دوشنبه 11 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نتايج آخرين تحقيق صورت گرفته در تهران: رشد زنان خود فروش تحصيلکرده و متاهل، مهدی افروزمنش، کانون زنان ايرانی

کانون زنان ايرانی- مهدی افروزمنش: روسپيگری در ايران ، اگرچه هيچگاه به رسميت شناخته نشده، اما موضوع بحث های آکادميک و تصميم گيرانه بسياری بوده است. اين تناقض بيش از آنکه ناشی از حساسيت ذاتی معضلی به نام تن فروشی باشد نشات گرفته از انگاره های ايدئولوژيک تصميم سازانی است که در معادل سازی های ذهنی خود تن فروشی را نشانه ای از ناکارآمدی حکومت دانسته و ناگزير چاره را در انکار جستجو می کنند.

در مقابل اما کسانی قرار دارند که از اين معضل به عنوان يک مسئله مبتلا به جهان ياد کرده و با توجه به رشد سريع آن در جوامع در حال توسعه از جمله ايران خواهان به رسميت شناختن اين پديده در راستای حل آن و برنامه ريزی های کلان برای آن هستند. در مورد تن فروشی در ايران تا به امروز کمتر از انگشتان يک دست پژوهش ميدانی صورت گرفته است که به زعم کارشناسان مهمترين دلايل آن عبارتند از، دشواری تحقيق در اين موضوع به دليل ويژگی های خاص اين حرفه و دوم، تمايل نداشتن نهادهای حکومتی برای طرح و يا حمايت از چنين موضوعاتی.

اما با اين وجود اخيرا سعيد مدنی يکی از صاحب نظران عرصه مسائل اجتماعی ايران با اتمام يک تحقيق ميدانی گسترده تغيرات گسترده ای را در بين جامعه تن فروشان شهر تهران چه از باب جمعيت و چه سن و ويژگی های اجتماعی و فرهنگی نشان داد که در همين رابطه گفتگوی زير را با اين پژوهشگر می خوانيد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




در اوج حساسيت و تابو سازی پيرامون مسائل جنسی در کشور تحقيق در مورد روسپيگری خيلی جسورانه به نظر می رسد؟
البته قطعا پژوهش در اين زمينه خصوصا برای يک محقق مرد بسيار دشوار است .به علاوه با توجه به جرم بودن تن فروشی مطالعه در مورد اين جمعيت پنهان کار را دشوارتر هم می کند. می دانيد زنی که به جرم تن فروشی بازداشت می شود مجازاتی معادل دو ماه حبس تا سنگسار و قتل در انتظار اوست .پس متقاعد سازی اين زنان برای همکاری با يک پژوهش و جلب اعتماد آنها درست مثل مطالعه در باره معتادان در خيابان بيست سال پيش است. البته همين گرفتاری در مورد ارائه خدمات بهداشتی به اين زنان هم وجود دارد.اما اجازه دهيد اين گفت و گو را بايک اصلاح و تذکر آغاز کنيم و آن عدم کاربرد کلمه روسپی در مورد اين زنان است. در واقع اين کلمه واجد بار معنايی منفی برای اين زنان است که اخلاق پژوهش حکم می کند از کاربرد آن خودداری کنيم .شايد کلمه تن فروش اصطلاح مناسب تری باشد ،اگرچه در سطح جهانی و خصوصا در ادبيات پژوهشی از کلمه کارگر جنسی (Sex Worker) استفاده می شود که بنده شخصا با آن موافق نيستم زيرا بکارگيری آن مستلزم قائل شدن مشروعيت برای اين روش کسب درآمد است که پايه نظری آن ليبراليسم و ليبرتاريانيسم (Libertarianism)است

به همين خاطر است که کمتر مستندی در اين حوزه در اختيار داريم، آنقدر که هنوز بهترين پژوهش در اين حوزه مربوط به سال ۱۳۴۷ است؟
البته تحقيقات آقای توريکيان در سال ۱۳۵۷ وآقای دکتر صديق سروستانی در سال ۱۳۷۲ را نبايد ناديده گرفت . مطالعه سرکار خانم دکتر فرمانفرمائيان هنوز پس از ۴۰ سال آموزه های خوبی در اختيار پژو هشگران قرار می دهد.

شايد به اين خاطر است که تحقيقات بعد از انقلات بيشتر متمرکز روی نمونه های حاضر در زندان ها يا مراکز حمايتی بود که بالطبع نتايج آنها نيز مغايرت هايی با واقعيت داشت؟
به همين دليل است که تحقيفق خانم دکتر فرمانفرمائيان يکی از برجسته ترين پژوهش های اجتماعی در ايران به شمار می آيد. تحقيقی جامع که به صورت همزمان موارد بسياری اعم از الگوهی تن فروشی، ويژگی های فردی و چگونگی روش کار و .... را مورد تجزيه و تحليل قرار دارد . با اهميت تر اينکه اين مطالعه در مورد زنان تن فروش آزاد و در حال فعاليت انجام شد. پس از انقلات تا سالها برای مطالعه در اين مورد محدوديت بسيار وجود داشت و به همين دليل جامعه آماری چند پژوهش ديگر انجام شده منحصرا زنانی بودند که بازداشت شده و در زندان يا مراکز بهزيستی نگهداری می شدند.

ظاهرا هنوز اين محدوديتها پابرجاست و متاسفانه همچنان در ذهن مديران ما ارتباط تناتنگی بين اثبات هر معضل اجتماعی و ضعف سياسی حکومتی برقرار می شود؟
خوب نبايد منکر اين شد که ارزيابی وضعيت اجتماعی می تواند ملاکی برای ارزيابی عملکرد حاکميت باشد. اشتباه دولت ها در اين است که تصور می کنند همه ماموريت آنها پنهان نگه داشتن و نفی وجود اين مسايل است. البته حساسيت ها خصوصا تا قبل از استقرار دولت نهم کم تر شده بود. اما به دليل همين محدوديت ها پس از انقلاب اولين پژوهش جدی در سال ۱۳۷۲ به سفارش نيروی انتظامی توسط آقای دکتر صديق کليد خورد و سپس با انجام دو تحقيق در سال ۱۳۸۴ وارد فصل تازه ای شد.

با اين دو پژوهش عملا وارد مرحله ای شديم که در سال ۱۳۴۷ يکبار تجربه شده بود. بررسی روی زنان تنفروش خارج از زندان و مراکز حمايتی. اما گذشته از اين همواره اين ابهام را داشته ام که چرا تمامی تحقيقات ما متمرکز روی تهران است و گمان نمی کنم به غير از دو پژوهش شيراز و تبريز ما کار مشابه ديگری در کشور داشته باشيم؟
تا حدود زيادی اين روند منطقی است به هر حال اينجا بزرگترين شهر کشور است، بالاترين نرخ جمعيت را داشته و به نوعی مقصد بسياری از سفرهاست.ضمن اينکه در نظر داشته باشيد تحقيق در زمينه جمعيت های پنهان که فعاليت شان به دلايل مختلف جرم تلقی شده يا مذموم است تا حدودی در شهر های کوچک بسيار دشوار است. به خصوص اگر مطالعه بر شناخت وضعيت زنان تن فروش آزاد باشد.

اما با اين وجود به نتايج بسيار جالبی دست يافتيد که با توجه به نتايج پژوهش سال ۱۳۴۷ سند معتبری است برای سنجش کارايی سياست های اجتماعی کشور در ۴۰ سال گذشته؟
واقعيت اين است که مطالعات پيرامون تن فروشی در ايران و نتايج آن را از زوايای مختلفی می توان مورد بررسی قرار داد. اما با اين وجود باز هم تغييرات به وجود آمده از سال ۴۷ تا به امروز برای خود من هم جالب توجه بود. ويژگی های فردی و خانوادگی اين زنان تفاوت های چشمگيری با گذشته پيدا کرده است. ميانگين سنی شان کاهش يافته و گروه های جوانتری وارد اين حرفه شده اند. در سال ۱۳۴۷ يافته ها از ميانگين سنی ۳۱ سال زنان روسپی خبر می داد اما در سال ۱۳۸۷ ما به ميانگين ۲۷-۲۶ سال دست پيدا کرديم.

سن شروع چه سالی است؟
ميانگين مدت تن فروشی در تهران ۵ سال است که با اين حساب بايد از ميانگين سن شروع ۲۲ -۲۱ سالگی برای شروع سخن گفت.

پيش از اين سنين پايين تری عنوان نمی شد؟
بله اما توجه داشته باشيد که اين سنين داده تحقيقاتی بود که نمونه هايشان از مراکز بهزيستی يود. معمولا زنان يا دخترانی به مراکز بهزيستی منتفل می شوند که برای اولين بار بازداشت شده باشند و از آنجا که امکان ندارد کسی سالها در اين حرفه باشد و بازداشت نشود معمولا دختران جوانی را به مراکز بهزيستی می برند که سن های پايينی دارند بنابراين ميانگين سنی نيز در اين شرايط پايين تر ارزيابی می شود. البته فراموش نکنيد که ما از ميانگين سن شروع صحبت می کنيم بنابراين گروههايی از دختران سنين پايين تر هم حتما در گروه زنان تن فروش قرار دارند.

در همايش آسيب های اجتماعی ، از رواج روسپيگری متاهلان نيز به عنوان يک چالش نام برده شد آيا تاييديه بر اين نکته در دست داريم؟
در واقع می توان گفت برخلاف دهه ۴۰ که عمده زنان تنفروش کسانی بودند که پس از شکست در ازدواج به اين حرفه کشيده می شدند ، در حال حاضر با حضور نسبت قابل توجه دختران مجرد و زنان متاهل دربين زنان تن فروش مواجه هستيم.

برای ورود دختران مجرد به اين عرصه تا حدودی توجيهاتی وجود دارد اما برای زنان متاهل آن هم با اطلاع و همکاری همسر موضوع پيچيده و البته دردناک می شود. آنها برای چه به اين عرصه وارد می شود آن هم به اين روش؟
خوب همان طور که شما هم اشاره کرديد موضوع هم پيچيده و هم در دناک است. اين پديده که در گذشته هم به ندرت گزارش شده از يک الگوی واحد تبعيت نمی کند. از يک سو گروههای مختلفی از شوهران در ميان اين خانواده ها قرار دارند .مثلا يک گروه مردان معتاد هستند که برای تامين هزينه مواد مصرفی شان ابتدا زنان خود را معتاد و سپس آنها را وادار به تن فروشی می کنند.اما دسته ديگر هم مردانی هستند که در آمد کافی برای تامين هزينه زندگی ندارند به همين دليل هم زنان آنان در مواردی با اطلاع آنان و در مواردی بدون اطلاع آنها اقدام به تن فروشی می کنند. اما آيا به نظر شما اين رفتار خيلی زشت تر از الگوی ازدواج با فاصله سنی بيش از ۲۰ سال بين زوجين برای دست يابی به زندگی و درآمد بيشتر است؟

آيا افزايش آمار مربوط به تن فروشی متاهلی می تواند ارتباطی با افزايش طلاق های جنسی در کشور داشته باشد. به عبارتی وقتی نتايج از کمرنگ شدن عامل اقتصادی يا مهاجرتی « نيازهای اوليه» برای ورود دختران به اين حرفه خبر می دهد می توانيم به همان ميزان از اهميت يافتن انگيزه ها يا نيازه های ثانويه در زنان برای ورود به اين عرصه سخن بگوييم؟
ببينيد ،فراموش نکنيد که بنا بر تعريف تن فروشی(Prostitution) عبارت است از عرضه خدمات جنسی بدون رعايت ضوابط و موازين قانونی يا شرعی در قبال دريافت پول يا کالا. بنابراين انگيزه تن فروشی فقط و فقط کسب در امد است و نه لذت جنسی .اتفاقا زنان تن فروش از اين روابط نه تنها لذت نمی برند بلکه اغلب از آن تنفر هم دارند.بنا براين در تن فروشی هميشه انگيزه اقتصادی است ،حال يا برای رهايی از فقر و گرسنگی خود و خانواده يا دست يابی به زندگی بهتر. آنچه نبايد با اين مفهوم خلط شود بی مبالاتی جنسی(Promiscuity) است.يعنی داشتن شرکای جنسی متعدد برای کسب لذت .بنا براين وقتی از نياز های اوليه و ثانويه به عنوان انگيزه تن فروشی صحبت می کنيم منظور به طور مشخص باز هم نياز های مادی است . نيازهای اوليه اشاره دارد به گروهی که برای رهايی از فقر مطلق تن فروشی می کنند و نياز های ثانويه تاکيد دارد بر زنان و دخترانی که برای فرار از فقر نسبی و کاهش فاصله زندگی خود با ديگر زنان و دخترانی که زندگی بهتری نسبت به آنها دارند ، اقدام به اين کار می کنند .يکی در شرايط اضطرار قرار دارد و ديگری نه.

در سال ۱۳۴۷ خانم فرمانفرمائيان اشاره دارد که ۹۰ درصد زنان تن فروش بی سواد و يا کم سواد هستند؟
همان طور که گفتم الگوی تن فروشی در حال حاضر در مقايسه با گذشته به شدت تغيير کرده ، در واقع اين تغيير شامل حال همه مشکلات اجتماعی می شود.در مورد ترکيب سنی زنان تن فروش هم اکنون وضعيت کاملا تغيير کرده است، بيش از ۹۰ درصد زنان تن فروش در حال حاضر با سواد هستند و ما با زنانی مواجه شديم که از تحصيلات دانشگاهی نيز برخوردار بودند، حتی بالاتر از کارشناسی هم در ميان ايشان بود.جالب اينکه اين جابجايی سرعت بالايی هم داشته والبته هم راستا با تغييرات سواد در سطح کلی جامعه است. نکته ديگری که جای تامل دارد اين است که حدود ۷۰ درصد زنان مورد بررسی در اين پژوهش يا در تهران متولد شده اند و يا اينکه مدت زيادی است که در تهران زندگی می کنند. اين روند نيز تقريبا عکس نتايج سال ۱۳۴۷ و پزوهش خانم فرمانفرما است در آن دوره اکثريت زنان تن فروش کسانی بودند که به تهران مهاجرت کرده بودند.

اين نتايج نشانگر حضور عامل آگاهی در ورود به اين حرفه است، به عبارتی متاسفانه دختران ما با آگاهی دست کم نسبی اين حرفه آن را انتخاب می کنند و از همين رو بايد اعتبار افسانه های دختری مهاجر، فقير و بی سواد را که از سر ناچاری و ناآگاهی به تن فروشی روی می آورد را در حد همان سريال های تلويزيونی و فيلم های فارسی بدانيم ، درست است؟
نه تنها اين افسانه ها را بلکه اين تصور را که عمده اين افراد از اختلالات روانی يا شخصيتی رنح می برند.البته هنوز هم مواردی از الگوهای سابق ملاحظه می شود. هنوز تن فروشی در اغلب موارد تنها راه کسب در آمد در برابر زنان و دختران نيازمند است. با تشديد بحران اشتغال و افزايش نرخ بيکاری خصوصا برای زنان اين شرايط باز هم وضعيت دشوار تری را پيش روی زنان قرار می دهد. ظاهرا سياست های دولت هم به سمت تسهيل اين روند است .مثلا همين لايحه خانواده زمينه ساز تن فروشی رسمی و قانونی است .

در برخی از پزوهش ها، اشاره شده که اين دسته زنان در گروه های دارای IQ پايئن طبقه بندی می شوند؟
شواهد زيادی برخلاف اين يافته وجود دارد ، در هر حال وجود برخی زنان با بهره هوشی پايين به معنای وجود يا شيوع اختلالات روانی در بين اين زنان نيست. مطالعه ما هم اين فرضيه را تاييد کرد که اختلالات شخصيتی در اين گروه به هيج وجه بالاتر از ميانگين جامعه نيست. البته اين مسئله در مورد وضعيت خانوادگی متفاوت است . مطالعات متعددی نشان داده است که کودکان دختر که در خانواده مورد آزار جنسی قرار می گيرند در بزرگسالی تمايل بيشتری به تن فروشی پيدا می کنند. در مطالعه ما نيز ۳۰ درصد زنان تاييد کردند که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته اند.

در يک بررسی مشابه هم ۴۸ درصد اين زنان از کمبود محبت در خانواده های خود شکايت داشتند؟
اصولا سوابق خانوادگی در گرايش به اين حرفه موثر است، از جمله حضور زن تن فروش در خانواده يا حتی بين دوستان.

با فراموشی افسانه دختران مهاجری که از سرناآگاهی و فقر يا اسير شدن در دستان يک انسان پليد به تن فروشی روی می آورند و همزمان با افزودن عنصر انتخاب که ناشی از آگاهی در بين اين دختران است گمان می کنم بايد انگيزه های جديدی هم شکل گرفته باشد؟
ما متوجه شديم بخش بزرگی از اين زنان برای گريز از نابرابری تن به اين کار می دهند. يعنی همان طور که گفتم از يک سو اين گروه زنان از وضع خود ناراضی هستند و از سوی ديگر راههای متعارف و قانونی برای دست يابی به يک زندگی بهتر در برابر آنان وجود ندارد.مثلا تمايل به ادامه تحصيل دارند و موفق به ورود به دانشگاههای دولتی هم نشده اند لذا برای تامين هزينه دانشگاه غير دولتی تن فروشی می کنند.البته اميدوارم هرگز چنين استنباط نشود که هر دختری در دانشگاه آزاد از اين طريق هزينه هايش را تامين می کند.

اين همان عامل اقتصادی برای گريز از فقر نيست؟
خير. اين انگيزه بيش از انکه به رفع فقر نظر داشته باشد به رفع نابرابری و بی عدالتی معطوف است . در واقع چون ساختار اقتصادی- اجتماعی امکان فرصت های برابر را برای زنان و مشارکت آنها در زندگی اجتماعی فراهم نمی کند ،آنها ناچار می شوند از هر طريق ممکن راه خود شان را به سوی زندگی بهتر باز کنند، اگر چه عده ای تصور کنند که اين سراب است و راه به جايی نخواهد برد.

کمی به تحليل جامعه شناسان چپ که ريشه های هر معضلی را نابرابری و فاصله اقتصادی می دانند نزديک نشديم؟
نقش فاصله طبقاتی اتفاقا در اين گروه از هرگروه ديگری ملموس تر است. اصولا زنان تن فروش را به سه دسته می توان تقسيم کرد، تن فروشان جنوب شهری که بيشتر به خاطر رفع نيازهای اصلی و يا حتی تنها جايی برای خوابيدن اين کار را انجام می دهند، تن فروشان بالای شهری يا به قول سيمون دوبوار زنان تن فروش متشخص که قدرت تعيين شرايط مثل ميزان دستمزد و نوع مشتری را در اختيار دارند و روسپيان ميانه که تقريبا حد وسط قرار دارند. حال به فاصله دو دسته اول توجه کنيد، در صورتی که دسته اول ناگزير است در هر شرايطی کار کند و حتی در برخی از روزها چندين رابطه برقرار کند، زنان تن فروش متشخص همه ابزارها را در اختيار دارند که مشتری خود را انتخاب کنند، به او بگويند چقدر هزينه کند و حتی به او بگويند نه. صريحتر بگويم. فرهنگ تن فروشی در تهران چندان تفاوتی با فرهنگ عمومی ندارد. بخشی از پروسه جمع آوری اطلاعات ما در مطالعه اخير با ايام محرم مصادف شد و جالب اينکه در همين مدت با کاهش شديد فعاليت اين زنا ن در سطح شهر مواجه بوديم. آنها در اين مدت کار نمی کردند، آنهايی هم که کار می کرند می گفتند در صورت اختيار چنين کاری را نمی کردند.

باور می کنيد؟
شما کمتر زنی را پيدا می کنيد که از اين کار لذت ببرد.

قبول دارم و حتی آمارها نشان می دهد بيش از ۷۰ درصد اين زنان پس از آغاز تن فروشی خودارضايی را نيز آغاز می کنند که نشانگر لذت نبردن از روابط متعدد خود است اما با اين وجود آيا با رفع نابرابری، تن فروشی هم رفع می شود؟
رفع اين عامل به اين سادگی که شما می گوييد ميسر نيست اما گمان می کنم بخش بزرگی از مسئله برطرف شود. ارزيابی های نشان می دهد آرزوی مشترک همه اين زنان خروج از اين حرفه است. روزی که بتوانند از طريق ازدواج و يا برخوردار شدن از امکانات مالی مناسب تن فروشی نکنند و جالب اينکه اين رويا گهگاه چنان واقعی جلوه می کند که خود مسئله ساز است.

چگونه؟
دخترانی هستند که با وجود فعاليت در اين حرفه به دليل اين رويا يعنی ازدواج و ايجاد زندگی متعارف می خواهند بکارت خود را حفظ کند. از همين رو تن به روابط جنسی نا متعارفی می دهند که احتمال ابتلا به بيماری های مقاربتی و ايدز را افزايش می دهد. می بينيد که اين گروه در رفتارها و خدمات جنسی شان نيز تلاش می کنند رويای خود را محقق کنند.

به نمونه ای هم از اين تحقق برخورديد؟
اين فقط يک روياست. کمتر کسی چنين شانسی می آورد.انها تنها زمانی از اين حرفه خارج می شوند که ديگر نتوانند کار کنند.

مشتريان اين زنان غالبا چه مردانی هست؟
بايد تاکيد کنم که مطالعه در باره مشتريان بسيار دشوارتر از پژوهش در باره زنان تن فروش است ،زيرا علاوه بر مخاطرات حقوقی که متوجه آنهاست از نظر خانوادگی و اجتماعی هم حيثيت آنها در معرض تهديد قرار می گيرد. احتمالا به همين دليل هم لااقل بنده هيچ مطالعه مستقلی در باره مشتريان زنان نديده ام. اما در مطالعه ای که انجام شد از زنان تن فروش در باره ويژگيهای مشتريان خودشان سئوال شد که نتايج جالبی به دست آمد. مثلا يک خانم تن فروش ۳۸ ساله مشتريان خودش را به شش گروه تقسيم کرد:
«اول مردانی که از طرف زنان خود تأمين (جنسی) نمی شوند.
دوم مردانی که نيازهای جنسی شان فراتر از عقايد همسرشان است.
سوم پسرهايی که اول سکس بازيشان است و با دوستانی رقم خورده اند که اين کار را تشديد می‌‌کند.
چهارم و مهمتر از همه مردانی که دارای پول زياد هستند و نمی دانند چطور پولشان را خرج کنند.
پنجم مردانی که خيلی خوشگذران و رفيق باز هستند و با خانواده تفريح و حال نمی کنند.
ششم مردانی که در مذهبی بودن فيلم بازی می کنند و زنشان بايد طبق الگوی آنها رفتار کند، بالطبع زنانشان از مد و سکس و جامعه عقب می مانند و مردانشان در جای ديگر تخليه می شوند.»
شايد اين طبقه بندی دقيق نباشد اما تصوير جامعی از مشتريان ارائه می دهد. در اين مطالعه به نظر زنان تن فروش مشتريان بيشتر در گروه سنی ۳۰-۵۰ سال قرار دارند يعنی ميانسالان بيش از نيمی از مشتريان را شامل می شوند ، پس از اين گروه سنی جوانان (گروه سنی ۱۸-۲۹سال) قرار ذارند.به گفته زنان بيش از نيمی از مشتريان متاهل هستند و اغلب تحصيلات متوسطه و عالی دارند.
نکته جالب در اين يافته ها آن بود که اغلب قضاوت اخلاقی زنان تن فروش در باره مشتريان منفی بود. در چند مورد وقتی پرسشگر به اشتباه اصطلاح روسپی را در سئوال بکار برده بود آنها معترض شده بودند که اين نسبت شايسته مشتريان ما خصوصا متاهلين است.





















Copyright: gooya.com 2016