دیکتاتورها همواره نیازمند توجیه تمرکز قدرت نزد خودشان هستند. استالین، قدرت سیاسی را متعلق به پرولتاریا می خواند و حزب کمونیست را تجسم پرولتاریا و خود را تجسم حزب و برخوردار از قدرت مطلق میدانست، این امر وی را قادر به برقراری یک رژیم مستبد ساخت. در آلمان، آدولف هیتلر، قدرت سیاسی را متعلق به نژاد آریایی "برتر" که، تجسمش حزب ملی سوسیالیست بود، می دانست، و با تعریف خود بعنوان پیشوا، خود را تجسم آن نژاد برتر، و صاحب حق اعمال قدرت از طرف «نژاد آریایی» دانست. در ایران، خمینی نیز، قدرت سیاسی را متعلق به خدا میانگاشت که به پیامبر و امام و از آنان به او تفویض شده است، و استدلال کرد که قدرت را از جانب خدا، اعمال می کند.
دونالد ترامپ در سخنرانی مراسم تحلیف خود، وقتی که او عنوان نمود: "مراسم امروز، معنای ویژه ای را به همراه دارد، چرا که امروز، صرفا شاهد انتقال قدرت از یک حکومت به حکومت دیگر، و یا از یک حزب به حزب دیگر نیستیم، بلکه شاهد انتقال قدرت از واشنگتن دی سی، و بازگرداندن آن به شما، مردم هستیم.»، این قصد را به وضوح نشان داد.
بر خلاف حقوق که از آن همگان است، قدرت نیازمند تمرکز در یک فرد یا یک گروه خاص است. آشکار است که وقتی ترامپ در مورد بازگرداندن قدرت به مردم صحبت می کرد، در واقع می گفت: "قدرت متعلق به من است". به همین دلیل است که پس از خروج از مراسم تحلیف، مستقیما به دفتر بیضی رفت و صدور فرمانهای اجرایی را آغاز نمود. او قدرت را "از طرف" مردم، اعمال می کند. بعلاوه، وقتی که از "معنی ویژه" این انتقال صحبت می کرد، عملا می گفت که چون تجسم قدرت مردم است، حکومت و قدرت دولت باید در خدمت شخصی وی باشند. از اینرو زمانی که دادستان کل ایالات متحده، از او سرپیچی نمود، نه تنها وی را برکنار کرد، بلکه عملش را خیانتکارانه خواند. از دید رهبری که به دنبال قدرت مطلق و خواهان اطاعت مطلق است، کوچکترین قصوری، خیانت است. یک بار، زمانی که از استالین سوال شد که "آیا او خواستار وفاداری اعضای حزب است یا اطاعت؟" او پاسخ داد که سگ نیز وفادار است، و خواستار اطاعت شد.
همچنین، شایان ذکر است که زمانی که کسی بلیط ورود به کاخ سفید را از طریق "پساحقیقت" دریافت می کند، به ما می گوید که چنین زبانی برای تعداد زیادی از مردم در جامعه آمریکا عادی شده است. هدفِ اعلام جنگ ترامپ به رسانه ها، تجسم بخشیدن و عادی سازی این فریب است.
باید به دو شعار آقای ترامپ، یعنی "اول امریکا"و "عظمت و شکوه را به آمریکا برمی گردانیم" نیز توجه نماییم. تنها در صورتی که بقیه کشورهای جهان، نقش تابع را بازی کنند، ایالات متحده می تواند در سیاست بین المللی، "اول" شود. این امر در وضعیت فعلی امور، غیر قابل تصور است، و تلاش برای "بازگرداندن عظمت امریکا"، نیز مسیری بسمت مرگش است که ویرانی غیرقابل تصوری را به ایالات متحده و بقیه دنیا، تحمیل خواهد کرد. عواملی که موقعیتی مسلط به ایالات متحده، از لحاظ داخلی و بین المللی دادند، اساسا تغییر کرده اند. مثلا، زمانی که ایالات متحده، یک "ابرقدرت" شد، آسیا به صورت امروزی اساسا دیده نمی شد. در حال حاضر، بسیاری از کشورهای آسیا، مانند چین، ثروتمندتر و توسعه یافته تر از ایالات متحده هستند، و بدون پول چین، کسری بودجه آمریکا سریعا بالا خواهد رفت و به بدنه اقتصاد آمریکا (که بزرگترین بدهکار در جهان است) ضربه سنگینی وارد خواهد آمد. اگر ترامپ، سعی در بر عکس کردن این وضعیت، با توسل به نیروی نظامی نماید، فقط همه چیز را بدتر خواهد کرد.
بعنوان یک قاعده، هر کشوری که یک "گذشته طلایی" می ¬سازد و سعی در احیای آن با توسل به زور می کند، به ورشکستگی و ویرانی خواهد انجامید.
با این حال ترامپ، یک جنگ را آغاز نموده است. مانند هر قلدری، با اعلام جنگ به آنچه که به زعم وی، ساده ترین هستند و قادر به مقابله با وی نیستند، جنگ را آغاز نموده است، یعنی محیط زیست، مکزیکی ها، فقرای آمریکایی که از قانون بیمه درمانی اوباما بهره مند می شدند، مهاجران و مسلمانان. اگر او متوقف نشود، سعی خواهد کرد که به سراغ "مسایل بزرگتر" برود و این امر، مسیری بی بازگشت خواهد بود.
در واقع، ترامپ و تیمش، نه تنها تهدیدی علیه موجودیت ایالات متحده، حتی تهدیدی برای موجودیت کل جهان است. تاریخ به ما می گوید که مسیر دموکراسی، یک بلیط یک طرفه نیست و می تواند معکوس شود. حالا دموکراسی آمریکا، با بزرگترین آزمایش خود، از زمان جنگ داخلی مواجه است. دموکراسی آمریکا، برای محافظت از خود در برابر قدرت، به اندازه کافی، نیرومند نیست، چون بروکراسی اش، مبتنی بر اصل سلسله مراتب است. بنابراین، وظیفه دفاع از دموکراسی، بر عهده جامعه مدنی آمریکا است. اگر بخشهایی از این جامعه که به نظر می رسد این خطر را درک کرده اند، نیروهایشان را برای مقاومت در مقابل قدرت سریعا در حال افزایش دیکتاتور منتخبشان، سازماندهی نکنند، مرگ آمریکا همراه با مرگ دموکراسی خواهد شد، و عصر پسادموکراتیک که محققان برای بیش از ۱۵ سال، درباره آن تبادل نظر می کنند، تجسم خواهد یافت.