در همين زمينه
9 دی» از فرود اضطراری بابانوئل در تهران تا مرحوم شدن گل آقا برای بار دوم3 دی» از ابتذال پرتاب لنگِ کفش به سوی رئيس جمهور آمريکا تا دفاع از آزادی بيان در سايت ايرانيان 26 آذر» از چرا بايد از حقوق حسين درخشان دفاع کرد تا کشتار ۱۴ سرباز توسط جندالله 18 آذر» از ما و روز مبارزه با سانسور تا حل معمای رضا پهلوی 11 آذر» از گفتوگوی فِرسْتليدی ايران با فرستليدی لبنان تا اعتراض بیجا به داوری نيکی کريمی در جايزه ادبی والس
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از نقش ترانسفورماتور در آتش سوزی سينما جمهوری تا اين مردک، صادق هدايتکشکول خبری هفته (۶۶) نقش ترانسفورماتور در آتش سوزی سينما جمهوری "...ترانسفورماتورِ حضرتِ آقايی، که توان تقويت ولتاژ احمدی نژاد را بيش از اين ندارد، به شدت داغ کرده است. مقاومتی که به اين ترانسفورماتور وصل است، و مانع از انفجار آن می شود، برای کاهش حرارت و حفظ کل دستگاه، پای هنرمندان سينما مثل ليلا حاتمی و علی مصفا را به ميان می کشد. ترانسفورماتور، که قبلا به خاطر دو قطعه ی معيوبِ کردان و مشايی به جرقه زدن افتاده، در اثرِ سيم پيچی های اشتباهی و خطاهای محاسباتی، در مقابل اين کنش صحيح، واکنش غير صحيح نشان می دهد و حرارت باز هم بالا می رود. فيوزِ ترانس بيش از حد مقاوم است، و در اثر فشارهای وارده نمی پَرَد، در عوض فشار را به خود مقاومت بر می گرداند. فشار، از طريق عوامل فشار به يکی از المنت های مقاومت يعنی "ليلا حاتمی=سينما جمهوری" بر می گردد و آن را به آتش می کشد. اجزای ديگر ترانسفورماتور، اگرچه به خاطر حرارت زياد -که همه چيز و همه کس را به شکل گداخته و مذاب در آورده- درست عمل نمی کنند، ولی فعلا از نظر ظاهری سالم اند. به رغم ظاهر سالم، کارشناسان آتش نشان معتقدند، در اثرِ از ميان رفتنِ مقاومت درونی دستگاه، و فشارهای بيرونی ناشی از تقويت بيش از حد ولتاژ -ولتاژی که وجود ندارد ولی به ضرب و زور ايجاد می شود- احتمال وقوع آتش سوزی مهيب و خطرناک که کل ترانس و خانه و کاشانه را يک جا از ميان ببرد وجود دارد. پارامترهايی که اين احتمال را به وجود می آورند می توانند بدون شناخته شدن، به طور ناگهانی باعث اضمحلال و سوختن و نابودی کل دستگاه شوند. برخی از کارشناسان قبلا گفته بودند که اگر صاحب دستگاه زود بجنبد و قطعات معيوب و تقلبی را با قطعات خوب و اوريژينال تعويض نمايد و شدت فشار و توليد ولتاژ مصنوعی را کاهش دهد، و مقاومت ها و فيوزهای متعدد و سالم و نشاندهندههای خبررسان و اطلاع رسان و تحليلگر بر سر راه قطعات، کار بگذارد، احتمال از ميان بردن خطر آتش سوزی و انفجار ناگهانی و رسيدن به دمای مطلوب وجود دارد..." هذيانات بالا را نويسنده ای نوشته است که چندی پيش در اثر برق گرفتگی روانه ی بيمارستان شد و قدرت تکلم اش را از دست داد و ذهن اش به هم ريخت. گفته می شود اين نويسنده قصد داشته با دست خالی ترانس برق را تعمير کند... آقايان نماينده، قانون پرداخت نقدی يارانه ها را تصويب نکنيد اين طرح به همان جايی خواهد رسيد که طرح عدم تغيير ساعات تابستانی و زمستانی رسيد. ساعات تابستانی و زمستانی به جای خود برگشت. ساعت کار بانک ها به جای خود برگشت. سهميه بندی بنزين که نتيجه ای جز اتلاف ميلياردها تومان پول برای نصب دستگاه و صدور کارت؛ نتيجه ای جز ميليون ها ساعت اتلاف وقت مردم در صف های دريافت کارت و صف های مقابل پمپ های بنزين؛ نتيجه ای جز پر شدن جيب آقازاده های مسئول اجرای پروژه؛ نتيجه ای جز شکرگزاری مردم به خاطر آزاد شدن بنزين ۴۰۰ تومانی(!) نداشت بزودی به دست خود شما حذف خواهد شد. و بالاخره تاجی که وزرا و مديران جوان و بی نام و نشان بر سر مملکت زدند، ما را در بهترين حالت به همان جايی که مثلا در سال ۱۳۷۰ بوديم باز خواهد گرداند؛ بدون هيچ شکی؛ بدون هيچ ترديدی. اکنون طرح تحول اقتصادی و حذف يارانه ها و واريز مبلغ معينی به حساب مردم، آخرين ضربه ای ست که آقای احمدی نژاد قصد دارد بر پيکر زخمی و در هم شکسته ی اقتصاد ايران وارد آورد. سخنان بيمارگونه ی ايشان را در جمع کارشناسان دقيقا گوش کنيد. پند و اندرزهای ايشان که: نترسيد؛ در راه های صلب محدود نمانيد؛ به الگوی بيگانگان کاری نداشته باشيد؛ خود گويای بسياری چيزهاست. به اين می مانَد که چاقوی جراحی را به دست کسی که پزشک نيست بدهيم و بگوييم اين بيمار را عمل کن؛ نترس؛ به مسير صلبی که استادان می گويند توجه نکن؛ به درس هايی که در کتب بيگانگان آمده است کاری نداشته باش؛ مريض به لطف خدا شفا خواهد يافت! اگر شما حاضريد بيمارتان را به دست چنين پزشکی بسپاريد، طرح تحول اقتصادی را هم به دستِ رئيس جمهور و مديران بی کفايت اش بسپاريد. آن مريض نگونبخت به هر کجا برسد، اقتصاد ما و معيشت ميليون ها ايرانی به همان جا خواهد رسيد. آقای رئيس جمهور اصرار دارد که اين طرح سريع و ضربتی اجرا شود. دليل آن معلوم است؛ می خواهد در طول يک سال باقی مانده، به حساب هر "ايرانیِ مستضعف" چهل پنجاه هزار تومان ماهيانه واريز کند، تا آن ها ضمن دعای خير، رای شان را در انتخابات بعدی به نام ايشان در صندوق ها بيندازند. برای پيشبُرد اين امر، هر که را بر سر راهش قرار می گيرد، کنار می زند. برای او فرقی نمی کند که اين شخص منتخب خود اوست، کارشناس است، آينده نگر است، متخصص است، دلسوز است. يا طرح را می پذيرد، يا کنار گذاشته می شود. تورم، گرانی، فقر، کم ترين آسيبی ست که اين طرح، در نظام به شدت فاسد و آلوده ی کنونی به تن رنجور جامعه ايران وارد خواهد کرد. اين را مسئولان اقتصادی که طی چند ماه اخير کنار گذاشته شده اند پيش بينی می کنند. به عنوان يک ايرانی از شما می خواهم که اين طرح را قاطعانه رد کنيد و مانع خرابکاری بزرگ رئيس جمهور شويد. تاريخ، نام کسانی را که به مقابله با اين حماقت بزرگ برخيزند فراموش نخواهد کرد. نبش قبر يا مورد دکتر زهرا بنی يعقوب که ايشان هم بنا به دلايل نامعلوم، و به شيوه ای نامعقول، و با وسايلی نامتعارف، در پايگاه امر به معروف و نهی از منکر همدان مرحوم شد، و جسدش بدون بررسی و معاينه کافی به خاک سپرده شد و اجازه ی نبش قبر تا زمانی که از روی جسد می شد چيزی فهميد صادر نگرديد، و لابد دادگاه معتقد بود که بايد به فکر آرامش روح متوفی بود و نبايد اين آرامش ابدی را با کارهای ناپسندی مثل نبش قبر بر هم زد. اما مورد بعدی به نبش قبر آقای صادق محصولی باز می گردد. نه! خوشبختانه ايشان هنوز مرحوم نشده اند و قرار است پست مهم وزارت کشور را در اختيار بگيرند و طنزنويسان را از وجود گران قدرشان بهره مند سازند. در دفاع از ايشان عده ی زيادی از جمله مشاور آقای احمدی نژاد و نماينده ی تبريز و نماينده ی اروميه اظهار نظر کرده اند: نماينده ی محترم اروميه احتمالا به فکر آرامش روحِ پاک و بی آلايشِ شهيدِ زنده صادق محصولی ست و نمی خواهد با نبش قبر گذشته ايشان، اين آرامش ملکوتی به هم بخورد. واقعا بايد قدر اين مسئولان را که چنين به فکر آرامش روح انسان ها هستند بدانيم. با اين اوصاف ما در بهشت زندگی می کنيم و خبر نداريم. حق التشويق! بندِ آخر نامه ی معاون پژوهشی و فناوری دانشگاه صنعتی خواجه نصيرالدين طوسی را که برای معاونت پژوهشی دانشکده برق نوشته است يک بار ديگر می خوانيم: لابد فکر می کنيد می خواهم يک بار ديگر در باره ی دزدی علمی استادان ايرانی بنويسم؛ يا يقه ی دانشگاه خواجه نصير را بگيرم که چرا با پرداخت "حق التشويق"، زمينه را برای رياکاری و مقاله سازی و توليد انبوه کُپی های علمی و سرقت های قلمی فراهم می آوَرَد؛ يا به کار خوب معاون پژوهشی دانشگاه خواجه نصير درود بفرستم که "حق التشويق" را صرفاً به نويسندگان مقالات معتبر با ضريب تاثير مناسب می پردازد. يا خوانندگان کشکول را از اين اتفاق خجسته و ميمون با خبر کنم که دانشگاه های کشور آن طور هم که غربی ها می گويند، هرکیهرکی نيست و حساب و کتاب و معاونت پژوهشی و فناوری و غيرذلک دارد و اين که هيچيک از دانشگاه های ما -حتی تهران و شريف- جزو ۵۰۰ دانشگاه برتر جهان نيستند، توطئه ی استکبار جهانی ست. خير. اشتباه فکر می کنيد. قصد ندارم در مورد هيچ يک از اين موارد چيزی بگويم و سخن من، اين بار بر سر کلمه ی با مزه و من در آوردی حق التشويق است. در زبان فارسی، ما کلماتی مانند، حق التاليف، حق التحرير، حق التحقيق، حق التدريس و امثال اين ها داريم. اولی يعنی مبلغی که برای تاليف کردن به کسی پرداخت می شود؛ دومی يعنی مبلغی که برای تحرير کردن به کسی پرداخت می شود؛ سومی يعنی مبلغی که برای تحقيق کردن به کسی پرداخت می شود؛ چهارمی يعنی مبلغی که برای تدريس کردن به کسی پرداخت می شود. با اين حساب حق التشويق عبارت خواهد بود از مبلغی که برای تشويق کردن به کسی پرداخت می شود! يعنی عده ای در دانشگاه خواجه نصير جمع شده اند و کارشان تشويق کردن است و بابت اين تشويق کردن مبلغی دريافت می کنند! والله چه عرض کنم؟ دانشگاهی که سطح سواد معاون پژوهشی اش اين قدر باشد، سطح سواد دانشجوی فارغ التحصيل اش معلوم است که چقدر می شود. اصلا اين ها را برای چه نوشتم؟ به قول آقای ابطحی همين جوری! * اين نامه عينا در وب لاگ "استادان عليه تقلب" منتشر شده، و تصحيح دستی کلمه ی "حق التشويق" توسط شخص امضا کننده صورت گرفته است. وقتی رژيم توتاليتِر در صدای آمريکا رژيم توتاليتْر می شود... مثال ها بی شمار است؛ سخن در حد ادبی و گَمان و گُمان نيست؛ سخن در حد پَژوهش و پِژوهش نيست؛ سخن بر سر غلط های مصطلح نيست؛ سخن بر سر کلمات و اسامی خاص است که در ميان اهل فرهنگ و هنر و سياست هر روز به کار می رود؛ مثل نام فيلسوف مشهور اتريشی-انگليسی کارل پوپر که اين روزها در ايران رسما تبديل به puper شده و در اصل poper يا paper است. يا اسم آن دانمارکی بنيان گذار فلسفه ی اگزيستانسياليسم که وقتی چشم خانم ها به آن می افتد، به خاطر اشتباه در تلفظ، با نوک انگشتان، روی صورت می کشند که "وای خدا مرگم بده! چه بی تربيت!" حالا ديگر نمی گويم که مثلا چند درصد نام درست پژوهشگر روس "برتلس" را اگر از زير و زبر در نوشته استفاده نکنيم درست تلفظ می کنند يا چند در صد از تازه آشنايان با کتاب های ادبی و فلسفی نام سارتْر را سارتِر ادا نمی کنند. بعضی از کلمات هست که گمان نمی رود بتوان آن ها را اشتباه تلفظ کرد؛ مثلا اومانيسم (umanism)، اما با کمال تعجب مشاهده شده که اين کلمه هم اشتباه تلفظ می شود (omanism). اين اختصاص به واژگان و اسامی لاتين ندارد. بارها ديده ايم که شخص ناآشنا با کلمات ادبی، کلک (kelk) را kalak خوانده است، دُرد را دَرد خوانده است، نِیَم را نيم (nim) خوانده است، دی (di) را دِی خوانده است، دِماغ را دَماغ خوانده است... در اين زمينه نويسندگان نيز مقصرند. نويسنده بايد احتمال اشتباه خواننده و گوينده را پيش بينی کند و مانع از خطای او شود. نويسنده بايد فرض بگيرد که خواننده ی حتی با سواد و با معلومات، تلفظ صحيح کلمه را نمی داند يا ممکن است اشتباه کند؛ بايد فرض بگيرد که خواننده، در کشور ديگری بزرگ شده است، و با وجود سطح تحصيلات بالا چون به تلفظ کلمه آشنا نيست، امکان خطای او هست. نويسنده ی مسئول، با در نظر گرفتن چنين امکانی، بر روی کلمات نا آشنا، فتحه و کسره می گذارد. حتی در برخی موارد که اين کار تلفظ صحيح را نشان نمی دهد، تلفظ کلمه را با الفبای لاتين می نگارد. اما بر گرديم به صدای آمريکا و گوينده ی خبری که کلمه ی توتاليتِر را totalitr تلفظ کرد. اين اشتباه چون چند بار تکرار شد، از روی سهو نبود و در طول برنامه تصحيح هم نشد. اين نشان می دهد که برخی گويندگان، بدون بازآموزی، بدون گذراندن دوره های کوتاه مدتی که به آن ها کلمات و اصطلاحات جديد و معنی مختصرشان را می آموزد، با اتکا به معلومات کهنه و قديمی در مقابل دوربين می نشينند و متون از پيش آماده شده را می خوانند. متاسفانه اين ضعف در تلويزيون دولتی ايران، بخصوص بخش اخبار علمی قابل مشاهده است که به اعتبار اخبار و گوينده ی خبر به شدت لطمه می زند. * با عرض معذرت از به کار بردن اين واژه های سَبُک و عاميانه. هيچ واژه ای بهتر از اين ها موضوع را توصيف نمی کند. ماجرای حساب کتاب کردن های ما روی ماشين حساب افتاده ام و تق و تق روی کليدها می کوبم. سرعت نور ۳۰۰۰۰۰ کيلومتر در ثانيه است، که اگر ضرب در ۶۰ کنيم می شود، مسافت طی شده توسط نور در يک دقيقه؛ دوباره در ۶۰ ضرب کنيم می شود مسافت طی شده نور در يک ساعت؛ همين طور در ۲۴ و ۳۶۵ ضرب کنيم می شود مسافت طی شده نور در يک روز و يک سال و اگر در ۱۲ ميليارد ضرب کنيم می شود مسافت طی شده در طی ۱۲ ميليارد سال. در پايان محاسبه به عدد بسيار بزرگ ۱۱۳۵۲۹۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کيلومتر می رسيم. جل الخالق! در طول همين يک خط مستقيم چه تعداد کهکشان و ستاره و سياره وجود دارد، خدا عالم است و بس. آن وقت خداوند، در سياره ای که در اين فضای عظيم، اندازه ای ميکروسکوپی دارد، به فرموده ی آقای خامنه ای، روی کشور ايران، روی شهر تهران، روی خيابان پاستور زوم کرده و مراقب است که وجود مبارک آقای احمدی نژاد به خاطر سخن منتقدين نرنجد، والا از منتقدين نمی گذرد و لابد آن ها را به بلای آسمانی دچار می کند. از آن جالب تر، توجه خداوند به سکوت کنندگان مورد نظر آقای جنتی ست، يعنی خالق عالم، که اداره ی امور فضايی دست کم به طول ۱۱۳۵۲۹۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کيلومتر برعهده دارد حواس اش به سکوت کنندگانی ست که يقه ی منتقدان آقای احمدی نژاد را نمی گيرند و به آن ها اعتراض نمی کنند. موضوعِ ديگری که در حال محاسبه ی آن بودم و اگر کسی مرا با ارقامی که در دست داشتم می ديد حتما گمان می کرد که به شاگردی آقای صادق محصولی نائل آمده ام و به ثروت مختصر يکی دو ميلياردی دست يافته ام، موضوع پرداخت رشوه ی پنج ميليون تومانی به نمايندگان مجلس بود. من البته نفهميدم که اين مبلغ قرار بود به تمام نمايندگان پرداخت شود، يا فقط به نمايندگان خودی؟ نمايندگان اقليت ها هم که اصلا مسجد نمی سازند که بخواهند ۵ ميليون را دريافت کنند. ياری نيوز در اين مورد نوشته بود: "بنا بر اخبار رسيده تا کنون، ۱۳۵ نماينده مجلس هشتم کمک پنج ميليون تومانی دولت را که گفته می شود تلاش لايه ای از دولت برای ابقای کردان در پست وزارت است را دريافت کرده اند. شنيده های خبرنگار پايگاه خبری ياری، حاکی از آن است که علی رغم تبليغات صورت گرفته در خصوص دريافت کمک پنج ميليون تومانی توسط عده محدودی از نمايندگان مجلس، ۱۳۵ نماينده مجلس تا عصر ديروز اين کمک را که موجب برکناری عباسی، مديرکل دفتر دولت در مجلس شده و عزم برخی از استيضاح کنندگان را جزم تر کرده است را دريافت کرده اند. برخی معتقدند اين کمک ۵ ميليون تومانی که توسط اين ۱۳۵ نماينده دريافت شده است می تواند تاثير مستقيمی بر رای آوردن يا عدم رای آوردن استيضاح فردای علی کردان بگذارد و بايد منتظر حداقل رای ۱۰۰ نماينده به ابقای کردان بود." کار ما با اين خبر تا حدودی راحت شد. همين ۱۳۵ نفرِ ياری نيوز را فرض می گيريم و رقم ۵۰۰۰۰۰۰ را در آن ضرب می کنيم. عدد ۶۷۵۰۰۰۰۰۰ تومان به دست می آيد. البته اين روزها، و در مقايسه با ثروت ۱۶۰ ميلياردی جناب محصولی اين رقم اصلا به حساب نمی آيد، ولی آيا کسی هست سوال کند که يک کارمند دولت که حقوق اش زيادِ زياد ششصد هفتصد هزار تومان در ماه است، از کجا اين وجه را فراهم آورده و برای حفظ وزير سابق کشور هزينه کرده است؟ نصيب آن بخت برگشته يک چَک جانانه بود و نصيب ما يک سوال بی جواب. اما صورت مسئله ی سوم را در اين خبر که در روزنامه ی اعتماد منتشر شده است می خوانيم: "محمود احمدی نژاد با اعلام اينکه تا پايان سال تعداد دريافت کنندگان سهام عدالت به ۴۲ ميليون نفر خواهد رسيد از پايان يافتن بيش از ۱۰۰ هزار پروژه سفرهای استانی در دولت نهم خبر داد." آقای احمدی نژاد ۳ سال است که بر سر کار است. حتی اگر فرض بگيريم که دولت آقای احمدی نژاد از همان لحظه ی انتخاب شدن، پروژه به پايان رسانده، و کارکنان و کارمندان ايشان که اين پروژه ها را تکميل کرده اند شب و روز و تعطيل رسمی و غير رسمی نداشته اند، محاسبه اش بدين قرار خواهد شد که ۱۰۰۰۰۰ تقسيم بر ۳ می شود ۳۳۳۳۳ پروژه در سال که اگر اين رقم را تقسيم بر ۳۶۵ روز سال کنيم می شود تقريباً ۹۰ پروژه در روز. اين تعداد پروژه را اگر تقسيم بر ۳۰ استان کشور کنيم، می شود افتتاح روزی ۳ پروژه در هر استان. اين رقم آن قدر عجيب است که مدام فکر می کنم حساب کتاب بلد نيستم و در محاسباتم اشتباه کرده ام. و صورت مسئله ی آخر باز می گردد به اين خبر از خبرگزاری فارس: "وزير بهداشت افزود:اميدواريم توجه به نماز و برگزاری اين همايش در چنين روزی که مصادف با تولد حضرت امام رضا(ع) است موجب برکت آن شود، امام هشتم که درباره زندگیاش گفتهاند هر روز هزار رکعت نماز میخواند، هر ۳ روز يکبار قرآن را ختم میکرد و حتی دشمنان امام هم که در سفر امام از مدينه به مرو همراه او بودند اعتراف کردند که عابدتر از او در آن زمان نديدهاند." من فکر می کنم وزير بهداشت در دوران دبستان و دبيرستان به علوم و زيست شناسی علاقه فراوان داشته ولی حساب و رياضيات اش ضعيف بوده است. به خاطر همين وقتی می گويد امام هشتم شيعيان در روز، ۱۰۰۰ رکعت نماز می خوانده متوجه نمی شود اين حرف يعنی چه. اصلا به ختم قرآن کاری نداريم و آن را وارد محاسبات مان نمی کنيم، فقط همين يک فقره نماز را در نظر می گيريم. اگر طول هر رکعت نماز را به طور متوسط يک دقيقه و نيم در نظر بگيريم، محاسبه ی ما چنين نتيجه ای را نشان می دهد: ۱۰۰۰ ضرب در ۱.۵ دقيقه مساوی است با ۱۵۰۰ دقيقه. ۱۵۰۰ تقسيم بر ۶۰ مساوی است با ۲۵ ساعت. می دانيم که يک شبانه روز ۲۴ ساعت است. چگونه می توان ۱۰۰۰ رکعت نماز در روز با اين کيفيت و کميت خواند و به کارهای ديگر هم رسيد، احتمالا آقای وزير بهداشت دولت راستگوی احمدی نژاد از عهده ی توجيه آن بر می آيد. نخير. اين جور حساب کردن ها کار ما نيست. اجازه بدهيد برويم سراغ مطالب هميشگی و اين ارقام بزرگ را بسپاريم به دست خبرگان و اهل فن. المنار سيد حسن نصرالله و خليج ا ل ع رب ی (فارس سابق) حزب الله لبنان بدون کمک و تغذيه مالی و تسليحاتی ايران، يعنی هيچ. اکنون اين کودکِ فرصت طلبِ عرب که سرش به زورِ حاکمان جمهوری اسلامی به پستان مادر ايران چسبانده شده، پستان مادرخوانده اش را گاز می گيرد. چگونه؟ با بی شرمی خليج فارس را، خليج ع ر ب ی می نامد. آن وقت تابناک، برای متعادل کردن خبر، از زير سوال بردن خليج فارس توسط المنار سخن می گويد! کدام زير سوال بردن؟ آقايانِ سوءاستفادهچیِ لبنانی، به مانند سردمداران عراق، به مانند سردمداران سوريه، به مانند سردمداران ساير کشورهای عربی، رسما و علنا خليج فارس را خليج ع ر ب ی کرده اند، آن وقت شما از زير سوال بردن سخن می گوييد؟! اين ها کار را تمام کرده اند و شما هنوز در خوابيد! شايد هم لازم است گاز محکم تری بگيرند تا از خواب بيدار شويد. مادر سرافراز و عزيز ما را که مفت و مجانی به کلفتی و للگی بيگانگان واداشته ايد؛ اميدواريم باعث مرگ و نابودی اش نشويد. مجلس يا تکزاس؟ امنيت در مجلس که اين قدر باشد، امنيت در جامعه معلوم است که چقدر است! تبريک و تهنيت اين مردک، صادق هدايت حين مطالعه ی جلد پانزدهم مجموعه آثار مرحوم آقای مطهری به اين جملات رسيدم و ديدم که ايشان هم صادق خان را از محبت خود بی نصيب نگذاشته است: اولا آقايان تدوين کننده ی مجموعه آثار آقای مطهری تاريخ خودکشی هدايت را تصحيح کنند چون ايشان در سال ۱۳۳۰ به زندگی اش خاتمه داده است نه ۱۳۲۰. ثانيا کاش آقای مطهری به جای گرفتن انگشت اتهام به سوی صادق هدايت، از "مردک"هايی سخن می گفتند که زندگی را تبديل به لجنزاری کرده اند که انسان ها "مجبورند" مانند کرم در آن بلولند و به يک زندگی کثيف و پر از دروغ و فساد ادامه دهند. ثالثا جوان های ايرانی، و حتی خود آقای هدايت اگر گرفتار زندگی کثيف و پر از دروغ و حيله و نيرنگی که "مردک"های واقعی برای آن ها ساخته بودند نبودند، هرگز خودکشی نمی کردند و هزار اثر تشويق کننده به خودکشی و ستايشگر مرگ هم که نوشته می شد، کم ترين تاثيری بر خواننده نمی گذاشت. و آخر اين که گيرم فرمايش استاد صحيح، فرمايش استاد متين، فرمايش استاد مستدل، به کار بردن کلمه ی اهانت آميز مردک، آن هم خطاب به کسی که دست اش از دنيا کوتاه است و امکان پاسخگويی ندارد برای چه؟ سخن مان را با نظر استاد بزرگ، علی اکبر دهخدا در باره ی "مردک" مورد اشاره ی آقای مطهری خاتمه می دهيم: Copyright: gooya.com 2016
|