یکشنبه 15 اردیبهشت 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از اظهارات آيت الله خامنه ای درباره گرانی تا تبريک به مسئولان جمهوری اسلامی به مناسبت افشای اعمال پليد پدر اتريشی

کشکول خبری هفته (۳۸)

اظهارات آيت الله خامنه ای در باره گرانی
"آيت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران ضمن سخنانش در شيراز با دفاع از عملکرد اقتصادی ‏دولت، گرانی را "رايج در تمام دنيا" دانست و با رد هرگونه مشکل اقتصادی، بزرگنمايی مشکلات را کار "دشمن" دانست." «روزآنلاين»
يک سوال از حضرت آيت الله خامنه ای: اگر در زمان شاه، قيمت هر بشکه نفت از مرز ۱۱۰ دلار می گذشت، و گرانی‌‌يی که امروز شاهدش هستيم، در آن روزگار پيش می آمد حضرت‌عالی چه می گفتيد؟ آيا اعتراض نمی کرديد؟ آيا فرياد بر نمی آورديد که جان مردم بر لب رسيد و حکومت بی عُرضه ی شاه ثروت مملکت را بر باد داد؟ آيا نمی گفتيد شاه پول نفت را به جای هزينه کردن برای مردم صرف پروژه های نظامی کرد؟ يا اين که می فرموديد گرانی در دنيا عموميت دارد و دشمن مشکلات را بزرگنمايی می کند؟

اگر اعتراض می کرديد و فرياد بر می آورديد، به مردم هم حق دهيد که به شما اعتراض کنند و فرياد برآورند. اين گونه سخنان شما نمک بر زخم پاشيدن است و جز بلند کردن فريادها حاصل ديگری ندارد.

تونل زمان
جوانان قديمی شايد سريال "تونل زمان" را به ياد داشته باشند. قهرمانان اين سريال با عبور از تونلی پيچ در پيچ به گذشته های دور باز می گشتند و چيزهای جالب و هيجان انگيزی می ديدند.

فکر کردم بد نيست در کشکول، چنين تونلی ايجاد کنيم و هر هفته به دهه های گذشته سفر کنيم و ببينيم در نشريات آن روزگار چه چيزهايی نوشته می شده است. بی شک در اين سفر چيزهای جالب و هيجان انگيزی خواهيم ديد. اکنون وارد تونل زمان می شويم و به خرداد سال ۱۳۲۲ -يعنی ۶۵ سال پيش- باز می گرديم.

در خيابان مردی را می بينيم با قدی بلند و وضعی ژوليده و سر و پای برهنه که دسته ای روزنامه زير بغل دارد و فرياد می زند: "آی روزنامه ی الان! خبرهای تازه! گرفتن ترياکی آ، شيره ای آ، فاحشه ها، بچه بازا، عرق خورا! کشته شدن زن به دست شوهر، حمله کردن گرگ به دختر چهارده ساله؛ کشته شدن خواهر بدکاره به دست برادر..." (*)

چون کتاب "طهران قديم" جعفر شهری را پيش از ورود به تونل زمان خوانده ايم و عين همين جملات و کلمات را در اين کتاب ديده ايم متوجه می شويم که ماشين زمان درست کار کرده و ما در زمان گذشته و اوايل حکومت محمدرضا شاه پهلوی هستيم.

آن سوتر بساطی می بينيم با روزنامه ها و مجلاتی چند. چشم مان به نخستين شماره ی مجله ی "سخن" می افتد. زير عنوان مجله آمده است: "نامهء جامعهء ليسانسيه های دانش سرای عالی". "صاحب امتياز و مُدير: ذبيح الله صفا". "سردبير: پرويز ناتل خانلری". "تک شماره ۱۲ ريال".

مجله را ورق می زنيم. چيزی که بلافاصله به چشم می خورد، داستان مسخ، ترجمه ی صادق هدايت در آخرين صفحه ی نشريه است. در مقدمه ی اين ترجمه، زير عنوان "فرانز کافکا" آمده است:
"نويسندگان مجله سخن خوشنودند که ترجمه اين شاهکار ادبی را بوسيلهء آقای صادق هدايت –که خود نويسندهء زبردست اين زمان است- بخوانندگان تقديم ميکنند و اميد است که اين کتاب گرانبها برای جوانان صاحب قريحه اگر سرمشقی نباشد نمونه ای باشد از هزاران گونه هنر که در عالم نويسندگی ميتوان نمود."

بسيار جالب! پس مسخ اولين بار اين‌جا چاپ شده است. مقاله ی ادبی، شعر، تحقيق، سرگرميها... ببينيم سرگرمی های اين نشريه فرهنگی و ادبی که احمد بيرشک آن را تهيه کرده از چه قرار است:
"برفيق خود بگوئيد که يک عدد دو پيکری پيش خود اختيار کند، ۹۰ بآن بيفزايد، حاصل را در ۱۱ بزند (ضرب کند)، بحاصل ۱۰ اضافه نمايد، سپس از نخستين پيکر سمت چپ عددی که پس از اين عمليات بدست آمده است صرفنظر کند و از آنچه باقی ميماند عدد مفروض را کسر کند و نتيجه را بشما بگويد. شما اين عدد را در ذهن بر ۱۰ بخش کنيد، بهر (خارج قسمت) عددی است که رفيق شما اختيار کرده است. وقتی آنرا باو بگوئيد ممکن است از غيب گوئی شما تعجب کند. ولی دليل اين عمل را بگوئيد و برای مجلهء سخن هم بنويسيد. ا.ب."

پس نشريه ای که تحول فکری بزرگی ميان روشنفکران ايرانی طی سال های انتشار خود ايجاد کرد از چنين جايی کار خود را آغاز کرده است. ظاهرا اين نشريه هم در شماره های اول خود، کشکولی بوده است مثل کشکول ما! از هر چيزی در آن يافت می شده است. در کنار مقاله و شعر ناتل خانلری و شعر سيد حسن غزنوی، مطلبی هم هست "برای همه":
باور می کنيد که يک ورق کاغذ را نميتوان پنجاه مرتبه روی هم تا کرد؟ شايد باور نکردنی باشد اما راست است...".

شايد سليقه ی پدران ما در سال ۱۳۲۲ چنين بوده است. شايد هم مسئولان نشريه خط مشی مشخصی نداشته اند. بهتر است پيش از وسوسه شدن برای ماندن در همان دوران به زمان خودمان بازگرديم!

(*) طهران قديم، جعفر شهری، جلد اول، صفحات ۲۰۰ و ۲۰۱

تبريک به مناسبت روز جهانی مطبوعات
"حزب موتلفه اسلامی با انتشار بيانيه ای به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات، از دست‌اندرکاران مطبوعات ايران خواست خط قرمزهای نظام را رعايت کنند." «ايسنا»
روزنامه نگاران عزيز
درست است که بنا به گفته ی رهبر معظم اکثر شما پايگاه دشمن هستيد ولی ما به عزيزانی که بخصوص در ميدان توپخانه مستقر هستند، اين روز جهانی را تبريک و تهنيت عرض می نماييم. به آن دسته از روزنامه نگاران، که شيوه ی حميده و پسنديده ی برادر شريعتمداری، برنده ی جايزه ی بزرگ ترين منتقد اسلامی را دنبال نمی کنند همين جا برادرانه نصيحت می کنيم که دست از بازيگوشی و شيطنت بردارند و به راه راست هدايت شوند. تا کی انتقاد الکی و نق زدن؟ تا کی دروغ بافی و هذيان گويی؟ مثلا شما بزغاله ها اگر به مردم دلفين بگوييد فکر می کنيد چه می شود؟ اگر گرانی های مختصری را که در همه جای دنيا هست بزرگنمايی کنيد فکر می کنيد چه می شود؟ می خواهيد بزنيم دهان تان که ديگر از جای تان بلند نشويد؟ آخر شما بچه سوسول ها چرا دست از سر انقلاب شکوهمند اسلامی ما بر نمی داريد و به همان هلند و آمريکا که لانه ارباب تان است نمی رويد. ما که دريغ نداريم به شما پاسپورت بدهيم تا شما برويد در آمستردام برای نشريه ی ضدانقلابی روز آنلاين و راديو زمانه قلم بزنيد. برويد در واشينگتن کنج دل محسن سازگارا و الهه هيکس بنشينيد برای جرج بوش قلم بزنيد. بزنيم تو سرتان؟ خب راهتان را بگيريد برويد. چرا می خواهيد مرتب به زندان بيفتيد و يکی دو سال حبس انفرادی شويد و بعد که بيرون آمديد با موهای ريخته و دندان های پوسيده و تن و بدن آب شده به خارج از کشور برويد؟ مگر مرض داريد؟ البته ما می دانيم که شما پايگاهيان دشمن می خواهيد چهره نظام ما را پيش جهانيان مُشَوَّه کنيد و مثلا به آن ها بگوييد که در ايران آزادی نيست. آزادی نيست که به شما می گوييم گورتان را گم کنيد برويد بغل دست ملکه ی انگليس از تلويزيون سلطنتی آنجا حقوق و آپارتمان بگيريد؟ معلوم است که شما عوامل دشمن ايد. عوامل بيگانه ايد. والا کدام آدم عاقلی لندن و تورنتو را ول می کند، در ايران می نويسد و به زندان می رود؟

اميدواريم که اين پند برادرانه را از ما بپذيريد و اگر شيوه ی همسنگرمان حسين شريعتمداری را دنبال نمی کنيد هر چه زودتر کشور اسلامی ما را ترک کنيد. در پايان بار ديگر روز جهانی مطبوعات را به برادر عزيزمان حسين شريعتمداری و برادر صفار هرندی به خاطر تلاش برای اعتلای روزنامه نگاری اسلامی تبريک و تهنيت عرض می کنيم.
«انجمن بولتن نويسان مسلمان»

۱۰ يا ۱۲؟ مسئله اين است!
"نرخ ۱۲ درصد سود بانکی منتظر ابلاغ رئيس جمهور" «روزنامه جام جم»
همه چشم انتظارند تا فرمان صادر شود و نرخ بهره ی بانکی توسط رئيس جمهور محترم تعيين گردد. البته اگر به خود رئيس جمهور بود بهره را صفر درصد می کرد و دندان ربا را ازدهان بدبوی سيستم بانکی می کشيد و خلاص! اما چه می شود کرد که مملکت با همين پول های مسئله دار اداره می شود و اگر بهره به اندازه ی کافی به سپرده گذاران داده نشود، آن ها لج می کنند پول شان را بر می دارند می روند خانه می خرند تا سر سال قيمت آن دو برابر شود. وقتی قيمت خانه دو برابر شد آن وقت اجاره خانه دو برابر می شود و چون مردم درآمدشان برای پرداخت اجاره بها کافی نيست، می روند دنبال درآمد بيشتر. مثلا ميوه فروش قيمت ميوه اش را متناسب با اجاره خانه بالا می برد و قصاب قيمت گوشت اش را و بقال قيمت خواربارش را. آن وقت می بينيم ای دل غافل تورم ايجاد شد و گرانی بيداد کرد و سر و صدای همه در آمد. حالا همه منتظريم ببينيم آقای رئيس جمهور با يک فرمان جانانه و انقلابی، بهره را ۱۰ درصد می کند يا ۸ درصد يا اصلا از خير ربا و مسائل خير و شر می گذرد، می گذارد همين ۱۲ درصد بماند بل‌که گرانی از اين بيشتر نشود و ايشان با خيال راحت به انتخابات دوره ی بعدی بپردازد و رای جمع کند و در چهار سال بعدی ان شاءالله بهره را يک‌ضرب به ۶ درصد برساند و تمام!

نماز باران در اروميه
"در پی اقامه نماز باران طی روز گذشته در اروميه، امروز در اين شهر باران باريد." «فارس»
مسئول ستاد برگزاری نماز باران اروميه به معاون مربوط- خيلی بد شد. ما در سريال امام رضا ديديم ايشان نماز باران خواند، ابرها آسمان را پوشاندند و باران آمد. نمی دانم چرا مردم به امامت مسئولان شيراز نماز خواندند، نه ابری آسمان را پوشاند، نه بارانی آمد. در خوزستان هم که به جای باران، شن آمد. می ترسم ما هم نماز تبليغاتی بخوانيم اثر نکند و آبرويمان پيش مردم برود. نمی گويند اين ها چه حکومت اسلامی هستند که نمازشان اثر نمی کند يا اگر بکند برعکس می کند؟

من يک راه حل برای اين معضل پيدا کردم. شما با هواشناسی در تماس باش، اصلا نه، بهتر است به خبرهای هواشناسی شبکه ی آمريکايی سی.ان.ان. و شبکه ی انگليسی بی.بی.سی نگاه کنی، ببينی تو پيش بينی هاشون چی می گن. اگه ديدی تصوير ماهواره ای، نزديک شدن ابر به غرب کشور رو نشون می ده، فورا برنامه ريزی کنيم برای برگزاری نماز باران. اگه بارون بياد خيلی تبليغ خوبی ميشه برای نظام. چی؟ امام جمعه ی بندرعباس گفته مسئولان خودشون برن نماز بخونن؟! گفته کارشون رو درست انجام بدن، نيازی به نماز باران نخواهد بود و نماز باران واسه ی زمانی هست که امکانات و آب در منطقه نباشه و مردم چاره ای براشون نمونده باشه و از خدا ياری بخوان؟! واسه خودش گفته. برای ما مهم اينه که مردم، ما و آيت الله حسنی رو به خدا وصل بدونن. والا بارون بباره نباره که فرقی به حال ما نداره. مگه گاز قطع شد و مردم تو سرما موندن اتفاقی افتاد؟ مگه برای وصل شدن گاز، نماز خونديم؟ نه. شما به اين جور حرف ها توجه نکن و کاری رو که بهت می گم انجام بده...

توضيح: چون ممکن است اين طنز نيز مثل برخی از طنزها به عنوان خبر واقعی روی سايت های مخالف حکومت قرار گيرد، لذا به اطلاع می رسانيم که اين يک طنزنوشته است که قصد نشان دادن سوءاستفاده ی مسئولان از باورهای دينی مردم را دارد.

اگر يک خدا در آن بالاست، صد خدا هم در اين پايين است
"سوال کوچک ترين پسر مرد اتريشی پس از خروج از محبس با اشاره به آسمان: آيا خدا آن است؟" «بالاترين»
پسر عزيز
خوشحالم از آن دخمه ای که پدر بزرگ و پدرت برای تو و مادر و خواهرهايت به وجود آورده بود بيرون آمدی و توانستی آسمان و خورشيد و ماه را ببينی و از آزادی ات لذت ببری. خيلی بد است انسان از نعمت آزادی محروم باشد. حتما به زودی متوجه خواهی شد، شما که سال ها در سلول زندگی کردی، با آن ها که در آزادی زندگی کردند چقدر با هم فرق داريد. خدا انسان را آزاد آفريد، ولی در دنيای ما آدم های بدجنس و بدطينتی هستند که به خاطر خواست خودشان، و به خاطر نشان دادن قدرت خودشان، خدا می شوند و اين آزادی را از ديگران می گيرند. يک نمونه از مزيت های آزادی، همين نوعِ حرف زدن است. ببين تو و مادر و خواهر برادرت به خاطر حبس شدن، و به خاطرِ نداشتن ارتباط با دنيای بيرون، زبان تان –باعرض معذرت- شبيه به زبان حيوانات شده، در حالی که آن ها که آزاد زندگی می کنند، زبان شان روز به روز غنی تر و شکوفاتر و انديشه و افکارشان روز به روز ظريف تر و متکامل تر می شود. ببين مردمی که در آزادی زندگی می کنند چه قدر راحت و معمولی با محيط اطراف شان و تمدن موجود کنار می آيند و شما که تازه از حبس رها شده ای چقدر هيجان زده و ناراحت با اين محيط برخورد می کنی. ببين که مادر تو که تازه ۴۲ سال دارد چقدر پيرتر از بقيه ۴۲ ساله ها شده است؛ موهايش به طور کامل سفيد شده و جسم و جان و روح و روان اش به شدت آسيب ديده است. او هم حرف زدن عادی اش را فراموش کرده، و او هم ارتباط اش را با دنيای اطراف از دست داده است.

پسر عزيز
نمی دانم چرا اين ها را برايت نوشتم. شايد برای اين که بدانی در جهان، خيلی های ديگر مثل تو و مادرت زندانی بوده اند و هستند. مردم اتريش امروز بعد از افشای حادثه ی شما، چراغ به دست گرفته اند و دنبال زندانی های احتمالی ديگر می گردند، در حالی که اگر چشم باز کنند می بينند در اين کره ی خاکی، مردمان ديگری هستند که به دست آدم های زورگو و نادان زندانی شده اند؛ که آن ها هم به خاطر جدايی از جامعه و تمدن، فکر کردن شان، حرف زدن شان، ارتباط بر قرار کردن شان با مردم جاهای ديگر تباه شده است. که آن ها هم خيلی زود موهای سرشان سپيد شده و پيرتر از سن شان به نظر می رسند.

پسر عزيز
تو با اشاره به آسمان سوال کردی که آيا آن خداست؟ حالا که روی زمين آمده ای با خداهای متعددی رو به رو خواهی شد. مثلا يک خدا در آن زير زمين مخوف بود که بر هستی و سرنوشت تو و مادرت حاکم بود و می توانست هر طور که می خواهد با شما رفتار کند. زندگی و مرگ شما در دست او بود. در سرزمين من، خداهايی که سرنوشت آدم ها را در اختيار دارند و می توانند چگونگی زندگی کردن آن ها را تعيين کنند، به مراتب بيش از اتريش است. خدايی که تو با دست در آسمان نشان دادی هرگز تو را دربند نمی کند؛ تو را وادار نمی کند که اين طور فکر کنی، وادار نمی کند که آن طور فکر نکنی؛ وادار نمی کند اين را بگويی، وادار نمی کند آن را نگويی؛ وادار نمی کند اين را بنويسی، وادار نمی کند آن را ننويسی؛ وادار نمی کند اين را بپوشی، وادار نمی کند آن را نپوشی؛ وادار نمی کند اين را ببينی، وادار نمی کند آن را نبينی؛ ولی تو در همين دنيا خواهی ديد که بچه‌ْخداهايی هستند که مردم را به کارهای خوارتر از اين هم وادار می کنند و اگر مردم در مقابل شان زانو نزنند و به حرف های شان تن در ندهند، آن ها را به حبس می افکنند و آزار و شکنجه می کنند.

پسر عزيز
اميدوارم از آزادی ات لذت ببری و در آزادی رشد کنی. زبان ات و فکرت و جسم‌ ات در آزادی رو به راه شود. و اميدوارم قدر آزادی ات را بدانی و آن را با هرج و مرج تباه نکنی. نگذاری به خاطر سوءاستفاده از آزادی، تو را اين بار در اتاق آسايش‌گاه حبس کنند. کسانی که آزادی نداشته اند وقتی آن را به طور ناگهانی به دست می آورند، قدرش را نمی دانند و در جهت تباهی آن گام بر می دارند. اميدوارم تو اين طور نشوی و به فکر کسانی باشی که در خانه هايی ديگر، در شهرهايی ديگر، در کشورهايی ديگر در حبس زندگی می کنند و مردمان بدکاری، هست و نيست آن ها را در اختيار دارند.

تفسير خبر کشکولی
* ما هم آدميم «راديو زمانه»
** قاضی مرتضوی- گُمان نمی کنم!

* صفار هرندی: دولت نهم از مطبوعات شکايت نکرده است «مهر»
** زبان دراز- فقط پدر آن ها را در آورده است!

* ممنوعيت چند شغله بودن حقوقدانان شورای نگهبان رد شد «بی. بی.سی»
** عقب افتاده سياسی- آهان!

* کشف آرامگاه شمس در تبريز «فارس»
** وزير فرهنگ ترکيه- تا تبريز و خوی دست در گريبان هم دارند، بجنبيم يک آرامگاه برای شمس در استانبول دست و پا کنيم!

* کتاب های صادق چوبک و صادق هدايت از نمايشگاه جمع شدند «هفتان»
** فضولباشی- خوش به حال ناشران شان! حالا ميزان فروش اين کتاب ها ده برابر می شود!

* زندگی شايسته حق مسلم کارگران است «اخبار روز»
** رئيس مجلس شورای اسلامی- يعنی با دويست و ده هزار تومان حقوق زندگی تان شايسته نيست؟ چقدر، آدم، متوقع؟!

* عجب سخت جانيم ما روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات... «عيسی سحرخيز»
** روزنامه نگار قلم شکسته- حالا اين حرف ها را می فرماييد دوباره فردا با نيزه می افتند به جانمان کلفتی پوست مان را آزمايش کنند!

* ناهارِ کدام چرب تر است: حداد يا لاريجانی «روز آنلاين»
قلم فروش- هر وقت معلوم شد به ما هم خبر بديد!

سر قبر مارسل پروست
برگی از دفتر يادداشت ِ يک نويسنده ی عاصی:
گورستان پرلاشز را دوست دارم. به خاطر سکوت وهم انگيزش، به خاطر رازگونه بودن اش، به خاطر کسانی که در آن دفن شده اند. گورستان پرلاشز را دوست دارم.

اينجا قبرها با آدم حرف می زنند، شعر می گويند، داستان تعريف می کنند. ذرات خاکِ اين جا با ادب و شعر در هم آميخته است. برای من پرلاشز يعنی صادق هدايت. او که اکنون در اين جا پای درختی آرميده است.

برای من پرلاشز يعنی مارسل پروست. او که در جست و جوی زمان از دست رفته اش بالاخره به همان جا رسيد که همه خواهيم رسيد. زمان ثابت. زمان جاودانی.

با کتاب اش فال می گيرم. فال پروست:
"... اغلب، چندگاهی هم چنان به کوشش ادامه می دهيم و اميدوار می مانيم. اما خوشبختی هرگز به دست نمی آيد. اگر بتوان بر دشواری ها چيره شد، طبيعت نبرد را از بيرون به درون می کشاند و رفته رفته دل آدم را چنان دگرگون می کند که چيزی جز آنچه به دست خواهد آورد آرزو کند. و اگر ماجرا چنان زود بگذرد که دل فرصت دگرگون شدن نيافته باشد، طبيعت نوميد نخواهد شد از اين که به شيوه ای ظريف تر و البته ديرتر، اما همچنين کاراتر، بر ما پيروز شود. آنگاه است که شادکامی در آخرين ثانيه از چنگ آدم بيرون کشيده می شود، يا شايد طبيعت با نيرنگی اهريمنی، خود دستيابی به شادکامی را وسيلهء نابودی آن می کند. و پس از ناکامی اش در همه ی آنچه در قلمرو عمل و زندگی بود، واپسين مانع را بر سر راه آدمی می گذارد که همان امکان ناپذيری روانی شادکامی است. پديده ی شادکامی در وجود نمی آيد، يا اين که تلخ ترين واکنش ها را بر می انگيزد..."

به راستی چه فرق می کند اين سخن را که بگويد؟ يک پاريسی، يک شيرازی يا يک نيشابوری. اين خودِ زندگی ست؛ از زبان هر کس که می خواهد باشد. و اين خاک، در اين غروب غم انگيز با من به زبان پروست سخن می گويد...

خاطرات آرش سيگارچی از سردار زارعی
آرش سيگارچی، روزنامه نگار گيلانی، خاطرات خود را از سردار زارعی –که چند هفته ای ست به جرم مسائل اخلاقی در زندان به سر می بَرَد- در وب لاگ اش نوشته است. برخورد منصفانه سيگارچی با سردارِ سابقی که به هر حال برای او و همکاران اش هميشه مشکل آفرين بوده ستودنی ست. کاش در دوستی ها و دشمنی ها اعتدال و انصاف رعايت شود. فرق نمی کند در صف اين باشيم يا در صف آن. مهم اعتدال و انصاف است. مطلب آرش را در اين جا بخوانيد:
http://sigarchi.com/blog/?id=1004441

آيت الله و حلال و حرام
حضرت آيت اللهی در شبکه ی تلويزيونی قرآن صحبت می کرد. کلام شيرينی داشت و مخاطب را به خود جذب می کرد. نام اش را ندانستم چيست ولی مشخص بود که از متشرعان و سخت گيران مذهبی ست. می گفت "در خيابان مولوی قصابی را ديدم که گوسفند را رو به ميدان اعدام سر می بُريد. به او گفتم قبله که طرف اعدام نيست. گفت شهرداری به ما اجازه نمی دهد سر گوسفند را رو به قبله ببُريم چون خون اش پياده رو را کثيف می کند! گفتم گوسفند را با اين کار حرام کردی. حالا همين را به خورد ما می دهند. ما که نمی دانيم سر گوسفند را در جهت قبله بريده اند يا نبريده اند و مسئوليتی متوجه ما نيست. گناه خوردن گوشت حرام را به حساب ما نمی نويسند. ولی تاريکی اش در دل ما می ماند. در اين دور و زمانه از هيچ چيز نمی توانيم مطمئن باشيم و بايد دائم بگوييم ان شاءالله حرام نيست و ان شاءالله حلال است!"
دلم برای پيرمرد سوخت که يک لقمه غذا راحت از گلوی اش پايين نمی رود. اين ها هم که بايد از حکومت اسلامی راضی باشند، به نوعی در رنج اند! راستی چه کسی در جمهوری اسلامی ايران در رنج نيست؟

حواس مان به سقوط هواپيما و زلزله باشد!
به تقويم حوادث که نگاه می کنيم، وقوع زلزله و سقوط هواپيما با فواصل زمانی نامشخصی اتفاق می افتد. هر چه از حادثه ی قبلی بيشتر فاصله می گيريم، وقوع حادثه ی جديد محتمل تر می شود. بعد از زلزله يا سقوط هواپيما، رسانه ها و نشريات يک ماهی به موضوع می پردازند و به کم بودها و ضعف ها اشاره می کنند. عده ای نيز انگشت اتهام به سمت مسئولان می گيرند و از آن ها می خواهند به فکر آينده مردم باشند. مسئولان هم قول می دهند که ضعف ها را بر طرف کنند تا شاهد خسارات و آسيب های جانی و مالی کم تری باشيم. مثلا مسئولان شهرداری به تکاپو می افتند تا قوانين سخت تری برای ساختمان‌سازی و مقاومت در برابر زلزله وضع کنند و رئيس سازمان هواپيمايی کشوری هم قول می دهد که هواپيماهای جديد وارد ناوگان هوايی کشور نمايد و با فراهم آوردن امکانات رفاهی برای خلبانان و کنترلرها جلوی حوادث مشابه را بگيرد. فقط يک ماه وقت لازم است که اين حوادث و اظهار نظر مسئولان زير خروارها خبر جديد مدفون شود و از يادها برود.

اکنون که با گذشت زمان به حوادث بعدی نزديک می شويم و مسئولان محترم در چم و خم مسائل روزمره، احتمال وقوع رويداد هايی اين چنين را از ياد برده اند، وظيفه داريم تا با دادن هشدارِ پيش از حادثه، حواس مسئولان را به اين موضوعات از ياد رفته جلب کنيم. البته آن ها چه کار می توانند بکنند که در گذشته نکرده اند، سوالی ست که من جواب اش را نمی دانم!

کاپيتال و دو ترجمه
شايد کشکول جای مناسبی برای معرفی ترجمه ی جديد از کاپيتال مارکس نباشد و شايد مطلبی جداگانه برای معرفی اين ترجمه لازم باشد، اما اين اجازه را به خودم می دهم که چند جمله از شروع فصل های دو کتاب را برای مقايسه ی خوانندگان در اين جا بياورم تا هم کار بزرگ ِ ايرج اسکندری در سال هايی که هيچ منبع و ماخذ معتبری به زبان فارسی وجود نداشت قدر شناخته شود، و هم ارزش زحمات چندين ساله ی حسن مرتضوی در ترجمه ی اين اثر کلاسيک معلوم گردد. فعلا به همين نمونه ها بسنده می کنيم.
ترجمه ايرج اسکندری:
ثروت اجتماعاتی که در آنها توليد سرمايه داری حکمفرماست بشکل "توده عظيمی از کالا" جلوه گر ميشود. هر کالا جداگانه شکل ابتدائی آن بشمار ميرود. بنابراين تحقيق ما از تحليل کالا آغاز ميشود. (کاپيتال، جلد اول، ۱۳۵۲، صفحه ۷۷)
ترجمه حسن مرتضوی:
ثروت جوامعی که شيوه ی توليد سرمايه داری بر آن ها حاکم است، چون «توده ی عظيمی از کالاها» جلوه می کند؛ کالای منفرد شکل ابتدايی آن ثروت به شمار می رود. بنابراين، کاوش خود را با تحليل کالا آغاز می کنيم. (سرمايه، حسن مرتضوی، ۱۳۸۶، صفحه ۶۵)
***
ترجمه ايرج اسکندری:
گردش کالائی سرآغاز سرمايه است. توليد کالائی و دوران رشد يافتهء کالاها يعنی بازرگانی تشکيل دهندهء آن وسائط تاريخی‌ئی هستند که سرمايه در ميان آن بوجود ميآيد. تجارت جهانی و بازار جهانی در قرن شانزدهم تاريخ زندگی جديد سرمايه را ميگشايند. (ص ۱۶۲)
ترجمه حسن مرتضوی:
گردش کالاها نقطه ی آغاز سرمايه است. توليد کالاها و گردش آن ها در شکل تکامل يافته ی خود، يعنی تجارت، پيش انگاشت های تاريخی ايجاد سرمايه را تشکيل می دهند. تاريخ زندگی جديد سرمايه با تجارت جهانی و بازار جهانی در سده ی شانزدهم آغاز می شود. (ص ۱۷۷)
***
ترجمه ايرج اسکندری:
همکاری که بر پايهء تقسيم کار قرار گرفته است، شکل کلاسيک خود را با مانوفاکتور ايجاد ميکند. همکاری بمثابه شکل مميز پروسهء توليد سرمايه داری در دوران خاص مانوفاکتوری تسلط مييابد يعنی دورانی که تقريبا از ميانهء قرن شانزدهم تا آخرين ثلث سدهء هيجدهم امتداد پيدا ميکند. (ص ۳۱۹)
ترجمه حسن مرتضوی:
[همياری] که بر پايه ی تقسيم کار است، شکل کلاسيک خود را در توليد کارگاهی ايجاد می کند. همياری به عنوان شکل شاخص فرايند توليد سرمايه داری، در سراسر دوره ی توليد کارگاهی به معنای اخص کلمه چيره بود. اين دوره تقريباً از اواسط سده ی شانزدهم تا ثلث آخر سده ی هجدهم تداوم داشت. (ص ۳۷۲)

دروغگو باش تا رستگار شوی!
"آيت الله مصباح يزدی: «راستگويی به طور مطلق خوب است و دروغگويی به طور مطلق بد است» را قبول نداريم و در اسلام هم چنين حکمی وجود ندارد." شهروند امروز، شماره ۴۴
آقای محمدعلی ابطحی در وب لاگ شان خاطره ای تعريف کرده اند که بسيار خواندنی ست. عنوان آن "معلم کلاس اول من و باقی قضايا"ست. با خواندن اين خاطره ياد موضوعی افتادم که در دوران خدمت سربازی برايم پيش آمد. فرماندهان ما که از مربيان تکاور رنجر و گارد شاهنشاهی بودند و بعد از انقلاب مجبور به تعليم سربازان وظيفه شده بودند سعی بسيار داشتند تا تخصص شان را به بهترين نحو به فرماندهان مافوق نشان دهند لذا فکر می کردند به ما نيز بايد آموزش تکاوری بدهند و بلاهايی که بر سر افراد زبده و تنومند با درجاتی از ستوان تا سرهنگ می آوردند بر سر ما نيز بياورند. لابد می توانيد تصور کنيد کسانی که کم ترين تنبيه شان آويزان کردن افراد خاطی از يک پا بود و حق يک در صد تلفات داشتند، چه بر سر ما سربازان نحيف و بی تجربه آوردند! باری، در يکی از روزها به ما فرمان دادند با تمام نيرو به سمت تير پرچم بدويم و بازگرديم. ده نفری هم که آخر از همه می رسيدند بايد با کوله پشتی های پر از سنگ چندين بار دور ميدان می دويدند آن قدر که برخی بيهوش می شدند و کارشان به درمانگاه می کشيد. ما برای گريز از اين مجازات مهيب با نهايت قدرت شروع به دويدن کرديم و عده ای را هم که زمين می خوردند زير دست و پا گذاشتيم و بعد از رسيدن به تير پرچم بازگشتيم و خوشبختانه جزو ده نفر آخر نبوديم. خسته و له له زنان در مقابل فرمانده به زمين افتاديم. با صدايی رعدآسا پرسيد: چه کسانی تير پرچم را دور نزدند؟ ما هم که اهل دروغ گفتن نبوديم با هفت هشت نفر ديگر دست بلند کرديم که شما چيزی از دور زدن نگفتيد و ما طبق دستور تا پرچم رفتيم و برگشتيم. گفت "بياييد بيرون و ده دور تير را دور بزنيد و برگرديد. من از اين فاصله نديده بودم که چه کسانی تير را دور زده اند و چه کسانی نزده اند و اگر نمی گفتيد اين تنبيه شامل حال تان نمی شد. يادتان باشد، اگر می خواهيد موفق باشيد، هيچ وقت راست نگوييد! اين هم درس امروز شما!"
خاطره ی آقای ابطحی را در اين نشانی می توانيد بخوانيد:
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309411

نمايشگاه کتاب و مسئله لاينحل پارکينگ
تا سال پيش در خيابان های اطراف نمايشگاه بين المللی و کوچه پس کوچه های اوين و درکه دنبال جای پارک می گشتيم امروز مصلای بزرگ تهران را برای پيدا کردن چند متر مربع جای خالی دور می زنيم! تازه سرداران راهنمايی و رانندگی کلی وعده دادند که امسال ترافيک نخواهيم داشت و با مطالعه ی مشکلات سال پيش، امسال مشکلات ترافيکی را به حداقل خواهيم رساند. ما هم که هر سال فکر می کنيم بالاخره معجزه ای رخ می دهد و بازديدکنندگان بدون انتظار در صف های طويل اتومبيل وارد محوطه نمايشگاه می شوند و با راهنمايی ماموران مستقر در پارکينگ جای پارک مناسب پيدا می کنند و با اعصابی آسوده و روحی شاداب برای خريد کتاب به داخل سالن ها می روند، باز به اين نتيجه رسيديم که از اين سرداران معجزی بر نمی آيد و تنها بايد دعا کنيم که وضع از سال پيش بدتر نشود.

افشای نام چپاولگران عزيز اقتصادی؟! استغفرالله!
"درگيری بر سر افشای نام چپاولگران در مجلس" «خواندنيها»
- زبانت را گاز بگير! می خواهی اقتصاد کشور را بر باد دهی؟ دولت بيايد نام چپاولگران اقتصادی را افشا کند؟! استغفرالله! آدم که نام "چپاولگر" را بر سر کوی و برزن فرياد نمی زند. اين ها بعد از پرداخت جريمه های چند ده ميلياردی بايد دوباره برگردند اقتصاد مملکت را اداره کنند. فکر کردی چی؟ بعد از مجازات ول شان می کنيم بروند؟ همه ی اين ها خودی هستند. تازه بعد از پايان دوره ی محکوميت بايد بيايند سکان صادرات و واردات را در دست بگيرند و خسارت هايی را که خورده اند جبران کنند. چه حرف خام و بچه گانه ای که بياييم نام شان را افشا کنيم. آن ها هم بيايند لج کنند سرمايه شان را به دوبی منتقل کنند. کافی ست اين "چپاولگران" خمس و زکات شان را ندهند تا عده ی زيادی طلبه از نان خوردن بيفتند. آدم که به حرف يک مشت گدا گـُدوله نمی آيد چپاولگران را ناراحت کند. حالا رئيس جمهور عزيز ما هم يک شعارهايی در سخنرانی هايش می دهد که ما چنين می کنيم و چنان می کنيم و چپاولگران را افشا می کنيم و رسوا می کنيم و از اين حرف ها. ولی خود ايشان هم می داند که با اقتصاد از اين شوخی ها نمی شود کرد. حرف يک چيز است، عمل يک چيز. در اين سی سال ما همه اش حرف زده ايم و شعار داده ايم. مردم هم عادت کرده اند و می دانند منظور ما چيست. پس زياد سخت نگير و يک دعوای ساختگی توی مجلس راه بينداز و قضيه را ماست‌مالی کن برود پی کارش. بعد از ظهر در همايش بررسی عوامل چپاولگری و افشای خيانت های اقتصادی همديگر را می بينيم. قربانت.
«بخشی از گفت و گوی تلفنی مردی در سايه با يکی از نمايندگان مجلس»



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




تبريک به مسئولان جمهوری اسلامی به مناسبت افشای اعمال پليد پدر اتريشی
مسئولان محترم جمهوری اسلامی

افشای حادثه ی آمستتن را خدمت شما سروران ارجمند تبريک می گويم. اکنون می توانيد در مجالس و محافل، برای نشان دادن خطا بودن تفکر سکولار و فساد باطنی جوامع غربی، به اعمال پليد پدر اتريشی در زيرزمين خانه اش استناد کنيد. بعد از فجايع گوانتانامو و ابوغريب، چشم مان به وقوع اين حادثه روشن شد و دليل محکمه پسندی برای محکوميت غربی ها و تطهير حکومت اسلامی به دست آمد. لذا اگر مسئولان يا خبرنگاران غربی از سلطه ی دين انتقاد کردند، بلافاصله به اين رويداد اشاره کنيد و دهان شان را ببنديد. مسلما مجبور خواهند شد با خجلت و شرمساری سر به زير افکنند و از سوال کردن پشيمان شوند. در پايان به برخی از پرسش ها و شيوه ی صحيح پاسخ به آن ها اشاره می کنم:
- آيا در ايران شکنجه وجود دارد؟
- ابدا. اما شما می توانيد با مراجعه به زندان های گوانتانامو و ابوغريب شکنجه واقعی را به چشم ببينيد. اين عکس را ملاحظه کنيد. ببينيد آمريکايی ها دست و پای زندانيان مسلمان را چگونه در داخل هواپيما بسته اند. ضمنا به اين تصوير که آمريکايی ها زندانی عراقی را با بدن برهنه سيم پيچ کرده اند و او را وادار نموده اند روی يک پا بايستد توجه کنيد. تصوير هجوم سگ، و تعدادی عراقی عريان که وادار شده اند روی هم بخوابند نيز نشان دهنده ی شکنجه ی واقعی در زندان های آمريکاست. بيخود در ايران دنبال شکنجه نگرديد و برای مشاهده ی وحشيانه ترين شکنجه ها به زندان های کشور خودتان مراجعه کنيد!

- آيا به زندانيان سياسی چشم بند می زنيد؟
- ابدا. ولی نگاه کنيد به اين کيسه های سياه رنگی که آمريکايی ها بر سر زندانيان مسلمان کشيده اند تا معنی چشم بند را بفهميد.

- آيا در ايران آزادی بيان نقض می شود؟
- ابدا. ولی برای نقض آزادی بيان نگاه کنيد به کشورهای آلمان واتريش ببينيد می توانيد آن جا راجع به هولوکاست تحقيق کنيد و کتاب بنويسيد؟ اگر بگوييد هيتلر يهودی ها را نسوزاند شما را بلافاصله به زندان می اندازند و کتاب های شما را هم جمع می کنند. آن وقت شما به جای اين که انگشت اتهام تان را به سمت آقايان بگيريد به سمت ما می گيريد. در کشور ما کتاب نبرد من هيتلر هنوز هم از پر فروش ترين کتاب هاست و محققان اجازه دارند هر چقدر می خواهند راجع به هولوکاست تحقيق کنند و کتاب بنويسند. اگر اين آزادی نيست پس چيست؟

- می گويند در ايران بهائيان مورد آزار و اذيت قرار می گيرند و حقوق اقليت های دينی نقض می شود؟
- اقليت های دينی؟! دينی داريم به نام دين يهودی؛ پيغمبر اين دين حضرت موسی (ع) است. دين ديگری داريم به نام دين مسيحی؛ پيغمبر اين دين نيز حضرت عيسی (ع) است؛ دين ما هم که دين اسلام است و پيغمبر آن حضرت محمد (ص) است. شما بفرماييد پيغمبر دين بهائی کيست تا به بقيه سوالات تان جواب دهم!

- چرا در قرن بيست و يکم و عصر انفجار اطلاعات، دين بر مردم ايران حکومت می کند؟
- اولا مردم ايران در سال ۱۳۵۸ خودشان در يک رفراندوم با شکوه خواستند که حکومت شان دينی باشد. يعنی شما می فرماييد با ديکتاتوری خواست مردم را انجام ندهيم و به جای حکومت دينی حکومت لائيک برقرار کنيم؟ توجه داشته باشيد که ۹۸ درصد مردم چنين خواسته اند پس دمکراسی حکم می کند که به خواست آن ها گردن نهيم. ثانيا شما ها که حکومت تان دينی نيست و سکولار است چه گلی به سر بشريت زده ايد که ما بخواهيم آن را الگو کنيم؟ بعد از کشتار و قتل عام دانش آموزان توسط هم شاگردی شان که يقينا تحت تعاليم مذهبی قرار نگرفته است و امور پرورشی مدرسه بر رفتار و اعمال او نظارت نداشته است، بعد از دزيده شدن دختر بچه ی دوازده ساله و حبس و تجاوز به او به مدت هشت سال در کشور اتريش، و بسياری نمونه های ديگر اکنون با کمال تاسف می شنويم که پدری دختر ۱۹ ساله ی خود را به مدت ۲۴ سال در زيرزمين خانه اش حبس کرده و او را مورد تجاوز جنسی قرار داده و از او صاحب ۷ فرزند شده است. اين ها اثرات و تبعات حکومت سکولار است. البته با ديدن ستاره های داوود در آن خانه ی وحشت می توانيم بگوييم که ترکيب صهيونيسم با حکومت سکولار اتريش زمينه ساز چنين فاجعه ای بوده است.

[وبلاگ ف. م. سخن]





















Copyright: gooya.com 2016