پنجشنبه 4 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مناجات، شعری از داريوش لعل رياحی


ای کاش خدايا ، تو گرفتار نبودی
در پنجه اين جمع ستم کار نبودی

ای کاش ملک سجده به فرمان تو می کرد
تا در همه جا ، نقطه پرگار تو بودی

افسوس چنين نيست، تو تنهايی و شيطان
نقشی زند آن گونه که انگار نبودی

حالا شده اين خاک گرفتار شياطين
گويی که تو سی سال سر کار نبودی

ای کاش که کافر کده ات ، ميهن ما بود
زين مردم محنت زده ، بی زار نبودی

ای کاش که غمخوار تو فرياد رسی داشت
فرياد رسش شيخ ِ دغل کار نبودی

از پنجره ِ مهر تو ، جان ها هله می زد
هم راحم و هم قاسم ِ جبّار نبودی

آن يار که در عا لم غيب است شناور
از ما به تو گرگفت ، چرا يار نبودی ؟

گو گوهر اين خانه اگر صدق و صفا بود
محتاج به اين دستک و دستار نبودی

داريوش لعل رياحی
۳ آبان ۱۳۹۱
[email protected]



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 



ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016