Monday, Jun 12, 2017

صفحه نخست » يك سناريوى صد در صد تروريستى!

isis.JPGف. م. سخن - خبرنامه گویا

خوانندگان ارجمند، همان طور كه چند روز پيش ملاحظه كردند، اين جانب، به خاطر ورود و دخالت در امور تروريستى، توبه كردم، و بر خطاى خود نسبت به اظهار نظر در باره ى انفجار حرم مطهر حضرت امام خمينى عجل الله تعالى فرجه شريف، و نيز خانه مردم، يعنى مجلس گرامى شوراى اسلامى تاكيد نمودم، و بيانات لازم را در باره ى علل قطعيت اين اعمال تروريستى توسط داعش خونخوار به سمع و نظر خوانندگان عزيز رساندم.

بنابراين بنده، هرگز از توبه ى خود باز نخواهم گشت و گردنم هم كه برود امكان ندارد هوس اظهار نظر در اين باب نمايم. به قول شاعر گرامى حضرت شهرام صولتى دامة افاضاته، توبه كردم، توبه كردم، كه دگر مى نخورم در همه عمر، به جز از امشب و فردا شب و شب هاى دگر... البته ربط اين شعر زيبا و با حال را به اظهارات خود نمى دانم، فقط چون در آن كلمه ى دلنشين توبه وجود داشت، در اينجا، از آن استفاده نمودم.

اما من از نوشتن سناريو كه توبه ننموده ام؟! و توبه نامه ى قبلى كه سناريونويسى را شامل نمى شود؟!

لذا، سعى كردم توسط «سناريو نويسى معكوس» بر وزن «مهندسى معكوس» بر فيلمى كه از تروريست هاى فلان فلان شده ى داعش، در رسانه هاى جمهورى اسلامى منتشر شده، سناريويى بنويسم، كه اميدوارم مورد پسند تماشاچيان عزيز قرار بگيرد:

خارجى - دم دروازه مرقد مطهر - روز

دو تروريست به دروازه ى ورودى مرقد مطهر نزديك مى شوند.

تروريست اول به تروريست دوم- پختيم از گرما! بيا زودتر بريم قال قضيه رو بكنيم، برگرديم به پايگاه هامون!
تروريست دوم به تروريست اول- آره! خيلى گرمه!
تروريست ها در نهايت خونسردى، بدون اين كه دولا شوند، يا نگاهى به جلو و عقب و بغل گيت ورود بيندازند، قشنگ و آقامنشانه، بر روى آسفالت خيابان ساك هايشان را زمين مى گذارند و دو تا مسلسل از آن بيرون مى آورند.
بعد قدم زنان، و بدون نگاه هاى ايمنى و احتياطى به چپ و راست، از وسط خيابان، انگار دارند منزل عمه جان شان مى روند، از جلوى دروازه عبور مى كنند. تروريست اول، خيلى سريع و بدون نشانه گيرى، يك يا چند تير به طرف پنجره ى نگهبان شليك مى نمايد. تروريست دوم، حتى قابل نمى بيند به داخل كيوسك نگاهى بيندازد و همراه با تروريست اول قشنگ مثل جنتلمن ها از دروازه عبور مى كنند.

در اين اثنا، كه گلوله هم در رفته، و صداى گلوله مثل صدا پشه نيست كه به گوش نرسد، از رو به رو، يك رهگذر شجاع و از جان گذشته، بدون اين كه مسير ش را عوض كند، يا روى زمين شيرجه برود، يا مقابل تروريست ها زانو بزند، يا حداقل، -بى انصاف- سرعت راه رفتن اش را زياد كند، مثل بَبو ها، مى آيد مقابل تروريست هاى شليك كننده، و دستانش را يه نيمچه بالا مى برد...

رهگذر- هوى! نزنى! من خودى ام!
تروريست اول- آهان! داشتم مى زدمتا! ناسلامتى ما داريم تروريست بازى مى كنيم، همينجورى زرتى اومدى جلوى ما!

رهگذر- خب حالا چى شده مگه. من ميرم شما برين توو مرقد، بمب منفجر كنين! همه چى آماده است!

بعد رهگذر با خونسردى، بدون اين كه حتى برگردد به تروريست ها نگاه كند، و حتى بدون اين كه سرعت اش را زياد كند، و حتى بدون اين كه موبايلش را در آورد و از خودش و تروريست ها سلفى بگيرد، سرش را مثل بز، مى اندازد پايين، انگار شيفت را تحويل داده راهش را مى كشد مى رود.

تروريست ها وارد محوطه مى شوند، و يكى اينور و ديگرى آنور را نگاه مى كند كه كجا بهتر است خودمان را بتركانيم كه مشكلى براى كسى به وجود نيايد...

در اينجا، من، يعنى ف.م.سخن، يه كمْ كم مى آورم و چون مغزم قاطى پاطى ست، نمى دانم موضوع را چه جورى ادامه بدهم!

خلاصه ى مطلب اين كه خانوم جون! آقا جون! انفجارهاى اخير، كار داعش بود، و هر كس در اين مورد شك كند، يه پس گردنى از من مى خورد! گفته باشم!

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy