شنبه 27 مهر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سال‌های گذشته؛ سال‌های تلخ و سیاهی برای ادبیات بود

امروز ناشران به دلیل مسائل اقتصادی آن طور که باید قادر به چاپ کتاب نیستند. آموزش و پرورش در ترویج فرهنگ کتابخوانی هیج‌گاه نتوانسته کاری کند و قدمی برنداشته. رسانه‌ها در حوزه‌ی تبلیغ کتاب فعال نبوده و نیستند، کتاب در خانواده‌ها در اولویت نیست و مسائلی از این دست... بخشی از درد و دل‌های بیوک ملکی، یکی از فعالان باسابقه و شناخته شده‌ی ادبیاد کودک و نوجوان، است.

به گزارش خبرگزاری ایلنا؛ در این‌گفتگو، ملکی ضمن اشاره‌ای گذرا به تاریخ ادبیات معاصر و کم و کیف آن در دوره‌های مختلف؛ به مشکلات و تنگناهایی که نویسندگان و شاعران در این حوزه با آن روبرو بوده و هستند، پرداخته است. متن پرسش و پاسخ‌ها به شرح زیر است:


• برای آغاز گفت‌و‌گو و برای اینکه تصویر درستی از ادبیات کودک و نوجوان در کشورمان داشته باشیم، لطفا درمورد این گرایش ادبی و تاریخچه‌ی رسمی شکل‌گیری آن توضیح دهید.

_ البته پاسخ دادن به این سوال، بیشتر کار کسانی‌ست که در این زمینه کار پژوهشی انجام داده‌اند. اما به طور خلاصه می‌توان ادبیات کودک و نوجوان در ایران را به چند دوره تقسیم کرد که دوره‌ی اول آن ادبیات شفاهی است؛ یعنی داستان‌ها، متل‌ها، اسطوره‌ها و افسانه‌هایی که مکتوب نبوده‌اند اما نسل به نسل منتقل شده‌اند. سرچشمه این دسته از آثار ادبی بیشتر تخیل مردم بوده. البته هنوز هم ادبیات شفاهی جاری است و سرمایه‌ای‌ست برای نویسندگان و شاعران امروز، همین طور شاید فردا، تا با دستمایه قراردادن آن‌ها، آثار تازه‌ای خلق کنند.

اما در ادبیات رسمی‌ و کلاسیک‌ ما، نخستین نشانه‌های کار کودک در نثر‌ها و شعرهایی دیده می‌شود که در آن‌ها به کودک و نوجوان توجه شده، اما مخاطب آثار کودکان و نوجوانان نبوده‌اند، به عبارت دیگر کودک در این بخش از آثار ادبی، مخفی و در حاشیه است. در این مورد اگر کسی علاقه‌مند به کسب اطلاعات و جزئیات بیشتر باشد، می‌تواند به مقاله‌ای از مرحوم سیروس طاهباز که در آن به نمونه‌ها و مثال‌های متعدد اشاره شده، مراجعه کند. مثلا شاعرانی چون ناصرخسرو و دیگران از این دسته شعر‌ها داشته‌اند. در این آثار معمولا موضوع، اندوه از دست دادن فرزند، نصیحت کردن کودکان و... بوده است؛ به عبارت دیگر بیشتر این آثار معطوف به آینده کودکان بوده، نه حال. از این دسته آثار می‌شود به داستان‌های گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مولوی، منطق‌الطیر عطار، کلیله و دمنه، مرزبان‌نامه، قابوس‌نامه و.... اشاره کرد.

دوره‌ی بعد اما به زمانی اختصاص دارد که ادبیات، به دنیای خودکودکان وارد می‌شود و مطابق با مسائل آن‌ها به خلق آثار می‌پردازد. در غرب و اروپا، این دوره پس از رنسانس آغاز می‌شود. در این دوره است که برای اولین بار، نویسندگان شخصیت مستقلی برای مخاطبان کودک و نوجوان خود قائل می‌شوند. در کشور ما این رویداد، پس از مشروطیت اتفاق می‌افتد؛ یعنی بعد از اینکه ادبیات از دربار فاصله می‌گیرد و به میان مردم می‌آید. هرچند شعرهایی هم که در آن دوره سروده شده با تعریفی که امروز ما از کار کودک و نوجوان داریم؛ متفاوت است، اما به هر حال به دنیای کودکان نزدیک شدند. از این دوره هم طاهباز نمونه‌هایی آورده؛ مثل مهدی قلی‌خان هدایت، یحیی دولت‌آبادی، ملک‌الشعرا بهار، ایرج میرزا و جبار باغچه‌بان. البته طاهباز به دلیل نو بودن زبان نیما یوشیج و شاید ارادتی که به نیما داشته، او را پیشروی ادبیات کودک و نوجوان مدرن معرفی می‌کند، اما نیما چهار-پنج شعر کودک بیشتر ندارد و به نظر من جبار باغچه‌بان و عباس یمینی‌شریف در این حوزه فعالیت‌های منسجم‌تری داشته‌اند. خصوصا در حوزه‌ی شعر کودک، یمینی‌شریف مقدم‌تر است.

انتشار کتاب‌های مستقل برای کودکان هم در همین دوره آغاز می‌شود و البته بیشتر ترجمه‌ی داستان‌های خارجی. در ادامه، شورای کتاب کودک تاسیس می‌شود که بیشتر در حوزه‌ی تئوری و نقد فعال بود و پس از آن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در حوزه‌ی چاپ کتاب فعالیت داشت. از اینجا به بعد می‌توان گفت که ادبیات کودک و نوجوان امروزی ما مطرح می‌شود. انتشارات امیرکبیر هم که بعد‌ها تاسیس شد، در این مورد نقش داشت. با آن کتاب‌های طلایی و جیبی.

• گفتید جبار باغچه‌بان و عباس یمینی‌شریف را به عنوان آغازگران اصلی جریان ادبیات کودک و نوجوان امروز می‌شناسید. بعد از آن‌ها چه نویسندگان و شاعرانی راه را ادامه دادند؟

_ پروین دولت‌آبادی و محمود کیانوش قبل از انقلاب فعالیت‌های زیادی در این حوزه داشتند. البته پروین دولت‌آبادی از نظر زبان چندان به روز نبود اما کیانوش که به تعبیری پدر شعر کودک و نوجوان است. توجه بیشتری به زبان و عناصر دیگر شعر داشت. هم شعر را خوب می‌شناخت و هم کودکان را.

بعداز انقلاب، یک جهش ناگهانی در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان اتفاق افتاد؛ از‌‌ همان آغاز انقلاب هفت-هشت شاعر به صورت جدی کار خود را آغاز کردند که خیلی از آن‌ها هنوز فعال هستند. کار‌ها هم به لحاظ کمی و هم کیفی پیشرفت زیادی داشت. تا جایی که آقای کیانوش به نسل شاعران بعد از انقلاب گفتند: «راهی راکه ما در ۳۰ سال رفتیم، شما در سه سال پیموده‌اید». در دهه‌های بعدی شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان چندین برابر شدند و ما امروز در این حوزه افرادی را داریم که بسیار با تجربه و به اصطلاح استخوان خرد کرده هستند.

• در قلمروی نقد شعر بزرگسال، تئوری‌ها و المان‌هایی وجود دارد که منتقدان با استفاده از آن‌ها شعرهای مختلف را قضاوت می‌کنند. اما در شعر کودک و نوجوان، علاوه بر این مباحث، ویژگی‌ها و ملاحظات دیگری نیز در کار است. مثل شناخت کودکان، درنظر گرفتن سطح استدراک آن‌ها، ماهیت سنی آن‌ها و... به نظر شما با این تفاسیر، آیا می‌شود شاخصه‌هایی را برای شعر کودک خوب معرفی کرد؟

ـ همین طور است. شعر خردسال، کودک و نوجوان هر کدام ویژگی‌های خاص خودشان را دارند. اما در مجموع من فکر می‌کنم اولین شرط هر کدام، شعریت آن‌ها ست؛ با‌‌ همان عناصر و صنایع و مباحث زیبایی‌شناختی دیگر. به عبارت دیگر وقتی می‌گوییم: «شعر کودک»، یعنی اول باید شعر باشد. در مرحله بعد همه‌چیز به شناخت شاعر از مخاطبش برمی‌گردد. شاعر باید وجوه تمایز شعر خردسال، کودک و نوجوان را بداند. مثلا باید بداند که دنیای خردسالان دنیای عینیت‌هاست، یعنی به چیزهایی که می‌بیند توجه بیشتر دارد. اینکه اشیاء و رنگ‌ها برای خردسالان مهم‌اند و آن‌ها چندان با مفاهیم سر و کار ندارند و موارد دیگر. به همین دلیل است که حتی وقتی جنگ می‌شود یا زلزله‌ای اتفاق می‌افتد، کودکان توجه زیادی به عمق فاجعه ندارند. اما نوجوانان به مفاهیم فکر می‌کنند، کم‌کم آرمان‌گرا می‌شوند، خانواده برایشان مهم می‌شود و مسائل دیگر. زبان در شعر خردسال با زبان در شعر کودک بسیار متفاوت است، با اینکه این دو گروه سنی خیلی به هم نزدیک هستند. خردسال هنوز زبان رسمی را درست نمی‌شناسد بنابراین باید با‌‌ همان زبان محاوره‌‌ای که برای آن‌ها قابل فهم است، برایشان شعر گفت.

• در مورد قالب چطور؟ آیا برای هر گروه سنی، قالب‌های شعری خاص و متناسبی وجود دارد؟

ـ آن طور که قالب در شعر بزرگسال نقش دارد در شعر کودک و نوجوان ندارد. در شعر بزرگسالان تحول‌خیلی زیاد است. مثلا در یک قالب،‌گاه جریان‌ها و موج‌های متعددی ایجاد می‌شود اما در شعر کودک اینگونه نبوده و نیست! بنابراین اینکه کدام‌قالب بهتر است یا بر دیگری برتری دارد؛ اصلا در شعر کودک موضوعیت ندارد و این شاعر است که باید تصمیم بگیرد برای محتوای مورد نظرش، چه قالبی را انتخاب کند. خیلی از این انتقاد‌هایی هم که می‌شود، مثلا اینکه قالب چهارپاره در شعر کودک زیاد شده، به نظر من انتقاد واردی نیست. حتی اگر همه شاعران هم در این قالب شعر بگویند، اشکال ندارد اما از این منظر می‌توان بحث کرد که آیا آن شاعر در آن قالب موفق شده کاری متفاوت و جذاب خلق کند یا نه والا صرف اینکه بگوییم این قالب خوب است یا آن قالب بد است، بحث درستی نیست و به نتیجه‌ای نخواهد رسید.

• در جریان شعر بزرگسال، یکی از دغدغه‌های اصلی که در دهه‌های مختلف مطرح بوده «بحران مخاطب» ‌است. در شعر کودک و نوجوان چقدر مساله‌ی مخاطب مورد دغدغه است؟

_ البته منتقدان همواره به این مسئله پرداخته‌اند و در این ارتباط فقط جذاب بودن یا جذاب نبودن آثار را بررسی کرده‌اند که البته جای بحث هم دارد. اما در حال حاضر ما در گیر مشکلاتی هستیم که به نظر من بزرگ‌تر است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


• چه مشکلاتی؟

_ ما الان بیش از هرچیز درگیر مسائل اولیه انتشار کتاب هستیم. شاید کمی بی‌انصافی باشد که مشکلات دیگر را ندیده بگیریم و همه کاسه کوزه‌ها را سر ادبیات بشکنیم. امروز ناشران به دلیل مسائل اقتصادی آن طور که باید قادر به چاپ کتاب نیستند. آموزش و پرورش در ترویج فرهنگ کتابخوانی هیج‌گاه نتوانسته کاری کند وقدمی بر نداشته، رسانه‌ها در حوزه‌ی تبلیغ کتاب فعال نبوده و نیستند، کتاب درخانواده‌ها در اولویت نیست و مسائلی از این دست. با چنین شرایطی بحران مخاطب خیلی طبیعی است. من اعتقاد دارم تا وقتی که این مشکلات هست، اگر همه نویسندگان وشاعران هم شاهکار خلق کنند، این بحران برطرف نخواهد شد. وقتی تیراژ کتاب‌های ما به ۵۰۰ نسخه رسیده، دیگر پرداختن به جریان مخاطب بی‌معناست. این ۵۰۰ جلد کتاب، اصلا قرار است به دست چند کودک برسد که حالا بیاییم جریان مخاطب را برای آن مورد ارزیابی قرار دهیم؟

• در دوره‌ها و دهه‌های قبلی تیراژ‌ها چه وضعیتی داشتند؟

- در اوایل دهه‌ی شصت، تیراژ کتاب‌های کودک بین ۲۰ تا ۷۰ هزار نسخه در سال بوده. یعنی در سال حداقل ۲۰ هزار عنوان از یک کتاب منتشر می‌شد. حالا اینکه چرا با گذشت دو سه دهه، با وجود اینکه جمعیت کودک و نوجوان در کشور شاید بیشترهم شده باشد، تیراژ کتاب‌ها تا این حد نزول کرده، باید بررسی شود. جالب است که همین ۵۰۰ جلد تیراژی که در حال حاضر از یک کتاب منتشر می‌شود، ممکن است فروشش چند سال طول بکشد. مسئله دیگراین است که چرا در دهه‌ی شصت که شاعران و نویسندگان کودک تازه‌کار‌تر و بی‌تجربه‌تر از امروز بودند، نسبت به امروز که آثارشان از پختگی بیشتری برخوردار شده، مخاطبان بیشتری داشته‌اند؟

• در مورد شعر نوجوان چطور؟

ـ ما شعرهای نوجوانانه بسیار خوبی داریم که نوجوانان کمتر آن‌ها را دیده‌اند. قیصر امین‌پور شعرهای خوبی‌، خاص نوجوان دارد. خانم آتوسا صالحی، مهدیه نظری و شاعران دیگر. این‌ها که نام بردم شاعران شاخص شعر نوجوان هستند که صرفا در این حوزه فعالیت کرده‌اند. جوانترهای نسل‌های بعدی هم کارهای خوبی دارند. در مورد این مسئله تا به حال کار نشده. اینکه چقدر از این شعرهای خوب نوجوان توزیع، تبلیغ و معرفی شده‌اند؟ آثار خوب برای خیلی از نوجوانان ناشناخته مانده‌اند. وقتی کتاب‌های خوب در دسترس مخاطب نیست، چطور باید آن‌ها را بخواند؟ وقتی کتابی منتشر می‌شود اما توزیع نمی‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت؟ با این حساب طبق چه آماری می‌توان گفت که ادبیات نوجوان ما نتوانسته است مخاطبان را به خود جلب کند؟ چطور می‌شود پرونده‌ی کاری یک شاعر یا نویسنده را مورد ارزیابی قرار داد؟ کتابی که توسط فلان ناشر دولتی منتشر می‌شود و تنها از طریق دو کتابفروشی این انتشاراتی ارائه می‌شود، طبیعی‌است که فروش نمی‌رود و دیده نمی‌شود.

• اینکه شعر شاعران کودک و نوجوان در کتاب‌های درسی بیاید هم در مطرح شدن آثارش نقشی دارد؟

ـ بله، اما نقش منفی! خود من در جلساتی که گاهی با نوجوانان شاعر دارم به این نتیجه رسیده‌ام. متوجه شده‌ام که اکثر بچه‌ها، شعرهای شاعرانی که شعرشان در کتاب‌های درسی چاپ شده را نمی‌خوانند. کار‌شناسان کتب درسی باید با وظیفه‌ی هر کدام از کتاب‌ها آشنا باشند، مثلا بدانند کتاب فارسی وظیفه‌اش آموزش زبان است. اما متاسفانه در کتاب‌های فارسی شعرهایی وجود دارد که خودشان مشکل زبانی دارند. یا مثلا در کتاب‌های دینی، شعرهایی می‌آید که اصلا جذابیت لازم را ندارند؛ انگار همین قدرکه از احکام و نماز و... درآن‌ها صحبت شده برای کار‌شناسان کتاب‌های درسی کافی بوده.

• یکی از بحث‌هایی که در ادوار مختلف همواره مطرح بوده، تقابل بین کتاب‌های تالیفی و ترجمه‌ای است. نظر شما چیست؟ آیا کتاب‌های ترجمه‌ای تاثیرات منفی بر ذهن کودکان و نوجوانان ایجاد می‌کند؟

ـ اولا به نظر من کودکان حق دارند و باید با فرهنگ و ادبیات کشورهای دیگر آشنا شوند. بنابراین من تقابلی بین ترجمه و تالیف نمی‌بینم. مسئله‌ی اصلی کیفیت اثر است! کتاب خوب باید منتشر شود؛ حالا چه تالیفی باشد و چه ترجمه‌ای. چه بسا بعضی از کتاب‌های ترجمه‌ای کیفیت بهتری نسبت به کتاب‌های تالیفی داشته باشند.

البته انتشار بی‌رویه‌ی کتاب‌های ترجمه‌ای ضعیف و سطح پایین هم به اندازه انتشار آثار تالیفی سطحی مضر است که متاسفانه تفکرات سودجویانه بعضی ناشران باعث چاپ بی‌رویه اینگونه کتاب‌ها شده است.

• تعریف کتاب بازاری از نظر شما چیست؟

ـ کتاب‌هایی که چیزی به مخاطب اضافه نمی‌کنند اما سرگرم کننده و جذاب‌اند. البته وجود این کتاب‌ها را هم نمی‌شود نا‌دیده گرفت چون به هر حال باعث ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی می‌شوند. اما در میان کتاب‌های بازاری خیلی از آثار به حدی سطحی و ضعیف هستند که اگر روند انتشارشان کنترل نشود، می‌توانند تاثیرات منفی بر بازارهای کتاب و ذائقه‌ی مخاطبان بگذارند که البته گذاشته‌اند. به عنوان مثال زمانی آقای منوچهر احترامی، کتاب‌ «حسنی» را چاپ کرد که از آن استقبال و بار‌ها تجدید چاپ شد. خیلی از ناشران وقتی آن استقبال را دیدند به نویسندگان سفارش کتاب حسنی دادند که ضعف این آثار باعث شد که حتی حسنی آقای احترامی هم از رونق بیفتد.

مخاطب در ‌‌نهایت به کتاب‌های بی‌کیفیت واکنش منفی نشان می‌دهد واین مسئله خواهی نخواهی گریبان کتاب‌های خوب را هم می‌گیرد و باعث می‌شود که در میان انبوهی از کتاب‌های سطحی دیده نشوند.

• در سال‌های اخیر مشکلات زیادی از سوی وزارت ارشاد متوجه نویسندگان و شاعران بوده است که فعالان در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان نیز از این قاعده مستثنا نبوده‌اند. عمده‌ی مشکلات هم بر سر ممیزی‌های افراطی بوده. شما این مشکلات را چگونه دیدید؟

ـ همینطور است. متاسفانه سالهای گذشته سال‌های تلخ و سیاهی برای ادبیات بود. در مورد نظارت بر کتاب خود ارشاد آیین‌نامه‌ای دارد به نام آیین‌نامه نظارت بر نشر کتاب کودک. من این آیین‌نامه را دیده‌ام. یک آیین‌نامه چهارده ماده‌ای. بعضی از ماده‌ها اتفاقا خیلی هم خوب است و اگر ارشاد به همین آیین‌نامه خودش عمل می‌کرد شاید بعضی از مشکلات به خودی خود حل می‌شد. من به بعضی از مواردی که در این آیین‌نامه آمده؛ اشاره می‌کنم:

:: در کتاب‌های مختلف، تصویر و متن باید از هماهنگی بر خوردار باشد.
:: بازنویسی متن‌های ادبیات کهن اگر به افت آن بینجامد؛ مجاز نیست.
:: رعایت دستور زبان فارسی و املای درست واژ‌ها الزامی است.
:: کتاب باید از رسم الخط واحدی مثل رسم الخط فرهنگستان یا کتاب درسی پیروی کند.
:: کتاب‌های کودک ونوجوان باید به زبان فارسی معیار نوشته شود.

و نکات جالب دیگری مثل رعایت اصول اولیه شعر در شعر کودک و نوجوان یا اینکه اگر کتاب‌هایی از روی فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی تهیه شود باید به تایید هیئت نظارت برسد و ارزش ادبی و هنری لازم را داشته باشد.

من به جرئت می‌گویم که حتی یک مورد از این موارد تا به حال توسط ارشاد نظارت نشده است چراکه اگر این اتفاق می‌افتاد خیلی از کتاب‌های سطحی نباید مجوز می‌گرفتند و نمی‌گرفتند. ارشاد تنها و تنها به یک ماده از این چهارده ماده توجه کرده آن هم آن طور که دلش خواسته نه طبق قانون. البته من احتمال می‌دهم که اصلا ممیزان از این بحث‌ها سر در نمی‌آورده‌اند.

چند سال پیش به یکی از داستان‌های همسر من اشکال گرفته بودند که چرا ترکیب «دست خدا» را بکار برده‌اید که بعد از اعتراض ایشان، آن‌ها اشتباه‌شان را پذیرفتند اما حاضر نشدند که به ناشر نامه بدهند و ناشر هم بعد از مدت‌ها کتاب را با حذف آن عبارت به چاپ رساند. خب شما از ممیزی که انگار در عمرش حتی یک بار هم از پدر و مادرش «دست خدا به همراهت» را نشنیده یا شنیده و یادش رفته؛ می‌خواهید که افت متن‌های کهن و مسائل دیگر را تشخیص بدهد؟


• در پایان؛ خواسته‌ی شما از مسوولان جدید فرهنگی برای اصلاح مشکلات چیست؟

ـ من هیچ درخواستی از دولت و مسوولان فرهنگی کشور ندارم. تنها مساله‌ای که مهم است مشکلات معیشتی هنرمندان و نویسندگان کشورمان است (البته من شخصا از نظر مالی مشکلی ندارم و به همین دلیل هم این مساله را طرح می‌کنم). یک نویسنده باید با کاری که انجام می‌دهد بتواند خودش و خانواده‌اش را تامین کند؛ مثل کشورهای دیگر. حالا بماند که در اغلب کشورهای توسعه یافته؛ دولت‌ها تا پایان عمر، نویسنده را تامین می‌کنند. یعنی کسی که حتی یک کتاب نوشته باشد به عنوان نویسنده مورد حمایت قرار می‌گیرد. اتفاقا چند سال قبل کانون پرورش فکری ورک‌شاپی را برای چند نویسنده‌ی ایتالیایی برپا کرده بود. این نویسندگان در پاسخ به سوالی مربوط به وضعیت امرار معاششان گفتند: «ما نویسنده‌ایم و نویسنده‌ به جز نوشتن کاری انجام نمی‌دهد. دولت نیز موظف است تا پایان عمر به ما حقوق بدهد و ما را تامین کند.» یکی از این نویسنده‌ها می‌گفت: «تن‌ها تعهدی که ما داریم این است که هر هفته یک جلسه برای بچه‌های یک کلاس درس، قصه بخوانیم.»

حتی در همین سوریه‌ که امروز به ویرانه بدل شده هم نویسندگان از سوی دولت تامین می‌شوند. البته این وضعیت برای ما و نویسندگان هم‌ وطنمان یک رویاست! اما حداقل باید یک نویسنده بتواند با کتاب‌هایی که منتشر می‌کند زندگی خود و خانواده‌اش را بگذراند و خدای نکرده وقت بیماری و مشکلات مختلف با بحران مواجه نشود؛ اتفاقی که متاسفانه زیاد دیده‌ایم و شنیده‌ایم؛ مثلا نویسنده‌ای در بستر بیماری می‌افتد و هر نهاد و هر سازمانی از این سو و آن سو اعلام می‌کند که ما هزینه‌های بهبود این نویسنده را پرداخت کرده‌ایم! و اینگونه با حیثیت وشان اجتماعی و انسانی این نویسنده که عمر خود را صرف نوشتن کرده، زیر سوال می‌رود. از این گذشته؛ مگر این سازمان‌ها و نهاد‌ها از ارث پدرشان هزینه می‌کنند که سر اهالی فرهنگ و هنر منت می‌گذارند؟!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016