گفتوگو با اصغر فرهادی یک سال بعد از دریافت اسکار
روزنامه بهار ـ گيسو فغفوری ـ گفت و گو با اصغر فرهادی برنده تنها اسکار برای ايران، افتخار بزرگی است. او سال پيش در اين لحظات شادی بزرگی را برايمان به وجود آورد که بخشی از غرور لطمه ديده مان را ترميم کرد. اتفاقی بزرگ که شادی آن همچنان با ماست. شبی هيجان انگيز که بسياری تا صبح بيدار ماندند.
اصغر فرهادی اين روزها در حال تدوين فيلمش است و در مراسم اسکار به عنوان يکی از اعضای آکادمی حضور نداشت. شايد اين گفتگو در روزهايی که مسئولان سعی در تصاحب اين افتخار دارند، درباره جزيياتی که برای کارگردان برنده اين مجسمه طلايی اتفاق افتاده است فرصتی باشد برای مرور لحظه های شاد سال پيش. اين گفتگو به صورت کتبی و ايميلی با زحمات دستيار ايشان، مريم نراقی ممکن شد .
آيا در مراسم اسکار امسال حضور داشتيد؟
برای مراسم دعوت شده بودم که به دليل همزمانی با مراحل تدوين فيلم جديدم نتوانستم حضور داشته باشم.
شما اکنون عضوی از اعضای آکادمی اسکار هستيد، تجربهای که برای ايرانیها ناشناخته است، آيا امکان دارد درباره روند اين اتفاق بگوييد؟ از فرستادن فيلمها تا برگههای رای خودتان برای اکادمی يا قبل و بعد از آن.
پس از دعوت برای پيوستن به آکادمی، در تمام طول سال در جريان اتفاقات، زمان و مکان اکران فيلمها، گردهمايی مربوطه و هر آنچه به اين روند مربوط است قرار میگرفتم. فيلمهايی را که قصد ورود به اين رقابت دارند علاوه بر اکران عمومی در اکرانهای خصوصی که برای اعضای آکادمی ترتيب داده میشوند به نمايش درمیآيند. معمولا اين اکرانها توسط پخشکنندههای فيلمها و با تبليغات گسترده کمپينهای تبليغاتی و اغلب با حضور دستاندرکاران آن فيلمها فرصت تماشای آثار را برای همه اعضا فراهم میآورد. اعضايی که خارج از آمريکا اقامت دارند به طور مرتب دیویدیهای فيلمها را به همراه تبليغات و اطلاعات کامل از طرف پخشکنندهها دريافت میکنند. اينگونه نيست که پخشکننده هر فيلمی را برای رایگيری در همه رشتهها به اعضای آکادمی ارسال کند، آنها با گروههای مشاور پيش از ارسال و اکران فيلمها تصميم میگيرند که فيلمشان را برای داوری در چه رشتههايی به اعضای آکادمی معرفی کنند، اين کار تخصصی و پيچيده است.
گاهی فيلمی به دست اعضا میرسد که پخشکننده درخواست کرده است فقط در رشتههای بهترين بازيگری يا بهترين فيلمبرداری مورد داوری قرار بگيرند. پس شما به عنوان يک عضو طبق اطلاعات دريافتی مطلعيد هر فيلم از سوی صاحبانش در چه رشتههايی مايل به داوری شدن است. اعضای آکادمی بسته به اينکه تحت چه عنوانی به عضويت درآمدهاند میتوانند رای بدهند. نحوه رای دادن امسال به صورت اينترنتی بود، هر عضو آکادمی صاحب يک شناسه و يک رمز عبور است که با استفاده از آن از طريق اينترنت رای خود را ارسال میکند. مهلت رایگيری نيز قابل تمديد نيست.
آکادمی اسکار و پخشکنندهها با خبررسانی خود همه تلاششان اين است که همه اعضا به سهولت بتوانند فيلمها را روی پرده سينما تماشا کنند، هرچند دیویدی همه فيلمها نيز در دسترس قرار میگيرد. در رشته بهترين فيلم خارجی تاکيد بر اين است که فيلم در سينما ديده شود و نه به صورت دیویدی، هرچند ممکن است بعضی اعضا اين شرط را رعايت نکنند. در رشته بهترين فيلمنامه هم اعضای رایدهنده الزام دارند که فيلمنامه مکتوب را دريافت و مطالعه کنند. تماشای يک فيلم برای داوری در مورد فيلمنامه آن کافی نيست، به همين دليل برای فيلم «جدايی نادر از سيمين» شرکت پخشکننده فيلمنامه ترجمه شده را به تعداد اعضايی که بايد در اين رشته داوری میکردند ارسال کرد.
«مايک لی» کارگردان انگليسی تعريف میکرد فيلمی ساخته بود که پخشکننده تشخيص داده بود در رشته بهترين فيلمنامه میتواند شانس داشته باشد و از او خواسته بود به سرعت فيلمنامه را برای تکثير و ارسال، به اعضای آکادمی برای او بفرستد. «مايک لی» که فيلمش حاصل تمرينهای چندماهه با بازيگرانش بود، ناچار شده بود از روی فيلم آماده شدهاش فيلمنامهای بنويسد، او میگفت تجربه عجيبی بود که فيلمنامه فيلم را بعد از ساخته شدنش بنويسد.
طبق گفتههای شما به نظر میآيد نقش پخشکنندهها اهميت زيادی دارد.
به جز فيلمهای کوتاه و مستند که خود آکادمی دیویدیهای آن را برای اعضا میفرستد، امکان تماشای فيلمهای بلند را پخشکنندهها فراهم میکنند و اينجاست که نقش پخشکننده فيلمها پررنگ میشود. در اين مرحله آنها دو وظيفه اصلی دارند، اول فراهم آوردن امکان نمايش فيلمها با سهولت هرچه بيشتر برای چندين هزار عضو و دوم ترغيب رایدهندگان به رای دادن به فيلم مورد نظرشان. اين به معنای واقعی يک رقابت تبليغاتی بزرگ است.
برای مثال برای فيلم «درباره الی...» پخشکننده آمريکا به دليل ورشکستگی توان مالی فراهم کردن امکان نمايش فيلم را نداشت و هيچکدام از اعضای آکادمی موفق به تماشای فيلم نشدند و اساسا وارد چرخه رقابت نشد يا در مراسم بفتا (BAFTA) که بهنوعی اسکار انگلستان است، پخشکننده انگليسی فيلم «جدايی نادر از سيمين» (فيلمها میتوانند در کشورهای مختلف پخشکنندههای مختلف داشته باشند) با اينکه فيلم جزو پنج فيلم کانديدای بهترين فيلم خارجی بود، به تصور اينکه بسياری از اعضای آکادمی بفتا فيلم را در اکران عمومی يا حضور در جشنوارهها ديدهاند، نمايش اختصاصی برای آنها فراهم نکرد و در فرستادن دیویدی هم تعلل کرد و فيلم نتوانست رای لازم را کسب کند. يادم هست همان شب مراسم بفتا «ويم وندرس» اعتراض زيادی در اين رابطه به پخشکننده فيلم کرد.
کدام ويژگی مراسم اسکار را در جهان در چنين جايگاه و موقعيتی قرار داده است؟
ويژگیهای مختلفی در اين رقابت وجود دارد که آن را از ديگر رويدادهای رقابتی سينما جدا میکند. مهمترين آن گستره چندميلياردی تماشاگران اين مراسم است. حضور در مقابل اين تماشاگر چندميلياردی که همزمان در نقاط مختلف دنيا در حال تماشای مراسم هستند ويژگی منحصربهفردی است که باعث رقابتی متفاوت از ديگر رقابتهای سينمايی میشود. به همين خاطر در بخش بهترين فيلم خارجی کشورها هزينه زيادی را متقبل میشوند تا وارد اين رقابت شده و شانس خود را برای جلب توجه چندميليارد مخاطب اين مراسم نسبت به کشور و فرهنگشان بيازمايند.
ويژگی ديگر اين رقابت تعداد داوران و رایدهندگان آن است. هر سال چندهزار رایدهنده به داوری فيلمها میپردازند، برخی به اشتباه تصور میکنند که اسکار يک فستيوال است. در فستيوالها داوران که توسط مدير يا تيم برگزارکننده فستيوال انتخاب میشوند و تعداد محدود و مشخصی هستند در دورهای چند روزه فيلمها را میبينند و در انتها نتيجهها، حاصل تبادل نظرات و بحث و گفتوگوی بين آنهاست. آنها میتوانند با صحبتها و تحليلهايشان همديگر را مجاب کرده و به يک نتيجه جمعی برسند. در اسکار هيچ نشست نهايی و تبادل نظری بين اعضا وجود ندارد و تاثير رای هر رایدهنده به اندازه همان يک رای است که ارسال میکند.
به نظر میرسد فضای اسکار امسال به آثار سينمای سياسی معطوف است. بيشتر آثار برتر موضوعات سياسی دارند. اين فضا را چگونه ارزيابی میکنيد؟
امسال سه فيلم «لينکلن» از استيون اسپايلبرگ، «سی دقيقه بامداد» از کاترين بيگلو و «آرگو» از بن افلک و تا اندازهای «جانگوی رها شده» از تارانتينو داستانشان درباره سياست است. بهجای فيلمهای سياسی میتوان گفت فيلمهايی درباره سياست. اين فيلمها درباره يک شخصيت سياسی يا يک ماجرای سياسی هستند. هيچ کدام از اين منظر که ضديت، نقد يا چالشی با سيستم حاکم داشته باشند، فيلم سياسی به حساب نمیآيند.
حتی فيلم «سی دقيقه بامداد» اگرچه نقد ملايمی به رفتار آمريکايیها در خاورميانه دارد، اما نهايتا موضوع اصلیاش چنين نقدی نيست. به هر حال با حضور اين فيلمها که بسيار پرمخاطب و پرحاشيه بودهاند، طبيعی است که به نظر بيايد اسکار امسال چنين رنگ و بويی دارد. بد نيست به نکتهای اشاره کنم؛ تصور و تحليلی که عدهای از اسکار، هاليوود و سينمای آمريکا دارند، تصوری است برآمده از اطلاعات پراکنده، ناقص و کاناليزه شده.
تصور اينکه همه سينماگران آمريکا چه آنها که در هاليوود و استوديوها مشغولند، چه آن گروه که بهطور مستقل کار میکنند و همينطور در مورد چندهزار اعضای آکادمی اسکار که بخش اکثريت آنها در ايالتهای مختلف آمريکا و عده ديگری نيز در نقاط مختلف دنيا ساکنند يک پيکر واحدند و تحت کنترل يک اتاق فکر مخوف که همه هم و غمش برنامهريزی برای تخريب اديان و فرهنگهای ملل ديگر و ترويج يک تفکر يا يک شيوه زندگی است، همان توهمی است که سالها است در بسياری زمينهها گريبان ما را گرفته. اين بدان معنا نيست که همه چندهزار اعضای آکادمی دغدغهشان تنهاوتنها هنر و سينماست و بیهيچ پيشداوری، بیواسطه از منظر سينما با فيلمها روبهرو میشوند.
قطعا بين اين چندهزار نفر مثل هرکجای دنيا تعدادی هم هستند که در داوریهايشان تعصبات ايدئولوژيک، سليقههای سياسی يا منافع گروهی خود را دخيل میکنند. همچنين تعدادی هم متاثر از کمپينهای تبليغاتی فيلمها داوری میکنند، اما اينکه همه اعضا چشمبسته و گوش به فرمان منتظر دستورالعمل اتاق فکری در پشت پرده هستند تا به آنها در انتخابهايشان سمت و سو بدهند يک شوخی است. يکی از کارگردانهای آمريکايی درباره اين تصور میگفت اگر کسانی که اين تحليل را دارند باخبر بودند چه ميزان اختلاف سليقه بين اهالی سينما و کمپانیهای فيلمسازی وجود دارد، هيچگاه به چنين نتيجهای نمیرسند.
«آرگو» فيلمی است که امسال در اسکار و قبل از آن در محافل سينمايی مورد توجه قرار گرفته است که درباره ايران است، نظر شما درباره اين فيلم چيست؟
فيلم متوسطی است که از نظر سينمايی بهزودی فراموش خواهد شد اما تصويری که فيلم از مردم ايران میدهد در ذهنها میماند و اين نکتهای است تلخ و تاسفانگيز. علت مورد توجه قرار گرفتنش در بعضی رويدادهای سينمايی پيش از اسکار و همچنين کانديدا شدندش در برخی رشتهها چند دليل روشن دارد. مهمتر از همه اينکه فيلم بسيار پرفروش بوده و به لحاظ صنعتی يک توليد سودآور و موفق به حساب میآيد. اغلب در انتخاب بهترين فيلم اين ويژگی از سوی رایدهندگان که بخش قابل توجهی از آنها تهيهکنندگان هستند امتياز بزرگی به حساب میآيد و در داوریشان تاثيرگذار است.
علت پرفروش بودن آن هم ساده است. روايت قهرمانپردازانه، استفاده از کليشههای امتحان پس داده، به کار بستن تعليقهای سطحی، ارائه تصوير تکبعدی، سايهگونه و بدون پيچيدگی از ضدقهرمانها باعث شده تماشاگر سادهپسند که حوصله بهکارانداختن چرخدندههای ذهن خود را ندارد فيلم را بپسندد و با آن هيجانزده شود. هرچند فيلم در خود آمريکا و اروپا از طرف گروههای نخبهتر چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
عدم حضور اين فيلم بين نامزدهای بهترين کارگردانی معنادار است؛ پيداست کسانی که در بخش بهترين کارگردان رای میدهند (که رایدهندگان اغلب کارگردان هستند) اقبال مخاطب عام و پرفروش بودن آن يک امتياز موثر در رایهايشان نبوده است. اما نکته ديگری که میتوان به آن اشاره کرد، اگر از ديد برخی تماشاگران غيرايرانی فيلم جذاب و سرگرمکننده به نظر میآيد نه بهخاطر ويژگیهای سينمايی آن، بلکه به خاطر ايده جالبی است که فيلم براساس آن ساخته شده؛ ايده فراری دادن چند کارمند سفارت آمريکا در بحبوحه آن روزگار در پوشش يک گروه فيلمسازی.
آنها که فيلم مورد توجهشان قرار گرفته، بيش از آنکه خود اثر برايشان جذاب باشد، طراحی اينگونه نقشه فرار برايشان تازه و هيجانانگيز است، در واقع رایها را به همان طراح نقشه فرار بايد بدهند تا سازنده اين اثر و نکته آخر اينکه از کمپين تبليغاتی بیسابقهای که کمپانی سازنده برای اين فيلم شکل داده هم نمیتوان گذشت. رقابت تبليغاتی که بين کمپين اين فيلم و فيلم «لينکلن» به راه افتاده در تاريخ اسکار بیسابقه است. بهنظر میآيد يک جنگ تبليغاتی پرهزينه بين دو کمپانی رقيب شکل گرفته، خوششانسی اين فيلم در آن است که سازنده فيلم رقيبش به دفعات در اين رقابت حضور داشته و موفقيت کسب کرده است.
حضور اسپيلبرگ روی صحنه و دريافت جايزه بهترين فيلم برای برخی رایدهندگان اتفاقی تکراری است و به اندازه حضور يک ستاره بهعنوان تهيهکننده بهترين فيلم روی صحنه هيجانانگيز نيست. با اين همه اميدوارم وقتی که اين مصاحبه خوانده میشود، فيلم برجسته «لينکلن» جايزه بهترين فيلم را دريافت کرده باشد.
دريافت جايزه اسکار چه تاثيری بر فيلمهايی که همگی پيش از مراسم اکران شدهاند و تکليف فروششان روشن است میگذارد که بابت آن پخشکنندهها حاضر به هزينه چندميليون دلاری برای برنده شدن در اين رقابتند؟
در سه رشته بهترين فيلم، بهترين بازيگر زن و بهترين بازيگر مرد کسب موفقيت تاثير چشمگيری در سودآوری فيلمها دارد. اين هزينهها در برابر درآمدی که فيلمهای صاحب اسکار در اين سه رشته در فروشهای دیویدی و اکرانهای مجدد دارند ناچيز است. فيلم «The Artist» که سال گذشته به عنوان بهترين فيلم انتخاب شد، در اکران عمومیاش يکميليون و ۵۰۰هزار تماشاگر در فرانسه داشت، تهيهکننده پس از کانديدا شدن در رشتههای مختلف در اسکار فيلم را دوباره در فرانسه اکران کرد. اين فيلم در اکران مجدد توانست يکميليون و ۵۰۰ هزار تماشاگر ديگر را به سينماها بکشاند.
حضور يک جمع شش هزار و ۵۰۰ نفره و يک رای از اين تعداد چقدر تاثيرگذار است؟ شايد در يک نگاه کمی و عددی چندان تاثيرگذار به نظر نمیرسد، اما شايد از جنبههای ديگر موضوع فرق کند. نظر خودتان در اينباره چيست؟
البته همه اين چندهزار نفر برای همه کانديداها در رشتههای مختلف رای نمیدهند، در هر رشته هم يک رای به اندازه يک رای تاثيرگذار است. اما مجموع اين يک رایها میتواند نتيجه را منصفانهتر کند، من رشته بهترين کارگردانی را برای رای دادن به کانديداها انتخاب کردم چون به نظرم آمد سليقهام با کسانی که برای بهترين کارگردانی رای میدهند نزديکتر است و رای تاثيرگذارتری میتوانم داشته باشم.
فيلمهای منتخب شما در اسکار چه فيلمهايی بودند؟ آيا ميان نامزدهای اسکار فيلمی هست که شما به آن رای داده باشيد؟ شانس آن در برنده شدن چقدر است؟
انتخاب من در رشته بهترين کارگردانی فيلم «لينکلن» است و نظرم درباره بهترين فيلمنامه و بهترين فيلم خارجی، فيلم «عشق» از هانکه است.
شايد برای شما سخن از برخی نکتهها سخت به نظر برسد ولی همه اتفاقاتی که آن شب به شما و گروه «جدايی نادر از سيمين» گذشت برای بسياری جای سوال دارد، مردم دوست دارند جزيياتی را که اين خاطره مشترک را تکميل میکند بدانند.
همه گروه میدانستند که ايرانيان بیشماری داخل و خارج از کشور تماشاگر اين مراسم خواهند بود و انتظاری را که برای کسب اين موفقيت از سوی مردم وجود داشت احساس میکردند. گروه ساعت سه بعدازظهر به سمت مراسم حرکت کردند، پيش از آنکه وارد سالن بشويم و مراسم آغاز شود، تبريکها شروع شده بود، در اسکار به هيچعنوان کسی از نتايج تا قبل از اعلام خبردار نمیشود، ولی وقتی ديگر رقبای اين بخش پيش آمدند و تبريک گفتند برای گروه ما عجيب بود.
از خانم «انيشکا هلند» که برای فيلم «in darkness» کانديدا شده بود پرسيدم علت اين تبريک چيست، او گفت وقتی خود من به عنوان رقيب تو، رأيم را به فيلم «جدايی نادر از سيمين» دادهام معلوم است که اين فيلم منتخب خواهد بود، بعدها شنيدهام او در گردهمايیای که برای تبليغات فيلمش شکل گرفته بود هم اين جمله را که به فيلم «جدايی...» رای خواهد داد، عنوان کرده بود.
همان شب مايکل مور به پخشکننده فيلم گفته بود وقتی نام «يک جدايی» را اعلام کردند و همه رقبا در کنار هم از جا بلند شدند، زيباترين تصوير مراسم برايش شکل گرفته است، تصوير احترام همه ملتها به همديگر.
جايزه اسکار شما از معدود موفقيتهای اين سالها بود که شکل ملی يافت و همه مردم خود را در اين شادی شريک میدانستند و در واقع هر ايرانی آن را متعلق به خود میداند. اما بر شما بهعنوان کسی که دريافتکننده آن بوديد در اين يک سال چه گذشت؟ چه تغييری در مسير فيلمسازی شما رخ داده است؟ آيا خوشبينانه است که بگوييم روند فيلمسازيتان از نظر حرفهای تضمين شده است؟ شايد شما از دور بتوانيد بيشتر در اين زمينه بگوييد که آيا دريافت اسکار شما توانست تاثيری بر سينمای ايران بگذارد؟
شادی جمعی مردم ايران با طرز فکرهای مختلف و سلايق متفاوت که وجه مشترکشان مهر به وطن و اهميت آبرو و اعتبار سرزمينشان بود رنگ ديگری به اين جايزه داد، اين اتفاق مرا صاحب اندوختهای والا و باارزش کرد که همان مهر و محبت مردم بود، اندوختهای که تا پايان عمر قدردان آن خواهم بود. در مسير فيلمسازیام تغييری ايجاد نشده است.
من فيلمنامه جديدم را پيش از اين اتفاق شروع کرده بودم، با همان سبک و سياقی که هميشه کارکردهام. احساس نمیکنم که چيزی تغيير کرده يا بايد تغيير کند، شايد اين اتفاق باعث شود که به لحاظ امکانات با دست بازتری بتوانم کار کنم اما اين به معنای تغيير در جنس فيلمهايی نيست که خواهم ساخت، من در اينجا هم با وجود همه امکانات وسيعی که در اختيار فيلم قرار گرفت همان نوع فيلمی را ساختم که در ايران میساختم. در رابطه با تاثير اين جايزه بر مسير سينمای ايران برآورد شفافی ندارم، اما معتقدم باعث انگيزه بيشتر در فيلمسازهای جوان و خودباوری در آنها میشود.
دريافت جايزه اسکار ترميم بخشی از غرور از دسترفته ايرانيان در روزهايی بود که بهعنوان طالبان جنگ در جهان شناخته شدهاند، نکتهای که شما به آن در مراسم اشاره داشتيد و در آن به تغيير فضا کمک کرديد. برای نوشتن متن اسکار به اين مسئله فکر کرده بوديد؟
متاسفانه تصويری که امروز از ايران و ايرانی در افکار عامه مردم کشورهای ديگر شکل گرفته تصوير خوشايندی نيست، هرچند بخشی از نخبگان و انديشمندان نگاهی واقعیتر دارند اما قضاوت غالب همان تصوير عبوس و تکبعدی است، در اينکه چه ميزان عوامل داخلی و چه مقدار رسانههای خارجی در شکل گرفتن اين تصوير از مردم ايران سهم داشتهاند و چه کسانی با رفتارها و کردارهای ناشايست خود زمينه را برای چنين پيشداوریهايی نزد افکار عمومی دنيا فراهم آوردند، ساعتها میتوان صحبت کرد، اما به هرحال ايرانیها چه داخل و چه خارج از اينکه با چنين پيشداوریهايی مورد قضاوت قرار میگيرند همواره رنج بردهاند.
در ماههای باقی مانده تا مراسم اسکار کمتر مصاحبهای بود که در آن درباره جنگ پيشرو سوالی به ميان نيايد، پيشبينی وقوع جنگ بيرون از ايران جدیتر بود تا داخل. پاسخم به اين سوال مکرر همواره اين بود که جنگ خود يک مسئله است نه يک راهحل، احساس میکردم تصويری که از ايران و ايرانی شکل گرفته زمينه روانی برای وقوع جنگ را در نزد افکار عمومی در بسياری از کشورها فراهم کرده، تاثيرگذارترين راه شکستن اين پيشداوری و نگاه به مردم ايران بود. صحبتهايی که در مراسم داشتم در اين جهت بود.
سال پيش در همين موقع هيجان زيادی همراه ايرانيانی بود که دوستدار فيلم شما بودند، فيلمی که در همين روزها جوايز زيادی را دريافت کرده بود، شما دور از ايران بوديد، داخل همان فضايی که زمانی برای سينمای ايران بسيار دور از دسترس بهنظر میرسيد. خيلی دوست داشتيم همان زمانها حس و حال شما را بدانيم، الان اين امکان فراهم شده است، میتوانيد به نکتههايی در اين زمينه اشاره کنيد؟
طبيعتا خوشحال بودم، مخصوصا وقتی میديدم واکنشها به فيلم در خارج از ايران کم و بيش شبيه همان واکنشهايی است که مردم در داخل ايران داشتند، نزديکی نگاه مردم، منتقدان و فيلمسازان در کشورهای مختلف برايم باارزش بود.
در تمام اين سالها سينمای ايران افتخارات خود را بيشتر از جشنوارههای اروپايی کسب کرده است، اما جايی که تجارت و هنر پايوند خورده است، يعنی اسکار روی خوشش را به سينمای ايران با فيلم «يک جدايی» نشان داد، فکر میکنيد اين مسير میتواند برای سينمای ايران ادامه پيدا کند؟
قطعا، رسيدن فيلم «جدايی نادر از سيمين» به اسکار در ادامه همان مسيری بود که فيلمسازان پيشرو، از قبل از انقلاب آغاز کردند و آرامآرام پيش آمدند و راه را تا امروز نسل به نسل با همه فراز و فرودهايش هموار کردند. اين مسير ادامه پيدا خواهد کرد.
شما اينبار فيلم خود «گذشته» را اتفاقا در جشنواره کن برای نخستينبار نشان خواهيد داد. بهعنوان محصولی ايرانی- فرانسوی، - اين اتفاق به دليل کشور سازنده اثر شما رخ داده است يا در واقع برگشت سينمای ايران است به روندی که در طول اين سالها شما و کارگردانان ديگر دنبال کردهايد؟
حضور «گذشته» در جشنواره کن قطعی نيست. فيلم در مرحله تدوين است و اگر طبق برنامه پيش برود در زمان مقرر آماده شود مثل هر فيلم ديگری حضورش در اين فستيوال منوط به انتخاب هيات انتخاب خواهد بود. تصميم تهيهکننده فيلم اکران هرچه زودتر آن است و در صورت حضور در فستيوال کن فرصت تبليغاتی مناسبی برای اکران فيلم فراهم میشود. سينمای ايران هم مانند ديگر کشورها حضورش در رويدادهای بينالمللی سينمايی با فراز و فرود همراه بوده که کاملا طبيعی است و بسته به فيلمهايی است که ساخته میشوند. معتقدم سينمای ايران به اندازه کافی از فستيوالها جايزه و تقدير دريافت کرده و بايد از اين مرحله گذر کند و وارد مرحله بعدی بشود که جلب مخاطب گستردهتر است.
شما جمله مشهوری داشتيد که بعد از فيلم «درباره الی» گفته بوديد، برای فراموش کردن موفقيتها به سراغ ساخت فيلم بعدی میروم و بعد از «جدايی نادر از سيمين» هم اين اتفاق افتاد. با توجه به تجربه اسکار و اينکه دريافت اسکار تقريبا سقف آرزوهای يک سينماگر ايرانی میتواند باشد، آيا درباره فيلم «گذشته» و واکنش مخاطبان نگران نيستيد؟
اين سوالی است که بعد از «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» هم پرسيده میشد. آن موقع هم نگرانیهايی وجود داشت و به من هم منتقل میشد، اما مايل نيستم به خاطر اين نگرانیها از لذت نوشتن و ساختن فيلم و حضور در کنار دوربين صرفنظر کنم، هميشه بلافاصله بعد از چنين اتفاقاتی بیمعطلی کار بعدی را شروع کردهام اينبار خوشبختانه و ناخواسته کار بعدی پايش از دريافت اين جوايز آغاز شد، من شهريور ماه سال پيش نوشتن «گذشته» را شروع کردم و درست در هياهوی اين اتفاقات نسخه اول اين فيلمنامه آماده شد.
اين دغدغه که هر فيلم بتواند کاملتر و پختهتر از فيلم قبلی باشد، برای خيلی از فيلمسازها وجود دارد اما چارهای نيست، نمیتوان متوقف ماند، بايد جلو رفت و وقت کوتاهی که در اختيار است را تلف نکرد.
آيا امروز به عنوان يک سينماگر جهانی همچنان سينمای ايران را با معيارهای آن در نظر داريد؟
در اين فيلم هم به همان شيوه فيلمهای قبلیام کار کردهام، هميشه اينگونه نوشتهام و اينگونه ساختهام. مايل نيستم به بهانه تغيير فضا، فيلمساز ديگری شوم.
پس «گذشته» در ايران اکران خواهد شد؟
تلاشم اين است که فيلم همزمان با کشورهای ديگر در ايران هم اکران شود.
فيلم بعدیتان را در ايران خواهيد ساخت يا خارج از ايران؟
ترجيحم اين است که فيلم بعدی را در ايران بسازم، داستان اوليه آن هم آماده است که در صورت مهيا شدن شرايط، آن را شروع خواهم کرد، در غير اين صورت مشغول داستان ديگری که بيرون از ايران اتفاق میافتد، خواهم شد.
به نظر بسياری از جوانان ما ايرانی بودن سد راه است، آيا اين اتفاق در مقياسی ديگر برای شما میافتد يا نه؟
به هيچ عنوان. مليت و فرهنگ مانع و سد راه کسی نمیتواند باشد. ممکن است شرايط سياسی، اجتماعی راه را دشوار کند اما اين ارتباطی به هويت ملی و فرهنگی ندارد، ما در برخورد با هويت ايرانی خود همواره در يک حرکت پاندولی بين خودشيفتگی و خودباختگی در نوسانيم. گاهی چنان خود را برتر و بزرگتر میبينيم که گويی سرنخ همه پايشرفتهای جهان به گوشهای از تاريخ ما متصل است و جهانيان وامدار تمدن ايرانی ما هستند و هم زمان آنچنان خود را حسرتمندانه مرعوب ديگران میبينيم که گويی مردمانی هستيم بیهيچ گذشته و اندوخته ملی.
انگار ديگران بری از نقص و اشتباه بوده و هستند و هر آنچه پيش از اين در اين سرزمين رخ داده و رخ میدهد غلط بوده و بیثمر، اينها دو روی يک سکهاند. تحقير ديگران از سر خودبزرگبينی و ابهتبخشی به آنها از سر خود کوچکپنداری. استعدادها و توانايیهای فردی خود را در مقايسه با مردم ديگر کشورها دستکم میگيريم يا اگر بر آن آگاهی داريم به بهانه شرايط سخت به کار نمیبنديم ما مدام در حال مقايسه خودمان با ديگران هستيم. گويی که آنها ميزان و مقياسی هستند بر سنجيدن مقدار موفقيتها و شکستهايمان.
محصولی که اين خودشيفتگی و خودباختگی سالها است در دامان ما گذاشته، توهم است؛ توهم نسبت به مردمان سرزمينهای ديگر. شناخت غرب، نه بر مبنای استنتاجهای رسانههای داخلی و بيرونی و پيشداوریهای توهمآلود و تعصبات سياسی، راهی است که دير يا زود بايد طی شود، تا نه با دهانهای باز مقهور و مسحور آنان بود و نه برای طول تاريخ کينه کپک زده آنان را بر دل خود کشيد.
برای کارگردان ايرانی برنده اسکار چه درهايی باز میشود که قبلا گشوده نبوده است؟
بستگی دارد که کارگردان منتظر گشايش چه درهايی باشد. اتفاقی که بهطور معمول برای فيلمسازان در چنين موقعيتی میافتد مهيا شدن امکانات موثرتر برای فيلمهای بعدی، پيشنهاد ساخت فيلم از سوی تهيهکنندگان کشورهای مختلف و افزايش تعداد تماشاگران فيلمهای بعدیشان در جهان است.
در اين مدت آيا سينمای ايران را دنبال کردهايد؟ وضعيت کنونی سينمای ايران را چگونه ارزيابی میکنيد؟ افق پيشروی سينمای ايران را چگونه میبينيد؟
در اين يکسالونيم که به دليل نوشتن فيلمنامه و ساخت فيلم جديدم کمتر در ايران بودهام و خيلی از فيلمها را نديدهام. آخرين فيلمی که ديدم «پله آخر» از علی مصفاست که آن را دوست داشتم. در سينمای ايران هرگاه نسيمی از آزادی، هرچند خرد و اندک وزيده است، يکیدو سال پس از آن فيلمهای شاخص و ماندگاری را شاهد بودهايم. متاسفانه با وجود همه استعدادها و توانايیها و خلاقيتهايی که بیهيچ تعصب و اغراقی از سطح توانايی و داشتههای سينماگران بسياری از کشورها برتر است امروز به سختی شاهد فيلمهای به يادماندنی هستيم. برای قدم برداشتن به سمت ساخت يک اثر درخور و شايسته بيش از هر چيز به «شور» نياز است.
«شور» همان نيرو و انگيزه است که از اميد به بهبود شرايط فردا نسبت به امروز بر میآيد، خاموش شدن شعله اميد، هيجان و شور فيلمسازی را آرامآرام راکد و خموده میکند. تا زمانی که نگاه به هنر نگاهی ابزاری و کاربردی است در بر همين پاشنه خواهد چرخيد. نگاهی که استقلال هنر را باور ندارد و همواره آن را ابزاری در خدمت تبليغ يا تخريب مقولهای ديگر میپندارد، همه پسوندها و پيشوندهايی که در کنار واژه «هنر» قرار میگيرند حکايت از اين نگاه دارند.
شما در تمام اين مدت که از ايران دور بوديد اما همواره به اتفاقاتی که در ايران میافتاد توجه داشتيد چه زلزله آذربايجان، چه بحثهای قوميتی افغانها در برخی شهرهای ايران و چه برخی از رويدادهای سياسی. اين وجه فعاليت و نگاه شما به جامعه برای ايرانيان کمتر ديده و شنيده شده بود. آيا دوری از وطن اين نياز به همراهی را به وجود میآورد يا اين دغدغهها برگرفته از نگاه اجتماعی شما بود که در فيلمهايتان هم منعکس میشد يا دليل ديگری دارد؟ و ناخودآگاه اين مسئوليت را برگردن خود احساس میکرديد؟
من هم مثل بسياری از مردم نسبت به سرنوشت کشورم حساسم و برای اين حساسيت يک دليل بيشتر وجود ندارد و آن هم ايرانی بودن است.
مهاجرت که دغدغههای اين روزهای بسياری از طبقه متوسط ايرانی است، نکتهای که شما در «جدايی نادر از سيمين» هم به آن اشاره کرديد و اين بار هم به شکل پيشرفتهتری به آن پرداختهايد، چقدر نيازهای جامعه در انتخاب موضوعات شما تاثير دارد؟
البته فيلم درباره مهاجرت يا مهاجران ايرانی نيست، موضوع کاملا متفاوتی دارد. اما در مورد سوال شما، طبيعتا در محيطی که رشد میکنيد منبع تغذيهتان شرايط پيرامونی شماست و قطعا نيازها، بحرانها و رنجهای اجتماعی که در آن زندگی میکنيد، شما را تحتتاثير قرار میدهند و همواره با شما خواهند بود.
از فضای پشت صحنه فيلم «گذشته» بگوييد و همکاری گروه ايرانی و فرانسوی.
فضای بسيار آرام و محترمانهای بود. از همان روزهای اول فيلمبرداری احساس اينکه تعدادی گروه ايرانی و تعدادی ديگر فرانسوی هستند از بين رفت، همه يک گروه بودند، بسيار صميمی و پر انگيزه. برای من هم مانند همه گروه خاطره زيبايی از آن دوران باقی ماند.
و شايد يک سوال کليشهای که در نهايت آرزوی ما نيز هست فکر میکنيد با فيلم «گذشته» و داستان تکاندهندهاش سال ديگر نماينده ايران در اسکار باشيد؟
صحبت درباره اين موضوع خيلی زود است اما اگر قصد حضور در اين رقابت باشد، برای من دلپذيرتر است که فيلم به عنوان نماينده ايران معرفی شود، تهيهکننده فيلم هم متعهد شده است. اگرچه هيچ سرمايهگذار ايرانی در اين فيلم سهيم نيست، اما به درخواست من به عنوان محصول مشترک دو کشور معرفی خواهد شد و تهيهکننده متعهد شده در صورت تصميم معرفی فيلم به اسکار از طرف هر دو کشور اولويت با کشور ايران باشد.
به عنوان آخرين سوال با اينکه میدانم شما با حاشيهها ميانهای نداريد، با اين حال اين روزها بحث اسکار بسيار داغ است. پيشبينیها در حال انجام است و محافل سينمايی در تب و تاب پيشبينی، در ايران هم اين فضا وجود دارد. اما به شکلی ديگر سخنان آقای شمقدری در زمينه لابی برای اسکار فيلم «يک جدايی» بسياری را به واکنش واداشته است. خودتان اين حرفها را شنيدهايد؟ آيا نکتهای در اينباره نداريد؟
قابل پيشبينی بود که بعد از آن ميزان شادی که مردم، انديشمندان، سينماگران و فعالان اجتماعی در واکنش به اين اتفاق داشتند، حاشيههايی هم ساخته و پرداخته خواهد شد. مشغول فيلم بعدی شدن بهانه خوبی بود برای دور ماندن از اينگونه حواشی بیارزش.