Tuesday, Feb 21, 2017

صفحه نخست » بازجويى از "من طلبکار" در باره ارقام حساب بانكى ام در هلند!

dollar_tumans_inHand_small.jpgراديو زمانه: «دسامبر ۲۰۱۶: ابتدا مطلع شدیم که یک بانک هلندی از مشتریان ایرانی خود راجع به مراودات‌شان با ایران بازخواست می‌کند. بعد فهمیدیم موضوع محدود به یک بانک نیست، هر چند گویا رویه بانک‌های مختلف با هم فرق می‌کند.

متن ارسالی توسط یکی از کاربران خبرنامه گویا:

ما بیشتر به اسم یک بانک برخوردیم: "رابو بانک" که بزرگترین بانک هلند است. این بانک مشتریان ایرانی‌اش را مورد بازخواست قرار می دهد و از آنها راجع به سفرشان به ایران و مبلغ پولی که با خود می‌برند و نحوه خرج کردن آن می پرسد. گروهی از ایرانیان که به شدت از این پرسش ها شگفت زده شده و از چنین دخالت مستقیمی در زندگی خصوصی‌شان خشمگین شده‌اند، واکنش هایی نشان داده‌اند. برخی بلافاصله حساب خود را بسته و به بانک های دیگر مراجعه کرده‌اند، برخی از دادن پاسخ خودداری کرده‌اند و برخی ضمن اعتراض و ابراز ناراحتی از این پرسش ها، به آنها پاسخ داده‌اند...»
-سلام. من اومدم از دستگاه خودپرداز پول بردارم، روى مانتيورش نوشت كه براى دريافت پول به يكى از كارمندان بانك مراجعه كنيد. حالا من به شما مراجعه كردم ببينم جريان از چه قراره؟
كارمند بانك- بله بله. اينجا نوشته كه شما ايرانى هستين؟ درسته؟
-نخير من هلندى هستم!
كارمند بانك- شما چند وقته هلندى هستين؟!
-من دو ساله هلندى هستم! چطو مگه؟
كارمند بانك- خب، قبلش چى بودين؟
-خب معلومه! اونجا نوشته: ايرانى بودم!
كارمند بانك- خب منم ميگم كه شما ايرانى هستين!
-نخير! من هلندى هستم!
كارمند بانك- بسيار خب! شما هلندى يى هستين كه در ايران به دنيا اومدين و تازه ٢ ساله كه هلندى شدين!
-بله. همين طوره. اما من هلندى هستم.
كارمند بانك- اينجا توو پرداختياتون، نوشته كه پرداخت بابت بليت دو سره به تهران. تهران رفته بودين؟
-بله. تهران رفته بودم.
كارمند بانك- ولى شما كه پناهنده شدين به هلند!
-خب شدم كه شدم. به شما چه مربوطه؟
كارمند بانك- به من مربوط نيست ولى...
-ولى چى؟ به شما مربوط نيست واسه چى مى پرسى؟
كارمند بانك- خب شما اولش پناهنده بودى، بعد اينجا نشون ميده كه حقوق پناهندگى رو مى ريختن توو همين حساب، بعد پاسپورت گرفتين، بعد رفتين ايران...
-خب رفتم كه رفتم. باز به شما چه؟
كارمند بانك- خب عجيب نيست كه شما پناهنده بودين از ايران، بعد رفتين به ايران؟
-نه. عجيب نيست. به شما هم مربوط نيست. بگو به رييس ات بياد اينجا تا صداى اعتراض ام رو به گوش اون برسونم...
دقايقى بعد رييس آمد. به او گفتم موضوع چيست و اعتراض كردم كه اين خانم به زندگى خصوصى من دخالت مى كند...
رييس- درست. ولى به ما گفتن كه سفر كنندگان به ٥ كشور را از نظر پرداخت و دريافت كنترل كنيم.
-شما بيجا مى كنين كه كنترل مى كنين. من جواب نميدم.
رييس- خب شما جواب ندين، ولى بعدا دچار اِشكال ميشين!
-خب حالا چى ميخواين بدونين؟
رييس- هيچى شما بگو غير از پولى كه به «ايران اِر» دادى چقدر پول از اينجا بردى اونجا؟
-همون جور كه مى بينين يه مختصرى پول بردم ايرون، يه آپارتمان و يه باغ كوچولو توو شمال خريدم.
رييس- بسيار خب. همين ديگه. سوال ديگه اى ندارم!
-حالا شما دارى لابد فكر مى كنى كه ما ايرونيا دزد يم و پول شما ها رو ور ميداريم ميريم اونجا خونه و باغ مى خريم؟!
رييس- نخير. من اصلا فكر نمى كنم! به من دستور دادن سوال كنم سوال كردم جواب گرفتم!
-نه! معلومه كه شما اين طور فكر مى كنى! اينم حتما به ذهن تون اومده كه ما چرا از دست جمهورى اسلامى اينجا پناهنده شديم بعد باز به ايران سفر كرديم!
رييس- نه. من به اينم فكر نمى كنم. من فقط دستورالعمل هاى بانك رو اجرا مى كنم!
-نه ديگه. همين مونده كه شما بياى به ما بگى حقه باز و دزد. جناب! ما ميريم ايرون با جمهورى اسلامى مبارزه مى كنيم. اونجا پارتى دادن ممنوع ه، پارتى ميديم! اون جا مشروب الكلى خوردن ممنوع ه، مشروب الكلى مى خوريم! اون جا رقصيدن ممنوع ه، مى زنيم و مى رقصيم! به اين ميگن مبارزه مدنى! بازم بگم يا بسّه؟!
رييس- من كه چيزى نپرسيدم. شما مى خواى بگو، مى خواى نگو. من بايد برم به كارم برسم. شما مى تونى سوالى دارى از كارمندم بپرسى.
........
كارمند- ببخشيد وقت تون گرفته شد. چقدر پول مى خواين دريافت كنين؟
-فعلا يه پونصد تا بديد. ضمنا قرار ه يه حواله از امريكا بياد به حساب من حدود ١٠ هزار دلار. اومده اين پول به حساب ام يا نه؟ ايشاللا كه از من نمى پرسين اين پول واسه چى اومده؟
كارمند- چرا اتفاقا بايد بپرسم چون بانك از ما مى خواد كه بدونيم چقدر پول از كجا واسه غير هلندى ها مياد.
-ولى من كه هلندى هستم!
كارمند- بله هلندى هستيد ولى فقط ٢ سال ه كه پاسپورت گرفتيد. حالا به من ميگين اين پول واسه چيه يا بگم رييس بياد؟
-نه خدا پدرت رو بيامرزه! پدرم توو امريكا عمرش رو داد به شما، بچه ها يه پول نقدى بود بين هم تقسيم كردن پول منو قرار شده كه ده هزار ده هزار تا واسم بفرستن كه مشكلى پيش نياد! منم هر وقت ميرم تهرون اين پولا رو ببرم اونجا باهاش ماشين و مستغلات بخرم، چون هر روز گرون تر ميشه! اون خدا بيامرز هم يه مستمرى از امريكاييا مى گرفت!... پونصد تا... بله درسته... ولى اين خيلى كار بديه كه در مورد زندگى خصوصى آدم پرس و جو مى كنين! من حتما كتبا در اين مورد اعتراض خواهم كرد! خداحافظ!
مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy