شفقنا - «نوام چامسکی» روشنفکر برجستهی جهانی و منتقد سرسخت سیاستهای ترامپ در مصاحبهای با وبسایت چپگرای «تروثآوت» به بررسی ۱۰۰ روز نخست ریاست جمهوری او پرداخته است.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا در بخش نخست این مصاحبه آمده است:
معمولا ۱۰۰ روز نخست از دوران تصدی یک رییسجمهور را محکی برای عملکرد او در جایگاه ریاست جمهوری میدانند. این واقعیت بخشی از میراث «فرانکلین دی. روزولت» است، که موفق شد در ۱۰۰ روز نخست دولت خود نقش دولت آمریکا در اقتصاد را دگرگون کند. با این حال، واقعیت ماجرا این است که غالبا کسانی که بار اولشان است رییسجمهور میشوند کوچکترین تصوری از اینکه حکمرانی در کاخ سفید چه هست و چه نیست ندارند. برای اثبات درستی این مدعا هیچ سندی بهتر از سوابق اولیهی آخرین رؤسای جمهوری آمریکا، از نیکسون گرفته تا اوباما، وجود ندارد. با این وجود، هیچ کدام از این رؤسای جمهور به قدر متصدی فعلی کاخ سفید نسبت به حکمرانی چنین حماقت طاقتفرسایی از خود نشان نداده است.
اما آیا ناتوانی ظاهری ترامپ در حکمرانی و حسن رفتار به حداقلیترین شکل ممکن، بخاطر ضعف شخصیتی اوست یا اینکه یک راهبرد کاملا حساب شده در مواجهه با جامعهای است که عاشق نمایشهای تلویزیونی واقعنما است؟ آیا علاقهی ترامپ به پوتین صرفا یکجور «شیفتگی» نسبت به یک قلدر و ستایش حکمرانی استبدادی است، یا بخاطر مسئلهای سیاسیتر و راهبردیتر است؟ و دست آخر اینکه، ترامپ وقتی از «اشتغال» حرف میزند منظورش چیست؟ در این مصاحبهی اختصاصی با «تروثآوت»، «نوام چامسکی» روشنفکر جهانی برای اولین بار دیدگاههای خود دربارهی ۱۰۰ روز نخست دولت ترامپ را در میان میگذارد.
مشخصهی ۱۰۰ روز نخست حضور «دانلد ترامپ» در کاخ سفید را میتوان بیاحترامی مطلق به حقیقت و آزادی رسانهها، و بطور کلی، نوعی رهبری سیاسی دانست که نه فقط استبدادی است بلکه رنگ و بوی فاشیسم دارد. از نظر شما، اینها همگی بخشی از یک راهبرد از پیش برنامه ریزی شده است، یا اینکه صرفا انعکاسی از هوسبازیهای آدمی است که شخصیت بسیار ضعیفی دارد؟
ادعا نمیکنم که علم غیب خاصی دربارهی ذهن این آدم عجیب و غریب دارم، اگرچه افرادی که اطراف او هستند نسبتا منسجم و یکدست بودهاند، خصوصا «استیو بانون»، که به نظر میرسد آدم پشت پرده و گردانندهی اصلی است.
آنچه شاهدش هستیم گویا یک عملیات دو شاخه است که به نظرم برنامه ریزی شده میآید.
دوگانهی بانون/ترامپ (و «شان اسپایسر» بدبخت که باید آخرین کثافتکاریهای آنها را در ملأ عام ماله کشی کند) وظیفه دارند تلویزیون و تیتر مطبوعات را با ادا و اطوارهای افسارگسیختهشان یکی پس از دیگری پر کنند، و فرضیهشان هم ظاهرا این است که دروغبافیهای او به محض اینکه مورد بعدی از راه میرسد سریعا فراموش خواهد شد، و عوام هم مدتی راضی خواهند بود و فکر خواهند کرد که قهرمانشان پای منافعشان ایستاده است. خب، دیگر چه کسی یادش خواهد آمد که میلیونها مهاجر غیر قانونی «به کلینتون» رای دادند، یا این اتهام که آن اوبامای واقعا بد رسما مکالمات ترامپ را شنود کرده است - ادعایی که حالا از اهمیت ساقط شده است، اما از دور خارج نشده است - و امثال این حرفها؟ نگاه کنید که افسانههای توهمآمیز راجع به آمریکایی نبودن اوباما چطور سالها مشغول بازی با اذهان بود، و آخرش به این ختم شد که ترامپ تقصیر آن را به گردن کلینتون انداخت.
در عین حال، وظیفهی اصل کاری خیلی بی سر و صداتر جلو میرود و «پال رایان» جلودارش است، که آدم ظاهرساز متفاوت و بد ذات تری است، و بیرحمترین اقلیت در دمودستگاه حزب جمهوری خواه را نمایندگی میکند و تا حدی موفق میشود که خودش را اهل اندیشه جا بزند، شاید چون - به قول «پال کروگمن» - آستینهایش را ور میمالد و از «پاور پوینت» استفاده میکند. حرفهای او کاملا آشناست. این حرفها، سور و سات معمول آدمهای اصلی در دمودستگاه جمهوریخواهان است که خود را با شدتی نامعمول وقف افزودن بر ثروت ثروتمندان و قدرتمندان - یعنی بانکداران، مدیران عامل، و امثالهم - کردهاند، و همزمان لگد خود را حوالهی صورت بیپناهان، تهیدستان، و هواداران روستایی و کارگر ترامپ میکنند. آنچه به همدستی اینها همگی آمده است کابینهی میلیاردرهای راستگرا و افراطی در کنار دیگر منصوبان وی است که با نهایت دقت انتخاب شدهاند تا هرچه در دست و بالشان ممکن است به درد انسانهای معمولی بخورد از بین ببرند، و فقط چیزهایی را نگه دارند که به کار معدود افراد برگزیده از جرگهی ثروتمندترینها و قدرتمندترینها میآید.
انسجام و هماهنگی این حرکت شگفتانگیز است، اگر نگوییم ترسآور.
حالا که طرحهای شرمآور حزب جمهوریخواه در حوزهی خدمات پزشکی شکست خورده است، احتمالا خواهیم دید که این سناریو با شور و شعف جدی اجرایی میشود. کاخ سفید و متحدانش در کنگره شگردهای فراوانی برای از بین برد نظام فعلی خدمات پزشکی در چنته دارند. نظام فعلی خدمات پزشکی، با همهی کمبودهایش، پیشرفت قابل توجهی نسبت به نظام پیشین بوده است، اگرچه نسبت به دیگر جوامع هنوز خیلی عقب است، چه برسد به آنچه مردم میخواهند و لیاقتش را دارند، یعنی همان چیزی که نظرسنجیها پشت سر هم نشان میدهد: یک نظام خدمات پزشکی جامع تکنفره و معقول. در این همه سال، این پدیدهی نسبتا منعطفی است، و مخصوصا به این خاطر جالب توجه است که در بین کلهگندهها عملا هیچ حرکت مشخصی برای دفاع از این موضع خردمندانه و مردمی به چشم نمیخورد.
قطعا، تضعیف نظام فعلی خدمات پزشکی به خیل فراوانی از مردم آسیب خواهد زد، اما کسی به آن نمیتواند فکر کند. هرچه نباشد، طرح پیشنهادی «پال رایان» قرار بود ۲۴ میلیون نفر دیگر را به گروه بیمهنشدگان ملحق کند، که طبق تحلیلی که «استفی وولهندلر» و «دیوید هیملستاین» از متخصصان حوزه مراقبت پزشکی ارائه کردهاند میتواند باعث مرگ بیش از ۴۰ هزار نفر بطور سالانه شود. اگر نظام سلامت را بتوان درست و حسابی ویران کرد، و شکی هم نیست که مردم واقعا به قدر کافی رنج میبینند، خب پس طبل و دهل پروپاگاندا را هم میتوان جوری نواخت که تقصیر فاجعه را به گردن اپوزوسیون سیاسی بیاندازد، و شاید حتی از زیر آن قسر در برود. در دوران «واقعیتهای جایگزین» خیلی چیزها ممکن است. همین الان هم داریم مراحل اولیهاش را میبینیم.
شخصیت اصلی این نمایش در واقع خودش را یک خودگندهبین نازکنارنجی جا میزند که تنها ایدئولوژیاش «خودم» است. اما انتصابات او، و سیاستهایی که همگی پشت سپر آن انتصابات پنهان شدهاند و کار خود را جلو میبرند، چنان نظاممند هستند که نمیتوان آنها را صرفا تیرهایی در تاریکی دانست.
همانطور که گفتم، سیاستهایی که هماکنون طراحی و اجرا میشود سرمشق گرفته از آموزههای ارتجاعیترین اقلیت در حزب جمهوریخواه است. خدمت ذلیلانه به درگاه ثروت و قدرت خصوصی با الگویی استبدادی و بنیادگرا همراه شده است تا جامعهی آمریکا را زیر و زبر کند. راهبر این پروژه، چشمانداز اجتماعی «بانون-سشنز» است که متعهد به ریشههای یهودی-مسیحی و برتر-انگاری نژاد سفید است، به دنبال حذف مزخرفات ویرانگر و خطرناکی مثل هنر و علوم انسانی است، و به آموزهی «بتسی دو ووس» باور دارد که آموزش و پرورش عمومی باید لغو شود... در همین حیص و بیص، قرار است مشتی آهنین حوالهی دنیا کنیم و همزمان خودمان پشت دیوارها پنهان شویم و همان «ارتش فرسوده»ای را بازسازی کنیم که قدرتمندترین نیروی نظامی در تاریخ بشریت است، و هرچقدر هم که رقبایش کنار هم صف بکشند باز هم در مقابل آن کوچک جلوه میکنند. اینها همگی طنینی مشابه با دست کم بخشهایی از جامعهای دارد که مدتهاست امنترین و وحشتزدهترین جامعه در جهان بوده است.
دامنهی این پروژهی بنیادگرا بسی فراتر از نابودی هنر و علوم انسانی است. علم هم در تیررس است. بودجهی پیشنهادی ترامپ پژوهشهای پزشکی را محدود میکند. وقتی «سازمان حفاظت از محیط زیست» (EPA) را هم درب و داغان کرد توجه فراوانی جلب آن شد، و حالا این سازمان تقریبا در چنگ همدستان «جیمز اینهوف» است که سردستهی انکارکنندگان تغییرات آب و هوایی در مجلس سنا است، و گفته است که اگر خدا خواسته است زمین را گرم کند، پس به ما چه. در حوزهی اقدامات و پژوهشهای آب و هوایی، سازمان حفاظت از محیط زیست بازیگر کوچکی است. از آن بسیار مهمتر وزارت انرژی است. ادارهی علوم این وزارتخانه قرار است ۹۰۰ میلیون دلار را از دست بدهد، که بالغ بر حدود ۲۰ درصد از بودجهی آن میشود. بودجهی ۳۰۰ میلیون دلاری این وزارتخانه که مختص برنامهی «آرپا-انرژی» بود بطور کامل به فنا رفته است. اینها همگی علاوه بر کاهش شدید بودجه در برنامههای پژوهشی سازمان حفاظت از محیط زیست و «ادارهی ملی حوزههای اقیانوسی و جوی» است، و نیز یک کاهش ۵ درصدی در بودجهی علوم زمینی «ناسا».
حالا در کنگره، علمستیزان به سختی میتوانند شوق و ذوق خود را پنهان کنند چون میبینند این گوی ویرانگر راه را برای نابودی خلافاندیشیهای دنیای مدرن باز کرده است. «لامار اسمیت» که سالهاست از جایگاه خود به عنوان رییس کمیتهی علوم در مجلس نمایندگان بهره برده است تا دانشمندان را به ستوه آورد، حالا با خیال راحت و علنا تصدیق میکند که «این کمیته به جای اینکه فضایی برای ارزیابی مسائل مهم پیشاروی جامعهی پژوهشی آمریکا باشد اکنون ابزاری برای پیشبرد برنامهی سیاسی اوست».
«استفن کولبرت» [مجری معروف آمریکایی] اظهار نظر مناسبی در مورد این مسائل داشت. زمانی که یک پژوهش علمی پیشبینی کرد سطح آب دریاها سریعا بالا خواهد آمد، واکنش مجلس قانونگذاری ایالت کارولینای شمالی که اکثریت اعضایش جمهوریخواه هستند این بود که سازمانهای ایالتی و محلی را از تدوین آییننامهها یا اسناد برنامهریزی که مرتبط با پیشبینی افزایش سطح دریاها باشد باز داشت. «استفن کولبرت» گفت: «این یک راه حل بینظیر است. اگر علم به شما نتیجهای ارائه میدهد که باب طبعتان نیست، قانونی تصویب کنید که آن نتیجه را غیر قانونی اعلام کند. خلاص.»
رخدادی که در حال حاضر از همه چیز مهمتر است، حملهای است که متوجه نسلهای آینده است، در واقع حتی متوجه کسانی است این روزها دوران نوجوانی را پشت سر میگذارند، آن هم بخاطر اینکه حالا ترامپ و متحدانش، با فاصله گرفتن از دنیا، سرخوشانه سردمدار این مسابقه به سمت ویرانی محیط زیستی هستند، حال آنکه دیگران در این مسیر دست کم قدمهایشان را شل کردهاند تا بلکه از یک فاجعهی قریبالوقوع جلوگیری کنند. صد البته، در قیاس با سودهای هنگفتی که فردا نصیب تعداد معدودی کلهگنده میشود، این فاجعه اهمیتی ندارد.
چند سال پیش، «بابی جندال» فرماندار جمهوریخواه ایالت لوییزیانا مدتی از کارزار خود که ایالت را بیش از پیش به سمت نابودی پیش میبرد فاصله گرفت تا هشدار دهد جمهوریخواهان دارند به «حزب احمقها» تبدیل میشوند. [نورمن ج.] اورنستاین تحلیلگر محترم و محافظهکار که از اعضای موسسهی «امریکن انترپرایز» است وضعیت فعلی این حزب را یک «شورش رادیکال» خواند که سیاستورزی پارلمانی را به کناری نهادی است... آیا هیچ سازمان دیگری عزم خود را با چنین ذوق و شوقی جزم کرده است که امید ما به نجات از نابودی را سست کند؟ آن هم وقتی میدانیم خطر نابودی خیلی دور نیست.
نظرتان راجع به افشاگریهای «اف بی آی» در مورد روسیه و حملات اخیر ترامپ بر سر این قضیه چیست؟ قطعا، کسی این جور چیزها را از یک رییسجمهور آمریکایی انتظار ندارد، پس فکر میکنید اینها همه به خاطر چیست؟
خیلی از چیزهایی که از کاخ سفید میبینیم از یک رییسجمهور آمریکایی انتظار نمیرود. اما سوال دیگری هم به ذهن خطور میکند. اینها همگی بخاطر چیست؟ قبل از رقابتهای درون حزبی سال ۲۰۰۸ که اوباما مشغول معرفی خودش به عموم مردم بود، یکی از پر افتخار ترین دستاوردهایش، و در واقع یکی از معدود دستاوردهای او در دوران سناتوریاش، حمایت پر شور و احساسات از تجاوز جنایتآمیز اسراییل به لبنان بود. او حتی قدم فراتر گذاشت و مشترکا بانی مصوبهای شد که آمریکا را ملزم میکرد بر ضد هر کشوری که ممکن است مانع از حملهی اسراییل بشود اقدام جدی صورت دهد. آیا هیچ یک از اعضای تیم ترامپ هست که متهم به چنین حمایتی از جنایتهای روسیه شده باشد؟ درست است، کارهایی هم بوده است که سراسر نامناسب بوده است، مخصوصا اینکه «مایکل فلین» یادش رفته است نام خودش را به عنوان عامل ترکیه ثبت کند. اما این چیزها خیلی باعث خشم دموکراتها نمیشود، همین دموکراتهایی که دغدغهی اصلیشان در این مسئله گویا خاموش کردن همان چند نقطهی مثبت در عملکرد ترامپ است که نشاندهندهی توجه او به کاهش تنشها با روسیه است. این تنشها ممکن است به سادگی منجر به یک جنگ هستهای نهایی بشود. شاید برای برخی جالب توجه باشد که اگر به «فارن افرز» مجلهی اصلی دم و دستگاه حاکمهی آمریکا مراجعه کنند، تحلیلی عالمانه از مخالفت سرسختانهی لیبرالها با چنین حرکات معقولانه و سابقهی چنین مخالفتهایی بیابند.
ممکن است کسی این استدلال را بیاورد که دلیل شیفتگی ظاهری ترامپ نسبت به ولادیمیر پوتین تا حد زیادی نه تنها این است که این «دانلد» ذاتا شیفتهی قلدرهاست، بلکه به علاوه بدین خاطر است که او روسیه و ایالات متحده را تنها عناصر قدرتمندی میداند که در عرصه باقی ماندهاند و قادر و مایل به جلوگیری از چیزی هستند که به نظرشان «افول» تمدن مسیحی غربی است، و راهکارشان هم هدف گرفتن انبوه مسلمانان و در نتیجه جلوگیری از اصطلاحا «اسلامیسازی» جهان غرب است. به نظرتان این جور نظریه پردازی راجع به ذهنت ترامپ هیچ مبنای معتبری دارد؟
همانطور که گفتم، هیچ علم غیبی راجع به طرز تفکر او ندارم. اصطلاح «شیفتگی» به نظرم زیادی تند و تیز میآید، دست کم بر اساس آنچه تاکنون مشاهده کردهام، اگرچه این واقعیت هست که او پوتین را تحسین کرده است، خیلی شبیه «مارین لو پن» و دیگر چهرههای سیاسی ناخوشایندی که در غرب در حال ظهور هستند. اگر دغدغهی ترامپ «عقب راندن فوج مسلمانان» است، لازم نیست از اروپا قدم بیرون بگذارد، چون در همین اروپا اکثریت مردم طرفدار یک ممنوعیت کامل در قبال ورود مهاجران مسلمان هستند، از جمله ممنوعیت ورود همان مهاجرانی که کشورشان به دست اروپا به تاراج رفت و به ویرانی کشیده شد و حالا در حال فرار از آن هستند. اینها از جمله نشانههای بحران اخلاقی-فرهنگی جدی غرب است که به اشتباه نامش را «بحران پناهجویان» میگذارند.