در همين زمينه
9 دی» از فرود اضطراری بابانوئل در تهران تا مرحوم شدن گل آقا برای بار دوم3 دی» از ابتذال پرتاب لنگِ کفش به سوی رئيس جمهور آمريکا تا دفاع از آزادی بيان در سايت ايرانيان 26 آذر» از چرا بايد از حقوق حسين درخشان دفاع کرد تا کشتار ۱۴ سرباز توسط جندالله 18 آذر» از ما و روز مبارزه با سانسور تا حل معمای رضا پهلوی 11 آذر» از گفتوگوی فِرسْتليدی ايران با فرستليدی لبنان تا اعتراض بیجا به داوری نيکی کريمی در جايزه ادبی والس
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از آی مردم در انتخابات شرکت کنيد تا آتشی که بهاءالدين خرمشاهی افروختکشکول خبری هفته (۳۰) آی مردم در انتخابات شرکت کنيد! از ديدن خنده ی مردم به وجد آمدم و خنديدم. با صدای خنده ی خودم از خواب بيدار شدم. در رختخواب غلت زدم. همه جا ساکت بود و تاريک. يک ليوان آب نوشيدم. پلک ها را که روی هم گذاشتم بلافاصله خوابم بُرد. اين بار خودم را در وسط معرکه ی انتخابات مجلس هشتم ديدم. ديدم مردم دورتادور من ايستاده اند و من دارم برای شان سخنرانی می کنم. مردمی که عاشق طنز من بودند، اين بار آمده بودند ببينند نظر من در باره ی انتخابات چيست و آن ها چه بايد بکنند. آيا بايد انتخابات را تحريم کنند؟ يا در آن حضور يابند؟ بايد به چه کسی رای دهند؟ شروع کردم به بحث منطقی. مردمی که از من انتظار طنز داشتند ديدند در اين زمينه هم تبحر دارم. راست اش خودم زياد ميل به شرکت در انتخابات نداشتم اما به خاطر دوستان ام و آينده ی شغلی آن ها -و در نتيجه آينده ی شغلی خودم- مردم را دعوت می کردم به شرکت کردن و حضور فعال در انتخابات. برای اين کار هم چنان استدلال هايی می آوردم که فازی لاجيک پروفسور لطفی زاده در مقابل من کم می آورد چون روشن نشان دادن تاريکی مطلق جداً هنر می خواست و من سعی می کردم با مهارت طنزپردازانه اين استدلال ها را جا بيندازم. مردم کرور کرور صف کشيده بودند و من برای آن ها سخنرانی می کردم. من بودم و ده ها ميليون ايرانی از دهات تنکابن گرفته تا ساحل نشينان بوشهر. همه به دهان من چشم دوخته بودند. من می گفتم و بالا می رفتم؛ بالا؛ بالاتر. هر چه بالاتر می رفتم، مردم بيشتری می ديدم. بر چهره های شان لبخند نشسته بود؛ لبخندی مليح و نمکين که به نظر می آمد پيامی در خود مستتر دارد. هر چه بالاتر می رفتم، سرعت بيشتری می گرفتم. اما يک جا، صندلی که بر روی آن ايستاده بودم شروع به لرزيدن کرد. لرزيد و لرزيد و من پايين افتادم. ديدم پسرم مرا تکان می دهد: بابا، بابا! داری خواب می بينی! داری با خودت حرف می زنی! بيدار شو! چند ساعت بعد در خيابان بودم. مردم سر در کار ِ خودشان داشتند. انگار نه انگار که چند روز ديگر انتخابات مجلس هشتم است. انگار نه انگار که روز ۲۴ اسفند بايد کانديداهای اصلاح طلبان را –هر چند خودم هم درست نمی دانم که چه کسانی هستند و چه کارهايی در طول فعاليت های سياسی شان کرده اند- انتخاب کنند. با هر کس در اين باره سخن می گويم لبخندی مليح و نمکين بر لبانش می نشيند؛ شبيه به همان لبخندی که در خواب بر لب مردمان ديدم. به خانه برگشتم و به رختخواب رفتم. سعی کردم بخوابم و دوباره خواب ببينم. خوابی که از بيداری به مراتب شيرين تر بود... شورت نماينده مجلس و تعطيلی مجله زنان من هم همين کار را کردم و هر چه پيش رفتم در مطالب اصلی آن چيزی نيافتم. آيا تيتر "بی نظير، زنی از پولاد و پرنيان" باعث تعطيلی مجله شده؟ يا مقاله ی "بانک پارسيان و تبعيض جنسيتی"؟ يا مطلب حقوقی "سرنوشت زنان بی پناه"؟ در هيچ يک از اين ها و مقالات ديگر چيز دندانگيری که بتوان با آن نشريه ی شانزده ساله ای را تعطيل کرد وجود نداشت. زمانی که داشتم نا اميد می شدم، گفتم نگاهی به "يک ماه با زنان در مجلس" بيندازم شايد در آن جا چيزی درج شده که اين رويداد را رقم زده. اما مگر زنان در مجلس کار خاصی انجام می دهند که انعکاس آن بتواند مجله ای را تعطيل کند؟ با کمال ناباوری چشم ام به مطلبی خورد که متعجبم چطور زودتر آن را نديده بودم: اولا ما ايرانيان چون مبادی آداب هستيم و حرف زشت بر زبان مان جاری نمی شود، معمولا به جای کلمه ی شورت از مايو استفاده می کنيم. البته از نظر زبان شناسی اين کلمه به ما کمک می کند تا ميان شورت های کوتاه و چسبان (که کفار آن ها را می پوشند) با شورت هايی که به ماماندوز و مانتوی مردانه معروف است تفاوت قائل شويم. ثانيا با خواندن چند جمله ی اول و اين که يکی از نمايندگان زن از خبرنگاران می خواهد تا عکس ها را منتشر نکنند، ما گمان کرديم مايوی مربوطه متعلق به يکی از خانم های نمايندگان است که الحمدلله چند خط پايين تر مشخص شد که صاحب آن، مرد بوده است. فقط بر ما معلوم نشد که نماينده ی زن، در رختکن مردانه چه می کرده است؟ مگر تفکيک جنسيتی در رختکن مجلس اعمال نمی شود؟ ثالثا گسيل نيروهای روابط عمومی مجلس آن هم با يک کيسه ی نايلونی برای برداشتن مايوی مزبور سوالات جديدی برای ما به وجود آورد که برداشتن يک مايو چرا اين قدر دردسر داشته است؟ چرا فرستادن نيرو؟ چرا کيسه ی نايلون؟ مگر نمی شد همان نماينده ی خانم به کمک يک نماينده ی آقا "مايو" را بردارند، تا کنند، و آن را بالای کمد قرار دهند تا صاحب بخت برگشته و فراموشکارش بيايد آن را داخل کمد بگذارد؟ مگر اين مايو چه وضعی داشته که بايد در نايلون حمل می شده و در اختيار روابط عمومی مجلس قرار می گرفته است؟ رابعا نماينده ی مجلس در صحن مجلس چرا بايد شورت خود را در آوَرَد و آن را به دَرِ کمد آويزان کند؟ خامسا علت نگرانی نماينده ی فراموشکار چه بوده است؟ سادسا آيا خبرنگاران ما در مجلس، اين قدر بی کار مانده اند که برای پيدا کردن سوژه به کمد نمايندگان سر می زنند؟ سابعا با خواندن اين خبر بر ما معلوم شد که چرا مجلس در موضوعاتی مانند انرژی هسته ای و تقسيم دريای مازندران و غيره اظهار نظر نمی کند. مسائل مهم تری هست که بايد به حل و فصل آن ها بپردازد. خدا می داند خبر به اين مهمی را چطور زودتر نديده بودم. اين قدر سرگرم تفسير خبر شدم که اصل مطلب که تعطيلی مجله ی زنان بود از يادم رفت. تازه به خاطر آوردم که "زنان"، پيش از توزيع اين شماره توقيف شده است پس علت را بايد در شماره قبلی آن جست و جو کنم. حتما در آن جا سوژه ی داغ تری خواهم يافت... کشکول و خوانندگان (به سبک کيهان و خوانندگان) ¤ دشمنان به ما سرکوفت خواهند زد که چرا روسيه و چين به قطعنامه هسته ای رای مثبت دادند. اين دشمنان نادان، استراتژی دوستان ما يعنی روسيه و چين را نمی دانند و گول تصميم گيری های خلاف انتظار آن ها را می خورند. به آن ها بگوييد دست در دست اين دو قدرت جهانی همراه با کشورهای دوست و برادر ونزوئلا و بوليوی کمر آمريکای جهانخوار را خواهيم شکست. ¤ با حمايت کشورهای جنبش عدم تعهد و چين و روسيه، آمريکا و اروپا در شورای حکام آژانس اتمی شکست خوردند؛ ¤ همزمان با سفر رياست محترم جمهور به عراق عده ای از منافقان، خواهان دريافت هزار ميليارد دلار خسارت ناشی از جنگ شدند. می خواستم به آن ها بگويم آن خسارت را صدام به ما زد نه برادران عراقی. ما نه تنها از کشور دوست و برادرمان عراق چيزی نمی خواهيم بل که آماده ايم خرابی هايی را که در زمان جنگ در آن جا به وجود آورده ايم بازسازی کنيم. ¤ بنياد اولاف پالمه وابسته به سازمان امنيت سوئد که اخيرا بودجه ای ۵۰ ميليون دلاری برای تقويت ضدانقلاب از وزارت امور خارجه ی آمريکا و رابط ايرانی اش ب.ف. مجری صدای آمريکا دريافت کرده، اقدام به اعطای جايزه، به شخصی موسوم به پروين اردلان نموده است. ظاهرا قرار است دلارهای اين جايزه، ميان زنان ايرانی تقسيم شود تا آن ها بتوانند قلم و کاغذ بيشتری برای جمع آوری يک ميليون امضا خريداری نمايند. ¤ دولت آقای احمدی نژاد با آزاد کردن قليان عادی هوشمندی و موقع شناسی خود را به جهانيان ثابت کرد. ¤ فصل گرما کم کم از راه می رسد و مسئله تبرج به وسيله ی چکمه جای خود را به تبرج با وسايل ديگر مانند صندل و لاک ناخن و زنجير دور مچ پا می دهد. از نيروی انتظامی می خواهيم موارد تبرج تابستانی را مانند تبرج زمستانی دقيقا اعلام کنند تا ما تبرج کنندگان را به راه راست هدايت کنيم. خريد شب عيد بر سر دوراهی زندگی هفته ی پيش فيلم سنتوری را ديدم. ديدم شما از آن انتقاد کرده ای. اين فيلم را اما خيلی پسنديدم. موسيقی اش را خيلی دوست داشتم. اصلا اين فيلم را برای امثال من ساخته بودند که دنبال اعتياد نرويم و اگر رفته ايم دنبال ترک آن باشيم. اما چگونه؟ من که مثل علی، پدری پولدار ندارم تا دست و پای ام را بگيرد و بستری ام کند. تازه اگر ترک کنم اول بيکاری و بدبختی و مصيبت است. آيا می توانيد ساقه معنی را تکان دهيد و بهت مرا پرپر کنيد؟ تفسير خبر کشکولی * نامه عيسی کلانتری به جنتی: بايد پاسخگوی بی عدالتی های خويش در دو جهان باشيد «امروز» * مصطفی تاج زاده: تصميم گرفتيم نگذاريم اين مجلس يکدست شود «نوروز» * چرا در انتخابات ناعادلانه مجلس هشتم شرکت کنيم؟ «جبهه مشارکت» * اطلاعيه سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) به مناسبت روز جهانی زن. * ادوار تحکيم: مجلسی که ترکيب آن پيشاپيش تعيين شده است، فاقد اهميت لازم برای موضع گيری است «ادوار نيوز» گفت و شنود کشکولی (به سبک گفت و شنود کيهان)؛ انتخابات سعدی به روايت کيارستمی مقاله مجاز هسته ای بر اساسِ نامه سری دولت به رسانه ها آتشی که بهاءالدين خرمشاهی افروخت چه بايد گفت در مقابل محقق ِ قرآن پژوهی که اين چنين سخن می گويد؟ "تجددگرايان قرآن نشناس"، "آلوده شدن به ارتداد"، "تاويلات بنيان کن"، "تاويلات غيرقانونی و قانون شکن" نه از دهان متعصبی جاهل و بی سواد که از دهان مترجمی صاحب ده ها اثر شنيده می شود. وقتی سرويراستار دائرةالمعارف ارزشمند تشيع، مولف دانشنامه ی قرآن، نويسنده ی قرآن پژوهی، مترجم قرآن کريم، گردآورنده ی فرهنگ موضوعی قرآن مجيد، تدوين گر و مترجم پيام پيامبر، در رد ادعای محققی مسلمان از چنين عباراتی بهره گيرد، از عوام بی سواد چه انتظاری هست؟ قصد من نه تبرئه ی دکتر سروش و نه تخطئه ی بهاءالدين خرمشاهی ست، چه صلاحيت ورود به بحث آن ها را ندارم و از دانشی که لازمه ی پرداختن به چنين مباحث تخصصی ست بی بهره ام. اما سواد ِ زيادی لازم نيست تا بفهميم وقتی کسی از لفظ تجددگر قرآن نشناس يا آلودگی به ارتداد سخن می گويد، قصدش محدود کردن علم و دانش است؛ محدود کردن تفکر و بيان است. دانشمندی اسلام شناس و مسلمان در چارچوبی مشخص و علمی، بحثی را آغاز می کند که پيش از اين نيز ده ها نفر در باره ی آن سخن گفته اند. دانشمندی ديگر می تواند پاسخ او را در همان چارچوب بدهد و صحيح و ناصحيح را نشان دهد. ديگر چه حاجت به پيش کشيدن بحث ارتداد؟ اين گونه سخن گفتن آن هم در موضوعی تخصصی و علمی، مجوزی خواهد بود برای به ميدان آمدن کفن پوشانی که از دين فقط از ميان برداشتن و از ميان بردن می دانند. به راستی اگر آقای خرمشاهی با چنين روشی وارد بحث نمی شد، امثال مجيد مجيدیِ فيلمساز –همان که خرمشاهی او را "استاد" می خوانَد(*)؛ همان که از نام خدا، نان در می آورد و مردم را دستبوس خود می خواهد-، جرئت می کرد خود را آيت الله بپندارد و حکم تکفير ِ متفکری که تمام وجودش عشق به خدا و پيامبر است را صادر نمايد؟ آيا مترجم ۹۷۴ صفحه "پيام پيامبر"، پيام اش برای محققان اسلام شناس و اسلام پژوه اين است که اگر سخنی جز سخنان پذيرفته شده بگوييد، با ذکر تعبيراتی از قبيل ِ "تاويلات بنيان کن و غيرقانونی و قانون شکن" دهان تان را خواهيم بست و اگر قدمی بيش برداريد حکم ارتدادتان را نيز صادر خواهيم کرد؟ خدا می داند که چقدر ساده می گرفتم اين سخنان زنده ياد هوشنگ گلشيری را و امروز چقدر خجالت زده ام از اين ساده نگری. آنجا که می گفت: اميدوارم آقای خرمشاهی، همان طور که با نوشتن مطلبی ديرهنگام درصدد کاستن از تلخی عبارات به کار برده شده درباره گلشيری برآمدند، در اين مورد نيز با نوشتن مطلبی، تندگويی خود را تعديل نمايند. هر چند منزلت از دست رفته ی علم و عالمان در جمهوری اسلامی با چنين نوشته هايی دوباره به دست نمی آيد ولی لااقل تکه ی گِل از دست امثال خرمشاهی به زمين می افتد و آبروی علم و عالمان حفظ می شود. چنين باد. Copyright: gooya.com 2016
|