در مورد کلیت انتخابات ریاست جمهوری (وشوراهای) پیش رو باید جداگانه و با تفصیل بیشتری نوشت. این نوشته اما بیشتر حول و حوش «قمار بزرگ» جریان محافظهکار و تندرو با ورود ابراهیم رئیسی به صحنه انتخابات است.
موافقان و مخالفان آمدن رئیسی
در ساختار مسلط تر قدرت مستقر در ایران برخی موافق و برخی مخالف آمدن رئیسی بودند. محافظهکاران (موسوم به اصولگرایان!) مخالف میگفتند وی را باید برای مقام بالاتری ذخیره کرد. او دارای سابقه مدیریت اجرایی نیست و مناسب برای مقام رئیسجمهوری نخواهد بود. امکان رایآوریاش هم کم است. بدین ترتیب ورود به انتخابات ضربه زدن به پروژه بزرگتر برای اوست. موافقان آمدنش اما میگفتند رای روحانی در دور پیش هم اندکی از پنجاه درصد بیشتر بود و حالا با توجه به نارضایتیهای اقتصادی از او از یک طرف و نارضایتی بخشی از رای دهندگانش از کمکاری در تحقق وعدههای سیاسیاش از طرف دیگر؛ وی با ریزش آراء مواجه است و شکست دادن او (چه در یک انتخابات یک مرحلهای و چه دو مرحلهای)، کاملا میسر است. بنابر این هم میتوان دولت او را یک دورهای کرد و منبع قدرت و ثروت مهمی را در کشور (با چندین وزارتخانه و بودجه و بیش از دو هزار مدیر کل و ...)، در اختیار گرفت و هم در مرحله انتقال رهبری بهتر است دولت دست نیروهای خودی باشد. دیگر این که نقطه ضعف مهم او (برای تحقق پروژه بزرگتر) یعنی نداشتن تجربه مدیریت کلان نیز در این فاصله جبران خواهد شد. به علاوه اینکه اکنون کسی جز او نمیتواند بین جریان اصولگرا تا حد ممکن وحدت و ائتلاف ایجاد کند.
حساب بازکردن راهبردی روی ریزش آرای روحانی
ورود پرریسک رئیسی به انتخابات بیش از همه نشانگر حساب باز کردن بسیار زیاد بر روی ریزش آرای روحانی و غلبه بر تردیدها در بیت قدرت به همین دلیل اصلی است.
رئیسی قطعا متکی به حمایت شدید تمامی امکانات جریان تندرو و محافظهکار متصل به بیت چون رادیو وتلویزیون (که در همین مدت یکسره در خدمت او بوده)؛ سپاه و بسیج؛ ائمه جمعه؛ کمیته امداد که رئیسش خود جزء نامزدها بود و ظاهرا از این کار منصرف شده (ودر همین روزها خبرهایی از توزیع صد هزار تومان پول نقد همراه با نبات امام رضا در شبکههای این کمیته در برخی استانها به گوش میرسد!) و ... است.
موضع راس هرم سیاسی
موضع راس هرم سیاسی تاکنون ظاهرا نشانگر تردید در ورود رئیسی بوده است. انتصاب او برای آستان قدس رضوی و تبلیغ وسیع وی در رادیو و تلویزیون آشکارا نشانگر اعتبار و جایگاه دادن تدریجی به او با رضایت و هدایت راس هرم سیاسی شاید برای پروژهای مهمتر است.
اما این حمایت - هدایتگری در عرصه جدید انتخابات پیش رو تا کجاست؟ در عرصه سیاسی راس نظام تاکنون نقش رهبر حزب مخالف دولت را ایفا کرده است. بدین ترتیب در انتخابات نیز همین نقش را پررنگتر و قویتر ادامه خواهد داد. او از نیاز به سیاستمداران و دولت مومن و انقلابی و پرکار در برابر مسئولان غیرانقلابی و بیحال سخن گفته است. احتمالا در روزهای آینده آدرسهای آشکارتری نیز به نفع یک طرف و علیه طرف دیگر خواهد داد. به نهادها و نیروهای تحت فرمان نیز اجازه و خط حمایت و پیگیری همه جانبه برای پیروزی نامزد نزدیکتر به خود را صادر کرده و خواهد داد. آنها از سازمان رایشان به طور وسیع در این جهت استفاه خواهند کرد. اما آیا این حمایت سیاسی و مجوز مهندسی نرم انتخابات، به صدور مجوز برای مهندسی سخت (تقلب در انتخابات) نیز خواهد انجامید؟ تاکنون علامتی از این امر مشاهده نشده است. تجربه انتخابات ۸۸ نیز رهبر را در این مورد بیمناک کرده است.
بدین ترتیب تاکنون صحنه چنین پیش رفته است که رهبر ضمن حمایت وسیع سیاسی و تشکیلاتی از یک طرف اما به دو طرف میدان داده تا رقابتی انتخاباتی با استفاده از تمام توانشان داشته باشند و در نهایت با دولت برآمده از برنده این مسابقه، کار خواهد کرد. این سناریو مستلزم ایفای نقش به ظاهر بیطرف رهبر در «روی صحنه» مبنی بر اینکه هیچکس از رای من خبر ندارد، خواهد بود. تجربه انتخابات اسفند ۹۴ و حمایت و مداخله سیاسی رهبر به نفع یک جناح و لیست انگلیسی خواندن فهرست نامزدهای رقیب مانع از شکست نظر رهبر و پذیرش شکست از سوی جناح متبوع نشد. در انتخابات خبرگان نیز رهبر نارضایتی خود از رای مردم در حذف محمد یزدی و مصباح یزدی را آشکارا عیان کرد. اما در هر حال نتایج انتخابات نصفه- نیمه را پذیرفت.
ضمن این که باید توجه داشت که برخلاف سال ۸۸ این بار دولتِ برگزار کننده انتخابات، خود مخالف تخلف و تقلب است نه همسو با آن. در فرض احتمال تقلب، مهندسان انتخابات باید از مانع دولت رد شوند و این مانع کمی نیست، هرچند کاملا نیز منتفی نخواهد بود. به هر حال مجری بودن دولت در انتخابات و تجربه تلخ قدرتمندان و هزینه بالای سال ۸۸ اقتضا میکند که آنان در استفاده از این ابزار محتاط شوند و یا در عمل امکانش را کمتر داشته باشند.
نقطهضعفهای «آیت کشتار» ابراهیم رئیسی
اما نقطه ضعف تحلیلی که ورود رئیسی را به قماری پر ریسک تبدیل کرده این است که وی هیچ جاذبه شخصیتی برای شکست دادن روحانی ندارد و ورود او به انتخابات فضا را به نفع روحانی دو قطبی میسازد. به علاوه اینکه او، همانگونه که در نامهای که برخی نیروهای جوانتر اصولگرا به وی نوشتند و صدایشان همان ابتدا ساکت شد، آمده بود؛ مزیت چندانی برای ورود به این عرصه ندارد.
چرا که شخص ابراهیم رئیسی؛
به جز سوابق قضایی، هیچ سابقه مدیریت اجرایی حتی در حد یک فرماندار ندارد چه برسد به وزارت و وکالت؛
او از مقامات ارشد دستگاه قضائی بوده است که در افکار عمومی در همه حوزههای غیرسیاسی و سیاسیاش مملو از حقکشی و فساد و رشوهخواری است؛
رویکرد اقتصادی او «صدقه»ای است که کارنامهاش را در دولت هشت ساله ویرانگر احمدینژاد شاهد بودهایم؛
آستان قدس تحت مدیریت وی از شفافیت به دور و رسما از دادن مالیات به دولت رسمی کشور که باید به شهروندان خدمات بدهد فرار کرده است؛
بر آستان قدس هیچگاه نظارتی صورت نگرفته و خبرهایی از فساد مالی در آنجا نیز به افکار عمومی کشیده شده است؛
مواضع اجتماعی رئیسی بسیار دگم و خشن و پردافعه بوده است (مانند حمایت ار قطع عضو متهمان جرایم مالی و یا حمایت از دخالت نیروی انتظامی درامر حجاب شهروندان و...)؛
پدر زن همفکر و هممسلک ایشان، سمبل ایجاد ناثباتی و هرج و مرج و ملوکالطوایفی و نیز نماد تحجر فرهنگی است؛
طیف حامی ایشان نیز با اعمالی چون موشکپرانی و بالا رفتن از دیوار سفارتخانههای خارجی و ... سمبل ایجاد بیثباتی سیاسی و مانع سرمایهگذاری خارجی است که اینک یکی از مبرم ترین نیازهای اقتصادی کشور است؛
استفاده از درآمدهای آستان امام رضا برای تبلیغات شخصی و انتشار هزاران عکس و فیلم تبلیغی یکی از بزرگترین نشانههای سوء استفاده اقتصادی از امکانات عمومی است (نقد و بازتاب گسترده آن میتواند برای اقشار سنتی بیاعتمادی زیادی ایجاد کند و حتی روی میزان نذورات- البته نه به عنوان منبع اصلی درآمد آستان قدس- اثر محسوس بگذارد).
و بالاخره «حجتالاسلام» رئیسی که گهگاه شتابزده به «آیتالله» ارتقاء رتبه مییابد در واقع «حجت بیت» و «آیت کشتار» است. نامزد بیت، ابراهیم رئیسی آیت اسیرکشی وسیع زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ است. صدای ماندگار آیت «واقعی» الله نزد مومنان، حسینعلی منتظری؛ عاملان این کشتار را «جنایتکار» لقب داد. داغ این زخم بر پوست یک نسل همچنان تازه است. هر چند برای نسلهای بعد از آن دوران سیاه تبدیل به خاطرهای تاریخی شده است. اما این خاطره هر از چندی احیاء میشود و این زخم خونچکان نیشتری تازه میخورد. نوار آیتالله منتظری یکی از این نیشترها بود. شاید امروزه و در فضای انتخاباتی در داخل کشور این بخش از سابقه «آیت کشتار» ابراهیم رئیسی در صدر نقدهای او قرار نگیرد و سکوت قابل انتقاد بخش غالب و اصلی اصلاحطلبان نیز این مسئله را تشدید کند، اما با تلاش داغداران و زخم خوردگان در «فرصت سیاسی» این انتخابات، قطعا به «یکی از» نقاط ضعف جدی رئیسی برای مخاطبان وسیع روشنفکر و تحصیلکرده تبدیل خواهد شد؛
بخش مهمی از افکار و احساس عمومی ایرانیان نسبت به افراد مرموزی که آرام و بی صدا حرکت میکنند و افراد خشن و سنگدل و قسی القلب همیشه قضاوت و حسی منفی دارند. با انتشار و برجسته شدن صدای انسانی منتظری، ابراهیم رئیسی و پرونده تیرهاش یکی از نمادهای این حس منفی خواهد بود؛
و...
برخی مختصات شرایطِ پس از ورود دوقطبی کننده رئیسی
درست است که ورود پر ریسک و قطبیکننده رئیسی، به قصد پیروزی با هر روش است؛ اما همانطور که در بالا آمد بنا به تجارب قبلی این پیروزی نمیتواند به هر قیمت باشد چرا که امنیت نظام را به خطر میاندازد. بنابراین باید سعی شود با مهندسی قبل از صندوق، با روشها و حیل مختلف و از جمله شانتاژهای تبلیغی و عوامفریبیهای وسیع، آراء را به نفع او جهت دهند. رد صلاحیت روحانی نیز امری نه البته منتفی ولی بسیار بعید است.
جریانی که به شدت به دنبال به صحنه آوردن رئیسی است علیرغم تصور بزرگنمایانهاش از نارضایتیها از روحانی معتقد است در بدترین حالت رئیسی شکست میخورد. چه باک! دوباره او را برای پروژه بزرگتر بازسازی و بزک خواهند کرد. هر چند شکست در انتخابات برای او نمره منفی زیادی خواهد داشت اما این الزاما به معنای سوختن پروژه بزرگ نیست. از رفتارشناسی سنگ پای قزوینی حضرات نیز نباید غافل شد! جنتی به همین ترتیب از ته لیست (آن هم مشکوک)، به صدر و ریاست مجلس خبرگان رسید...
جا برای مانورهای سیاسی عوامفریبانه در انتخابات هم زیاد نیست. از یک طرف برخلاف دوره احمدینژاد (و قیمت بالای نفت)، اینک در خزانه پولی برای دادن وعدههای بزرگ باقی نمانده است. همینکه خرج روزمره حداقلی دولت و پرداخت یارانهها و خرجهای کمرشکن جنگ سوریه و دیگر بلندپروازیهای منطقهای تامین شود، باید شکرگزار باشند. دیگر جایی برای خاصه خرجیهای ماندگار و درازمدت نیست. وگرنه برای کل نظام خطر امنیتی نارضایتی و اعتراض فقرا را در پیش خواهد داشت. اینجا یک خط سرخ امنیتی برای کل نظام است و نمی تواند خرج رقابتهای انتخابات شود.
از سوی دیگر در آمریکا نیز دیوانه غیرقابل پیش بینیای چون ترامپ سرکار است که همچون قبل نمیتوان زیاد با شعار و یا کارهای ایذائی قهرماننمایانه تحریکش کرد. بنابراین در اینجا نیز جایی برای صحنهآراییهای انقلابی نمایانه نیست.
نکته مهم دیگر اینکه از سر بدشانسی جریان محافظهکارو تندرو؛ سخنان رهبر نظام و مواضع او در یک انتخابات دوقطبی به نفع هر نامزدی باشد، بیشتر از آن که رای اقشار وسیع میانی و نیز آراء خاکستری را به سمت او سوق دهد باعث سرریز آراء به سمت رقیب وی خواهد شد!
ایجاد وحدتی ولو شکننده در کل جریان محافظهکار، یکی دیگر از مشکلات عاجل این طیف خواهد بود. چرا که از هم اکنون جلیلی و میرسلیم اعلام استقلال کردهاند و بقیه نیز معلوم نیست پس از فضای مناظرهها چه رفتاری در پیش بگیرند. شاید تنها مشکل گشای این وادی تیغ شورای نگهبان باشد. شورای نگهبان و نیروهای پشت صحنهاش خود با چینش نامزدها بخشی از عرصه سیاسی انتخاباتی و به خصوص فضای مناظرهها را مهندسی خواهد کرد. مهندسیای که اهدافی دوگانه را دنبال میکند؛ یا روحانی شکست بخورد که این هدف حداکثری جریان محافظهکار به خصوص بخشهای تندروی آن است و یا به پیروزیای بسیار ضعیف و کم رنگ برسد تا در دور دوم ریاستش نرمتر و رامتر باشد.
سرنوشت روحانی در دست خود اوست!
نکته پایانی در این مقال این که این انتخابات؛ انتخاب دوره دوم یک رئیس جمهور مستقر است نه دوره اول نامزدی که تازه میخواهد شروع کند. نقاط سفید و سیاهی در کارنامه چهار ساله روحانی وجود دارد که رئیس جمهور را میتواند در جایگاه سمبل وضع موجود قرار دهد. اما او دو شانس مهم دارد اولا نامزدهای مقابلش هم خود سمبلهای مهم دیگری از وضع موجودند.
به علاوه اینکه روحانی علیرغم کارنامه قابل انتقادش اما میتواند رقبایش را «مانع» اصلاح امور معرفی کند. چرا که او توانسته برجام را به نتیجه برساند و تورم را نسبتا مهار کند و امروزه برای بهبود وضع اقتصادی و رفاه عمومی نیاز به سرمایهگذاری داخلی و خارجی است که جریان مقابلش با مواضع و رویکردش در از بین بردن ثبات سیاسی کشور و یا خط مشیهای منطقهای و جهانیاش سد روند تنش زدایی و در نتیجه «مانع» تداوم برجام و بهرهمندی بیشتر از اصلاح روابط با جهان و افزایش امکان سرمایهگذاری میشود.
به علاوه اینکه نیمی از چرخه مالی و اقتصادی کشور نیز دست جناح مقابل دولت است که ضمن استفاده از امکانات و بودجه عمومی، از هر نوع برنامهریزی و شفافیت و نظارت و پرداخت مالیات و ... خودداری میکند. بنابراین در حوزه اقتصاد نیز همچون حوزه فرهنگ این جناح نیز خود در وضع موجود سهیم است.
اصلاحطلبان اما؛ به علت ضعف درونی خویش و نیز به سبب خودخواهی روحانی تاکنون بر سیاست ورود با یک کاندیدا تاکید کردهاند. این رویکرد «حداقل» یک اشتباه تاکتیکی است که آثار منفی احتمالیاش در روند تبلیغات انتخاباتی و به خصوص مناظرهها به تدریج آشکار خواهد شد.
ظاهرا جریان مقابل با سه، چهار کاندیدا به روحانی حمله خواهد کرد. هر چند روحانی اگر محافظهکاری نکند میتواند پاسخهای متقابل و محکمی در برابر آنها و به خصوص رئیسی داشته باشد. اما به هرحال برای بخشی از افکار عمومی قانعکنندهتر آن خواهد بود که فرد یا افراد ثالثی نیز در این میان باشند که از موضع خود علیه محافظهکاران و در دفاع (نسبی) از عملکرد یا حداقل سمتگیری سیاسی دولت روحانی دفاع کنند.
در هر حال صحنه شطرنج انتخابات تا کنون نشان میدهد که کلید پیروزی یا شکست روحانی اینک دست خود اوست و این که او برخوردی منفعلانه با این صحنه داشته باشد یا فعال؟ این سیاست در چند روز آینده روشنتر خواهد شد.
آمدن رئیسی «چالش» بین دو «منطقِ» به تعبیرگیدنزی؛ سیاست «رهایی» و سیاست «زندگی» در عرصه سیاستورزی انتخاباتی را میتواند به تدریج به «همسویی» این دو منطق و راهبرد و رویکردِ کماکان حداقلیِ «منطق جهت» تغییر دهد. این مبحث راهبردی و این که جامعه مدنی در صحنه انتخابات پیش رو چه برخوردی باید داشته باشد را در نوشتهای دیگر باید پی گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله پیش از این در سایت [زیتون] منتشر شده است.