Saturday, Feb 11, 2017

صفحه نخست » ترامپ؛ هیولائی بر بام جهان، حسن شریعتمداری

Hassan_Shariatmadari.jpgخودبزرگ بین و ساده لوح‌، توصیفی است که بنا به نوشته مجله اشپیگل، سیاست‌مداران آلمانی پس از ماه‌ها تماس با ترامپ و تیم او، برای توصیفش به کار می‌برند.

اما این توصیف شامل تمام خصوصیات او نیست. او عوام‌فریبی با استعداد و شخصی با پشتکار بسیار است. او می‌خواهد با اراده‌ای تام، در جایگاه رئیس جمهور کشوری مانند آمریکا، عقربه‌های زمان را برعکس بچرخاند.

در گذشته آمریکا بسیار قوی‌تر از امروز بود. شعار مهم او "اولویت آمریکا"ست وتمام راهکارهایی که در نطق های پرجنجال انتخاباتی و تبلیغات خود ارائه کرده همگی بر مبنای از بین بردن ساختارها، قراردادها و روابطی است که عمدتا از درون خاکسترهای جنگ جهانی دوم و حهان پس ازجنگ برآمده اند. جنگی که آمریکا فاتح اصلی آن بود. او ناسیونالیستی با ایده "آمریکای برتر " است. او بر این باور است که اروپائیهای حیله‌گر و زرنگ، تبانی کرده‌اند که آمریکا را به رایگان برای تأمین امنیت خویش در خدمت خود درآورند و با قرارها و قراردادهای تجاری زیرکانه دائماً آنرا بدوشند.

او ناتو را یک سازمان ناکارآمد و سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی را فاجعه می‌نامد.خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را عملی قابل تحسین می‌داند و می‌گوید که موافق تحریم‌ها بر علیه روسیه ، که به علت دخالت روسیه در اوکراین وضع شده اند نیست.

او سازمان ملل را نیز یک بوروکراسی بزرگ برای وراجی های بیهوده می‌نامد و به عربها هم می‌گوید که اگر از آمریکا برای ثبات و بقای خود انتظارحمایت دارند، باید هزینه آن را هم بپردازند.

برای جلوکیری از مهاجرت به آمریکا نیز راهکارش ساده است: باید به خرج مکزیک، دیواری بطول ۳۲۰۰ کیلومتر در مرز کشید تا مهاجرین غیر قانونی پایشان سخت‌تر به آمریکا برسد. وقتی هم رئیس چمهورمکزیک مقاومت کرده و میگوید ما هزینه این دیوار را نمی پردازیم، راهکار ابتدائی اش این است که برای اجناس وارده از مکزیک در جهت تامین هزینه دیوارکشی تعرفه گمرکی را افزایش خواهیم داد. در سوریه هم برای آوارگان جنگ یک منطقه حفاظت شده به خرج کشورهای خلیج که پول کافی دارند، ایجاد می‌کند تاجلوگیر سیل مهاجرت باشد.

دوستی‌اش با اسرائیل و شخص نتانیاهو نیزحد و مرزی ندارد و هنوز تبعات مبهم این دوستی برای خاورمیانه و فلسطینی ها معلوم نیست.

او در مصاحبه با خبرنگار روزنامه آلمانی "بیلد" نیز گفت که به پوتین و خانم مرکل به یک اندازه اعتماد دارد و سپس بلافاصله اضافه کرد که البته ممکن است این اعتماد دیری نپاید.

در مورد چین هم نیامده عملاً با مکالمه تلفنی با رئیس جمهور تایوان و دعوت او به مراسم تحلیف خود مجادله بزرگی را شروع کرده است و می‌گوید چین واحد یک تابو نیست و می‌تواند مورد مذاکره قرار گیرد.

سیاست بازرگانی او چنان برخلاف قواعد جاریست که همه را انگشت به دهان کرده است. او به صنایع بزرگ سنتی بخصوص کارخانه‌های اتومبیل‌سازی گفت که اگر تولید خود را خارج از آمریکا و در مکزیک نگهدارند و به آمریکا نیاورند، بدون پرداخت ۳۵ درصد عوارض گمرکی، حتی خیال فروش ماشین‌های خود در آمریکا را نیز فراموش کنند. سپس در جلسه‌ای که با سران این صنایع داشت و عده داد که در صورت تولید در آمریکااز ۱۰ الی ۲۰ درصد معافیت مالیاتی برخوردار می شوند و هفتاد وپنج درصد مقررات دست و پاگیر از جمله قوانین مربوط به حفظ محیط زیست را نیز حذف خواهد نمود. قیامی علنی بر علیه حهانی شدن و مبتنی برسیاستهای حمایتی و رانتی سالهای دور و گذشته سرمایه داری دوران ناسیونالیسم و مرکانتالیسم.

در سیاست خارجی نیز او آشکارا طرفدار مسئولیت و یا رسالت جهانی آمریکای پس از جنگ نیست و می‌خواهد تا آنجا که ممکن است دست و پای خود را جمع کند و بخصوص در ناتو از مسئولیت‌های بین‌المللی آمریکا بکاهد.

البته در این سیاست او جمهوری اسلامی ایران یک استثنا است و مبارزه با آنچه او آنرا تروریسم اسلامی میداند اولویت دارد و شرط لازم و کافی تامین امنیت آمریکا وانمود میشود.

یوشکا فیشر وزیر خارجه سابق آلمان در کابینه شرودر، حدود یک ماه قبل در مقاله‌ای نوشت که آیا بدون حمایت آمریکا اصولا اروپای متحد در آینده امکان وجود خارجی خواهد داشت؟ و جوابش به این سوال به صراحت منفی بود.

اگر همه چیز بر مبنای وعده‌های انتخاباتی و سخنان نسنجیده و تاکنونی ترامپ پیش برود، سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند و ما شاهد دگرگونی‌های شگفتی در سراسر جهان خواهیم بود که دامنه و وسعت آن پیش دیدنی نیست. او چهره جهان را چنان عوض خواهد کرد که حتی تجسم آن نیزاز اکنون کاری غیر ممکن است.

اگر تغییرات شگرف و علی‌الخصوص خلأ قدرتی که از تقلیل خودخواسته نقش ایالات متحده در معادلات بین‌المللی به وجود می‌آید، به جنگ‌های جدیدی منجر نشود، برنده نهائی این ندانم کاری‌ها، باحتمال زیاد چین و روسیه خواهند بود.

از هم‌اکنون سیاست‌مداران اغلب کشورهای اروپای شرقی، مانند لهستان، لیتوانی و استونی، از ترس پیش رویهای احتمالی پوتین شب‌ها خواب راحت ندارند.

آن‌ها به این نتیجه رسیده اند که ترامپ در مقابل این خطر بالقوه، حفاظت از آن‌ها را وظیفه نیروهای مسلح آمریکا نمی‌داند. او در سخنرانی مراسم تحلیف خود نیز نیروهای مسلح را مرکب از افراد شجاعی دانست که امنیت آمریکا را حفظ می‌کند و به وضوح و شاید نیز عامدانه، سخنی از نقش بین‌المللی آن‌ها به میان نیاورد.

با این وجود پاره ای نیز به احتیاج این نوع خودشیفتگان به یک جنگ تاکید میکنند. اما نه هر جنگی: جنگی مقدس، با کشوری مسلمان، به بهانه مبارزه با تروریسم.

ظاهرا آدرس ما را میدهند. خطر جنگ برای ما جدیست.

چین نیز با وجود آغازی پرتنش با رئیس جمهور جدید آمریکا می‌داند که آمادگی کامل ولازم رابرای پر کردن قسمتی از خلأ قدرت ناشی از عدم حضور آمریکا در صحنه اقتصادی و حتی نظامی بین المللی خواهد داشت. چین از چند سال پیش، پروژه راه ابریشم خود را، به عنوان مدل مکملی برای اقتصاد جهانی آغاز کرده و گام‌های بلندی در راه تحقق آن برداشته است.در زمینه صنایع نظامی نیز تولیدات مدرن نظامی چین روز به روز پیشرفت کرده و چشمگیرتر می‌شوند. از هم‌اکنون تنش‌هایی بین آمریکا و چین بر سر مالکیت جزایر دریای چین به چشم می‌خورد.

در خاورمیانه اما، نتانیاهو بلافاصله پس از صحبت با ترامپ که آن را بسیار دلگرم کننده توصیف کرده است، به سرعت ساختن شهرک هائی که بی درنگ همزمان با تحلیف ترامپ شروع کرده بود، افزوده است.

خانم می ،نخست وزیر انگلستان هم، با پشت‌گرمی از اظهارات ترامپ، بر خروج کامل انگلستان از اتحادیه اروپا تأکید کرد و فقط این دادگاه عالی انگلستان بود که او را موظف کرد تا خروج از اتحادیه اروپا را ابتدا باید در پارلمان مطرح کند. او در سفری که به آمریکا برای دیدار با ترامپ داشت، ضمن تشویق رئیس جمهور آمریکا به ماندن در ناتو، سعی کرد با تاکید بر نقش مشترک آمریکا و انگلستان در رهبری جهان، از اهمیت نقش اروپا و دیگران بکاهد. نزدیکی بیشتر آلمان و فرانسه در روزهای اخیر واکنشی آشکار بر این رویکرد دست راستی های انگلستان و آمریکا تلقی میشود.

ظاهرا کم نیستند کشورهائی که بدلایل مختلف خود را خوش خیالانه برندگان وضعیت جدید می‌بینند و فقط این اروپاست که به شدت نگران سیاستهای ترامپ می باشد.

بسیاری از سیاست‌مداران اروپایی نیز با وجود تردید و دودلی بسیار خود را تسلی می‌دهند که شاید ترامپ و تیمش شعارهای انتخاباتی خود را در عمل به نحو قابل ‌توجهی تعدیل نمایند و یا کنگره و سنای آمریکا که اکنون در دست جمهوری‌خواهان است با خواسته‌ها او کاملا همراهی نکنند و شاید وزرای کابینه اش و مهم‌تر از آن بدنه اداری جاافتاده دولت فدرال آمریکا تا حدودی او را به عقب برانند. اما در این میان سرعت احکام حکومتی که پشت سر هم صادر می‌شوند به قدری است که همه را گیج کرده است.

عده‌ای با توجه به این رویکرد هشدار می‌دهند که رئیس‌جمهور آمریکا به هر صورت از اختیارات وسیعی برخوردار است و می‌تواند به نحو ماهرانه‌ای هر جا که خواست در جهت پیشبرد اهداف خود مانور بدهد و همین مقدار نیز برای بسیاری افراد و موسسات و کشورها، می‌تواند نتایج ناگواری را به همراه داشته باشد.

البته برای تسلی اروپائی ها وزیر دفاع او اطمینان داد که آمریکا هرگز ناتو را ترک نخواهد کرد و اظهار داشت که دفاع از ارزش‌ها و منافع مشترکی که آن‌ها را با متحد بزرگ خود یعنی اروپا به هم وصل کرده است بقوت خود باقی خواهد ماند. این روزها او نیز رویکرد خود به پیمان آتلانتیک شمالی را اصلاح نموده است.

این واقعیتها تا حدودی نشان می‌دهد که سخنان جنجالی و نسنجیده ترامپ در بعضی موارد به وسیله وزرا و کارشناسان او تصحیح خواهد شد و محصول نهایی آن سنجیده تر و حساب شده تر خواهد بود.

اما در یک سطح کلان و به دور از جنجال‌های رسانه‌ای و اقدامات فوری و برق آسا که به نظر میرسد ترامپ بشدت به آن‌ها علاقه دارد، شاید مهم‌ترین شاخصه دوران جدیدی که آغاز گردیده است، با انتخاب ترامپ به رئیس جمهوری و سخنان جنجالی او در جهت مقابله با جهانی شدن اقتصاد و تجارت، قدرت یافتن بازندگان و مخالفین جهانی شدن ‌باشد.

آمریکا آغازکننده جهانی شدن بود. انقلاب الکترونیک که از دهه نود میلادی شروع شد امکانات فنی گسترده و جدیدی در خدمت به جهانی شدن اطلاعات، دانش، فرهنگ و اقتصاد ایجاد نمود. آمریکا سعی می‌کرد در رأس این حرکت عظیم جهانی قرار داشته و آن را کنترل نموده و در راستای منافع خود بآن جهت بدهد. ولی از چند سال قبل، سرعت جهانی شدن در زمینه‌های مختلف به قدری بالا گرفت که امکان عملی اثرگذاری بر آن هر روز کمتر و کمتر ‌شده است.

در فضای جهانی شده کنونی، اقتدار حکومتها که بر مبنای مرزهای ملی و منافع ملی و حوزه اعمال قوانین محدود به مرزهای جغرافیایی، تعریف شده است، با جهانی شدن اطلاعات، دانش ،فرهنگ و اقتصاد هرروز با چالش‌های بیشتری مواجه می‌شود. طبعاً بزرگ‌ترین دموکراسی جهان آزاد یعنی آمریکا، که در راس این حرکت نیز قرار داشت، از این سیل عظیم و سریع که مهار و کنترل آن دیگر بسیار سخت شده است، لطمات بیشتری را متحمل می‌شود و در عین حال فواید بیشتری را نیز به دست می‌آورد.

تعداد بازندگان نسبی این بازی دهه‌های اخیر، به مراتب از برندگان آن بیشتر شده است و هیج کسی نیزدر دنیا به فکر آنها نیست.اما آنها را نیز فضای مجازی بهم وصل کرده و دارای صدا و تصمیم مستقل شده انذ. بسته به اینکه از کدام سو نگاه کنیم میتوانیم ترامپ را فرصت طلبی عوام گرا و یا زیرکی فرصت شناس بنامیم که توانست بر این موج نارضایتی سوار شود.

اکنون با سرعتی باور نکردنی و اراده گرائی شگرف خود‌،می خواهد که همه چیز را حداقل در زمینه جهانی شدن، بنفع ناسیونالیسم برتری طلب خود معکوس نماید. اما راهکارهایی را که او انتخاب کرده است، بخصوص در این زمینه به قدری مطالعه نشده و خام بنظر میرسند که ممکن است به نتایج کاملاً مخالف اهداف او نیز منجر شوند. به عنوان مثال اوباما قرارداد ترانس پاسیفیک را با کشورهای حوزه اقیانوس آرام برای کنترل پیش روی های چین در اقتصاد جهانی طراحی نمود. این کشورها مجموعا بالغ بر چهل درصد اقتصاد جهان را کنترل می نمایند. این قرارداد هنوز به مرحله اجرا درنیامده در روزهای نخست رئیس‌جمهوری ترامپ و با صدور حکم حکومتی او لغو شد. او با این کار خودمانع بزرگی را از پیش پای اقتصاد چین برداشت. این کار اوباعث شد که بعضی از کشورها مانند استرالیا بگویند که از چین برای عضویت در این پیمان دعوت خواهند نمود. چیزی که نقض غرض از تدوین این پیمان تجاری است.

مثال دیگر آن که او رؤسای صنایع بزرگ را احضار کرد و به آن‌ها گفت که اگر تولید خود را در آمریکا متمرکز کنند، از معافیت مالیاتی بزرگی برخوردار خواهند بود وگرنه باید برای ورود محصولات خود به آمریکا هزینه گمرکی گزافی بپردازند. صنایع بزرگ اغلب به نیروی کار انسانی زیادی نیازمندند.آنها هنگامی که بخواهند محصولات خود را در آمریکا تولید کنند لاجرم محصولات شان گران‌تر تمام خواهدشد. به این دلیل، شاید بسیاری در صدد برآیندتاخطوط تولید خود را بیشتر اتوماتیک نمایند تا احتیاج شان به نیروی کار انسانی به مراتب کمتر شود. در صورتی که آن‌ها به این کار اقدام کنند، سیاست حمایتی ترامپ نه تنها به هدف خود نرسیده است، بلکه به جای ایجاد اشتغال بیشتر، تنها با تخفیف بالای مالیاتی به ثروت صاحبان صنایع می افزاید و درصد بیکاری نیز فزون‌تر خواهد شد و احتمالاً محیط زیست را نیز با توجه به قول لغو قوانینی که به آن‌ها داده است آلوده‌تر خواهد نمود.

تصور عقب‌نشینی آمریکا در صحنه بین‌المللی، از هم اکنون اشتهای بسیاری را تحریک نموده است. به طور نمونه آقای جین جان از وزارت خارجه چین گفت: که چین با وجود اینکه عجله ای ندارد، ولی چنانچه بعضی از کشورها نخواهند به مسئولیت‌های جهانی خود عمل کنند، چین حاضر است تا رهبری جهانی شدن را بعهده بگیرد.

حال در چنین آشفته بازاری نامعلوم و گنگ، ما از شرح رویکردهای نژادپرستانه و ضد زن و ضد مذاهب دیگر ترامپ، برای رعایت اختصار هم که شده میگذریم و نگاهی نیز به وضعیت خاورمیانه و بخصوص ایران می‌افکنیم.


ترامپ و بحران خاورمیانه

مطبوعات روسیه و بخصوص آن‌ها که به پوتین نزدیک هستند در مورد ترامپ فراوان می نوبسند و از او به تمجید و تحسین یاد می‌کنند. برخی از مطبوعات روسیه تا آنجا پیش می روند که مخالفین ترامپ را افرادی عکس‌العملی و ضدانقلاب می‌نامند.در بین کشورهای درگیر در سوریه، روسیه و پوتین به گرمی از انتخاب ترامپ استقبال کردند. ترامپ نیز قبل و پس از انتخاب خود بارها از دوستی با پوتین سخن رانده و آشکارا او را بعنوان رهبری لایق ستوده است.ترامپ بیش از هر چیز بر روی هدف مشترک خود و پوتین در مبارزه با داعش و القاعده وآنچه او تروربسم اسلامی میخواند تاکید کرده است. اما در آمریکا حزب دمکرات و برخی از جمهوری‌خواهان به طور جدی از دخالت روسیه و تأثیر آن در نتایج انتخابات ریاست جمهوری سخن می‌گویند و پافشاری می‌کنند که این کار باید مورد رسیدگی قرار گیرد.

ترامپ خود را دوست نزدیک اسرائیل و شخص نتانیاهو میداند و نتانیاهو نیز بیدریغ از او پشتیبانی میکند.

اما چهار کشور دیگر درگیر، یعنی سوریه، ایران، عربستان و ترکیه در مجموع تاکنون بسیار بااحتیاط درباره انتخاب او اظهار نظر نموده‌اند و منتظرند تا با ارزیابی سیاست‌های خارجی او بخصوص در مورد خاورمیانه نظر و تصمیم نهایی خود را علنی نمایند. با وجود چنین احتیاطی از سوی آنان، از هم‌اکنون مسائل گوناگونی در این حوزه قابل بررسی می‌باشد.

کاهش بیشتر حوزه دخالت آمریکا در امور بین‌المللی ،بر حسب برداشتی که از گفته های ترامپ بدست می آید، خلأ قدرتی را به وجود خواهد آورد که معنای آن میتواند امکان سریع تعبیر رویاهای ناسیونالیستی پوتین را، در فاصله‌ای کوتاه تر از آنچه که او می پنداشت ‌فراهم آورد. پوتین این هدیه شگفت‌آور را باخرسندی پذیرفته و به گرمی باستقبال آن رفته است. اما مشکل مهم بر سر راه ادامه این دوستی حل دو مسئله مهم یعنی اوکراین و ایران و توافق بر سر آن دو بین طرفین است. یافتن راه حلی که هر دو طرف را خشنود نماید آسان بنظر نمیرسد. علاوه بر آن اغلب سیاست‌مداران آمریکایی به خصوص جمهوری‌خواهان به شدت به پوتین و اهداف جاه طلبانه او مشکوک می‌باشند و به هیچ وجه حاضر به پذیرش او به عنوان دوست و همکار آمریکا نیستند. هرچند این همکاری محدود به مقابله با گروههای تروریستی باشد.

علاوه بر آن اروپا یعنی متحد اصلی آمریکا در سراسر هفتاد سال پس از جنگ حهانی، نیز نسبت به این نوع همکاری بشدت حساس و از مداخلات احتمالی روسیه نسبت به سرحدات خود اندیشناک است. این دوستی اگر از حدودی تجاوز نماید آنان آن را به نفع خود نمی‌بیند.

در حقیقت نیز، دوستی و همکاری با روسیه چرخشی بزرگ در سیاست خارجی آمریکا،بخصوص نسبت به دوران پس از اوباما می‌باشد. البته باید گفت که این پدیده بزرگ فقط بر روی حسن ظن و دوستی شخصی بین آن دو بنا نشده است، بلکه بیشتر ناشی از تغییر نگاهی است که ترامپ به نقش آینده آمریکا در جهان دارد.

آمریکا، بخصوص پس از جنگ دوم جهانی و به عنوان فاتح اصلی آن، در سیاست خارجی همراه با تلاش برای حفظ برتری درحوزه متحدین خود و همزمان به زانو درآوردن شوروی و بلوک شرق، همیشه برای خود رسالت صدور و ترویج دموکراسی را تبلیغ می‌کرد.

این نگاه رسالت مدار به سیاست خارجی، بشدت تا آخر دوران ریاست جمهوری جورج بوش پسر ادامه داشت. ولی نبودن یک دشمن بزرگ بین‌المللی مانند شوروی سابق و فقدان جهان دوقطبی گذشته، به تدریج رنگ و لعاب و انگیزه چنین رسالتی را در سیاست خارجی، خواه و ناخواه کمرنگ تر و در حول مبانی ارزشی دوران جنگ سرد ایجاد اتحاد با دیگران را دشوارتر کرده است. به خصوص که همواره منتقدین سیاست‌های خارجی آمریکا، انگیزه هژمونی طلبی و برتری‌جویی را ، بسیار بیشتر از دفاع از ارزش‌هائی مانند دموکراسی و حقوق بشر در آن می‌دانستند و این ارزش‌ها را چون ابزاری در جهت پیشبرد سیاست‌های برتری جویانه آمریکا در جهان می پنداشتند.

اوباما سعی کرد دخالت آمریکا در حهان را تا حدودی تعدیل و آنرا محدود نماید. اما این رویکرد او بخصوص در خاورمیانه عربی به شدت مورد انتقاد هم‌پیمانان سنتی آمریکا، بویژه اعراب و عربستان سعودی قرار گرفت و آن‌ها را نسبت به آینده این هم پیمانی بیمناک و نسبت به اهداف واقعی آمریکا در منطقه مشکوک نمود.

در چنین زمینه ای ، اکنون ترامپ به صراحت از دوره جدیدی سخن می‌راند که در آن آمریکا فقط دردرجه اول منافع اقتصادی خود را حفظ خواهد نمود. او می‌خواهد از نقش آمریکا درحمایت از امنیت هم‌پیمانان خود و پاسداری از ارزش‌های جهان آزاد

بکاهد و بیشتر به تقدم امنیت داخلی ایالات متحده و منافع اقتصادی آن تکیه می نماید.

داستان ایران اما یک استثنا بر این قاعده است. سایت اینترنتی دست راستی و اقتصادی مهمی چون بلومبرگ در مقاله‌ای نوشت که تیم‌ ترامپ می‌خواهد تمایل پوتین را به دوری از جمهوری اسلامی و همکاری با آمریکا برای مبارزه با داعش و گروههای تروریستی اسلامی در گفتگوی با او و مسئولان سیاست خارجی روسیه مورد آزمایش قرار دهد. در این مقاله آمده است که «در نهایت روسیه با این انتخاب روبرو خواهد شد که یا با جمهوری اسلامی و یا با آمریکا». البته برای روسیه چنین انتخابی آسان نیست و مشکل بتوان در اوضاع کنونی چنین چرخشی را در سیاست خارجی پوتین انتظار داشت.

عربستان سعودی و اعراب امارات خلیج، از یک سو نمی‌توانند خوشحالی خود را از انتخاب ترامپ و تیم او که آشکارا از هم اکنون در مقابل جمهوری اسلامی شمشیر را از رو بسته است، پنهان کنند ولی از سوی دیگر دلواپسی هائی دارند که این شادمانی را به کام شان کاملا شیرین نمی گذارد. با اینکه آنها برخلاف دوره اوباما ، با رئیس جمهور جدید و تیم او که اغلب از دشمنان قسم خورده جمهوری اسلامی میباشند، می‌توانند حداقل به مقدار زیادی اطمینان داشته باشند که آنان رفتاری بسیار قاطعانه تر و سخت‌گیرانه تر در برابرجمهوری اسلامی و سیاست‌های خارجی و منطقه ای آن خواهند داشت، ولی ترامپ در نطقهای انتخاباتی خود سخنان دیگری نیز دارد، که بعضی از آنها به خصوص عربستان سعودی را ، بسیار نگران می‌کند.

او گفته است که ما از شکایت خانواده‌های کشته‌شدگان ۱۱ سپتامبر بر علیه عربستان سعودی حمایت خواهیم کرد. عربستان سعودی مبلغ گزافی در اسناد خزانه آمریکا و بازار سهام آن سرمایه‌گذاری نموده است. علاوه بر آن این کشور قصد داشت که به زودی پنج درصد سهام شرکت بزرگ نفتی خود یعنی آرامکو را در بازار سهام وال‌استریت برای فروش عرضه نماید. این کار بزرگترین معامله تاریخ بورس جهان و مبلغی بالغ بر یکصد و ده میلیارددلار است.

در عربستان سعودی این گفته ترامپ تهدیدی آشکار ارزیابی شده و بیم آنرا دارند که این منابع مالی با حکم دادگاه‌های آمریکا مصادره شوند. بنابراین عربستان فعلا خرید اسناد خزانه آمریکا را متوقف کرده و دست وپای خود را جمع می‌کند تا تحول اوضاع را بررسی نماید و تصمیم دارد تا اطلاع ثانوی از عرضه سهام آرامکو در وال‌استریت نیز خودداری نماید.

همچنین عربستان سعودی بزرگ‌ترین عرضه کننده نفت خام به بازار ایالات متحده آمریکا است. ترامپ اضافه بر آن در سخنان تبلیغاتی خود اعلام کرده است که ما نفت را از عربستان سعودی نخواهیم خرید. این سخنان نیز بی‌درنگ با عکس‌العمل شدید وزیر نفت عربستان سعودی مواجه شده است. ترامپ همچنین گفته که اگر کشورهای عربی احتیاج به پشتیبانی نظامی برای ادامه حکومت های خود دارند، باید هزینه‌ آنرا نیز بپردازند و علاوه بر آن قصد دارد که منطقه ای امن در خاک سوریه برای اسکان مهاجرین و آوارگان جنگی بسازد و خرج آن را باید کشورهای خلیج که ثروتمنداند بپردازند. او دستور اجرای ساختن این منطقه امن را نیز امضا و صادر کرده است.

همه این اظهارات و اعمال با دقت و وسواس مورد بررسی منابع دیپلماتیک و نظامی و اقتصادی سعودی و کشورهای خلیج قرار می‌گیرد و خوشحالی ابتدائی آن‌ها را تبدیل به نوعی بازاندیشی و احتیاط می‌نماید.

شاید نتیجه وجود همین ابهامات در آینده سیاستها و اقدامات عملی و واقعی ترامپ است که کشورهای عربی خلیج و سعودی را تشویق می‌کند تا راه گفت‌وگو با ایران را بگشایند و وزیر خارجه کویت را به ایران بفرستند تا مذاکراتی در جهت بهبود روابط با ایران صورت گیرد. جمهوری اسلامی نیز با وضعیت مشابه ولی به مراتب مخاطره آمیزتری روبروست. آنها نیز از زبان وزیر خارجه و سخنگوی شورای امنیت ملی خود می‌گویند که ما تهدیدی برای عربستان سعودی نیستیم و سرنگونی آنان را نمیخواهیم.

علاوه بر آن اعراب نسبت به گسترش دامنه دوستی ترامپ با پوتین نیز بسیار بدبین می‌باشند و بیم دارند که جمهوری اسلامی نیز بتواند به نحوی در سایه این دوستی امتیازاتی ولو غیر مستقیم از آمریکا کسب نماید.

ما هنوز دقیقا از محتوای صحبتهای تلفنی ترامپ با ملک سلمان و شیوخ خلیج و امیر قطر مطلع نیستیم ولی همکاری در جنگ با تروریسم و مهار سیاستهای منطقه ای ایران و نظارت شدید بر اجرای برجام همراه با توافق در ایجاد منطقه امن برای پناهجویان از رئوس این صحبتها بوده است. گذاشتن نام ایرانیان در لیست کشورهائی که اتباع آنها نمی توانند ویزای ورود به آمریکا را داشته باشند و عدم درج نام کشورهای عرب منطقه خود نشانه ای دلگرم کننده از جهت سیاست خاورمیانه ای ترامپ برای آنان است. بلافاصله پس از این مکالمات حوثیها ناو گشتی عربستان سعودی را هدف موشکهای خود قرار دادند و ایران نیز موشک جدید خود را آزمایش نمود. این آزمایش با عکس العمل شدید آمریکا مواجه شده است.

از سوی دیگر نتانیاهو که توانسته بود در سایه وجود دشمن مشترک، یعنی جمهوری اسلامی و ناامنی حاصل ازسیاست کج دار و مریز اوباما با ایران، با دشمنان قدیم خود یعنی اعراب نزدیک شود، اکنون به پشتگرمی ترامپ در چنان وضعیت برتری نسبت به آنان قرار دارد که نه تنها احتیاجش به اعراب کمتر میشود، بلکه با اتکا به اهرم حمایتی آمریکا به نقش بسیار بالاتری نیز در نزدیکی با اعراب نسبت به آنان دست خواهد یافت.

اکنون اسرائیل می‌تواند با اطمینان خاطر بیشتری به سیاست شهرک‌سازی خود بپردازد. ولی اگر آمریکا سفارت خود را به اورشلیم بیاورد، کاری که انجام نیافته با استقبال بی چون و چرای نتانیاهو نیز مواجه شده است، این کار یک تغییر اساسی در سیاست آمریکا در مورد تلاش برای ایجاد دو کشور مستقل اسرائیل و فلسطین بوده و نوعی مخاصمه علنی با کشور فلسطین که در آستانه دستیابی به برسمیت شناخته شدن بین المللی بود، می‌باشد.

این تغییر سیاست آمریکا، حکومتهای عرب خلیج و قطر وعربستان سعودی را در وضع بسیار مشکلی قرار خواهد داد.آن‌ها از یک‌سو با فشار روزافزون جامعه اعراب و مسلمانان در پاسخی درخور به این کار روبه‌رو خواهند بود و ازسوی دیگر ناگزیرخواهند شد تا بین اسرائیل و فلسطین یکی را برگزینند. آنها در تقابل با حمهوری اسلامی به ادامه دوستی با اسرائیل و آمریکا احتیاجی حیاتی دارند ولی ادامه این دوستی در صورت انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم به معنای رودرروئی آنان با افکار عمومی شان خواهد بود. ترکیه و اردوغان نیز در وضعیت دشوار مشابهی قرار خواهند گرفت.

انجام این کار، یعنی انتقال سفارت بزرگترین هدیه ایست که ترامپ می تواند در سینی طلائی تقدیم خامنه ای نماید. البته هنوز بعید می‌نماید که این گفتار تبلیغاتی حداقل به این زودی‌ها عملی شود. ترامپ اخیرا در مصاحبه با فاکس نیوز گفته است که فعلا قصد انجام این کار را ندارد.

اما علاوه بر این مساله ، دو محور مهم اصطکاک سیاست خارجی اردوغان با ترامپ یکی مربوط به مسئله کردهای سوری و دیگری رفتارترامپ با مسلمانان و فلسطینیان می‌باشد.

در مورد مسئله کردها،اسرائیل خواهان به رسمیت شناخته شدن منطقه خودمختار کردستان سوریه در شکل یک دولت فدرال و یا ایجاد جمهوری مستقل کردستان سوریه می‌باشد و چنانچه آمریکای ترامپ بیش از دوره اوباما در مورد مساله اکراد با اسرائیل همدلی نشان دهد، باید منتظر وخیم‌تر شدن سطح روابط آمریکا و ترکیه بود. مساله اکراد سوریه مهم‌ترین مسئله‌ای است که نه تنها روابط ترکیه و آمریکا را وخیم خواهد کرد بلکه در همه منطقه اثرات قابل توجهی به جای خواهد گذاشت.

ایران پس از انتخاب ترامپ

ترامپ هنوز از گرد راه نرسیده، محدودیت صدور ویزا برای سفر ایرانیان به آمریکا را صادر کرده است. او طی حکم حکومتی خود ایرانیان را به همراه چند کشور دیگر برای سه ماه از ورود به آمریکا منع کرده است.

چندلایحه در مجلس سنا نیز آماده است تا به فواصل اندک تحریم های گوناگون جدیدی را برعلیه اشخاص حقیقی و یا مؤسسات و بنگاه‌های اقتصادی جمهوری اسلامی وضع نمایند. از جمله صحبت بر سر این است که تحریم‌های گسترده ای برعلیه سپاه و موسسات مربوط به نهاد رهبری وضع شود.

علاوه بر آن احتمال دارد که فشار بر بانک‌های آمریکایی و اروپایی در جهت خودداری از انجام معامله باایران افزوده شود.

اما به نظر نمی‌رسد که نه از جانب آمریکا و نه از سوی جمهوری اسلامی اقدامی در جهت کناره‌گیری از برجام انجام گیرد. ولی بدون تردید سخت‌گیری و عدم انعطاف بیشتری از سوی آمریکا و سازمان «جهانی منع گسترش سلاحهای هسته‌ای» در مورد فعالیت‌های جمهوری اسلامی در حوزه اتمی انجام خواهد شد.

علاوه بر آن و باحتمال قوی باید منتظر اعمال تضییقات نوین و تحریم‌های جدیدی بر سر راه فعالیت‌های موشکی ایران نیز بود. از هم اکنون طلیعه این اقدام نمودار است و آمریکا برای بررسی آزمایش موشکی جدیدایران درخواست جلسه فوق العاده شورای امنیت را نمود که با تشکیل آن هم علامت بازدارنده ای به ایران فرستاد و هم مواضع جدید روسیه و اروپا و چین را پس از آمدن ترامپ درباره ایران ارزیابی نمود. جمهوری اسلامی نیز با انجام این آزمایش درصدد سنجش و آزمون توان رئیس جمهور جدید در صحنه عمل است. مایکل فلینی، مشاور ارشد ترامپ در امور امنیتی نیز گفت که پس از این آزمایش ما ایران را رسما تحت مراقبت ویژه قرار دادیم.

جمهوری اسلامی امیدوار است که با آمدن ترامپ شکاف بین اروپا و آمریکا درمورد نحوه تعامل با ایران افزایش یابد. سفر وزیر خارجه فرانسه با یک هیات بزرگ اقتصادی فرانسوی باندازه کافی گویای رویکرد تقابلی اروپا با ترامپیسم و حداقل در بعد خاورمیانه ای آن میباشد.

طبیعی است که در چنین فضایی، جمهوری اسلامی خواهد کوشید که محور همکاری‌های جدیدی را که به ابتکار روسیه ایجاد شده است و مثلث روسیه ترکیه و ایران حاصل آن است تقویت کند. نشست آستانه با وجودی که شکست بزرگی برای سیاست های عربستان سعودی، که هیچ نقش قابل توجهی در آن نداشت بود، ولی برای رقیبش ایران نیز پیروزی قابل اتکایی نبود. ایران نیز سهم به مراتب کوچک‌تری از روسیه که مبتکر اصلی طرح صلح جدید خاورمیانه و برگزار کننده نشست مقدماتی در گفتگوهای صلح در آستانه بود و حتی ترکیه به عنوان نیروی مرتبط با بسیاری از گروه‌های اسلامی سنی و پل ارتباطی با جهان اهل تسنن بشمار میرود، داشت.

روسیه و ترکیه اعتنای چندانی به اعتراضات جمهوری اسلامی در دعوت از آمریکا به نشست آستانه و مذاکرات پشت پرده برای طرح صلحی که در آن بقای اسد درقدرت الزامی نیست نداشتند.

جدای از نتایج واقعی صلح سوریه در تنظیم مناسبات جدید در خاورمیانه، در فضای سیاسی کنونی، برداشتن اسد از قدرت خود به تنهایی به نماد پیروزی عربستان سعودی و ماندن او در قدرت، به علامت پیروزی جمهوری اسلامی در مسئله سوریه تبدیل خواهد شد و بیش از اهمیت اصلی قضیه، این کار نوعی مسئله‌ای حیثیتی برای این دو به شمار می‌رود. در حقیقت حدود نفوذ و سهم این دو کشور با این معیار در خاورمیانه آینده وزن کشی می‌شود. با توجه به روابط صمیمانه ترامپ و پوتین، روسیه از حمایت و همکاری آمریکا نسبت به طرح صلح خود امیدوار است. چیزی که ایران به هیچ وجه از آن خشنود نخواهد بود.

در فضای جدید پس از انتخاب ترامپ، پوتین برای بازی در فضای خاورمیانه می‌تواند از دو کارت جمهوری اسلامی و آمریکا در مقابل هم استفاده کند و از هر دو امتیاز بگیرد.

اگر بین روسیه و آمریکا تنش فوق‌العاده‌ای پیش نیآید، که احتمال آن نیز کم نیست، به احتمال قوی روسیه بر سر ایران با آمریکا معاملاتی خواهد نمود. این وضعیت حتی اگر به کنار گذاشتن جمهوری اسلامی از طرف روسها منجر نشود بی‌گمان در فضای داخلی ایران اثرات مهمی بر جای خواهد گذاشت.

توافقنامه برجام، پس از آمدن ترامپ اهمیت خود را در حد قابل توجهی از دست می دهد. اتکای روحانی به دستاوردهای اقتصادی برجام نیزتحت تاثیر تحریم های جدید آمریکا قرارخواهد گرفت. از این دستاوردها احتمالا در فضای پس از ترامپ اثر چندانی نخواهد ماند. اثراتی که بتوان بر آنها تکیه کرد و بر مبنای آنها سیاست ورزید.

تاکنون بیشتر نیروی روحانی و دولت اعتدال در فضای بین‌المللی، بدنبال نزدیکی احتیاط ‌آمیز با دولتمردان اوباما بود و این مساله تنشی دائمی بین او و رهبری و سپاه بوجود می آورد. در تیم‌ قسم خورده و بر ضد جمهوری اسلامی ترامپ، مشکل بتوان کسی را مانند جان کری یافت که او نیز درصدد نزدیکی با روحانی باشد.

حتی اگر دولتهای اروپائی قصد نزدیکی به ایران را داشته باشند، موسسات مالی و بانکهای اروپا با رعایت تحریم های جدید احتیاط بیشتری در معامله با ایران به خرج خواهند داد. استراتژی تاکنونی روحانی این بوده است که با سرریز دستاوردهای اقتصادی حاصل از برجام به جامعه و افزایش تدریجی سطح رفاه، ادامه‌دهنده سیاست‌های تعدیل اقتصادی دوران رفسنجانی باشد. او نیز مانند هاشمی سیاست عدم اولویت بازگشائی فضای سیاسی و کوشش در رونق فضای اقتصادی را دنبال می کند. اکنون اقتصاد شانس زیادی برای بهتر شدن ندارد و احتمالاً وضع بسیار وخیم‌تری در انتظار اقتصاد ایران می‌باشد.

دو راه در برابر اعتدال گرایان و اصلاح طلبان

حال دو انتخاب پیش روی روحانی و اعتدال گرایان و اصلاح طلبان حکومتی است: اکنون که هاشمی نیست و رقابت شخصی خامنه ای با او فصا را برای آنان تیره تر نمی سازد و برجام نیز نه آنان را به آمریکا نزدیک میکند و نه رفاه قابل توجهی به بار می آورد، یک راه این است که از نبود عوامل اصلی اختلاف با جناح مقابل استفاده کرده و بر پرچم سفیدی که از روز پس از مرگ هاشمی بلند کرده اند،بیشتر تکیه کنند و به جناح مقابل نزدیک شوند و تنش خود را با آقای خامنه‌ای از بین ببرند و تابع محض سیاستهای او شوند. زمینه این کار از سوی برخی فراهم شده است، البته منوط به اینکه خامنه ای و سپاه بپذیرند. با توجه به کینه ورزی آقای خامنه ای و پاره ای از سرداران سپاه احتمال موفقیت این راه زیاد به نظر نمی آید. به خصوص که حصر کروبی و میرحسین موسوی و ممنوع التصویری خاتمی و نام گذاری رقیبان به فتنه از موانع مهم بر سر راه چنین تسلیمی است، حتی اگر نام این تسیلم سازش نهاده شود.

راه دوم این است که این گروه انتخابی را انجام دهند که پس از شکست سیاست تعدیل اقتصادی، هنگامی که جناح راست اصول گرا و موتلفه و خامنه ای در صدد حذف کامل جناح چپ و هاشمی از صحنه سیاسی بودند، به وسیله تعدادی از چپ اسلامی و کارگزاران سازندگی در سال ۷۶ دنبال شد و نتیجه ناخواسته آن آوردن خاتمی به صحنه سیاسی برای باز کردن فضای سیاسی بود.

حال موقعیت مشابهی به‌ وجود آمده و حد اقل از نظر تشابه تاریخی انتخاب اعتدال گرایان و اصلاح‌طلبان نیز پس از نا امیدی از پذیرش آنان بوسیله خامنه ای، می‌تواند این باشد.

با این تفاوت که این بار جامعه ایران از همه جناح‌های نظام فاصله به‌مراتب عمیق‌تری پیدا نموده است و ممکن است در فضای باز سیاسی عطای هر دو جناح را به لقای شان ببخشد.

با همه این اوصاف، این بار بدون زدودن و یا کمرنگ کردن مرز خودی و غیرخودی و به بازی گرفتن دیگر نیروهای سیاسی مشکل بتوان اعتماد مردم را جلب نمود. به خصوص در غیاب هاشمی، که هنوز کسی که بتواند سیاست‌های رهبر و اصول‌گرایان را با ابتکارات خود ولو به طور موقت به چالش گیرد و گاهی نیز خنثی کند در میان اعتدال گرایان و اصلاح‌طلبان وجود ندارد.

بنابراین احتمال پیشروی راهکار بازگشایی فضای سیاسی از طرف آنان نیز اندک است و بیشتر ما باید شاهد افول گفتمان اعتدال و اصلاح طلبی و تسلیم و یا به محاق رفتن آنان باشیم.

در چنین فضایی، سپاه مانعی جدی برای تسخیر بیشتر فضای سیاسی کشور درمقابل خود نخواهد داشت. به تدریج سپاه بازیگر اصلی خواهد شد و بعید نیست ‌بخش هائی ازسپاه کوشش کنند که با اطرافیان ترامپ به مذاکره بنشینند. زیرا تجربه نشان داده است که جمهوریخواهان آمریکا با نظامیان اقتدارگرای کشورهای گوناگون و رهبران دیکتاتور دنیا زبان همدیگر را بهتر دریافته اند.

حال اگر در چنین فضایی اگر آقای خامنه نیز دیگر رهبر جمهوری اسلامی نباشد، خلأ قدرت ناشی از نبود او، معادلات قدرت را در جمهوری اسلامی به شکلی پیش نادیدنی عوض خواهد نمود.‌

در فضای بشدت بسته و امنیتی پس از آمدن ترامپ و وضعیت وخیم اقتصادی، حامعه ایران با شدت بیشتری قطبی خواهد شد. احتمال اوج گیری مطالبات مردم از یکسو و احتیاط جامعه نسبت به از دست ندادن آنچه که آن را امنیت خود تصور میکند، ممکن است فضائی را تقویت کند که در آن همانقدر که احتمال فرادستی بیشتر سپاه وجود دارد، احتمال فروپاشی نظام نیز شدت یابد.‌

امروز تقریبا می توان یقین کرد که برخورد دولت ترامپ با دولت اوباما با مخاطبین ایرانی شان تفاوتی بنیادین خواهد داشت. ولو به‌دلایل صرفا سیاسی و تاکتیکی و در جهت تضعیف و یا تغییر نظام و یا بعنوان تاکتیکی برای امتیاز گیری، ممکن است بخشهائی از نیروهای سیاسی سرنگونی طلب و بخشهای خاصی از جامعه مورد حمایت دولت ترامپ قرار ‌گیرند.

دعوای ناشی از این تغییر رویکرد، در جامعه سیاسی و مدنی ضعیف و کم بنیه ما می تواند منجر به پدید آمدن اختلافات شدیدی شود. در پیش زمینه ضعف و خاموشی نیروهای اصلاح طلب حکومتی و دولت روحانی، بی‌گمان چنین رو یکردی ازسوی برخی نیروهای چپ واعتدال گرایان و اصلاح‌طلبان نه تنها مورد استقبال قرار نخواهد گرفت بلکه به شدت تخطئه خواهد شد.

یک چیز از پیش روشن است: جامعه مدنی و اپوزیسیون اصولی ما هر تصمیمی که بگیرد، نباید تحت تأثیر جو اختلاف اجازه دهد که به چند بخش تقسیم شود و اختلافات در آن‌ها در عکس‌العمل به این سیاست ترامپ تشدید شود. ترامپ و خامنه ای خواهند رفت و هدف همه ما این است که بکوشیم تا ایران بماند.

اگر امیدی وجود داشته باشد افزایش هم‌بستگی ملی و همکاری در توسعه سیاسی و هوشیاری نسبت به حوادث، با نشان دادن عکس‌العمل به موقع نسبت به آنها است.

البته همه این احتمالات برای موقعیتی است که جنگی پیش روی ما نهاده نشود.

اگر به دنیائی بنگریم که ترامپ، پوتین، کیم جونگ اون ،نتانیاهو، خامنه ای، اردوغان، ملک سلمان و اسد، خودشیفتگانی اقتدارطلب رهبری آن را دارند، احتمال وقوع هر فاجعه ای، از قبل تدارک دیده شده است. مگر این که بخت یار ما باشد. اگر برای صلح کاری از دست ما ساخته نیست بیائید لااقل برای آن دعا کنیم.

حسن شریعتمداری

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این مقاله پیش از این در [نشریه میهن] منتشر شده است.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy