در همين زمينه
9 دی» از فرود اضطراری بابانوئل در تهران تا مرحوم شدن گل آقا برای بار دوم3 دی» از ابتذال پرتاب لنگِ کفش به سوی رئيس جمهور آمريکا تا دفاع از آزادی بيان در سايت ايرانيان 26 آذر» از چرا بايد از حقوق حسين درخشان دفاع کرد تا کشتار ۱۴ سرباز توسط جندالله 18 آذر» از ما و روز مبارزه با سانسور تا حل معمای رضا پهلوی 11 آذر» از گفتوگوی فِرسْتليدی ايران با فرستليدی لبنان تا اعتراض بیجا به داوری نيکی کريمی در جايزه ادبی والس
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از لطفا بعد از ساختن بغداد گرانی را مهار کنيد تا کنسرت گوگوش در دوبیکشکول خبری هفته (۲۹) لطفا بعد از ساختن بغداد گرانی را مهار کنيد در خبرها آمده بود که قرار است دولتمردان عزيز ما به ساختن بغداد کمک کنند. دست شان درد نکند. خيلی کار خوبی می کنند. ما که از روی برادران عراقی شرمنده ايم شايد با اين کار کمی از خجالت شان در بياييم. بگذاريد رئيس جمهورِ انساندوست ما پا به بغداد بگذارد آن وقت می بينيد که ما ايرانی ها چقدر سخاوتمند و مهربانيم. يک ميليون کشته و زخمی، هزاران مجروح شيميايی، هزار ميليارد دلار خسارت که چيزی نيست؛ يک کم از اروند رود، يک کم از خليج فارس، يک کم از امتيازات قرارداد الجزاير را هم با کمال ميل در اختيارتان قرار می دهيم. وام بلندمدتِ بدون بهره ی بدون برگشت هم که هر چه بخواهيد در اختيار شماست. شما جان بخواهيد اينها که چيزی نيست. شما که ما را نکشتيد و زخمی نکرديد؛ شما که بر سر ما موشک و بمب شيميايی نريختيد؛ شما که قرارداد الجزاير را همين چند وقت پيش بی اعتبار نخوانديد؛ اينها را صدام کرد؛ تنهايی هم کرد. يعنی خودش شخصاً روی ما اسلحه کشيد، خودش شخصاً روی ما بمب انداخت، خودش شخصاً در جسم رئيس جمهور فعلی عراق حلول کرد و حرف دهان او گذاشت. حالا ما می آييم برای شما پارک درست می کنيم و خط متروی الميرداماد-التوپخانه ی بغداد می کشيم. اما سخن من با دولتمردان عزيزی ست که انشاءالله همين چند روزه به زيارت کربلای معلا خواهند شتافت. انشاءالله از همين مسيری که انتخاب کرده اند به زودی به قدس شريف هم خواهند رسيد (تا يادم نرفته، لطف کنند به کربلا که رسيدند، يکی از همان تابلوهای سبز رنگی که در جبهه های جنگ با عراق فاصله به کيلومتر تا کربلا را نشان می داد نصب کنند. طبق محاسبات بنده از کربلا تا قدس شريف دقيقا ۸۱۰ کيلومتر است. از تهران تا کربلا را هم که متاسفانه ماها همه يادمان رفته چند کيلومتر است. آقای رئيس جمهور لطف کنند از خلبان هواپيمای شان سوال کنند تا او از روی جی.پی.اس دقيقا به ايشان بگويد. ضمنا فراموش نشود زير تابلوی «کربلا تا قدس ۸۱۰ کيلومتر» حتما قيد بفرمايند «راهی نمانده است»). البته شايسته نيست که ما ايرانی های مهماندوست و غريبه نواز که صورت مان را به خاطر ديگران با سيلی سرخ نگه می داريم از اين حرف ها بزنيم. شرمنده ايم به خدا. تا برادران ما در لبنان هستند و ما برای شان بايد خانه بسازيم، تا رفيق مورالس هست و ما بايد برايش سريال های پرمحتوای تلويزيونی مان را پخش کنيم، گفتن چنين چيزهايی دور از ادب است. ولی می خواستم اين جرئت و جسارت را به خودم بدهم و از جناب رئيس جمهور تقاضا کنم، بعد از جبران ِ خسارت های ناشی از جنگ اسرائيل، بعد از راه اندازی تلويزيون در آمريکای لاتين، بعد از اتمام پروژه ی بازسازی بغداد، لطف بفرمايند فکری هم برای گرانی همين جا کنند. البته با اين همه کار و گرفتاری، زحمت و انتظار بی جاست ولی خب قلم است و هزار راه می رود. چَشم. به مسائل مهم مثل بدحجابی دختران هم همين الان می پردازيم... پرسپوليس از زاويه ای ديگر ذهن ما در خارج از کشور آزاد است. قلم ما، فکر ما، زبان ما آزاد است. اما در خارج از کشور بسياری چيزها در بند می افتد؛ اولين بند، بند محيط است؛ محيط ناآشنا و غريبه؛ انسان های عادی شايد جذب اين محيط شوند، اما انسان های اهل فرهنگ و ادب هرگز! دومين بند، بند زبان است؛ سومين بند، بند مخاطب است. در چنين شرايطی قلم و فکر و زبان آزاد به چه کار می آيد؟ برای نوجوانانی که پدر و مادرشان غرب را بهشت می پندارند، مشکلات به گونه ای ديگر رخ می نماياند. اين مشکلات به خاطر قدرت تطابق نوجوانان و نيز بی تجربگی شان ديده نمی شود و به زبان نمی آيد. پرسپوليس، اين مشکلات را از زبان نوجوانان بازگو می کند، و چه خوب هم بازگو می کند. پرسپوليس را فيلم سياهی ديدم. حتی رنگ اول و آخر فيلم کمکی به تعديل اين سياهی نکرد. اين فيلم نشان داد که مسئله ی ما فقط در چارچوب جغرافيای ايران نيست بلکه در هر جای جهان مشکلات به صورت های مختلف وجود دارد؛ فقط چشمی می خواهد که آن را ببيند و هنرمندی که آن را روايت کند. خانم ساتراپی چنين هنرمندی ست. علامه محمد قزوينی و ارث زن در مذهب شيعه دکتر قاسم غنی در مورد همسر قزوينی چنين می نويسد: البته به کار بردن کلمه ی "کلفت" توسط دکتر غنی عکس العمل منفی در خواننده به وجود می آوَرَد ولی ذکر اين توصيف صريح به مراتب بهتر از توصيف های روشنفکری ست که همين واقعيت را در لفافی عالمپسند پنهان می کنند. اما محمد قزوينی در وصيت نامه اش در باره ی اين زن چه می نويسد: بر می گرديم به سخن جناب دستمالچی در مورد دادن نيمی از دارائی مرد به زن که اگر هم مرد چنين خواستی داشته باشد، طبق قوانين جاری، جز يک سوم اموال امکان پذير نخواهد بود و تنها راه "هبه نمودن مايملک در زمان حيات" است که آن هم به لحاظ هزينه های مربوط و مشکلات نقل و انتقال کم تر کسی رغبت به انجام آن خواهد داشت. کشکول و خوانندگان (به سبک کيهان و خوانندگان) ¤ من شخصا در فلکه ی صادقيه حضور داشتم. عده ای از عناصر اصلاح طلب، همراه با شبکه ی عنکبوتی وب لاگ نويسان در آن جا شعار می دادند "چکمه پوش، بی حجاب، اتحاد، اتحاد". عده ای هم پوسترهايی به دست گرفته بودند که بر روی آن نوشته شده بود "ای زن به تو از شيرين عبادی اين گونه خطاب است، بهترين راه نزديک شدن به آمريکا کشف حجاب است". ما اين بار در يک واکنش خودجوش، دست و پای اين عناصر خودفروخته را گرفتيم و آن ها را داخل زباله دان افکنديم. ¤ من برای شکست دشمنان اسلام در انتخابات گذشته در عرض ۱۲ ساعت، در سه حوزه رای دادم. اين بار به کوری چشم همان دشمنان، در پنج حوزه رای خواهم داد. ¤ زبان فاطمه رجبی زبانی عادتشکن است؛ درست مثل زبان خود خمينی بزرگ که به نظر من از مهمترين دلايل جذابيت همهگيرش بود. ¤ رامين جهانبگلو عنصر وابسته به دالايی لاما و فيلسوف معلوم الحال موسوم به داريوش شايگان (که افکار کوسموپوليتيستی اش بر همگان آشکار است) اخيرا سفری با شرکت هواپيمايی کانادا انجام داده است که سهامدار عمده ی آن صاحب شبکه ی صهيونيستی سی.ان.ان (وابسته به محافل سی.آی.ا و ان.اس.ا) می باشد. دفترِ کار ِ اين شخص در ضلع دوم -از سمت راست- پنتاگون قرار دارد. وابستگی اين عنصر خود فروخته به اف.بی.آی کماکان در پرده ای از ابهام است. ¤ تيره نگر هستم از تهران. ابتدا جشن پيروزی خودمان را بر دولت های جهان تبريک عرض می نمايم. ايام عيد نزديک است و متاسفانه دهان ِ بچه ها را نمی شود بست. کيف و کفش و لباس نو می خواهند. استدعا می کنم فکری برای گرانی ها بکنيد. (توضيح کشکول و خوانندگان: چون در اين ستون آزادی بيان اسلامی حاکم است، ما تند ترين انتقادات به مسئولان کشور را نيز منتشر می کنيم. درج اين پيام نشان دهنده ی احترام ما به آزادی بيان است. ما از حضرت امام زمان (عج) و رهبر معظم انقلاب و جناب آقای رئيس جمهور به خاطر درج اين پيام اهانت آميز عذرخواهی می کنيم و اميدواريم انعکاس مطالبی از اين دست، باعث نشود که دشمنان اسلام به اين فکر خام بيفتند که هر مطلب مستهجنی که بر زبان بياورند، کشکول آن را درج خواهد کرد). مهاجرت بر سر دوراهی زندگی وب لاگ هفته؛ وب لاگ باران در دهان نيمه باز طنزپردازی در ايران، به واقع بازی با دُم ِ شير است؛ آن هم شيری عصبانیمزاج که با طنزپرداز هر دو داخل قفسی تنگ زندگی می کنند و شير اگر دهان اش را باز کند طنزپرداز بايد پيش از خورده شدن، زهره تَرَک شود. اما چرا در چنين شرايطی طنزپرداز از بازی با دُم ِ شير دست بر نمی دارد و از قفس خارج نمی شود، لابد علت فنی دارد. مثلا ممکن است زبان و قلم ِ او همين طوری بیخود می چرخد؛ يا اين که از سر به سر گذاشتن با موجودی قوی تر از خود لذت می بَرَد. اين که چرا طنزنويس پاسپورت نمی گيرد و از قفس بيرون نمی رود و از پشت ميله ها با دم شير بازی نمی کند، خب طبيعی ست که اين کار مزه ندارد. مثل تماشای رولرکاستر از پايين است. تماشا کجا، سوار شدن و بالا و پايين رفتن و معلق زدن کجا؟ اصلا طنزپردازی که واقعيت های اطراف اش را مستقيما لمس نکند و تحت تاثير آن ها قرار نگيرد، طنزش طنز نمی شود (بگذريم از استثنای هادی خرسندی که اگر در مريخ هم زندگی کند، طنزش طنز ناب است). اما نوشته های آقای فرجامی يک ويژگی ديگر هم دارد و آن حمايت از حقوق انسان هايیست که کسی آن ها را آدم حساب نمی کند. در زمان سرکوب "اراذل و اوباش" فرجامی از معدود نويسندگان با نام و نشانی بود که به صراحت از حقوق آن ها دفاع کرد. طنز فرجامی را می توان دوست داشت يا نداشت، با عقايد او می توان موافق بود يا نبود، اما نمی توان دفاع او از انسانيت را تحسين نکرد. با هم آخرين مطلب او را که در رابطه با انتخابات است می خوانيم: تفسير خبر کشکولی * شش ماه زندان و ده ضربه شلاق برای مرضيه مرتاضی لنگرودی «خبرنامه گويا» * اولين سفر رئيس جمهوری ايران به عراق در سه دهه ی اخير «راديو فردا» * بر ما چه می رود؟ «شهلا شفيق» * سکاندار عدالتخانه! عدالت را امان بده؛ خيلی زياده خواهيم؟ «روزبه ميرابراهيمی» * احمدی نژاد فردا شب در باره انتخابات، بودجه و حمل و نقل سخن می گويد «مهر» * بيش از ۲۰۰۰۰۰ نفر از نيروهای انتظامی برای تامين امنيت انتخابات «ايسنا» * احمدی نژاد: فهميده اند که ايران قدرت اول جهان است «ايرنا» * ناجا: اگر هدف گشت ارشاد دستگيری بود، بجای "ون" اتوبوس می آورد «ايسنا» گفت و شنود کشکولی (به سبک گفت و شنود کيهان)؛ تبليغ فصل اول نخستين کتاب درسی فارسی برای آلمانی زبان ها جهت آشنايی خوانندگان عزيز، فصل اول اين کتاب درسی را منتشر می کنيم: درس اول اين يک تسبيح است. / مردها تسبيح می گردانند که اسلامی بودن خود را نشان دهند. کشور ايرانيان، ايران نام دارد. / همسايگان ايران می خواهند سر بر تن اين کشور نباشد. توضيح: بديهی ست که اين يک مطلب طنز است و چنين مطالبی در کتاب آقای فلکی وجود ندارد. کنسرت گوگوش در دوبی اما خوشحالام که طنين صدای گوگوش در همين همسايگی ما خواهد پيچيد. مردم –جای ما خالی- "ای چراغ هر بهانه از تو روشن، از تو روشن" را خواهند شنيد؛ "غريب آشنا" را خواهند شنيد؛ "هجرت" را خواهند شنيد. با صدای خيال انگيز گوگوش خاطرات گذشته را زنده خواهند کرد. با "کيوکيو بنگ بنگ" او، آن چه را که بر ما گذشت مرور خواهند کرد. ترانه های امروز گوگوش را هم که دوست نداشته باشيم، ترانه های گذشته اش را نمی توانيم فراموش کنيم. با آن ها زندگی کرده ايم؛ با آن ها زندگی خواهيم کرد. به اميد روزی که گوگوش در کشور خودش بخواند. Copyright: gooya.com 2016
|