شهروند - انتهای هفته گذشته بلاخره «جمنا» از ٥ گزینه نهایی خود پردهبرداری کرد: حجتالاسلام رئیسی، علیرضا زاکانی، مهرداد بذرپاش، محمدباقر قالیباف و پرویز فتاح. برای بررسی نحوه فعالیت هر یک از این ٥ کاندیدا و همچنین فعالیتهای عمومی «جمنا» به سراغ عبدالله ناصری، استاد دانشگاه و فعال سیاسی رفتیم و نظر او را جویا شدیم.
این تشکیلات یک جبهه فراگیر است که سعی دارد بخشی از اصولگرایان غیرهمراه با دولت و گروهها و افراد تازهکار را تحت پوشش قرار دهد که به این دلیل، اساساً معنای حزبی یا تشکیلاتی ندارد؛ چرا که اولاً ترکیب هیأترئیسه و اعضای ترکیبی نامتجانس است و درثانی نشستهایی که تا به امروز در چند مرحله برگزار کردهاند، کاملاً نشان از غیرحزبی و غیرتشکیلاتیبودن ساختار «جمنا» دارد و صرفاً نوعی بسیج عمومی است که از سوی بخشی از اصولگرایان اعلام شده که حدود ٣٠٠٠ نفر را یکجا جمع میکنند. البته بخش قابلتوجهی از این افراد را جوانان متولد جمهوری اسلامی تشکیل میدهند اما اگر به چهرههای کهنهکارتر آنها نگاه کنیم، متوجه میشویم بسیاری از این افراد که امروز در «جمنا» کنار هم مینشینند، تا پیش از این در موضوعات گوناگون اختلاف دیدگاه داشتند.
آیا واقعاً توانستهاند تمامی طیفهای اصولگرایی را کنار یکدیگر جمع کنند؟!
به نظر میرسد آنچه جامعه مدرسین یا جامعه روحانیت مبارز به دنبال اجرایش بود، یا در مقطعی سعی شد با ریشسفیدی مرحوم مهدی کنی انجام شود، هدف امروز «جمنا» باشد اما نهایتاً حتی در کنار هم نشاندن تمامی اصولگرایان غیرهمراه با دولت نیز موفق نباشند. باید توجه کنیم که اصولگرایان تأثیرگذار در حال حاضر گروهی از اصولگرایان ازجمله آقای لاریجانی و طیف نزدیک به او را تشکیل میدهند که اساساً در کنار دولت قرار گرفته و تاکنون در انتخابات نیز بهعنوان منتقد وضع موجود وارد نشدهاند. با این حساب، اصولگرایانی که تحتعنوان «جمنا» فعال شدهاند، اصولگرایان غیرتأثیرگذار هستند، اما با معرفی چندین نامزد قصد دارند جبههای فراگیر را سازماندهی کنند و با وجود اینکه نسبت به شکست خود در انتخابات سال ٩٦ آگاهی دارند، سعی دارند تشکیلاتی را برای آینده فعالیتهای سیاسی خود ساماندهی کنند.
معتقدم «جمنا» یک تشکل متعارف حزبی و جبههای نیست؛ بلکه کاملاً از عقبهای مشخص بهره میبرد که این عقبه در نهادهای حکومتی قابل بازیابی است؛ چرا که به هر حال یک حزب یا حتی یک تشکیلات جبههای اگر از امکانات قوی برخوردار نباشد، هرگز نمیتواند چنین تشکیلاتی را سامان دهد و این در حالی است که ٥ نامزد نهایی را بهعنوان برونداد غایی فعالیتهای «جمنا» در این مدت نشان داد که کار این سازوکار کاملاً برنامهریزی شده و برپایه یک سازوکار انتخاباتی دموکرات و آزاد نیست و کاملاً از سوی نهادهایی مثل بسیج دانشجویی مدیریت شده و پشتوانه مالی لازم را نیز در اختیار دارد.
درنهایت ٥ کاندیدای نهایی «جمنا» معرفی شد؛ نظرتان درباره هر یک از این افراد چیست؟ آیا قرار است هر یک کارکردی جداگانه داشته باشند؟!
هر کدام از این ٥ نفر یک حوزه و موضوع را در راستای حمله یا انتقاد از دولت در رقابت و کارزار انتخاباتی نمایندگی میکنند. به این اعتبار، مثلاً زاکانی میتواند نمایندهای باشد برای ورود به مباحث هستهای و برجام بهعنوان بزرگترین افتخار دولت روحانی. بذرپاش با توجه به اینکه میتواند بخش جوان را نمایندگی کند و از آنجا که امکان دسترسی به آمار و اطلاعات را دارند، قطعاً از آن در راستای اهداف خود استفاده میکند.
همچنین باتوجه به اینکه آقای فتاح، ریاست کمیته امداد را برعهده دارد و این کمیته جامعه گستردهای از فقرا را تحت پوشش دارد، میتواند تأثیرگذار باشد و در کنار آن، آقای رئیسی نیز بهعنوان یک سید روحانی که در مقابل یک شیخ قرار میگیرد، میتواند اتفاق ٢ خرداد را در تاریخ سیاسی کشور تداعی کند و آقای قالیباف نیز باوجود اینکه هویت نظامیِ دانشگاهی دارد، اما به هر حال فردی نظامی است که میتواند از پشتوانه خوبی در میان این بخش از جامعه استفاده کند. با این حال، هر کدام از این افراد مخاطب خاصی دارند. اما باید توجه کنیم هر کدام با یک گفتمان یا خرده گفتمان خاصی به میدان میآیند اما اینکه تا چه اندازه موفق باشند، معلوم نیست؛ چرا که معتقدم امروز صرفاً نماد پلاسکو برای قالیباف کافی است که افکار عمومی او را پس بزند و نکته مهمتر از همه اینها، آن است که رقیب این ٥ نفر فردی مثل روحانی است که علاوه بر اینکه رئیسجمهوری مستقر است، واقعیت است که با وجود برخی ضعفها، موفق شده کشور را به وضعیتی با ثبات، دور از انزوا و خارج از وضع ناامنی و جنگ قرار دهد.
باتوجه به تمام آنچه در اینباره گفتیم، میتوان پیشبینی کرد که آقای رئیسی بهعنوان مهمترین گزینه «جمنا» نقش آقای حداد عادل در سال ٩٢ را بازی خواهد کرد و در لحظه آخر به نفع یکی دیگر از کاندیداها کنارهگیری خواهد کرد؛ چرا که آقای رئیسی نباید بازنده این انتخابات باشد و این در حالی است که در صورت حضور در رقابت، قطعاً بازنده خواهد بود.
با این حساب ادامه حیات سیاسی رئیسی را چگونه میبینید؟!
همانگونه که پیش از این نیز پیشبینی میکردم که وارد میدان نمیشود و هنوز نیز معتقدم باید تا روز ثبتنام منتظر بمانیم ولی اگر وارد حوزه انتخابات شود.
به نظر شما کاندیدای نهایی اصولگرایان یا به عبارت دقیقتر رقیب اصلی روحانی چه کسی خواهد بود؟!
البته به احتمال زیاد کاندیدای جریان احمدینژاد رد صلاحیت خواهد شد؛ اما در غیر این صورت، آقای جلیلی حتماً خارج از «جمنا» وارد رقابت میشود و بهطور کلی، این تکثر اصولگرایان کار را برای آنها سخت خواهد کرد و از آنسو به احتمال زیاد آرای خاکستری در این شرایط حساس تعیینکننده خواهد بود که احتمالاً بیشتر به سمت روحانی میرود و همانطور که در سال ٩٤ شاهد بودیم، این بار هم به سوی کاندیدای این جریان متمایل خواهد بود.
پایان کار اصولگرایان فارغ از نتیجه انتخابات را چگونه ارزیابی میکنید؟!
بعید میدانم جریان احمدینژاد و جریانهای مشابه شکاف بین اصولگرایان را عمیق کرده و این در حالی است که جریان تأثیرگذار اصولگرایی عاقل بود و با دولت همراه شد که نماد آن لاریجانی است و حتماً این گروه تأثیرگذار به این جریاناتی که من نامش را جریان اصولگرایی نوباوه گذاشتهام، باز نخواهد شد. اما آنچه باید مورد توجه اصلاحطلبان و هواداران دولت قرار بگیرد، این است که نباید آنچنان ذهن خود را درگیر سناریوهای پیدرپی جریان رقیب کنند؛ بلکه ستاد و اتفاق فکر روحانی باید برنامهریزی دقیق و منسجمی داشته باشند تا روحانی در سال ٩٦ در عرصه تبلیغات رسمی، گفتمان گذشته خود را با واقعیتهای موجود بیان کند و آنچه تا به امروز ناگفته گذاشته، بگوید.