• در تئوری بقاء، یک قانون فراگیر داریم، که می گوید بقاء هر پدیده و موجود زنده ای منوط به ظرفیت سازگاری آن با محیط زندگی خویش است. آن که بتواند خود را با تغییر و تحولات محیط زندگیش سازگار کند زنده می ماند و فرصت تکوین و انکشاف پیدا می کند و آن که قادر به تغییر نیست می پژمرد و می میرد.
جریان ولایت مدار (موسوم به اصول گرا) به دو دلیل اصلی به پایان عمر خود رسیده است:
۱- نگرش، گفتمان و شعارهای جزم اندیشانه این جریان در دهه ها و سالهای گذشته روزبه روز با خواسته ها و آرزوهای مردم ایران بیگانه تر شده است. اندیشه و گفتمانی که ولایت فقیه به آن متکی است از آغاز نیز سترون بود چه رسد به امروز که بازتولید آن در جامعه ایران غیرممکن شده است.
ایرانیان در تجربه هایی که به بهایی سنگین به دست آمده سالهاست دریافته اند که منافع و مصالح کشور در گرو پایان دادن به تبعیض های مذهبی، برابری حقوق شهروندان، برقراری صلح داخلی و خارجی، ایجاد ثبات سیاسی و پایان دادن به دشمنی با دیگران از جمله آمریکا و اسرائیل و دوستی و همکاری با همه کشورهای جهان براساس احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر است و این شدنی نیست مگر با لغو قدرت مطلقه ولی فقیه و رها شدن سیاست از دین و دیانت.
به همین دلیل مردم در انتخابات های مکرر جمهوری اسلامی مخالفت خود با ولایت مداران و حمایت از جریانی که با آرزوها و مطالبات خویش نزدیکتر می بینند، ابراز داشته اند. البته ادامه این فرایند که خود ناشی از تحولات ساختاری و تکوین جنبش دموکراسی های ملی ایرانیان است، به سهم خود اردوی جریانات موسوم به اصول گرایان را نیز متاثر کرده است.
جنبه مثبت این تاثیر تغییر نگرش بخشی از کنشگران و رهبران جریان اصول گرا و گرویدن آنان به میانه روی و اصلاح طلبی است.
جنبه منفی آن نیز درغلتیدن واکنشی و عصبی ولایت مداران به مواضع تندتر و افراطی تر است.
پیامد این تغییرات ریزش درونی و بیرونی جریانات طیف ولایت مدار و انزوای روز افزون آنان در میان مردم از یکسو و گسترش پایگاه جریان مقابل آن از سوی دیگر است.
ولایت مداران متعصب هرچه خود را در پائین منزوی تر دیده اند برای حفظ مواضع و منافع خود در ساختار سیاسی حاکم به نظامیان متکی تر شده اند که طبعا یکی از عواقب این روند نیز افزایش سهم نظامیان در قدرت سیاسی و اقتصادی و فساد فراگیر ناشی از آن است. روندی که از دوم خرداد ۷۶ تا به امروز بطور مستمر ادامه داشته است.
کودتای انتخاباتی ۸۸ و در پی آن سرکوب خونین تظاهرات مسالمت آمیز مردم خشن ترین پاسخ ولایت مداران به این سیل بنیان کنی است که بستر بازسازی نگرش و گفتمان اصول گرایان را در جامعه ایران روزبه روز باریکتر کرده است. اما آن کودتا و سرکوب ها و حصرهای متعاقب آن نه فقط فرایند تحول جمهوریخواهانه را در همه لایه های اجتماعی ایران نیرومند تر و پرشتاب تر کرد، بلکه روند تجزیه طیف اصول گرایان و پرسش گری و تردید نسبت به موجودیت ولایت مطلقه فقیه را چه در بدنه اجتماعی و چه حتی در میان وفاداران حکومتی این جریان شتاب بخشید.
درتئوری بقاء، یک قانون فراگیر داریم، که می گوید بقاء هر پدیده و موجود زنده ای منوط به ظرفیت سازگاری آن با محیط زندگی خویش است. آن که بتواند خود را با تغییر و تحولات محیط زندگیش سازگار کند زنده می ماند و فرصت تکوین و انکشاف پیدا می کند و آن که قادر به تغییر نیست می پژمرد و می میرد.
و البته در آستانه مرگ در تقلای سازگار کردن محیط دگرگون شده زندگی با موجودیت لایتغیر خود با عصبیت و خشم پا بر زمین و سر به سنگ می کوبد.
سرنوشت نهاد ولایت مطلقه فقیه و جریان ولایت مدار متکای آن مصداق عبرت انگیز این قانون در جامعه به سرعت دگرگون شده و متحول ایران است. آنها فرصت سازگار شدن با محیط زیست اجتماعی متحول ایران را داشتند، اما از خرداد ۷۶ به این سو به مدت دو دهه هرچه جامعه ایران بیشتر متحول شد هسته سخت ولایت مداران با لجبازی بیشتری به مواضع منسوخ خود چسبید و نشان داد که ظرفیت سازگاری ندارد. در انتخابات ۲۹ اردیبهشت مردم بار دیگر با صدای رسا اشتیاق خود به جمهوریت و پایان دادن به سلطه ولایت مطلقه فقیه را نشان دادند. پیروزی روحانی در ده روز آخر رقابت های انتخاباتی یعنی زمانی مسلم شد که او کوشید خواسته های دموکراسی خواهانه شهروندان را بازتاب دهد و با صراحت علیه تبعیض، خشونت و سرکوب داخلی و سیاستهای دشمن محور خارجی سخن بگوید.اما اصول گرایان ولایت مدار همچون گذشته نشان می دهند که ظرفیت سازگاری با این فرایندهای دگرگون کننده بازگشت ناپذیر را ندارند. خامنه ای این بار حتی پیروزی روحانی را تبریک نگفت. حامیان ولایت مدار رئیسی هرچند جرات لغو نتایج انتخابات را ندارند، اما از هم اکنون دهن کژی با رای مردم را آغاز کرده اند. آنها حتی رای مردم را به آرای "حلال" و حرام و "مومنانه" و غیرمومنانه تقسیم کرده اند و از هم اکنون برای شکست دولت روحانی و کارشکنی و جلوگیری از تحقق وعده های انتخاباتی او آماده شده اند. خامنه ای در یکی از سخنرانی های پس از انتخابات با "احمق و پست و رذل" نامیدن رهبران عربستان راه تلاشهای دیپلماتیک دولت روحانی با همسایگان عرب که شاه کلید تحول در سیاست خارجی ایران است را سد کرد. کیهان، فرماندهان نظامی، رئیس قوه قضائیه و سایر ماموران تحت امر خامنه ای در روزهای گذشته با هتاکی و بی احترامی به روحانی خصومت خود را به آرای مردم نشان داده اند. صادق لاریجانی یک هفته پس از پیروزی خرد کننده روحانی در انتخابات خطاب به وی می گوید "تو چکاره ای" که قول پایان دادن به حصر سران"فتنه" را داده ای جمع کنید این بساط را وگرنه دستگاه قضایی بساط شما را جمع می کند. جواد لاریجانی نیز در پاسخ به نامه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که درخواست پخش ربنای شجریان را از صداوسیما کرده بود، پاسخ می دهد که چنین کاری خلاف شرع اسلام است.
مردم با هوشیاری همه این تلاشهای مذبوحانه و کارشکنانه را می بینند و می دانند که این جریان منزوی که به زور اسلحه همچنان قدرت را در دست دارد با خواسته ها و آرزوهای جامعه امروز ایران دشمنی دارد. اگر در بیست سال گذشته افراطیون به رغم سرکوب های خونین، قتل های زنجیره ای، سانسور، دروغ و حصر و ممنوع التصویر کردن نتوانسته اند مانع پیشرفت اندیشه اصلاحات دموکراسی خواهانه شوند و برعکس این خود آنها بوده اند که منزوی تر شده اند می توان امیدوار بود که در آینده نیز همین روند با شتابی بیشتر ادامه پیدا کند. تشدید حملات آنان به روحانی و افکار اصلاح طلبانه نه از موضع قدرت که از سر ضعف است.