در گورستان لواسان صحنه محشر بود اما صحنه محشری نبود. داستان قتل و دفن هاله و شستن و دفن شبانه و شهادت همسر بر جسد زن را می گویم. در زیر سخترین فشار امنیتی که به مراسم ابهت، جلوه همراه با ترس می داد.
با ما گفته بودند که فاطمه را شبانه غسل دادند و دفن کردند. به ما گفته بودند که برخی مانع آن این کار شده بودند یعنی می خواستند بر مراسم دفن شریک شوند و همدلی کند اما چون اینان دل فاطمه را شکسته بودندعلی آنان را پس زده بود.
اما اینان که این سخنان را به اغراق شکل تاریخ شفاهی با شور و گذار و برانگیزانده بر سر منبر می گفتند .
در آن روز خرداد حادثه در لواسان ما دیدیم که از این طایفه عده ای که دختری برای بدرقه جسد پدر کشتند و دختری که آقازداده گی را باور نداشت در زندان هم نسبت خود را با آقا یعنی پدرش را برای زندانیان فاش نکرد دختری که در روز تنفیذ مقامی به نام احمدی نژاد در جلوی مجلس رفت تا اعتراض کند .عملی که بسیاری از کسانی که موسوی اگر رئیس می شد حاضر نبودند به آنان پست می داد انجام دهند.در حالیکه اگر موسوی و کروبی رئیس هم می شدند چماق بر سر م.م ها باقی می ماند همانند دوره خاتمی باز هاله باید تیمار دار خانواده زندانیان م.م می شد.
اما هاله سحابی بود برای طرح خود به چنین عملی نیاز نداشت احساس وظیفه می کرد .
او هاله سحابی بود و هم او که در نوفل شاتو برای میهمانان رهبر انقلاب بی ادعا خدمات کرده بود هم او که به اعتراض به رهبر انقلاب گفته بود که نگذار دست بوسی از شما بکنند که اعتنا نشده بود.
هم آن هاله صلحی که در دهه ۱۳۶۰ هم به جبهه رفته بود و هم به خانواده زندانیان سیاسی اعدام سر می زد و چاره جویی می کرد.
آری چنین هاله ای را شکشتند و بعد قاتل از میان گم شد.آن هم در مراسم دفن مهندس سحابی که فاجعه ای برقرارکردند از بدقولی و بد عهدی و نامردی ،چرا که هر چه با خانواده بر سر برگزاری مراسم توافق کردند زیر پا گذاشتند. مغول وار جنازه را در میان راه دزدیدند مردم را کتک زدند و منافقانه بر سر جنازه ای نماز خوانند که مرده اش را منحرف می دانستند به تمسخر صلوات می فرستاند که فاجعه ای خلق کردند برای بدرقه مردی که عزت ایران بود.
اما فاجعه مرگ مهندس سحابی را با تراژدی قتل هاله را صداقت مدعیان مظلومیت فاطمه را آزمون می کرد آیا فاطمه کشی می کنند یا نه؟ که کردند.
چرا فقط کشتن کافی نبود باید مراسم تراژدی را کامل می کردند تلخ تر دیدیم که وادارمان کردند و گفتند که جنازه را زمانی می دهیم که دفن همین روز انجام شود و اما آن روز بی پایان به غروب که رسید جنازه تحویل داده شد.
جسد هاله مهربان با لبخندی بر لب که نشان می داد بانوی صلح است حتی در زمانی که روح از بدن رها شده است.اما وی در عسالخانه ای شسته شد که برق نداشت آخر درلواسان در هیج جای ایران که شبانه جسد را شستشو نمی کنند.
اما رازی در میان بود که همه ما از دوست و دشمن هاله باید کمک می کردیم که تراژدی کامل شود.
جسد در سایه نور شمع ها با بدرقه ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر که همه گریان بودند آرام و بلند می گریستند از غسالخانه تا محل دفن بدرقه شد شعار به جز لا الله الا الله نمی توانست باشد آخر خدایان زمینی به نام خدا دختری کشته بودند که آن دختر در تمام عمر به توحید گواهی داده بود این توحید یعنی نشان دادن بلند نظری انسان دوستی بود مگر خدای ،خدای همه نیست پس همه را دوست دارد هاله هم مادر صلح همه را دوست داشت.شک ندارم که به قاتل خود نیز می گوید که کینه ای از تو به دل ندارم اما خواسته ام می طلبم همان طور که جلو مجلس به اعتراض رفت و ایستاد این تقوی ستیز بدون کینه است شریعتی کجا است که تقوی ستیز بدون کینه را ببیند ،آن هم این آقا زاده .
اما صحنه باید کمال می شد اشک و لا الله الا الله با نور شمع در فضای محاصره شده مملو از جو نظامی پلیسی با همراهان حماقت و سادگی یعنی کسانی که فکر می کردند منافقی را منافقین دیگر دفن می کنند تراژدی را کامل می کرد.
حال در ادامه ۳ عمل و حادثه تراژدی مرگ هاله را کامل می کرد
۱- سخنان تقی شامخی که به هم خوبی ها همسر شهادت داد چرا که مرسوم است زن به خوبی مرد شهادت دهد. می گویند امام علی هم درباره فاطمه چنین کرد.
۲- عمل و حادثه دیگر لحظات وداع با هاله بود نور شمع خاک ریختن بر سر جسد و خداحافظی با او که غمگنانه و مظلومانه و سخت و تلخ بود.
۳- سومین حادثه نقطه پایان یک تراژدی بود قبرستان و منطقه لواسان در غرق نیروی امنیتی بود و گارد ویژه ضد شورش انگار برای مراقبت از ۳۰۰ نفر خسته که در هم شکسته شده بودند برای هر نفر، ۱۰ نفر مراقب آورده بودند.
صحنه ای بس رعب انگیز اما مرعوب کننده خود به رسم سازمانی اش منظم ایستاده انگار برای هاله سحابی مراسم بدرقه تدارک دیده بودند با لباس های ترسناک و اقتدار به صف ایستاده بودند تا گورستان لواسان خالی شود . اکنون شب کامل است و تراژدی به پایان رسیده است اما تراژدی زمانی که تمام می شود تازه شروع می شود .چرا که ثبت شده است چون ثبت شده بازگو می شود در یاد ها می ماند و قصه بر سر بازار می شود از خودش فراتر می رود .
تراژدی باز هزاران حدیث و ماجرا تولید می کند این تراژدی حماسه ای می خواست که با روح ایرانی سازگار تر شود چرا که ترازدی تحمیل می شود اما حماسه را می سازنند با مرگ هدی حماسه ساخته می شود .
اما نقش ها در تراژدی جای خود را یافته اند . تاریخ می خواهد رسوا کند اما چه کسانی را رسوا کند؟ آری مدعیان طرفداری از فاطمه را .
انگار تاریخ از برخی مدعیان دفاع از فاطمه امتحان می گیرد مدعیانی که گاه با اغراق برای دخت پیامبر از مردم اشک گرفته اند اما این بار باید خود دختری شریف و از خانواده ای نجیب که رهبر انقلاب هم به نجابت و صداقت آنان تاکید کرده و هم رهبر نظام اسلام ،پدر بزرگ هاله سمبل اسلام ناب نامیده بود اما فرزند این پدر که که عزت الله سحابی نام داشت سمبل برانداز نرم می دانست ،بکشنند.
اما همین رهبر نظام می داند که آن کس که وی آن را سمبل اسلام ناب دانست به ناب بودن اسلام پسرش هم شهادت داده است. آن دختر هم که کشته شد به روش پدر اسلام ورزید و ایران را دوست داشت.آن هدی که به اعتراض قتل تراژدیک هاله حماسه خلق کرد هم سحابی را عصاره اسلام علوی و ایران مصدقی می دانست.اینک حاکمان مدعیان فاطمه سه تابلو از قتال در برابرخود دارند که در این سه تابلو نقش خود را ببیند تا مشخص شود چه کسی بر سخن خود به راه آن سخن می رود و چه کسی به نام فاطمه ،هاله می کشد.