در همين زمينه
9 دی» از فرود اضطراری بابانوئل در تهران تا مرحوم شدن گل آقا برای بار دوم3 دی» از ابتذال پرتاب لنگِ کفش به سوی رئيس جمهور آمريکا تا دفاع از آزادی بيان در سايت ايرانيان 26 آذر» از چرا بايد از حقوق حسين درخشان دفاع کرد تا کشتار ۱۴ سرباز توسط جندالله 18 آذر» از ما و روز مبارزه با سانسور تا حل معمای رضا پهلوی 11 آذر» از گفتوگوی فِرسْتليدی ايران با فرستليدی لبنان تا اعتراض بیجا به داوری نيکی کريمی در جايزه ادبی والس
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از براندازی حضرت "آقا" تا خاتمی و ۳۰ ميليون رایکشکول خبری هفته (۵۵) براندازی حضرت "آقا" منتقدان قلمی، منتقدانی هستند مثل اينجانب، بی بو و بی خاصيت. قلم به دست، در کنج اتاقی نشسته اند و "نقد" صادر می کنند. اين قدر در کلمات غوطهورند که حتی يادشان می رود غذا بخورند. دائم کتری چای را می سوزانند و بدون اين که بفهمند اطرافيان چه می گويند، پاسخ آن ها را با بله يا نه می دهند. اين ها آدم هايی هستند که نه در راهپيمايی شرکت می کنند، نه در محافل و مجالس حضور به هم می رسانند، نه اهل گروه و حزب سياسی اند. اصلا حال اين که از پشت ميز و کنار کتاب ها بلند شوند وعمل موثر اجتماعی انجام دهند ندارند. حتی حال بيرون رفتن و قدم زدن در بوستان و بهره گيری از زيبايی های طبيعت را هم ندارند. به خاطر همين اکثراً از اضافه وزن و درد زانو و مفاصل رنج می بَرَند. اين تيپ افراد معلوم نيست به چه فکر می کنند و به چه کار مشغول اند و حتی زن و بچه ی آن ها دليل اين همه فکر و تدقيق را نمی دانند. اهل خانه به اشتباه تصور می کنند طرف مشغول نوشتن کتاب علمی ست و از مسائل سياسی و اجتماعی پاکْ بی خبر است و با عرض معذرت در اين عرصه "شوت" تشريف دارد، حال آن که همان طرف، دور از چشم همه، در حاشيه ی يک صفحه کتاب علمی، پنج صفحه نقد اجتماعی و سياسی می نويسد و نه تنها شوت تشريف ندارد بلکه از جزئی ترين وقايع اجتماعی و سياسی با خبر است. اما اين پرسش محتوم در نزد اهل خانه همواره وجود دارد که چرا کارِ کتاب علمی اين قدر طول می کشد و تمام نمی شود. وقتی به اين گروه –که خود بنده نيز جزو آن ها هستم- می گويند "برانداز"، از خنده ريسه می روم. اين ها که حال جواب دادن به بچه شان را هم ندارند، چگونه می توانند يک دستگاه عظيم حکومتی را بر اندازند، يا حتی فکر چنين کاری را به ذهن راه دهند؟ گفتن برانداز به چنين آدم های بی خطری واقعا طنز روزگار است. اما منتقدان عملی، منتقدانی هستند که فقط نظر صادر نمی کنند و اهل عمل اند. اين ها اهل بيرون رفتن و معاشرت با ديگران و تبليغ نظر و ترويج عقيده اند. اين ها صبح تا شب به صورت حضوری با همکاران گپ می زنند، و شب تا صبح با دوستان از طريق رايانه چت می کنند. اين ها در هر محفل و مجلسی که برگزار شود حضور می يابند و از رفتن به بوستان و کوه و صحرا و کافه و رستوران باز نمی مانند. اين ها افرادی اکتيو و فعال هستند، و اکثر مشاهير آن ها را می شناسند. اگر قرار بر رای دادن باشد، فعالانه به تشويق مردم می پردازند، و اگر قرار بر تحريم باشد، دلسوزانه مردم را از شرکت در انتخابات بر حذر می دارند. حرف اين ها بر خلاف دسته اول، بُرد اجتماعی دارد، بدين نحو که مردم حرف اين ها را می شنوند و در نهايت کار خودشان را می کنند! ممکن است بپرسيد پس حرف اين ها چه بُردی دارد، عرض می کنم که بُرد حرف شان برای خودشان است که فکر می کنند، انسان هايی مهم هستند و مردم بی صبرانه منتظر نظرات مشعشع شان می باشند. پس اگر به جای دکتر معين، آقای احمدی نژاد از صندوق بيرون بيايد، به خاطر همين بُرد عظيم اجتماعی ست. با عرض معذرت، يک حکومت بايد بسيار ابله باشد که چنين افرادی را "برانداز" بخواند. اپوزيسيون خارج نشين هم که سال هاست نشان داده، براندازِ پيگيرِ ديگر اپوزيسيون هاست و نه تنها باعث برانداختن حکومت نمی شود بل که مردم با مشاهده عملکرد آن می گويند صد رحمت به حکومت اسلامی و از هر چه برانداختن است پشيمان می شوند. پس اين وسط چه کسی بر انداز است؟ من بعد از خواندن سخنان "آقا" که فرمودند دولت احمدی نژاد گمان نکند که فقط همين يک سال را پيش رو دارد بل که برای پنج سال آينده برنامه ريزی کند، به اين نتيجه رسيدم که برانداز، شخص خود "آقا"ست! حتی می توانم بگويم حضرت آقا، رهبر براندازان داخلی ست! و چه کسانی نه تنها برانداز نيستند، بل که حافظ حکومت و تحکيم کننده ی پايه های آن اند؟ خب معلوم است، آن دو گروه اول! بخصوص نويسندگانی مانند اين جانب که حتی کوچک ترين حرکتی که ايجاد مزاحمت کند انجام نمی دهند. می فرماييد چرا آن ها حافظان حکومت اند؟ عرض می کنم، برای اين که آن ها به حکومت نشان می دهند، از چه راهی برود تا سرنگون نشود؛ آن ها از حکومت انتقاد می کنند؛ ضعف های حکومت را آشکار می کنند؛ به حکومت می گويند که مردم از چه افرادی، به چه دلايلی متنفرند و بهتر است آن ها را کنار بگذارند؛ می گويند، آن بابايی که خودش را دکتر جا زده و شما را سی سال تمام فريب داده به اين دليل و اين دليل و اين دليل دکتر نيست و شما هر چه زودتر او را بيرون کنيد به نفع تان است؛ می گويند که اين دولت چه خرابی هايی به بار آورده و زودتر خودتان را از شر او خلاص کنيد؛ می گويند که دنيا راجع به شما چگونه فکر می کند و هر چه زودتر در رفتار خود با دنيا تجديد نظر کنيد. آن ها همه چيز را مفت و مجانی، و بی هيچ چشم داشتی به حکام می گويند و کاری هم نمی کنند که مزاحمتی برای حکومت داشته باشد. آيا اين ها حافظان حکومت نيستند؟ و آيا کسانی که به حرف اين ها گوش نمی دهند، برانداز نيستند؟ من به عنوان يک شهروند درجه سه، که کاری جز انتقاد بلد نيست، به "آقا" توصيه می کنم دست از براندازی بردارند. نگذارند مردم در اثر ندانم کاری حکومت جان شان به لب برسد و بشورند و کشور دچار هرج و مرج شود؛ نگذارند در اثر رفتارهای غير ديپلماتيک، کشورهای همسايه و غيرهمسايه چشم طمع به خاک ما بدوزند و خدای ناکرده ما را مورد تهاجم نظامی قرار دهند. از "آقا" می خواهم دست از براندازی بردارند و مثل ما خواهان حکومتی معتدل و مردمی شوند؛ دست از براندازی بردارند و به ما منتقدان تحولخواه بپيوندند! تفسير خبر کشکولی * دو ژنرال دولت ديکتاتوری آرژانتين به حبس ابد محکوم شدند. «ايلنا» * محسن نامجو به خواندن توهين آميز قرآن متهم شد. «مردمک» * افشين قطبی- اتوبان کمک به تيم ملی بايد دو طرفه باشد. «مهر» اکبر گنجی فيلسوف آدم که با اپوزيسيون دانشمند محشور شود و در کتاب های مختلف غوطه بخورَد همين می شود ديگر. بخصوص از اثرات اولين مرحله ی زندگی در کشورهای آزاد نبايد غافل شد. آدم که برای اولين بار از يک کشور اختناق زده ی استبدادی پا به يک کشور آزاد می گذارد، دچار حالتی می شود که می توان آن را سندرم "اُوِر دُزِ آزادی" ناميد. شخص رها شده از قيد استبداد آن قدر خود را آزاد می پندارد که فکر می کند همين الان می تواند ديدگاه مردم يک کشور، بل که ديدگاه مردم جهان را تغيير دهد. مثلا زاويه ديدِ مردم يک کشور را نسبت به دين عوض کند يا آن را "بهبود" بخشد. اما هر چه پيش می رود می بيند همه سر در کار خود دارند و مخاطبان کشور اختناق زده ی استبدادی هم جملگی به کار خود مشغول اند. بعد مرحله ی نااميدی آغاز می شود و شخص دست به خودتخريبی می زند. اما نوشته های گنجی، آن هم در اينترنت، چه تغييری در ذهنيت مخاطب ايجاد خواهد کرد؟ اشخاص کتابخوان، استدلال هايی به مراتب بی پرواتر را قبلا در امثال "۲۳ سال" خوانده اند و با تفکراتی که گنجی امروز درگير آن ها شده، پيش تر درگير بوده اند. نقش گنجی، به عنوان يک متفکر آن قدر نيست که بتوان انتظار معجزه از نوشته ها و کلام اش داشت. باقی می ماند گنجی در نقش يک اصلاحگر سياسی و اجتماعی، با جايگاهی رفيع و شايسته، که اميد است با ورود به مباحثی که ذهنيت مردم را مغشوش می کند آن را از دست ندهد. بر سر دوراهی زندگی؛ برق و بستنی پاسخ: (*) توجه کنيد که قدس شريف آن مکانی نيست که عکس اش پشت اسکناس ها چاپ شده است. آقايان تازه بعد از سی سال متوجه شده اند که آن عکس و تصوير متعلق به قدس نيست. دايره زنگی، کمدی يا تراژدی؟ اما از ديدن اين فيلم کمدی نه تنها خوشحال نشدم، بل که احساس غم و اندوه بر من مستولی گشت. آيا فيلم بد و مبتذل بود؟ ابداً. به نظر من، دايره زنگی فيلمی خوب و خوش ساخت بود، سناريوی حساب شده داشت و بازی بازيگران اش به خصوص باران کوثری به شدت تاثيرگذار بود. آيا فيلم کمدی نبود يا درصد صحنه های خنده دار آن کم بود؟ ابداً. دايره زنگی يک کمدی خوب بود و می شد به بسياری از صحنه های آن خنديد. پس غم و اندوه برای چه؟ برای اين که کمدی اين فيلم، بيننده را به فکر وا می داشت. فيلمنامه نويس و کارگردان کاری کرده بودند که تماشاگر خود را در آينه ی فيلم ببيند و به خود بخندد؛ و اين خنده ای تلخ بود. می شد به فيلم سطحی نگاه کرد و از ته دل خنديد، اما اگر عميق می نگريستی، غم بر دل ات چنگ می انداخت. کم تر فيلم فارسی هست که بخواهم آن را دو يا سه بار تماشا کنم. آژانس شيشه ای، کافه ترانزيت، به نام پدر، و همين دايره زنگی فيلم هايی هستند که هر کدام شان را بيش از يک بار ديده ام؛ با رغبت ديده ام و لذت برده ام. قهرمانان شان را دوست داشته ام. و اين آخری، نه تنها به خاطر دوباره ديدن بازی بازيگران، که برای فهميدن ظرافت های فيلمنامه، مرا طی دو روز پياپی پای تلويزيون نشاند. نام دايره زنگی چيزی از محتوای فيلم به دست نمی دهد. موضوع کمدی/حادثه ای، واقعيت فيلم را بيان نمی کند. توضيح پشت جلد سی.دی ناقص و نارساست. اين محصول سال ۱۳۸۶ سينمای ايران که در تيراژ ۴۰۰۰۰۰ نسخه تکثير شده و به قيمت ۱۵۰۰ تومان به فروش می رسد، از تراژدی، کمدی می آفريند و از کمدی، تراژدی. تراژدیِ زندگی دختری جوان که... دنباله اش را نمی گويم. بايد فيلم را خودتان ببينيد. دوبار و بل که سه بار ببينيد تا به ظرافت و دقت آن پی ببريد. اين فيلمی ست که بی شک از تماشايش لذت خواهيد بُرد. از قهوه چی ها بياموزيم فکرمی کنم همين کلمات، به تنهايی جوهر مطلب ايشان را نشان دهد. اين حقيقتی ست تلخ و دردناک، که فعالان سياسی و اجتماعی به اين کلمات توجه ندارند و به خاطر همين بی توجهی تلاش شان به نتيجه نمی رسد. شايد به دوستان بر بخورد که با آن عرض و طول علمی و سوابق فرهنگی و کتاب های قطور و مقالات مفصل بگوييم بايد از قهوه چی ها درس بگيرند ولی لُب مطلب آقای قاضيان دقيقا همين است که بايد از قهوه چی ها آموخت؛ آموختن از مردم و شيوه های ساده و موثر آن ها عيب نيست. عيبی اگر هست، در سنگِ بزرگ برداشتنهای ماست. مطلب خواندنی جناب قاضيان را در اين آدرس می توانيد مشاهده کنيد: سالگرد دکتر پرويز ناتل خانلری نويسنده خارج نشين حيف نيست آدم قاضی اخمو را پشت ميز محکمه نبيند که بر سرت فرياد می زند خجالت نمی کشی اين اراجيف را می نويسی؟ آخر در آمريکا و اروپا مگر ممکن است چنين چيزی اتفاق بيفتد؟ اصلا و ابدا! هر چه دلت می خواهد می نويسی کسی به کارت کاری ندارد. هزار صفحه در معايب حکومت و دولت و رئيس جمهور و پادشاه می نويسی، انگار نه انگار که چيزی نوشته ای. نه احضاريه ای، نه آب خنکی، نه دادگاهی، نه بُرو بيای هر روزه و هر ساعته ای، نه نگرانی دم به دمی، نه چشمان پر از وحشت و اشک والدين و همسر و فرزندی، و نه هيچ چيز ديگر. بی انصاف ها حتی به آدم جاسوس اجنبی نمی گويند تا آدم دل اش به کاری که می کند خوش باشد. انگار نه انگار که وجود داری. پس بنشين های های به حال خودت گريه کن و حسرت اوضاع ِ ما را بخور! فال حافظ برای سياستمداران و وب لاگ نويسان(۷)؛ اين هفته برای پارسا صائبی تفسير: ضمن عرض تبريک به مناسبتِ بازگشت شما به عالَم وب لاگ نويسی، صوفی در اين غزل، شخص وب لاگ نويس است و باده، عمل و فرآيندِ وب لاگ نويسی، که اگر به اندازه باشد و به زندگی انسان لطمه نزند، نوشِ جانِ خورنده و نويسنده اش باد، والا همين نوشيدنیِ نشاط آور، تبديل به زهرمار خواهد شد و وب لاگ نويس مجبور می شود در اثر سرگيجه و تهوع، کرکره ی وب لاگ اش را پايين بکشد تا چندی بگذرد و حال اش بهبود يابد و به کار وب لاگ داری بپردازد. در تفسيرِ پيرِ ما، بحث و نظر بسيار است. حافظ معتقد است پيرِ ما، که اصرار دارد خطا بر قلم صنع نرفته، مزاح می کند و نظر خطاپوشی دارد. پيرِ ما در اين غزل شخص وب لاگوليک (بر وزن الکُليک)ی است که تمام زندگی اش در وب لاگ و وب لاگ نويسی خلاصه شده و آن را آفرينشی بی عيب و نقص می داند، و حافظ ضمن آفرين گفتن طنازانه، او را خطاپوش می خوانَد. اما در مورد کامنت نويسی و افتتاح کامنت دانی، حافظ بر اين نظر است که گر چه از کبرْ سخن با من درويش نگفت / جان فدای شکرين پسته ی خاموش اش باد که از کبر سخن نگفتن، مختص برخی از خوانندگان وب لاگ هاست که مطلب را با شوق و اشتياق می خوانند ولی نظر صائب شان را درج نمی کنند تا نويسنده لااقل به معايب کارش پی ببرد، که البته حافظ در مورد آن ها می گويد جان وب لاگ نويس، فدای پسته ی خاموش آن ها باد. خانم شهلا آراسته و تکرار کلمه تعزيزی نگاهی به کتاب های قديمی (۲)؛ شرح تاسيس و تاريخچه وقايع سازمان مجاهدين خلق به "شرح تاسيس و تاريخچهء وقايع سازمان مجاهدين خلق ايران از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۵۰" از انتشارات سازمان مجاهدين خلق نگاهی می اندازيم. در اين کتاب، پس از تحليل تحولات اجتماعی بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا شکل گيری سازمان، اهداف و شيوه ی نگرش رهبری چنين قيد شده است: آيا با چنين شيوه ی مبارزه ای مجاهدين می توانستند حکومتی مردمی و دمکرات را جانشين حکومت شاه نمايند؟ اگر مجاهدين مدعی چنين حکومتی بودند، ايجاد آن با چنين روشی قطعا امکان پذير نبود. اعضا برای صلاحيت يافتن بايد خصلت های انقلابی کسب می کردند و از طريق اجرای برنامه خودسازی انقلابی به مبارزه با خصوصيات غير انقلابی می پرداختند (ص ۲۷). چنين افرادی در صورت پيروزی و به دست گرفتن قدرت، طبعاً مديريت جامعه را عهده دار می شدند و مشخص بود از افراد "انقلابی" که در زندگی سازمانیشان مبارزه با خصوصيات "غير انقلابی" (بخوان رفتارهای عادی اجتماعی) آموخته بودند، آزادی و دمکراسی و حق انتخاب مردم به دست نمی آمد. "فعاليت سازمان از همان ابتدا بر اصول مخفی کاری استوار بود، زيرا سازمان سعی داشت حتی الامکان خود و افرادش را به بهترين نحوی از حملات پليس و ساواک حفظ کند..." (ص ۳۳). "- ما بايد از عمليات کوچک و نه قيام مسلحانه شهری آغاز کنيم... اين ها دقيقا اهدافی بود که پس از انقلاب نيز در ذهنيت رهبری مجاهدين وجود داشت و قادر نبودند اين بينش را به کار دراز مدت و پر زحمت و ظاهرا کم حاصل سياسی تبديل کنند. اصل برای مجاهدين به دست گرفتن رهبری بود. دو سال کارِ به ظاهر سياسی، و البته سرکوب تحريک آميز حکومت، مجاهدين را به اين نتيجه رساند که به شيوه ی عمل گذشته ی خود باز گردند و برای به دست آوردن رهبری سياسی، دست به هر کاری (حتی پيوستن به صدام حسين جنايتکار و خيانت آشکار به مردم ايران) بزنند. مطالعه ی ساير کتب مجاهدين می تواند نتيجه گيری ها را دقيق تر کند. در آينده شايد نگاهی به برخی از اين کتاب ها بيندازيم. تونل زمان (کيهان فرهنگی) اما در فروردين سال ۱۳۶۳، در همين موسسه، نشريه ای متولد شد و رشد کرد که می توانست ظاهری انديشه ورز و فرهنگ دوست به حکومت بدهد و در آن شرايط دشوار اجتماعی، عرصه ای انتقادی پيش رویِ انديشمندان و متفکران ايرانی بگشايد. نشريه ای با جلد و کاغذ روزنامه ای، ولی پر محتوا و وزين. وارد تونل زمان می شويم و به اول فروردين سال ۱۳۶۳ باز می گرديم. در اين زمان، آيت الله خامنه ای رئيس جمهور، ميرحسين موسوی نخست وزير، و آيت الله موسوی اردبيلی رئيس ديوان عالی کشور است. آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات اين روز می نويسد: در چنين شرايطی کيهان فرهنگی روی پيشخوان روزنامه فروشی ها قرار می گيرد، با تصويری از استاد بزرگ، سيد جعفر شهيدی. "کلمهء اول"ِ اين نشريه ادبياتی متناسب با ادبيات سياسی روز دارد اما از انتقاد به خودی ها نيز خالی نيست: و البته بعد از انتقاد نرم از "دوستان"، "دشمنان" نيز بايد با بيانی اديبانه مورد لطف قرار گيرند: از اين شماره تا شماره ی تيرماه سال ۱۳۶۸، که در آن نخستين بخش از مقاله ی "موانع فهم نظريهء تکامل معرفت دينی" دکتر عبدالکريم سروش منتشر شد راهی نسبتاً طولانی بود که طی آن دوستان ديروز، به دشمنان امروز بَدَل شدند و لحن نويسندگانی چون صادق لاريجانی نسبت به منتقدان درون حکومت رنگ و بوی ديگر گرفت. در فضای به وجود آمده بعد از نابود کردن زندانيان سياسی و از ميان بردن آخرين بقايای گروه ها و احزاب مخالف، تحمل برای شنيدن انتقادهای علمی و درون حکومتی کم شده بود. ديگر با ايکس و ايگرگ های منطقیِ مقالاتی چون "بازآموزی پارادکس تائيد و تحول فکر دينی" نمی شد پاسخ مدعيان را داد. دکتر سروش در آن سال چنين نوشت: و چنين بود که با تسلط تدريجی قشريان و بيرون رانده شدن لب جويان، کيهان فرهنگی، آرام آرام به سمت و سوی يک نشريه ی بی خاصيت دولتی گام برداشت و نويسندگان آن ميدان انتقاد درون حکومتی را ترک کردند. به زمان خود باز می گرديم و به تفاوت کيهان سياسی افشاگر امروز با کيهان فرهنگی روشنگر ديروز با افسوس نگاه می کنيم. خاتمی و ۳۰ ميليون رای ۲- با مردم مستقيماً، و نه به واسطه ی دوستان و آشنايان و اخوی و آقای تاج زاده و آقای ابطحی سخن بگويد و با صدای بلند و جملاتی شفاف اعلام کند آن چه که امروز بر سر ملت ايران می آيد، فاجعه است و او قصد دارد جلوی اين فاجعه را بگيرد. ۳- با صدای بلند و رسا اعلام کند دولت احمدی نژاد دولتی ناکارآمد است و حاصل اين ناکارآمدی گرانی و تورم و قطع برق و صف های طويل بنزين و غيره است و او وعده می دهد اين مشکلات را به حداقل ممکن برساند. ۴- با صدای بلند و رسا اعلام کند در ۸ سال دوران رياست جمهوری اش بسيار اشتباه کرده و بزرگ ترين اشتباه او کوتاه آمدن در مقابل تماميت خواهان بوده است؛ بسيار اشتباه کرده و بزرگ ترين اشتباه او قربانی کردن مصالح کشور و مردم در مقابل رضايت خاطر رهبر انقلاب بوده است. ۵- با صدای بلند و رسا اعلام کند که تعطيل شدن مطبوعات در دوره ی او خطای محض بوده و ضرر آن بيش از هر کس متوجه خود حکومت شده، و با اين گونه ممنوعيت های بی حساب و کتاب و فراقانونی به شدت مبارزه خواهد کرد. ۶- با صدای بلند و رسا اعلام کند که در زمان رياست جمهوری اش، نيروی انتظامی که بايد تحت فرمان وزارت کشور عمل می کرد، نقش سرکوب گرانه ايفا کرده، و بر گرفتن مسئوليت نيروی انتظامی از رهبر پافشاری خواهد کرد. در صورتی که آقای خاتمی به آن چه در بالا آمد اعتقاد داشته باشد، و اعتقاد خود را با صدای بلند و رسا اعلام نمايد، ترديد نکنيد که اکثريت آرا نصيب او خواهد شد به گونه ای که حتی با جا به جا کردن صندوق ها و رای سازی ها و کمک گرفتن از امدادهای غيبی نيز نتوان بر اين آرا اثر گذاشت. اما اگر چنين نباشد، و آقای خاتمی چنين اعتقادی نداشته باشد، بهتر است آبرومندانه در همان کنج موسسه باران بنشيند و کتاب بنويسد و با مشاهير جهان ملاقات کند و از گفت و گوی تمدن ها سخن بگويد و نظريه های جهانی و غيرقابل اجرا صادر کند و بگذارد مردم به آقای احمدی نژاد يا هر کس که خود می خواهند رای بدهند، يا اصلا رای ندهند و فردای نامعلوم کشور را راساً رقم زنند. Copyright: gooya.com 2016
|