم انسان خوب شدند چون انسان خوب شدن را باید در کتاب های اخلاق در خانواده دنبال کرد (و چه کتاب های عفنی!) اما با قاطعیت می توان گفت که با مجموعه کتاب های استاد پاریزی٬ هم می توان از مطالعه لذت برد٬ هم می توان آموخت و هم می توان به ارزش زندگی پی برد و بهتر زندگی کرد.

در باره ی استاد پاریزی این روزها بسیار گفته اند و بسیار نوشته اند و هر یک وجهی از وجوه چند گانه ی استاد را نشان داده اند. از تاریخ دانی او٬ از استاد دانشگاه بودن او٬ از نویسندگی او٬ از علمی بودن یا علمی نبودن تاریخی که می نگاشت٬ از نثر شیرین او٬ از درازنویسی های با ربط و بی ربط او٬ از چسباندن هر چیز به بحث اصلی حتی با چسب اوهو٬ از رفت و آمد او با بزرگان علم و ادب٬ و سایر جوانب و وجوه علمی و ذوقی او.

ما نیز همین قدر بگوییم که یک نفر باید خیلی ارزش داشته باشد که وقتی در سن ۸۹ سالگی از میان ما می رود٬ به مانند از دست دادن یک فرد جوان عزا بگیریم. و با رفتن استاد پاریزی یکی دیگر از غول های ادبی و فرهنگی معاصر ما از دست رفت و چه باک که در اندوه از دست دادن او عزا بگیریم...

marhoomPariziNaraghi.jpg
مرحوم استاد باستانی پاریزی و احسان نراقی، در مراسم تشییع ایرج افشار

سالگرد درگذشت دکتر احمد صدر حاج سید جوادی
خدایش بیامرزد. تا آخر عمر پر عزت اش، دست از تلاش برای متعادل کردن رفتار حکومت نامتعادل اسلامی بر نداشت.

او و همفکران اش، شیفته ی اسلام و مذهب تشیع بودند و برای تبلیغ و ترویج این دین و مذهب از هیچ کوششی فروگذار نکردند. تلاش سی ساله ی دکتر حاج سید جوادی برای ارائه آبرومند «دائرةالمعارف تشیع» اگر چه با افت و خیزهای شدیدی همراه بود و در مقطعی مقالات بی پایه و مایه به آن راه یافت اما تلاشی بود سیستماتیک و نظام مند در جهت مکتوب کردن مکتب تشیع. مکتبی که به شدت به خرافات آلوده است و بیرون کشیدن وجه نسبتا منطقی آن از میان صدها برگ سند مخدوش و غیر مخدوش کاری ست طاقت فرسا.

اما ایمان دکتر حاج سید جوادی به این مکتب و باور عمیق به ارکان آن باعث می شد تا حد توانایی در جهت پاک کردن آن از زنگارها و خرافات بکوشد و این که گروهی از جوانان بعد از تبه کاری های حکومت اسلامی هم‌چنان بر اعتقاد مذهبی خود پای فشردند٬ شاید بخشی از آن ناشی از کوشش شخصیت هایی چون او باشد.

عقیده ی مخالفان رادیکال حکومت اسلامی بیشتر بر این مبنا استوار است که هر گونه ناراستی عقیدتی و دینی که حکومت بر آن ها اصرار می ورزد به صراحت افشا شود و این گروه اغلب تلاش های قلمی و عقیدتی امثال دکتر حاج سیدجوادی را عاملی برای دوام و بقای این حکومت و غلبه خرافات بر عقل می دانند.

چند مدخلی هم که به دائرةالمعارف تشیع راه یافت و سخت خنک و بی پایه بود اتفاقا همین جنبه تمسخر آمیز را برجسته می کرد. ولی همان ها هم که بر اساس مدارک صحیح نوشته شده بود٬ نمی تواند انسان قرن بیست و یکم را که با نگاه غیر متعصب و غیر ایمانی به پدیده های جهان می نگرد راضی نگه دارد.

اما دکتر صدر و یاران او تا جایی که می توانستند برای بقای مذهب تشیع کوشیدند و این که تا چه حد موفق بودند آیندگان باید قضاوت کنند.

نکته ی دیگری که دکتر صدر حاج سید جوادی و یاران اش بر آن تاکید داشتند حاکمیت قانون بود. این ها گروهی بودند که قانون بد را بهتر از بی قانونی می دانستند. اما این موضوع نیز امروز بعد از تجربه سی و پنج ساله ی حکومت اسلامی محل سوال و تردید است. می توان در حکومتی٬ قانون وحشیانه ای وضع کرد و اجرای آن را خواستار شد. آیا این قانون وحشیانه بهتر از بی قانونی ست؟ و اصولا وقتی سخن از قانون می گوییم کدام قانون مد نظر ماست؟ قانونی که به نفع انسان و بشریت است یا قانونی که بر خلاف آن است؟

یک سال از درگذشت دکتر احمد صدر حاج سید جوادی گذشت. تاریخ از افرادی که برای آزادی مردم ایران - به هر شکل و صورت - تلاش کرده اند به نیکی یاد خواهد کرد. دکتر نیز در سنین پیری، در سال ۸۰ به زندان و شلاق محکوم شد! حکومت بی آبروی جمهوری اسلامی حتی به پیرمرد مبلغ مذهب تشیع نیز رحم نکرد. کسی که در دوران شاه وکیل مدافع سید علی خامنه ای بود!

یادش گرامی.

نوروز در جبهه های جنگ ایران و عراق
یدم دوست ارجمند نادیده ام جناب ایرج مصداقی مطلبی خواندنی نوشته اند با عنوان «نوروز در زندان های دهه ۶۰» بی اختیار به یاد «نوروز در جبهه های جنگ ایران و عراق» افتادم که آن هم در دهه ی شصت اتفاق افتاده بود و من دو سال آن را در سال های ۶۲ و ۶۳ تجربه کردم.

به قول استاد عزیزم جناب هادی خرسندی٬ نوشتن بر هر درد بی درمان دواست. نوشتن از آن روزگار شاید برای برخی تلخ جلوه گر کند اما برای برخی نیز حکم دارو و درمان را دارد. با وجود گذشت ۳۰ سال از آن روزگاران هنوز با یاد آن روزها و با کابوس های گهگاهی آن زندگی می کنم. انگار جوانی هستم بیست و چند ساله با یک متر و هشتاد قد و ۵۵ کیلو وزن و در فاصله ی سیصد چهارصد متری از عراقی ها هستیم و صبح و شب به هم شلیک می کنیم.

چهارشنبه سوری و نوروز اما٬ در آن کشاکش جنگ هرگز فراموش نمی شد. در جایی که سیگار روشن کردن می توانست جان آدم را به خطر بیندازد٬ ما آتشی عظیم بر می افروختیم تا نوید دهنده ی رفتن زمستان و آمدن بهار باشیم. در جایی که سگ های سیاسی - ایدئولوژی٬ این سنگر و آن سنگر بو می کشیدند تا هر چه شادی و نشاط است را بیابند و در زیر پوتین های خود خرد کنند٬ ما با ساده ترین وسایل٬ فرارسیدن بهار و نوروز باستانی را جشن می گرفتیم.

بچه هایی که از مرخصی می آمدند با خود شیرینی و شکلات می آوردند٬ و بساط هفت سین جنگی هم چیده می شد و روز اول بهار٬ از این سنگر به آن سنگر برای دید و بازدید می رفتیم.

در آن روزها درجه داران کادر بیشتر در مرخصی بودند و پیش زن و بچه شان و ما که وظیفه بودیم جور آن ها را می کشیدیم و تحمل روزهای وضعیت فوق العاده را می کردیم.

در نوروز ۶۳ که دو ماه به پایان خدمت ما مانده بود٬ دوست بسیار عزیزم یک خشاب پر ژ۳ را به خاکریز خودمان شلیک کرد و گفت در سال جدید دیگر به طرف عراقی ها شلیک نخواهد کرد.

در فاصله ی نوروزها٬ یک عده آمدند٬ یک عده رفتند و یک عده هم کشته و زخمی شدند ولی چیزی که باقی ماند همان نوروز بود. نوروز واقعی را در بیابان های خوزستان می شد لمس کرد٬ دید٬ بو کشید.

در دید و بازدیدها٬ عیدی هم داده و گرفته می شد. گاه به شوخی. گاه جدی. اما همواره با خنده و شادی جوانانه. ما را فرستاده بودند تا در آن جا٬ گوشت دم توپ شویم ولی ما با نیروی جوانی تلاش می کردیم زنده و شاد بمانیم و سالم و تندرست برگردیم.

بساط رقص و آواز هم بر قرار بود. عکسی دارم که متاسفانه اکنون در دسترس نیست ولی رقص دو تن از دوستان ام است که دست به دست هم داده اند و گرد هم می چرخند. و چه حرصی می خوردند آدم های سیاسی ایدئولوژی از دیدن چنین صحنه هایی!

خوب نیست در ایام عید از خاطرات دل‌آزار گفتن ولی این ها را گفتم که یادمان باشد هنوز هستند در آسایشگاه های روانی کسانی که در آن دوران آسیب دیده اند و تا به امروز بستری هستند. برای من که خاطرات آن دوران٬ مثل این است که دیروز اتفاق افتاده باشد. در خواب و بیداری صحنه های زنده و جاندار آن را می بینم و وقتی با دوستان آن دوران صحبت می کنم امکان ندارد گریزی به خاطرات خوب و بد آن زمان نزنم.

سال نو و نوروز باستانی بر شما مبارک باد!

سخنان شنیدنی صادق زیباکلام در باره آیت الله مصباح یزدی
دکتر صادق زیباکلام در گفت و گو با «خبر آنلاین» مطالبی در باره ی آیت الله مصباح یزدی و سخنان اخیرش بیان کرده اند که تماما خواندنی است. در زبان زیباکلام نوعی طنز و طعنه زنی پنهان وجود دارد و البته دفاع از شخصیت سیاسی خمینی. بیان زیباکلام می تواند سر آغاز بحث هایی باشد با جناح تندروی مصباح یزدی.

نکته ای که زیباکلام از بیان آن خودداری کرده٬ این است که نظر مصباح امروز به عنوان نظر غالب دین مبین اسلام و اصول آن معرفی می شود. بر کسی پوشیده نیست که نظر بسیاری از علمای نجف و قم با نظر خمینی تعارض داشت و اگر خمینی شخصیت سیاسی مستحکمی نداشت قطعا جناح طرفدار عقاید مصباح این شخصیت را زیر پا له می کرد.

فراموش نکرده ایم که برخی طلاب حوزه٬ کاسه ای را که سید مصطفی خمینی با آن آب می نوشید برای رفع نجاست آب می کشیدند و شخصیت علمی خمینی در نزد برخی روحانیون قم مورد سوال بود.

نظر زیباکلام می تواند تبویبی باشد بر این پرسش که آیا نظر مصباح و مصباحیان همان نظر اسلام است یا خیر. نو اندیشان دینی این امر را انکار می کنند ولی اسنادی که طرفداران عقیده ی مصباح ارائه می دهند٬ اسنادی معتبر است و به نظر نمی رسد که در صدر اسلام نیز نظر بانیان اسلام چیزی جز نظر مصباح و مصباحیان بوده باشد.

نگاه زیباکلام به سخنان مصباح٬ قطعا در روزهای آینده بحث هایی را در حوزه نو اندیشی دینی موجب خواهد شد. بحث هایی که روشنگر بسیاری از واقعیات اسلام راستین خواهد بود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016