سخنرانی اخیر خامنه ای جمع بندی پیروزی انتخابات بود. او روحانی را به عنوان ابزار این پیروزی بر سر جائی که باید باشد نشاند. روحانی امکان فراتر رفتن از حدود تعیین شده را ندارد. مگر اینکه توانائی تکیه به نارضائی های مردم را داشته باشد. که چنین امیدی با شناخت واقعیت ها سازگار نیست. خامنه ای در پرتو شعار های مرگ بر ضد ولایت فقیه، و مرگ بر آمریکا و اسرائیل بقول خودش ثابت کرد مشکل اساسی آمریکا با ایران قابل حل نیست. چون مشکل آمریکا خودِ حکومت اسلامی و انقلاب است. او خط کشی حزب الله ایرانی علیه آمریکا و اسرائیل را تایید کرد و جمهوری اسلامی را مظهر دموکراسی خواند.
او چیستی هویت و منافع ملی را با انقلاب و اسلام ( به علاوه تاریخ ملی) پاسخ داد و مسئله هویت را به راحتی حل کرد منافع ملی را در صورتی که با انقلاب اسلامی انطباق نداشته باشد منافع ملی تلقی نکرد.و تاکید بر تاریخ ملی را از این طریق خلع سلاح کرد و آب پاکی روی دست ایده آلیست هائی ریخت که اعتماد خوش بینانه خود را بطور نامشروط و بدون خواست اعتباری از طریق روحانی به نظام پیش کش کردند. اکنون تنها راه اینست که به قول لینکلن یا یکی دیگر از رئیسان جمهور آمریکا : ریاست جمهوری مانند سوار شدن بر پشت ببر است یا باید به تازی یا خورده می شوی.
اکنون راه، مبارزه است کاری که بنظر من از دست روحانی بر نمی آید.مگر اینکه مطابق مدل رفسنجانی تا پایان عمر در جهت حفظ کیان اسلامی به کوشد تا امکان انتقاد خفیف را البته با طاقت ایوب بدست آورد.
پس باقی می ماند سازماندهی نا متوهمانه و ملی بدون خوش بینی متافیزیکی به مهره های حکومتی. با همه ی سختی هایش.