Thursday, Feb 23, 2017

صفحه نخست » داغ، شعری از ویدا فرهودی

(با یاد مادران شجاع زندانی و داغدیده)

Vida_Farhoudi.jpg

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای شاخه‌ی شکسته کوغنچه‌ی بهارت

هم او که با طراوت می کرد بی قرارت

آن منظر جوانی سرمست زندگانی
کز غایت صبوری شد همنشین خارت

از کس نبود باکش، هر چند روح پاکش
شد مایه هلاکش، در غایت جسارت

بهتان زدش چه ننگین، زُهد سیاه مسکین
جلاد! بر تو نفرین! ای از جنون تبارت

محور تو را یگانه، زشتی است جاودانه
در زندگی، نچرخد جز گـِرد آن مدارت

با عشق می‌ستیزی،از شوق می‌گریزی
چون ازعزاست تنها، دیرینه افتخارت

هر شاخه‌ی شکسته زین سرزمین خسته
هیزم شود بسوزد، تقوای کینه بارت

ای دشمن جوانه، دشنام جاودانه
صد داغِ بی‌کرانه، با هر قلم نثارت

با واژگان سُرخم، خواهم ترا بسازم
شعری که هر کلامش، بر آورَد دمارت

در سوگ مادرانی، تا چند شعر خسته؟
بشگن کلون زندان، هستی است بی‌قرارت

ویدا فرهودی
زمستان١٣٩٥

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy