توفان خاك از يك سو و بارش برف و ريزش بهمن از سوى ديگر، اتفاق جالب و خنده دارى را رقم زده است كه يكى از خوانندگان «گويانيوز» شرح آن را براى ما فرستاده است كه در زير مى خوانيد.
-الو! نادر! منم! رضا! از اهواز زنگ مى زنم! چطورى تو؟!
-به به! آقا رضاى گل! زنگ نزدى، نزدى، درست گذاشتى الان زدى! چه موقع خوبى!
-البته سلام گرگ بى طمع نيست! يه سوال داشتم ازت! راستش ما به خاطر طوفان شن و خاك توو اهواز دفن شديم! مى خواستم ببينم ما مى تونيم بيايم يه مدت پهلو شما؟! مى ترسم بچه ها اينجا خفه شن!
-هاهاهاها! گفتم چه موقع خوبى زنگ زدى! حالا هم ميگم در بهترين موقعيت ممكن كه من هستم زنگ زدى! اگه شما اونجا زير خاك موندين، من و فرشته الان زير بهمنى كه ريخت رو سرمون مونديم!... بله... تو جاده آبعلى هستيم مى خواستيم بريم رو تخت هاى آبعلى، نون داغ و كباب داغ بخوريم، يهو بهمن رو ماشين آوار شد! الان بچه هاى راهدارى يه مقدار از برفا رو كنار زدن، از پشت شيشه به ما علامت دادن كه توو ماشين بمونيم و از جامون تكون نخوريم!
-عجب موقعى زنگ زدما! حالا قِل نخورين برين ته دره؟!
-نه مامور راهدارى به ما فهموند كه ممكن ه دوباره بهمن بياد واسه همين بايد ساكت باشيم. خب حالا كى ايشاللا تشريف ميارين اينجا؟!
-فكر مى كنم ديگه نيايم پيشتون! همين جا زير خاك بمونيم بهتره!
-باشه! شما زير خاك، ما زير برف، داره به همه مون خيلى خوش مى گذره! حالا صبر كن عيد كه شد، اگه امريكاييا با موشك نزدن مون، يا شما مياين اينجا پهلو ما، يا ما ميايم اونجا پيش شما! اوخ اوخ! سگه پريد رو شيشه! حيوونكى قاط زده چون تا ديروز تو آتشفشان پلاسكو زنده يابى مى كرد، الان وسط برف و كولاك و سرما داره زنده يابى مى كنه! الو! الو! منو باش دارم با خودم حرف مى زنم! كسى پشت خط نيست! فكر كنم بعد از اينجا سگاى زنده ياب رو بفرستن اهواز واسه پيدا كردن زير خاك مونده ها! چه كشورى واسمون ساختن!