خطر خشکسالی و کيسه بوکسی به نام احمدینژاد، شکوه ميرزادگی
به عنوان يک کوشندهی فرهنگی که سالهاست وضعيت فرهنگ و ميراث فرهنگی و طبيعی سرزمينمان را تعقيب میکند، میتوانم بگويم که ما در اين سیوپنج سال در اين زمينهها با سرعتی حيرتانگيز به سوی ويرانی و بدبختی حرکت کردهايم و داشتههای طبيعی و فرهنگیمان در حد چند جنگ پشت سر هم به ويرانی يا نابودی کشانده شده است. و هيچ کدام از اهل اين حکومت را نمیشناسم که در اين ويرانیها نقشی نداشته و يا حداقل از آن بیخبر باشند
ویژه خبرنامه گویا
در آستانه ی يک سالگی دولت «تدبير و اميد» صدای نااميدی از گوشه و کنار، و به خصوص از جانب رأی دادگان به اين دولت، بلند است؛ به طوری که ابتکار، روزنامه ی طيف اصلاح طلب حکومتی در مطلبی تحت عنوان «ظهور جنبش انتظار در دولت روحانی» می نويسد که:
«امروز اگر کمی در مترو، تاکسی، اتوبوس، دانشگاه، فروشگاه، بيمارستان و... با مردم همکلام شويد، میتوانيد به خوبی اين معنا را درک کنيد که مردم ايران از رئيس جمهور روحانی انتظار دارند که مشکلات کشور را از ريز تا درشت حل کند؛ مشکلاتی که روحانی کمترين نقش را در آن داشته است. [اما] بدون شک، شخص حسن روحانی بيشترين نقش را در به وجود آوردن اين "جنبش انتظار" در کشور داشته است. شيخ ديپلمات، در روزهای قبل و بعد از پيروزی، شايد فکر نمیکرد با چنين حجمی از مشکلات روبرو باشد و، به خاطر همين، از مشکلاتی سخن میگفت که در يک سالگی میتوان از آنها گذشت و کشور را به مسير درست بازگرداند. روحانی فکر میکرد که دولت احمدی نژاد، حداقلهايی را برای دولت روحانی به ارث گذاشته است؛ اما بعد از تکيه زدن به صندلی رياست قوه مجريه و تکميل شدن دولت، رئيس جمهور تازه ی ايران متوجه شد، هم در سياست داخلی و هم در سياست خارجی، احتياج به يک انقلاب اساسی است».
در مورد افراد کابينه روحانی نيز طرفداران آن ها مرتب بهانه هايی برای کم کاری و يا ناتوانی اين دولت می نويسند و می گويند،و همه ی بهانه ها هم برمی گردد به اعمالی که احمدی نژاد و دولت او انجام داده اند و اين تازه آمده ها کمترين نقشی در آن اعمال نداشته اند.
البته در اين واقعيت ترديدی نيست که طی دوران هشت ساله ی دولت احمدی نژاد سرزمين ما بيشترين ضايعات را در ارتباط با اقتصاد، سياست خارجی، آموزش و پرورش، ويرانی ميراث طبيعی و فرهنگی و توسعه ی خرافات و، همه ی مسايلی که به حقوق بشر مربوط اند، داشته است. همچنين ترديدی نيست که او در ميان رؤسای جمهوری اين حکومت، در راه نابودی ايران و فرهنگ ايرانی، گوی سبقت را از ديگران ربوده است؛ اما آيا واقعاً می شود احمدی نژاد را موجودی جدا از اين حکومت تصور نمود و فکر کرد که کارهای او بدون خواست و، يا حداقل، اطلاع تک تک افرادی بوده که گروه رهبری يا گروه مديران حکومت اسلامی را تشکيل می دهند؟ و آيا اکنون آن مديران رفته اند و آقای روحانی مديران جديد و متفاوتی را بجای آن ها نشانده است؟
مردم ساده و بی خبر و کم دانش می توانند اينگونه ادعاهای وابستگان حکومت را باور کرده و دل خود را به اين خوش کنند که اگر تحريم برداشته شود اين مديران «جديد» می توانند کاری کنند که وضع اقتصادی و سياسی و فرهنگی کشور بهبود يابد.
من، چون نه فعال سياسی ام و نه متخصص امور اقتصادی، در اين جا کاری به نقش آقای روحانی و يا ديگر وزرای او در امور اقتصادی و سياسی ندارم اما به عنوان يک کوشنده ی فرهنگی که سال هاست وضعيت فرهنگ و ميراث فرهنگی و طبيعی سرزمين مان را تعقيب می کند، می توانم بگويم که ما در اين سی و پنج سال در اين زمينه ها با سرعتی حيرت انگيز به سوی ويرانی و بدبختی حرکت کرده ايم و داشته های طبيعی و فرهنگی مان در حد چند جنگ پشت سر هم به ويرانی يا نابودی کشانده شده است. و هيچ کدام از اهل اين حکومت را نمی شناسم که در اين ويرانی ها نقشی نداشته و يا حداقل از آن بی خبر باشند.
در عين حال از آنجايی که هميشه به نيرو و کرامت انسان باور داشته ام، آدم بدبينی نيستم و از سياه نمايی هم خوشم نمی آيد و معتقدم همانگونه که هر آدمی می تواند و حق دارد تا در جهت نيکی و درستی تغيير کند، هر جامعه ای و هر حکومتی هم می تواند و حق دارد به سوی سلامت قابل تغيير باشد؛ بشرطی که عملاً نشان دهد که در جهت تغيير مورد ادعايش پيش می رود. ما در دنيا کم نداشته ايم دولتی را که عليه حکومت ظلم و زوری که خود از آن برآمده، به نفع مردمان، قيام کرده و يا حداقل رسماً در حمايت از مردم مقابل آن ايستاده است.
يکی از نشانه های اين نوع قيام و يا ايستادگی عدم سازش با حکومت ديکتاتور موجود و راستگويی و صادق بودن با مردمان است، در حالی که دولت «تدبير و اميد» هم همان روش های گذشته را دنبال می کند و نشانه ی روشن آن استفاده از عوامل اجرايی دوره ی احمدی نژاد و قبلی هاست. اما بلافاصله پس از انتخابات رندانه از احمدی نژاد و دوره ی او کيسه بوکسی ساخته تا شانه های خود را از بار مسئوليت خالی کرده و چهره ای مظلوم به خود گيرد. و متاسفانه هستند مردمانی ساده و کم دانش که در آن سرزمين برای هر مظلوم نمايی سينه می زنند و به شمر و يزيدهای خيالی يا واقعی ناسزا می گويند.
در اين جا می خواهم فقط نمونه ی کوچکی از اين نوع «بازی های رندانه» را، در ارتباط با مسايل فرهنگی ارائه دهم و قضاوت را بر عهده ی خوانندگان بگذارم.
مظلوم نمايی وزير نيرو
حتما شما هم در نشريات، حتی حکومتی، خوانده ايد که وضعيت بی آبی در ايران به مرحله خطرناکی رسيده و به گفته ی کارشناسان دلسوز، به دليل بدی وضع محيط زيست و نابودی بخش های بزرگی از ميراث طبيعی، بحران وسيع بی آبی و خشکسالی سرزمين مان و سلامت و زندگی مردمان را تهديد می کند. در همين ارتباط چند روز پيش، خبرگزاری ها با آب و تاب گفته های آقای چيت چيان، وزير نيروی حکومت اسلامی را در ارتباط با «افراط در سد سازی که سبب مرگ درياچه های ايران شده» منتشر کردند. آقای وزير، ضمن دلسوزی نسبت به نابود شدن درياچه ها و تالاب های ايران در سال های اخير، و اظهار نگرانی در مورد کم آبی و خشک سالی در ايران، گفته است: «افراط در سد سازی منجر به نابودی درياچه های اورميه، بختگان، گاوخونی، و هامون شده است». ايشان توضيح بلند بالا و البته کارشناسانه ای نيز در ارتباط با خطر خشک سالی و کم آبی در ايران داده اند، از جمله اينکه: «تمام اين سدها بالغ بر هفتاد و شش ميليارد متر مکعب {آب} را میتوانند تنظيم کنند در حالی که ميزان آب موجود در اين سدها چهل و شش ميليارد مترمکعب است. .. سد ساوه ساخته شد برای اينکه يک صد و سی ميليون متر مکعب را در خود جای دهد اما تاکنون سی ميليون متر مکعب بيشتر در آنجا آب نبوده است. از سويی، سد کرخه برای هفت ميليارد متر مکعب ساخته شد و بيش از بيست و هفت ميليارد متر مکعب آب در آنجا جمع نشده است. سد سيمره نيز دو سال است که به بهرهبرداری رسيده و نيروگاه آن هم ساخته شده اما چون آب کافی نداشته است آب اصلاً نتوانسته وارد نيروگاه شود... همچنين شصت و نه دشت در کشور داريم که با بيلان منفی آب زير زمينی مواجه اند؛ يعنی آن مقدار آبی که توسط بارش وارد زمين میشود از آن مقداری که ما برداشت میکنيم کمتر است».
هر انسان علاقمند به سرنوشت بيش از هفتاد ميليون مردمی که در ايران در خطر جدی خشکسالی و کم آبی قرار گرفته اند، وقتی که اين مطالب را از زبان «وزير نيرو»ی دولت وقت می شنود فکر می کند که کاش از ابتدا چنين شخص دلسوز و متخصصی در وزارت نيرو بود تا جلوی سدسازی های بی رويه و ناکارامد را می گرفت تا ايران حداقل از نظر ميراث طبيعی به اين وضعيت دلخراش مبتلاً نشود. اما اگر اين «انسان علاقمند» بداند که اين آقای وزير از سال ۱۳۷۱ تا اکنون بدون توقف در مقام های مختلف وزارت نيرو شاغل بوده اند و خود به طور مستقيم يکی از مسئولين پديد آمدن اين وضعيت هستند، هرچند که ساده نگر و آسان گير باشد چه خواهد کرد؟
بله، واقعيت آن است که جناب چيت چيان، از سال ۱۳۷۱ تا هم اکنون، مسئول کارهايی در زمينه ی آب و برق بوده اند؛ از عضويت در هيئت مديره ی شرکت توانير گرفته تا عضويت در هيئت مديره ی سازمان برق ايران، تا معاونت وزير نيرو در امور برنامه ريزی و امور اقتصادی، و از سال ۸۹ تا کنون نيز مشاور عالی وزير و رييس شورای مشاوران وزارت نيرو بوده اند!
ضمناً برای آگاهی کسانی که ممکن است متوجه نشوند که مساله کم آبی و خشکسالی و سد سازی چه ربطی به وزير نيرو، مشاورين آن، و همه ی کسانی که دست اندر کار امور اين وزارت خانه هستند دارد، لازم است توجه آن ها را به گزارش کوتاهی در مورد تاريخچه و کارکرد اين وزارت خانه، از آغاز تا کنون، جلب کنم؛ با ذکر اين نکته که تمام اطلاعات موجود در اين گزارش از اسناد وزارت آب و برق سابق و وزارت نيروی کنونی گرفته شده اند.
تاريخچه و کارکرد
۱ - در بيست و پنجم مهر ماه ۱۳۱۵، بمنظور برق رسانی به منازل و معابر شهر تهران، نظام نامه ی موسسه برق تهران بتصويب رسيده و اين مؤسسه تأسيس شد.
۲ - در بيست و نه ارديبهشت سال ۱۳۲۲، بمنظور توسعه و اصلاح امور آبياری کشور، قانون تأسيس «بنگاه آبياری» تصويب شد.
۳ - در سال ۱۳۴۲ قانون تأسيس وزارت آب و برق تصويب شده و اين وارتخانه از ادغم دو واحد برق تهران و بنگاه آبياری بوجود آمد. قانون مزبور اهم وظايف وزارتخانه ی جديد را چنين تعيين کرده بود:
الف- نظارت بر منابع آب کشور و اجرای طرح های تأمين آب و انتقال آنها به مراکز مصرف،
ب- نظارت بر نحوه ی جاری شدن فاضلاب شهرها و واحد های صنعتی،
ج- اجرای طرح های انتقال و توزيع برق درقالب ايجاد شرکت های برق منطقه ای و نظارت بر نحوه ی استفاده از برق،
۴ - در بيست و هشتم بهمن ماه سال ۱۳۵۳ قانون تءسيس «وزارت نيرو» به تصويب رسيد که هدف آن استفاده ی حداکثری از منابع انرژی و آب کشور و همچنين تهيه و تأمين انرژی و آب برای انواع مصارف عمومی شهروندان عنوان شده بو.
وظايف اساسی وزارت نيرو در واقع نوع گسترده و همه جانبه ی وظايف وزارت آب وبرق پيشين بود. قانون تأسيس وزارت مزبور از جمله مهم ترين اين وظايفرا چنين تعيين کرده بود:
الف- مطالعه و تحقيق درباره ی انواع انرژی و تعيين سياست ها و اجرای برنامه های انرژی،
ب- سياستگذاری، هماهنگی، نظارت وبهره برداری از شرکت ها و موسساتی که وظيفه ی توليد، انتقال و توزيع انرژی در سراسر کشور را به عهده دارند،
ج- مطالعه و شناخت منابع آب کشور و بهره برداری از آنها
د- احداث نيروگاه های برق و تأسيسات تصفيه و آبرسانی در تمام نقاط کشور
ه- ساخت و توليد انواع کالاهای مربوط به آب و برق
۵ - در تاريخ بيست و يکم تيرماه ۱۳۵۹، يعنی يک سال و نيم پس از وقوع انقلاب و تشکيل «شواری انقلاب»، قانون تغييرات وظايف وزارت نيرو به تصويب رسيد و بر حسب آن بخشی از وظايف اين وزارتخانه به ساير سازمان ها يا وزارتخانه ها منتقل شد. مثلاً، امر تءمين و توزيع آب آشاميدنی شهرها به استانداری ها و شهرداری ها منتقل شد؛ ادارات آبياری و تشکيلات مربوط به آنها نيز به وزارت کشاورزی و عمران روستايی واگذار شدند.
۶ - در سال ۱۳۶۹، پس از جنگ هشت ساله ی ايران و عراق و شروع فعاليت های بازسازی و عمران، قانون تشکيل «شرکت های آب و فاضلاب» تصويب شد. براساس اين قانون، ايجاد و بهره برداری از شبکه های توزيع آب شهری و جمع آوری و انتقال و تصفيه ی فاضلاب شهرها بر عهده ی شرکت های مستقلی با عنوان «شرکت های آب و فاضلاب استانی» گذاشته شد که خود زير نظر وزارت نيرو انجام وظيفه می کردند. بر اساس همين قانون، بخشی از امور عمرانی مربوط به آبرسانی روستا ها و جمع آوری و دفع فاضلاب روستايی به «وزارت جهاد سازندگی» واگذار شد.
۷. در سال ۱۳۸۱، بنا به تصويت هيئت وزيران، و تحت عنوان «يکپارچه سازی وظايف و واگذاری کليه ی خدمات آب و برق به مردم ايران»، وظايف مربوط به آب و فاضلاب مناطق روستايی، و همچنين برق رسانی به روستاها، بر عهده ی وزارت نيرو گذاشته شد. به اين ترتيب، از اين سال ببعد، ديگرباره کليه ی وظايف آبرسانی به شهرها و روستاها، ايجاد شبکه ها و تصفيه خانه های فاضلاب شهری و روستايی، و تأمين و توزيع برق به شهرها و روستاها، و نيز مطالعه و استفاده از «انرژی های تجديد پذير»، و همچنين «سد سازی» از جمله اساسی ترين وظايف وزارت نيرو شناخته شد.
سال های خواب زدگی
حال لطفاً توجه کنيد: در سراسر دوران ساخته شدن سد هايی که، به اعتقاد آقای وزير نيروی دولت روحانی، سبب نابودی درياچه های اروميه، بختگان، گاوخونی و هامون شده اند، و در نتيجه بحران کم آبی شده است، خود ايشان در پست هايی چون معاون وزير نيرو، قائم مقام وزير نيرو، مشاور عالی وزير نيرو، و يا رييس شورای مشاوران وزير نيرو خدمت می کرده اند و، لذا، نمی توانند مدعی باشند که نقشی در اجازه دادن برای ساخته شدن اين سدها نداشته و يا، با احداث اين سدها مخالف بوده اند و يا حتی، از عوارض ناشی از اين سدها بر تالاب ها و درياچه ها خبری نداشته اند.
بر اين واقعيت حيرت انگيز اين نکته را نيز بيافزايم که، بر حسب اسناد و مدارک موجود، در سراسر دوران ساخته شدن و آبگيری اين سدها بسياری از کارشناسان، و کوشندگان حفظ ميراث طبيعی و فرهنگی، در داخل و خارج کشور، دست به اعتراض های علنی و گسترده زده واز جمله نکات زير را خاطر نشان کرده اند:
- مشخص بودن بی فايدگی اين سدها برای کشاورزی و آبرسانی
- آشکار بودن اينکه سدهای مزبور موجب نابودی تالاب ها و درياچه ها و کم آبی عمومی ناشی از آن لطمه های سنگينی به سلامت مردمان خواهد زد.
- و همچنين قابل پيش بينی بودن خطرات وسيعی که ساختن سدهای بی حساب و کتاب برای محيط زيست و ميراث فرهنگی (که در همه جای دنيا در مسير رودخانه ها بوفور وجود دارد) خواهد داشت.
حال کدام آدم عاقل است که باور کند در تمام دورانی که آن سد سازی ها و اين اعتراضات جريان داشته، آقای وزير ظاهراً «جديد» کابينه ی آقای روحانی، حتی اگر در خوابی عميق بسر می برده اند، بکلی از آنچه در حوزه ی مديريتی شان می گذشت بی خبر بوده و اکنون که از جانب رئيس جمهور جديد مآمور رسيدگی به امور آب و برق (و، در نتيجه، سدها و رودخانه ها و درياچه ها)ی کشور شده اند بر اين فاجعه ی عظيم ملی واقف گشته اند.