سه شنبه 7 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 اردیبهشت» محمود حسینی زاد، مترجم و داستان‌نویس ایرانی، برنده مدال گوته شد
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حسینی زاد: عادت‌مان داده‌اند به ندیده گرفته شدن

محمود حسینی‌زاد سومین ایرانی است که مدال «گوته» را بر سینه دارد. او با دریافت این مدال، تلاش کرده تا در آلمان از ادبیات ایران حرف بزند.

این نویسنده و مترجم ادبیات آلمانی‌زبان ‌با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره دریافت مدال «گوته» و دستاوردهای آن با بخش ادبیات به گفت‌وگو‌ نشست که مشروح آن در پی می‌آید.

آقای حسینی‌زاد کمی از برنامه‌های دریافت مدال بگویید. چه وقت مطلع شدید؟ روند مراسم چطور بود؟ و آیا اولین ایرانی هستید که این مدال را گرفتید؟

مراسم خیلی خوب بود، اما انرژی می‌گرفت! جلسه‌های زیادی بعد از مراسم اصلی بود و از این شهر به آن شهر باید چمدان به دست می‌رفتیم و آخرش با نمایشگاه کتاب فرانکفورت که تیر خلاص بود به توان جسمی!

در زمستان سال گذشته من از انتخابم برای مدال باخبر شدم. اما از من خواستند که حرفی از این موضوع زده نشود. پرسیدند که مدال را قبول می‌کنم یا نه و در اردیبهشت‌ماه، رسما این خبر اعلام شد.

خود مراسم چهار روز در شهر وایمار بود که روز آخر مراسم اهدای مدال بود که خب از آن مراسم‌ها که می‌گوییم باشکوه! در یک قصر قدیمی برگزار شد. مهمان‌ها زیاد و از سطوح مختلف سیاسی و فرهنگی بودند. قبل از این مراسم هم روزی برای مطبوعات درنظر گرفته شده بود که در آن روز رادیو‌ها و مطبوعات برای مصاحبه وقت گرفته بودند. بعد از مراسم هم دارندگان مدال گوته از هم جدا شدند و بعد برنامه‌های داستان‌خوانی من شروع شد که در پنج شهر بود.

در این داستان‌خوانی‌ها به نسبت شهرها تعداد نسبتا خوبی می‌آمدند، معمولا هم به فارسی و آلمانی بود. بعد از داستان‌خوانی سؤال و جواب می‌شد و آن‌ها از ادبیات ایران، چگونگی محدودیت‌ها در ایران،‌ روابط ایران و آلمان و مسائل شخصی مربوط به خود من می‌پرسیدند. تدارک مراسم در واقع از اردیبهشت که اسامی اعلام شد، شروع شد. برنامه‌ریزی واقعا کامل که برای ما که عادت نداریم، شگفت‌انگیز! بعد از مراسم هم کمال‌گرایی آلمانی خود را نشان داد و آن‌ها دو سی‌دی عکس و مصاحبه‌های رادیویی را فرستادند و یک کتاب که شامل بازتاب مدال گوته در رسانه‌ها ی خارج است. کتاب 200 صفحه بیش‌تر برگ دارد؛ فهرست و خلاصه اخبار مربوطه در رسانه‌ها. البته و در کمال تأسف این مدال هیچ رقم مالی ندارد! شامل همین مراسم و سفرها می‌شد. البته در همه جایزه‌های ملی به همین صورت است.

من سومین ایرانی هستم که این جایزه را گرفته‎ام. اولین نفر تورج رهنماست که جایزه را به عنوان مترجم و مدرس آلمانی دریافت کرده است. بعد از او، سعید این جایزه را گرفت؛ نویسنده ایرانی که مقیم آلمان است و من با هردو آن‌ها سال‌های سال است که دوست صمیمی هستم. آثار سعید هم در ایران به صورت پراکنده ترجمه شده است و «بخارا» هم بخشی از یک شماره‌ را به او اختصاص داد. من هم به عنوان نویسنده و مترجم این مدال و تقدیر را گرفتم.

نظر شما در باره زمان دریافت این جایزه چیست؟ چون بیش‌تر کسانی که مدال گوته را دریافت می‌کنند، در دهه 60 و 70 سالگی عمر خود هستند.

این مدال چون به مجموعه فعالیت‌ها داده می‌شود، زمان اعطای آن البته که در سنین بالاتر است. در مورد خود من از روی اطلاعیه‌ای که بر روی سایت‌ گوته قرار داده‌اند، مشخص است که آن‌ها یکی دو سالی کارهای من را رصد می‌کردند. در همان اطلاعیه از روزنامه‌ها‌ و مجلات ایرانی و نقدهایی که بر آثار من نوشته شده است، نقل ‌قول آورده‌اند. سخنرانی‎های و کتاب‌های من را دنبال کرده‌اند. هر سال 60 پیشنهاد به کمیته انتخاب دریافت‌کننده‌های مدال داده می‌شود که از بین 60 نفر، سه نفر را انتخاب می‌کنند و چون به دستاوردهای ادبی، فرهنگی، علمی شخص داده می‌شود، طبعا می‌خورد به سن‌های بالاتر.

توضیحی درباره علت اعطای مدال به شما ارائه شده بود که شامل معرفی ادبیات آلمانی‌زبان در ایران و فعالیت شما در شناساندن سینما و تئاتر آلمانی‌زبان بود. کمی در این زمینه توضیح بدهید.

مدال گوته را به کسانی می‌دهند که درباره زبان و ادبیات و فرهنگ آلمان و تبادلات فرهنگی بین‌المللی فعالیت کرده باشند. برای توجیه این‌که فرد شایستگی‌اش را دارد، مستنداتی را ارائه می‌کنند. برای من چیزی که خیلی هم خوشحالم کرد، این بود که آن‌ها به این اشاره کرده بودند که من ادبیات جدید آلمان را ترجمه کرده‌ام. همچنین در تبادلات فرهنگی بین‌المللی کار کرده و سخنرانی‌ها و مراسم‌هایی برای معرفی سینما و تئاتر آلمانی‌زبان و آلمان داشته‌ام که زیرمجموعه معرفی فرهنگ و ادبیات آلمان در ایران است.

اهمیت این مدال و تقدیر برای خود شما چقدر بود؟

خب خیلی خوشحال شدم. من نباید این‌ها را بگویم.در اینترنت هست و خودشان در آلمان می‌گفتند که این مدال، بالاترین تقدیری است که از غیرآلمانی‌ها در زمینه ادبیات و فرهنگ و هنر می‌شود و طبعا برای من خوشحال‌کننده است.

من از چند جهت خوشحال شدم؛ این مدال را می‌شناختم و برای من ناشناس نبود. اما باز وقتی کسانی که این مدال را گرفته‌اند، می‌بینیم، خب خیلی خوشم می‌آید. کسانی چون کارل پوپر، جان لوکاره، بیلی وایلدر، خورخه سمپرون، آدونیس، آریانه منوشکین، ایمره کرتژ و دیگران این جایزه را گرفته‌اند. خب این باعث خوشحالی است. بعد هم تقدیری که از کار من، یعنی ترجمه ادبیات جدید آلمانی‌زبان شده. هرقدر دوستان در این‌جا نقد ملایم کردند که آقا! توماس‌ مان و گونتر گراس ترجمه کن، اما آن‌ها کار من را درک کردند. خب در نهایت هم آدم از گرفتن چنین جایزه‌ای خوشش می‌آید دیگر.

بازتاب این موضوع در ایران چقدر برای شما راضی‌کننده بود؟

در ایران دو حالت دارد؛ یکی بخش خصوصی است. این‌جا بچه‌ها لطف داشتند. اولین جایی که این خبر را منتشر کرد، خود شما در ایسنا بودید که خاطرم هست در اردیبهشت‌ماه سریع‌تر از همه خبر را پخش کردید. یا دوستانی که در فیس‌بوک پیغام می‌گذارند، زنگ می‌زنند، ای‌میل می‌فرستند. در روزنامه‌ها که خب مختصر و مفید گزارش دادند. انگار که من تب داشتم و حالا تبم قطع شده! اما در بخش دولتی تنها آقای مهدی ایمان‌پور، کنسول فرهنگی ایران در برلین، بود که به وایمار آمد و تشکر کرده‌ام، اما این‌جا هم دوست دارم باز تشکر کنم. دوستان اصلاح‌طلب ما هم که با عقد و ازدواج جوانان و پیام همدردی برای بیمار شدن بازیگرها مشغول‌اند. وقتش که باشد، گوته و حافظ و وایمار می‌شوند نماد گفت‌وگوی فرهنگ‌ها. حالا حتما بی‌وقت است که کسی اعتنایی نکرده! من همه را می‌گذارم پای بی‌اطلاعی از فرهنگ جهانی! اما در سطح بین‌الملل بازتاب‌ها خیلی زیاد بود. حتا یکی از کسانی که این جایزه را پیش از این گرفته، با من تماس گرفت که من وقتی جایزه را گرفتم، رفتم خانه و دریغ از یک خط مصاحبه، چرا برای شما فرق دارد؟

قبلا درباره کتاب منتشرشده توسط انستیتو گوته در زمینه انعکاس اهدای مدال در رسانه‌های خارجی توضیح دادم. راستش خودم از استقبال در رسانه‌های خارج جا خوردم. این حتما به خاطر موقعیت ایران است. همه‌جا هم که خبر می‌آمد، اسم ایرانی اول بود. می‌گفتند نویسنده و مترجم ایرانی جایزه را گرفت، این دو نفر دیگر هم جایزه را گرفتند. رسانه‌های آن‌جا هم خیلی توجه کردند. سه ایستگاه رادیویی مهم آلمان مصاحبه‌های نسبتا مفصلی کردند. اما در این‌جا خب عادت‌مان داده‌اند دیگر که ندیده گرفته شویم!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


این مدال اگرچه به شما برای فعالیت در معرفی ادبیات آلمانی‌زبان داده شد، اما از سوی دیگر باعث مطرح شدن نام ایران می‌شود. فکر می‌کنید شخص شما چه استفاده‌ای از این موقعیت کردید که با دریافت این مدال بیش‌تر از کشورتان حرف زده باشید و در جهت توجه به ادبیات ایران گامی برداشته شده باشد؟

بعد از مراسم پنج داستان‌خوانی برگزار شد؛ در برلین، مونیخ، برمن، فرانکفورت و در گوتینگن. در گوتینگن بخش ایران‌شناسی دانشگاه مراسمی را برگزار کرد. در چهار شهر دیگر با همکاری انستیتو گوته برنامه بود. داستان‌خوانی‌ها خیلی مفصل بودند، خصوصا در برلین و مونیخ. من هم در مراسم اصلی وایمار برای مدال گوته مطرح کردم و هم در مراسم‌های دیگر و هم در نمایشگاه فرانکفورت به ناشران گفتم که آن دیدی که الآن از ادبیات ایران در خارج هست، باید از آن‌ها گرفته شود. ادبیاتی که آن‌ها از ما اکنون ترجمه‌ می‌کنند، کم‌تر معرف ادبیات امروز ماست. ادبیاتی است که آن‌ها از دید خودشان انتخاب می‌کنند. در بحث جهانی‌سازی در وایمار گفتم من داوطلبانه ادبیات شما را ترجمه می‌کنم، اما اگر به شما کتابی را از ادبیات امروز ایران برای ترجمه معرفی کنم، شما هزارتا اما و اگر می‌آورید. اگر جهانی‌سازی است، شما هم گامی جلو بیایید. شما کتابی را ترجمه می‌کنید که به مذاق‌تان خوش‌تان بیاید. هرگز نیامده‌اید ببینید ادبیات جدید ما واقعا این است یا نه. کتابی را دوست دارید که درش زن کتک بخورد، مرد کارگر باشد و به بچه تجاوز بشود. گفتم اگر من داستانی درباره مرگ مادرم بنویسم، شما ترجمه‌اش نمی‌کنید؛ اما اگر مادرم در زندان اوین بمیرد، ترجمه‌اش می‌کنید و می‌گویید این شد داستان شرقی.

بله می‌شود این حرف‌ها را زد. من امیدوارم بشود از این راه چهره دیگری از ادبیات خودمان را معرفی کرد. خاطرم هست در مونیخ که داستانی خواندم، یکی دو تا از حاضران گفتند این داستان‌ها زندگی روزمره را مطرح می‌کند. گفتم، خب ما هم آدم‌ایم در این گوشه کره خاکی و زندگی معمولی داریم با عشق و مرگ و بیماری و حسرت و شادی. به هر حال آن‌ها هم از دید خاص خودشان به ادبیات ما نگاه می‌کنند.

در آمریکا که سهم ترجمه آثار خیلی کم است؛ آلمانی‌ها چقدر به ترجمه آثار خارجی توجه دارند؟

یکی از ناشران و مدیران آژانس‌های ادبی آمریکایی در نمایشگاه فرانکفورت می‌گفت، آمریکا کشوری دربسته است و کسی را در خودش راه نمی‌دهد و تمام تلاش ما این است که این در را باز کنیم. در اروپا و آلمان که می‌دانم، این‌طور نیست. ترجمه از آثار نویسنده‌های کشورهای دیگر زیاد است. درباره ادبیات ما و نظیر ما، مثلا ناشرهایی هستند که مشخصا روی ادبیات خاورمیانه کار می‌کنند، روی کشورهای آسیا و آفریقا. یک مؤسسه دولتی هست که برای حمایت از ترجمه کتاب از این مناطق تأسیس شده. برای چاپ کتاب محمود دولت‌آبادی، امیرحسن چهلتن و فریبا وفی این‌ها کمک کردند.

بعضی‌ها می‌گویند ترجمه از آثار ایرانی در خارج جدی و واقعی نیست و تیراژ کمی دارد. اما وقتی نشرهای مطرح این آثار را ترجمه می‌کنند، این نشان می‌دهد که این ترجمه‌ها جدی و برای مخاطب و فروش اثر است؟

البته فروش و خوانده شدن مقوله دیگری است. نمی‌دانم راستش. ایرانی‌های آن‌جا معتقدند کتاب‌ها فروش زیادی ندارند. نمی‌دانم، آماری ندارم. اما تجربه شخصی من می‌گوید که دو جور ترجمه از ادبیات این کشورها مثل ما صورت می‌گیرد؛ یکی ناشرهایی که می‌خواهند به نوعی ویترین خودشان را دیدنی کنند، می‌گویند حالا چند تا هم کتاب از ایران بگذاریم و سنگال و ویتنام مثلا. یک‌سری هم هستند که سرمایه‌گذاری جدی روی این کار دارند. نشرهای ایرانی در آن‌جا هستند که جدی کار می‌کنند. از میان نشرهای آلمانی مطرح‌ترین‌ها اونیون در سوییس است که فکر کنم ادبیات معاصر ایران را با کارهای دولت‌آبادی شروع کرد و نشر بِک در مونیخ هم کتاب‌های هدایت و گلشیری و دولت‌آبادی را منتشر کرده. اما من خودم با تردید به فعالیت‌های آن‌ها نگاه می‌کنم. چون اولا مشاوران درست و حسابی ندارند. معمولا روی توصیه مترجم‌ها و یا ایرانی‌های مقیم این کار را می‌کنند که می‌دانیم دامنه شناخت‌شان از ادبیات ایران اندک است و فقط چند نام را می‌شناسند. به نظرم ناشرهای آلمانی توصیه مشاوران ادبی حرفه‌یی ‌را ندارند. دارند مسیر را مقداری اشتباه می‌روند که امیدوارم آژانس‌های ادبی فعال شوند و از این طریق ادبیات روز به آن‌ها معرفی شود.

مسأله‌ی کپی‌رایت از نظر شما چقدر برای آن‌ها اهمیت دارد و ممکن است سدی بر سر راه ترجمه آثار باشد؟

این موضوع برای آن‌ها خیلی اهمیت دارد. دیده‌ام کارشناسان خود را فرستاده‌اند. می‌دانم این‌جا سمیناری برای ناشران گذاشته‌اند. به هر حل هر بار و در هر بحثی این موضوع مطرح می‌شود و وقتی می‌گوییم آثار بعضی نویسنده‌ها هم‌زمان توسط چهار پنج مترجم در ایران ترجمه و چاپ می‌شود، انگار خنده‌دارترین جوک را گفته‌ایم! البته از موضوع آن‌ها هم گذشته، واقعا مهم است، کمک می‌کند به ترجمه‌های بهتر و بیش‌تر و از اتلاف وقت جلوگیری می‌کند.

برسیم به نمایشگاه کتاب فرانکفورت. نظر شما درباره حضور ایران در این نمایشگاه چیست و این حضور را چگونه دیده‌اید؟

به نظرم ما بدون آمادگی به این نمایشگاه می‌رویم. سه روز اول این نمایشگاه به حضور افراد متخصص اختصاص دارد. واقعا هم متخصان می‌آیند و نمایشگاه کاملا شلوغ است. تمام سه روز بحث‌ و گفت‌وگوست و همه تلاش می‌کنند با آژانس‌های ادبی صحبت کنند و کپی‌رایت بخرند و کپی‌رایت بفروشند. نمایشگاه فرانکفورت فقط برای بستن قرارداد است. غرفه انتشاراتی‌های بزرگ عین بازار سبزه‌میدان! همه در حال خرید و فروش‌اند. ولی خب ما و کشورهایی مثل ما در یک همچو جایی چقدر حرف برای زدن داریم؟ روبه‌روی غرفه‌ای که من بیش‌تر در آن‌جا بودم، غرفه کردهای عراقی بود. تمام پنج روز چای می‌خوردند و عکس می‌گرفتند! غرفه اعراب هم همین. اما مثلا ایتالیا که چندین و چند غرفه داشت. غلغله! ناشرهای آلمانی که هیچ! در غرفه‌های ناشران بزرگ کتاب‌خوانی بود و مراسم و انواع تبلیغات. چند ایستگاه تلویزیونی مدام مصاحبه‌های زنده پخش می‌کردند؛ نه فقط از آلمانی‌ها. خب جای ما در تمام این‌جاها خالی بود. ترکیه بین کشورهای منطقه‌ وضع بهتری داشت؛ غرفه فعال و پررفت‌وآمد. نمایشگاه فرانکفورت برای پیدا کردن طرف تجاری است؛ اما ما فقط یک حضور داریم. باید این آمادگی را داشته باشیم که ادبیات‌مان را عرضه کنیم. خبره‌هایی باید باشند که زبان بلد باشند. ادبیات روز ایران را واقعا و همه‌جانبه بشناسند. بتوانند چانه بزنند و ما یک دسته‌بندی از ادبیات‌مان داشته باشیم که بتوانیم عرضه کنیم.

امسال البته اتحادیه ناشران ایران جزوه‌ای درست کرده بود که کتاب‌های ‌جدید و نویسنده‌های جدید هم در آن‌ها بودند که به انگلیسی توضیحاتی داده شده بود. شما می‌روید نمایشگاه بین‌المللی کتاب، حالا فرانکفورت یا لندن یا ابوظبی یا قاهره یا هر جا، که چیزی را عرضه کنید، وقتی چیزی برای عرضه کردن نباشد، حضور ما تأثیر چندانی ندارد و به نظرم حضوری توریستی و جهانگردی است. باید مشاوران و دلالانی بروند وارد به کار و خبره با احاطه به ادبیات ایران. باید از چند ماه قبل وقت بگیرند، وقت بدهند. اما خب من سال‌ها کارمند دولت بوده‌ا‌م. خانواده‌مان کلا کارمندی است. می‌دانم در ادارات برای سفر‌های خارجی چه سر و دستی شکسته می‌شود. آدم‌های متخصص و وارد هم که طفلک‌ها زوری ندارند تا وارد این مبارزه شوند!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016