سیاستمداران مردم را میسازند و مردم سیاستمداران را. بیشک این اثرگذاریها آنی نیست و آنی هم از بین نخواهد رفت. هشت سال ریاست احمدینژاد بر دولت نهم و دهم، تأثیر بسیاری بر رفتار مردم و حتی بوروکراسی دولتی داشته است. شاید بارزترین این آثار ترویج دروغ، ابتذال و اعتمادبهنفس کاذبی بود که در این سالها سطوح مختلف جامعه را فراگرفت. اگر مردم در انتخابات ٩٢ برای گریز از سایه جنگ به روحانی رأی دادند، در انتخابات ٩٦ به خودشان رأی دادند. این رأی تسویهحساب مردم با مردم بود. میتوان گفت نزديك به ٢٤ میلیون رأی به روحانی، رأی آگاهانه برای گریز از کذب و مروجان این باور بود که صرفا با داشتن اعتمادبهنفس و تکیه بر برخي جريانها میتوان دست به هر کاری زد و حتی بر جایگاه ریاستجمهوری نشست. دوره اول ریاستجمهوری حسن روحانی با همه کموکاستیهایش این خصیصه را داشت که تا حدی تأثیر مخرب فرهنگ احمدینژادی را از ذهن و زبان مردم پاک کند و آنان را وادارد تا با درایت و سختگیری درباره سرنوشتشان تصمیم بگیرند. از این منظر، این قريب ٢٤ میلیون رأی که شاید میتوانست بیش از این هم باشد رأی مردم به خودشان است. رأی نَه به گذشته و تجربه تلخی که از سر گذراندهاند، تجربهای که بهای سنگینی برای آنان داشت. مردم صحت این گفته احمد شاملو که «ملت ما حافظه تاریخی ندارد» را چندینبار نقض کردهاند. نقضی که به مذاق احمد شاملو خوش میآید و اصلا انگار او قصد داشته تا مردم را به این باور برساند که نباید گذشته خویش را به دست نسیان سپرد: «آه ای یقین یافته بازت نمینهم!» امیرپرویز پویان نظریهای دارد که از فرط استفاده دیگر به ضربالمثل میماند: چریک موتور کوچک است، مبارزه میکند تا موتور بزرگ، همان توده مردم را آگاه کند و به کار بیندازد. قیاسِ رابطه رئیس دولت و ملت بر مبنای این ایده نیز چندان دور از ذهن نیست، ایدهای که به طرزی دیگر در انتخابات اخیر عینیت پیدا کرد. در غیابِ ناگزیر نهادهای مدنی کارآمد و تحدید جریانهای روشنفکری مولد فکر، رئیس دولت، نقش موتور کوچکی را ایفا میکند که میتواند موتور بزرگ را روشن کند یا برعکس مردم موتور کوچکی هستند که میتوانند موتور دولت را به کار بیندازند، با این تفاوت که اینجا دیگر معنای مبارزه در «ایده» استحاله یافته است. دولتی که ایده دارد، میتواند مردم را به خیزش وادارد و مردمی که ایدهای در سر میپرورانند بهقدر امکان دولت خودشان را بر میسازند. اگر این دوگانه را به دولتهای قبل تعمیم دهیم، شورانگیزترین این نوع رابطه را بین دولت اصلاحات و مردم پیدا خواهیم کرد. نقطه تلاقی شور و خِرد. از اینرو، هنوز که هنوز است روایت نوستالژیک دوم خرداد دل مردم را به تپش میاندازد و بهرغمِ افتوخیزهای جریان اصلاحات هنوز از محبوبیت رئیس آن دولت کاسته نشده است. سال ٩٢ دولت تلاش کرد، موتور بزرگ؛ مردم را، بعد از هشت سال سرخوردگی در دوران احمدینژاد به کار بیندازد. ایده روحانی بازگشت به «دیپلماسی» بود، بازگشت به خرد. ایدهای که در میان انبوهی از بیخردیهای دولت احمدینژاد به هدف خورد و مردم را پای صندوقهای رأی کشاند تا کشورشان را از هرجومرج و سایه جنگ نجات دهند. در انتخابات سال ٩٦ ایده دولت روحانی «به عقب بازنمیگردیم» بود. ایدهای که توانست با یادآوری گذشته پرهزینهای که مردم پشت سر گذاشتهاند، آنان را به این باور برساند که رأی به حامیان احمدینژاد تکرار تلخ اشتباهات گذشته است.
ایده «به عقب بازنمیگردیم» مردم را به اجماع رساند تا پای صندوقهای رأی بیایند و از یک اشتباه تاریخی دیگر جلوگیری کنند. اما آنچه مهم بود، تغییر محسوس خود روحانی در دوره تبلیغات انتخاباتی بود. مردم او را به این باور رساندند که منش سیاسی روحانی دیگر آن انرژی و کارایی لازم را ندارد تا جامعه را به تحرک وادارد. اگر روحانی اعتمادِ مردم را میخواهد باید همانگونه که مردم او را باور کردند او نیز مردم را باور کند. در هنگامه مبارزات انتخاباتی، حسن روحانی هر روز بیش از پیش تغییر میکرد، از اینرو در هر سخنرانی مطالبات معوق مردم و حتی رؤیاهایشان از دهان او شنیده میشد. گویا این روحانی نبود که حرف میزد، مردم بهجای او سخن میگفتند. روحانی بعد از پیروزی نیز در سخنرانی خود در همایش ستادهای تبلیغاتیاش صدای مردم بود. بیتردید او دیگر روحانی نماینده مجلس سالهای ٥٩-٧٩ نبود یا دبیر شورای امنیت ملی و حتی روحانی سال ٩٢، مردی مصلحتاندیش که با احتیاط و محافظهکاری حرف میزد و گام برمیداشت. روحانی ٩٦ موتور کوچکی است که موتور بزرگ را روشن ساخته و خود به سیطره آن درآمده است. موتور کوچکی که در دل موتور بزرگ حذف و ادغام شد. ایده «به عقب بازنمیگردیم» اینک به صدای مردم تبدیل شده و بعید است مردم بگذارند روحانی نیز به عقب، به جایی که شاید در آنجا احساس آرامش و امنیت بیشتری میکرد بازگردد، هرچند که در رفتار او تمایلی به عقبگرد دیده نمیشود. انتخابات ٩٦ حاوی دو نکته اساسی بود. اول اینکه ایدههایی که رئیسی و قالیباف بهکار گرفتند، دیگر نمیتواند مردم را برانگیزاند. دوم آنکه روحانی و اصلاحطلبان میدانند بخش قابلتوجهای از مردم هنوز به دلیل تنگناهای اقتصادی در موقع لزوم به کسانی که نگران معیشت آنان هستند، آری خواهند گفت. فارغ از اینکه این ایدهها جعلی یا اصیل باشد، این نکته محرز است که اگر جریانی توجه جدی به فرودستان جامعه داشته باشد با قدرت به پیروزی خواهد رسید. خوشاقبالی روحانی این بود که رئیسی و قالیباف کپی برابر اصل احمدینژاد بودند و در پی جعل ایدههای جعلی او. پس صدای مردم تا زمانی از گلوی دولت دوازدهم شنیده خواهد شد که وضعیت زندگی فرودستان جامعه تغییر جدی کند. این باور غلطی است که مردم بین افزایش یارانهها و توسعه سیاسی و دموکراسی دومی را برگزیدهاند. مردم میخواهند با حفظ وضعیت موجود، ایدههای جعلی را پس بزنند و با دستکاری موتور دولت به آن جهت درست و شتابِ بیشتری بدهند تا خواستهها و رؤیاهايشان را محقق سازند. اگر دولت روحانی در این کار مردم را از خودش ناامید کند، بعید است در ١٤٠٠ مردم فرصتی دوباره به اصلاحطلبان بدهند.