چهارشنبه 15 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خداحافظی کشکول خبری هفته

کشکول خبری هفته (۱۷۲)
ف. م. سخن

برای من دشوار است نوشتنِ آخرين مطلب برای "کشکول خبری هفته"، ولی خب، هر آغازی را پايانی هست و چه خوب که اين پايان در اوج باشد. وقتی نوشتن در "وب‌لاگ گويا" را آغاز کردم، می خواستم به تدريج از کشکول خداحافظی کنم ولی حقيقت آن‌که دلم نمی آمد. علاقه ای که به کشکول دارم بی دليل نيست. من و کشکول در سخت ترين شرايط و خطرناک ترين موقعيت ها، تلاش کرديم تا خودمان را حفظ کنيم و از ميدان جنگی نا برابر، سالم و سربلند بيرون آييم.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




بسياری از مطالب کشکول را در ايران نوشتم. در ساعاتی ميان نيمه شب و بامدادان. اين که آن ها را چگونه برای "گويا" می فرستادم تا رد گيری نشود، بماند تا اگر زنده بودم در فرصتی مناسب بيان کنم. اين روزها سخن از ارتش سايبری و افسران جنگ نرم است. با اين تعاريف ما هم به نوعی چريک و پارتيزان سايبری به شمار می آييم که جنگی قلمی را با حکومت اسلامی آغاز کرديم و برای حفظ جان مان مجبور به پنهان کاری و جنگ و گريز دائم بوديم. تا اين جای کار خوش‌بختانه دست حکومت به ما نرسيده است و بعد از اين چه خواهد شد نمی دانم. اين که اهل براندازی مسلحانه و خشونت عملی و نظری نباشی، اين که جز بيان نظر و عقيده -البته به شکلی صريح و بی پرده- کار ديگری نکنی، اين که تنها و تنها بازگوکننده ی ضعف ها و کاستی ها باشی و دنيايی بهتر برای خودت و مردم سرزمين ات آرزو کنی، اين که با نوشته هايت نشان دهی که راه ايران آزاد و آباد از دريای خون و شعارهای تند و الفاظ زشت نمی گذرد و بايد خِرَد و دانش و هنر و افکار ظريف را برای رسيدن به چنين ايرانی به کار بگيری، اين ها برای حکومت اسلامی که در پس هر کاری دست سيا و موساد و اينتليجنس سرويس را می جويد کافی نيست و اگر دست شان به تو برسد، کاری می کنند تا به وابستگی به تمام اين ها اعتراف کنی. نگرانی اگر هست، نه برای زندان و حبس است -که اين روزها خيلی از اهل قلم ما شجاعانه و با لبخند با پای خود به زندان می روند و رنج دوری از خانواده و از دست دادن کار و زندگی شان را سرافرازانه تحمل می کنند- بل که برای همين وادار کردن اهل قلم دربند به بيان آن چيزهايی ست که به آن اعتقاد ندارند و ادعای پذيرش عقايدی ست که جز به ضرب و زور و شکنجه و شلاق به آن ها تحميل نشده است. جنگ و گريز ما با حکومت نه صرفا به خاطر حفظ جان که به خاطر حفظ اعتقادات مان بوده است. اعتقاداتی که حتی در فضای ديکتاتوری، و در زمان نوشتن و نشر علنی، در اثر احتياط و حسابگری، آهسته آهسته تبديل به چيز ديگری جز آن چه در پسِ ذهن ماست می شود که اين را هم در نوشته های تعدادی از اهل قلم خوش‌فکر و خوش‌قلم که مدتی طعم زندان آقايان را چشيده اند و تعطيل شدن نشريات و بی کار شدن پی در پی شان را به شکلی دردناک تجربه کرده اند می توان مشاهده کرد. گريز ما از چنين تبديل ظاهراً خودخواسته و در باطن حکومت‌ساخته نيز بوده است.

در اين جا قصد دادن گزارش چگونه نوشته شدن مطالب کشکول را ندارم فقط به اشاره می گويم که برای نوشتن هر بخش از مطالب کشکول سعی کرده ام روشی تازه و نو به کار گيرم. به عبارتی نه تنها با مراجعه به جامعه و مردم، و کتاب و نشريه، مواد لازم برای نوشتن را فراهم کرده ام، بل که با خلق و ابداع قالب های مختلف اين مواد را با هم ترکيب کرده ام و حاصل آن شده است که خوب يا بد مشاهده کرده ايد. اين که با تاخير نوشته ام، يا کم نوشته ام، و گاه اصلا ننوشته ام، به خاطر حفظ کيفيت مطالب بوده است والّا اگر می خواستم قلم انداز چيزی سر هم کنم، می شد کشکول را روزانه هم بيرون داد.

آن چه خودم بيش از همه در مطالب کشکول پسنديده ام، مطالبی ست که در معرفی کتاب ها و نشريات مختلف نوشته ام، و نيز مطالبی که بعد از بازگشت از راهپيمايی های اعتراضی به نتايج انتخابات رياست جمهوری می نوشتم و در فوق العاده انتخابات کشکول منتشر می کردم. بعد از بازگشت از تظاهرات و جنگ و گريز با ماموران حکومت اسلامی، نوشتن کشکول را به سرعت آغاز می کردم تا بتوانم احساس و هيجانی را که دارم در نوشته هايم جاری کنم. در حالی که صدای الله اکبر مردم از کوچه و خيابان به گوش می رسيد و بوی مخزن های زباله ی تازه خاموش شده فضا را پر کرده بود، برخی مطالب کشکول نوشته شد که امروز با افتخار به آن ها نگاه می کنم. در کشکول شماره ی ۸۴ شرح يکی از ماجراها را نوشتم، و در کشکول شماره ی ۸۶ گزارش يکی از راهپيمايی های با شکوه را. و البته نگذاشتم هيجانات خيابانی، عقل را زير نفوذ خود بگيرد و در کشکول شماره ی ۸۷، توقع تبديل مردم به پارتيزان و چريک را مورد نقد قرار دادم...

شايد سوال شود علت تعطيل کشکول چيست؟ بايد بگويم هم انگيزه نوشتن هست، هم مسائلی که می توان و بايد در باره ی آن ها نوشت، هم ذوق و شوقی که کماکان قادر به خلق فرم های نو و تازه است اما فعلا در شرايطی به سر می برم که در اثر فشار زندگی به قول اهل طنز چلانده شده ام و علت تاخير در ارائه ی ساير نوشته هايم نيز همين است. البته هيچ کدام از نوشته هايم را در شرايطی مطلوب از نظر زندگی شخصی ننوشته ام و خواننده اگر بداند برخی از مطالب تحت چه شرايطی نوشته شده است قطعا تعجب خواهد کرد. اما هر چه کرده ام با کمال ميل کرده ام و از انجام آن حتی در دشوارترين و خطرناک ترين شرايط لذت برده ام؛ به عبارت ديگر بر خلاف برخی نويسندگان که دائم بر سر خوانندگان منت می گذارند و کارشان را در حد آپولو هوا کردن می دانند، من اين کار را با نهايت عشق و علاقه انجام داده ام و از خوانندگان نيز به خاطر صرف وقت برای مطالعه ی آن ها سپاسگزارم.

و اين خداحافظی را با تشکر از مسئولان "خبرنامه گويا" به خاطر تمام زحمات و تلاش های شان به پايان می برم. بايد قدردان اين عزيزان بود، به خاطر ارائه ی مطالب نويسندگان به شکلی حرفه ای و منظم، و در کوتاه ترين زمان ممکن. و از همه مهم تر، به خاطر وسعت نظر و نشر آرا و عقايد مختلف و گاه متضاد. از ميان اين همه نوشته ی کشکول که اگر هر شماره ی آن را حداقل شامل هفت مطلب مجزا در نظر بگيريم، متجاوز از هزار و دويست مطلب خواهد شد، حتی يک کلمه هم حذف يا تعديل نشده است. به نوبه خودم، هم به عنوان نويسنده و هم به عنوان خواننده، از دوستان عزيز گويا تشکر و قدردانی می کنم.

به اميد روزهای بهتر برای کشور و مردم عزيزمان
ف. م. سخن

صفحه فيس بوک ف. م. سخن:
https://www.facebook.com/fmsokhan


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016