«شکارچی پیر بعد از سالها گشتن به دنبال روباه خاکستری، دیگر چشمانش کمسو شده بود خسته و توان شکار کردن نداشت. تفنگ خود را آویزان کرد. به بیرون کلبه آمد بر روی نیمکت مقابل آن نشست. اندکی بعد روباه خاکستری را دید با تعجب پرسید ای روباه خاکستری این همه سال کجا بودی که تو را ندیدم؟ روباه جواب داد همین پشت کلبه تو!»
چنگیز آیتماتوف
این شکارچی نمادی از اپوزیسیون سیاسی ایران است. اپوزیسیونی که هنوز بعد از چهار دهه قادر نیست حتی پشت کلبه خود را ببیند. قادر به دیدن تغییرات وسیع جامعه مدنی ایران نیست! دیدن نسل جوانی که بازیگر اصلی صحنه مبارزه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. نسلی بزرگ شده در زیر نگاه جمهوری اسلامی با مرزهای ممنوعه وسیع! نسلی که از نخستین قدم یاد گرفته چگونه این مرزها را اگر نمیتواند بشکند دور بزند و از اندک روزنها برای بیرون جستن استفاده کند. نسلی که حتی برای استفاده از شبکههای اجتماعی باید درس دهها نوع فیلترشکن را یاد بگیرد و نهایت این شبکه را در تسلط خود در آورد.
این چند دهه آوردگاه یک مبارزه عمیق اجتماعی بوده و هست که ما تنها سطح آن را میبینیم و قضاوت میکنیم. ما پائین کشیدن دیشهای تلویزیونی، گشتهای وسیع ارشاد و دستگیریها را دیدیم. اما در بطن آن نقش و مقاومت خانوادهها برای علم کردن همان دیشها و مقاومت دهها هزار جوان را در تغییر شکل دادن به زندگی را ندیدم! این روحیه عمومی مقاومت را که فرش زیر پا را میفروشد تا هر طور شده هزینه تحصیل فرزند را فراهم سازد. امری که خوشبختانه تنها مشمول طبقه متوسط اجتماعی نبود و با وجود فشارهای اقتصادی فقر و سختی معیشت طبقات زحمتکش و کم درآمد اجتماعی نیز در این اقبال عمومی به درس خواندن و در اصطلاح ایرانی گرفتن مدرک مشارکت جدی داشته و دارند.
نهایت بعد از گذشت سی سال امروز جامعه ایران با نسلی روبهروست عمدتاً تحصیلکرده که در جریان یک کشاکش دائمی با رژیم و عملگرائی روزانه بزرگ شده است. نسلی که آرمان دارد! اما با آرمانخواهی رویائی در صحنه مبارزه اجتماعی بیگانه. زندگی او را حسابگر فرصتطلب، و واقعبین نسبت به جامعه بار آورده او در مسیر زندگی اجتماعی خود از لحظه ورود به مدرسه از لحظه دیده شدن در انظار مجبور به سبک سنگین کردن، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن شده است. برای هر عمل کوچک ناگزیر از دادن هزینه. متأسفانه با نقابی در دست که چهره واقعی خود را بسیار مواقع پشت آن پنهان کرده است. (عوارض این دوگانگی هدف این نوشته نیست) اما همیشه به عنوان یک جوان که خوشبختانه در این عصر ارتباطات رابطه گستردهای با شبکههای اجتماعی دارد و خواهان حقوق خود در سیمای یک جوان معاصر متعلق به جامعه جهانی است.
حال این نسل با چنین سیمایی در صحنه مبارزه اجتماعی ظاهر شده است. جوانانی که والدین و بستگان دور و نزدیک، آنها را حمایت میکنند و خواهان زندگی بهترشان هستند وعملاً عقبه آنها را در لحظه لحظه این مبارزه روزانه تشکیل میدهند. امروز بخش وسیع بدنه جامعه ایران متشکل از همین بخش است. بسیار گسترده که تنها شامل طبقه متوسط شهری نیست! همان جوان کمبضاعت که با هزار مشکل تحصیل کرده و پایگاه اجتماعیاش روستائی، کارگری و حتی حاشیهنشینی است، جزو ارگان همین لشکر است؛ لشکری که در حال حاضر اعتبار کشور و تا حدود زیاد تعیینکننده روندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است. بر آمد سال ۸۸ اوج درگیری این لشکر با حاکمیت برای دفاع از حق شهروندی خود بود که زیر عنوان رأی من کجاست صفوف میلیونی را به خیابانها کشاند.
این یک هماوردی واقعی است که امروز در جامعه ابران جربان دارد. که در روزهای اخیر به شکل حضور میلیونی در انتخابات ریاست جمهوری و شوراها نمود پیدا کرد و مهر قدرتمند خود را بر آن کوبید. این نسل از طرق مختلف در مبارزه با جمهوری اسلامی است از هنجارشکنی حجاب تا موسیقی، سینما، هنرهای تجسمی و نوشتاری! نگاه به رابطه دختر و پسر نوع پوشش، شیوه زندگی و تبدیل شبکه اجتماعی به یک رسانه عمومی در مقابل رسانههای دولتی! این نسل انتخابات را به یک مبارزه بزرگ برای برهم زدن تعادل قدرت، عقب راندن نیروهای تمامیتخواه، مستبد و جنگافروز به عقب تبدیل میکند و در شکلی بسیار مسالمتآمیز و با کشیدن قدرت خود به رخ حاکمیت خواهان تغییرات اساسی در جامعه میگردد، ولو با سختی! ولو اندک! اما رو به جلو.
این در ذات هر انتخابات است که نیرویی را پس میزند و نیرویی را پیش میکشد. جمهوری اسلامی نیز با تمام بگیر و ببندها و غیردموکراتیک کردن انتخابات حتی به قولی نمایشی کردن آن، به این بازی بزرگ اجتماعی کشیده میشود ناخواسته و فراتر از اراده خود رو در رو با نیرویی میگردد که چه به خواهد و چه نخواهد بدنه اصلی جامعه را تشکیل میدهد! بدنه بسیار ترسآور برای جمهوری اسلامی که خوشبختانه راه عقلانی و معتدل را برای پیشبرد هدفهای خود برگزیده است. بدنهای که رأی میدهد و یاد میگیرد به رأی و نظر خود احترام بگذارد و از فردای انتخابات برای تحقق خواستههای مطرح شده در آن رأی میارزه کند، مبارزهای نفسگیر و پراُفت و خیز که او را قویتر و آبدیدهتر خواهد ساخت. (من برخورد مسئولانه نیروهای سیاسی نسبت به این خواستهها، آنالیز آنها، تلاش برای یافتن و پبشنهاد جهت اجرا شدن بهتر آن را راهکاری برای نزدیکی به جامعه مدنی ایران و شکل دادن به یک سیمای سیاسی اپوزیسیون واقعگرا، منتقد، خالی از خودبزرگبینی سیاسی و همدوش مردم میدانم که میخواهد بیاموزد و در عین حال تجربه و آموحتههای خود را در اختیار این نسل بگذارد امری که جز از طریق مشارکت فعال در لحظه لحظه تحولات اجتماعی امکانپذیر نیست.)
متاسفانه بسیاری از ما نیروهای سیاسی عمدتاً در خارج قادر به تغییر و قادر دیدن این نسل و این شکل از مبارزه نیستیم و هنوز همان چارچوبهای انقلابی خود را صیقل میدهیم و هر نوع از مبارزه که در این چارچوب قرار نگیرد را مضموم میدانیم. نه بالا آمدن صدها زن در شوراهای شهر و روستا نه بالا آمدن یک رئیس جمهور معتدل و واقعبین و صلحطلب که همین طلب آخریش جهت همزیستی مسالمتآمیز با همسایگان و کم کردن دامنه تشنج و پس زدن نیرویی چون رئیسی برای تائید او در این مرحله کافی است، تغییری در نگاه ما نمیدهد. در این کشاکش انتخاباتی بخش عظیم رأیدهندگان حتی آنانی که به یارانهها نیاز حیاتی داشتند واقعیتهای پبرامون، چشماندازها را به اعتبار همین نسل تحصیلکرده، اصحاب رسانه، اصحاب هنر و فرهیختگان اجتماعی دیدند و قبول کردند و در مبارزه انتخاباتی شرکت کردند. اما بسیاری از ما هنوز تنها به تفنگ خود یا تفنگ دیگری باور داریم و دنبال روباه خاکستری هستیم! با تفنگی بر دوش و چشمانی که کمسو شدهاند!
ابوالفضل محققی