چهارشنبه 15 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اظهارات "آمنه" پس از ۴ جراحی در اسپانيا

• بعد از آن حادثه شوم يک لحظه هم مايوس نشد و با اميد به آينده نگريست. همين انگيزه قوی سبب شد برخلاف افرادی که پيشتر قربانی اسيدپاشی شده بودند نامش هر از گاهی در مطبوعات ديده شود

آفتاب: حالا نام آمنه بهرامی نوا، دختری که سال ها قبل قربانی اسيدپاشی خواستگار انتقام جويش شد به نمادی از سخت کوشی و اميد تبديل شده است. او بامداد يکشنبه بعد از حضور ۹ماهه اش در اسپانيا، به کشور بازگشت و شامگاه همان روز در خانه اش ميزبان خبرنگار خراسان بود و درباره آخرين وضعيت پزشکی اش صحبت کرد.

وقتی اسپانيا بودی خبرهای خوبی از عمل های جراحی ات در روزنامه خراسان منتشر شد. از آخرين روند اين جراحی ها بگو.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




من آذر سال گذشته به بارسلون رفتم. در اين مدت ۵ جراحی سخت را پشت سر گذاشتم.آن زمان به دليل مصرف داروهای زياد اضافه وزن داشتم و پزشکان در اولين اقدام ۳ کيلو گوشت از بدنم برداشتند. بعد از آن يک بادکنک زير گلويم کار گذاشتند تا پوست زير گلويم که حالت چسبيده داشت ترميم شود. در ادامه اين پوست ترميم شد و چهارمين عمل جراحی، درست کردن پلک برای چشم چپم بود. در اين عمل دکترها مقداری از پوست بازو و دهانم را برداشتند و برايم پلک درست کردند و بالاخره پنجمين جراحی مربوط به پيوند قرنيه و شبکيه چشمم بود. متخصصان اسپانيايی در حقيقت برايم يک چشم ساختند. همه اين جراحی ها در کلينيک ايمو بارسلون و توسط سه متخصص به نام های دکتر مدل، اسکارگريس و متئو انجام شد.

پس تا بيناشدن فاصله زيادی نداری؟
دکترم گفت دو ماه ديگر بايد برگردم تا جراحی ديگری انجام شود. بعد از آن اگر مشکلی پيش نيايد و خدا بخواهد چشمم حدود ۳۰درصد بينا می شود و بعد از سال ها دوباره می توانم ببينم.

هميشه مشکل مالی تو را عذاب می داد. اما اين بار اين مشکل رفع شد. چه کسی به تو کمک کرد؟
همه هزينه های اين جراحی ها را دفتر آقای دکتر صفارنطنزی سفير ايران در مادريد از طريق رياست جمهوری پرداخت کردند. در اينجا جا دارد از آقای رئيس جمهور، آقای صالحی و دکتر صفارنطنزی تشکر کنم.اگر آن ها کمک نمی کردند معلوم نبود چه بلايی به سرم می آمد. اما حالا خدا را شکر همه چيز به خوبی پيش می رود.

وضعيت زندگی در اسپانيا چطور است؟
من در طبقه چهارم يک آپارتمان به تنهايی زندگی می کنم. در اين سال ها هر بار مجبور شدم در يک گوشه ای از بارسلون زندگی کنم.

در اين مدتی که در ايران هستی چه برنامه های داری؟
من حدود دو ماه در ايران می مانم. يکی از کارهايی که قرار بود انجام دهم رونمايی کتابم بود. قرار بود کتاب چشم در برابر چشم شهريور رونمايی شود اما متاسفانه هنوز نتوانستم برای کتابم مجوز بگيرم. اما کار اصلی ام پيگيری ديه ام است. چند روز بعد از اين که جوان اسيدپاش را بخشيدم به من گفتند چون از قصاص گذشتی ديه چشمت به تو تعلق نمی گيرد. سرپرست دادسرای جنايی روزهای اول به من گفت اشتباه کردم اما بعد گفتند نه ديه چشمت ديگر به تو تعلق نمی گيرد و فقط می توانی ديه دست، صورت و موهايت را بگيری. حالا می خواهم از طريق آقای محسنی اژه ای اين موضوع را پيگيری کنم تا حقم پايمال نشود.

قبل از اين که پسر اسيدپاش را ببخشی تصميمی برای اين کار گرفته بودی يا تصميم ات لحظه ای بود؟
فقط دکتر مدل و يکی ديگر از پزشکانم از تصميم ام باخبر بودند. به جز آن ها اين موضوع را با هيچ کس ديگر در ميان نگذاشته بودم. وقتی مجيد به دست و پايم افتاد و آن غرور کاذبش شکست گفتم از قصاص گذشتم. او تا آن زمان حتی از من معذرت خواهی هم نکرده بود. بعد از آن شروع به معذرت خواهی کرد. او عينکی است اما آن زمان عينک نداشت. گفت من که عينک ندارم نمی توانم ببينم تو در اين سال ها چه عذابی کشيده ای. من چه کاری کردم. خدا جوابم را بدهد. شرمنده ام.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016