-صبح كلّه سحرى كجا چتر و كلاهت رو ورداشتى دارى ميرى؟! باز كسى مرده دارى ميرى بهشت زهرا؟!
-نه عزيز دلم! دارم آماده ميشم برم راهپيمايى ٢٢ بهمن! ناسلامتى امروز جمعه س ها! واسه آخرين بار هم ازت خواهش مى كنم تو هم بيا! ما بايد با جمعيت زياد بريم مشت بزنيم تو دهن ترامپ و آشتى ملى كنيم!
-اى مرده شور اون آشتى ملى و مشت زدن و خامنه اى و خاتمى رو همه يه جا ببره با تو، كه من از شرّ شماها خلاص شم! يه جمعه هم كه مى تونيم بخوابيم، شماها ما رو زابراه كنين!
-حالا چرا به آشتى ملى و خاتمى جانِ من فحش ميدى؟ يكى هم مياد كارِ مملكت رو درست كنه، شما ها پاچه اش رو بگيرين!
-تو راس ميگى، جون خاله جونت! بابا جمع كنين اين بازيا رو! خودتون رو مسخره كردين يا ملت رو؟ يارو رو توو پادگان راه نميدن ميگه من يه زمان فرمانده اينجا بودم احترام گذاشتن ات به من كو؟! بودى كه بودى! تازه كجا بودى! تو زمان رييس جمهورى ات هم اگه ميخواستى يه پيام راديو تلويزيونى بِدى، از دروازه جام جم نميذاشتن رد شى مگه رييس صدا و سيما از بيت سوال كنه، اونجا بگن اجازه دارى وارد جام جم شى يا نه! حالا هم كه ممنوع الهمه چيزش كردن، كه بدترينش ممنوع التشييع جنازه است! حالا شما مثه اين بچه نازنازيا برين دنبال طرح آشتى ملى! برين دسته جمعى مشت بزنين توو دهن ترامپ! فردا هم عكس گله اى شماها رو ميندازن رو صفحه اول كيهان ميگن مردم يك بار ديگر به جمهورى اسلامى لبيك گفتند! اصن برو گمشو هر غلطى مى خواى بكنى بكن، من مى خوام بخوابم! عصر هم يادت نره بايد بريم خونه ى مامانم اينا واسمون آش انار درست كرده!
-عزيزم تو چرا اينقد خشن برخورد مى كنى. اين كتاب مبارزات ضد خشونت رو كه بهت دادم مگه نخوندى؟ دالايى لاما ميگه...
-دالايى لاما .. ميخوره با هف جدّش! يه بار ديگه بگى ضد خشونت، به جون بچه مون همچى ميزنمت كه بيان تيكه هات رو از وسط حياط جمع كنن. صبح جمعه اى سر به سر من نذار كه حالِ جرّ و بحث ندارم!
-باشه باشه! شما عصبانى نشو و خونسردى ات رو حفظ كن! اين آشتى ملى از اون آشتى ملى هاى بى خاصيت قبلى نيست. ما بايد تلاش كنيم نيروهاى بيشترى رو به سمت خودمون و اصلاح طلبا.......... چى شده عزيزم؟! چرا پا شدى؟ چايى چيزى ميخواى بگو واست بيارم! مگه مى خواى جايى برى كفشات رو ورداشتى.... دِ چرا كفش پرت مى كنى؟! آخ! نزن! پام قلم شد لعنتى! غلط كردم! به جون مادرم غلط كردم! اون رايانه رو بذا سرِ جاش! به خدا ديگه پول نداريم رايانه بخريم! باشه باشه! نميگم رايانه! غلط كردم! كامپيوتر كامپيوتر! دفعه قبلى رو كه زدى خرد كردى، هنوز دارم قسط اش رو ميدم! جان مادرت بذارش زمين! پرتش نكنى دانگل اش بشكنه! آ قربونت برم! ببين! آشتى ملى همين جورياست! تو صاب قدرتى و مى تونى هر بلايى سرِ من بيارى، ولى من اينقد نازت رو ميكشم كه تو بالاخره با من آشتى مى كنى! يا ابوالفضل! اين سيخ كباب رو از كجا آوردى؟ كجا قايمش كرده بودى؟ من اصن ديگه حرف نمى زنم! من از اين لحظه به بعد ممنوع الزندگى هستم! اگه اجازه بدى به جاى اين كه بريم خونه ى مامانت اينا، عصر بريم دماوند يه گشتى بزنيم دلمون... بابا، دماوند چييييييييييييه؟! ميريم خونه مامانت اينا، آش انار ميخوريم، داشتم شوخى مى كردم... ما آشتى ملى كرديم و هر چى تو بگى رو تمام و كمال انجام ميديم تا حُسن نيت مون ثابت بشه... آره عزيزم... آره قربونت برم... برو دوباره توو تختخواب... ببخش كه اولِ صبحى بدخوابت كردم...
مطلب قبلی...
مطلب بعدی...