روحانی در سالهای پیشرو چه خواهد کرد؟ شاید بهتر است بگوییم سیاست داخلی ایران در آینده چگونه خواهد بود؟ آیا بهسوی گسترش دموکراسی قدم برمیداریم یا شرایط جهانی دست به دست معضلات داخلی داده و بهناگزیر به فضای محدودتری خواهیم رفت؟ روحانی در این میان چه نقشی دارد و اصلاحطلبان چه سازوکاری برای آینده اندیشیدهاند. اگر تا دیروز به هر دلیلی میشد از پاسخگویی به این سؤالها سر باز زد، امروز بیجوابگذاشتن این پرسشها هزینه گزافی برای روحانی و اصلاحطلبان خواهد داشت. اوضاعواحوال با دهه گذشته تغییر اساسی کرده و بعید است، اگر مطالبات مردم تحقق نیابد......چون گذشته رفتار کنند و برای تحقق خواستههایشان دل به جناح رقیب، اصولگرایان ببندند. دوران تازهای در سیاست آغاز شده است؛ دورانی که دیگر بازی ماروپله در سیاست از کار افتاده و اگر جناحهای سیاسی موجود این شرایط را درک نکنند و براساس تجربیات گذشته قدم بردارند، مردم آنان را ناامید خواهند کرد. از همین اکنون باید بر این تفکر که مردم ایران غیرقابلپیشبینیاند یا احساسی تصمیم میگیرند یا منفعتطلبانه، خط بطلان کشید و بیش از آنکه نگاهها بهسوی عملکرد مردم معطوف باشد، به خلق مردمی اندیشید که در آینده خواهند آمد؛ مردمی که اینک وجود ندارند، اما از پی کنشهای سیاسی کنشگران سر برخواهند کشید. مردم، چه احساسی تصمیم بگیرند و چه منفعتطلبانه، این رویکرد در تصمیمگیری کلان آنان نقش اساسی ندارد.
آنچه در پس پشت این تصمیمگیریها رخ میدهد سیاستی است که آنان را خلق میکند و سپس آنان برای خودشان تصمیمسازی میکنند. بدون هیچ پردهپوشی و ابهام و عذر و بهانهای، مطالبات مردم سرراست و روشن است؛ آنان خواستار رفاه نسبی شرایط زندگیشان هستند و میخواهند کرامت و شأن انسانیشان حفظ شود. تحقق این مطالبات در سایه امنیت رخ خواهد داد، نه در فضای امنیتی. گاه برای ایمنساختن جامعه با تشدید نظارت، فضای باز جامعه از دست میرود. آزادیهای فردی و مدنی ناخواسته یا خواسته مورد تحدید قرار میگیرد. آنچه مردم را هراسان میکند، امنیتیکردن امنیت است که نوستالژی تلخی است به یادگار مانده از دهههای قبل. شاید در شرایط کنونی یکی از دشوارترین کارهای دولت روحانی ایجاد فضای امن برای مردم و جلوگیری از فضای امنیتی است. آنچه برژنیسکی را وامیدارد تا نگرانیاش را در مبارزه با تروریسم به کشورهای دموکراتیک گوشزد کند، سوءبرداشت از امنیت است. سوءبرداشتی که موجب امنیتیشدن جامعه میشود و شاهد مثال او کشوری به غیراز کرهشمالی نیست که تبدیل به پادگانی بزرگ شده است. ایران نیز به شیوه خودش یکی از همین کشورهای دموکراتیک است. از این منظر هم دولت روحانی و اصلاحطلبان راه سختی در پیش دارند. هرکه بامش بیش برفش بیشتر. اینک جایگاه ریاستجمهوری، مجلس و شورای شهر را اعتدالگرایان و اصلاحطلبان در اختیار دارند. اگرچه برای بهسامانکردن کارها و بهسرانجامرساندن مطالبات راه دشواری پیشرو است، اما از سوی مردم هر عذر و بهانهای در بهساماننشدن و به سرانجام نرسیدن پذیرفتنی نیست.
بیش از آنکه کارایی و گفتمان اصلاحطلبان آنان را به قدرت رسانده باشد، هوش شهودی و تخیل خلاق جامعه ایرانی آنان را بر مسند نشانده است. مردم با درک وضعیت موجود به سویی گام برداشتهاند تا تغییرهای بنیادی در جامعه به وجود آوردند. تخیل خلاق آنان احمدینژاد را برکشید، اگر این تخیل، کابوس از آب درآمد گناه آنان نیست. مردم در پی تفاوتهای بنیانیاند؛ برای رهایی از آدمها و سیاستهای کلیشهای. این رویکرد تحلیل رویکارآمدن احمدینژاد با شعارهای پوپولیستی را مخدوش میکند. یا باید از پوپولیسم ایرانی تعریفی دوباره کرد. بیشک تعریفمندکردن مفاهیم هم دردی از سیاست دوا نمیکند. باید «روشنسازی» کرد و پی برد که چه شد اینگونه شد. خلاصهکردن احمدینژاد در مفهوم پوپولیسم شاید سادهسازی تکنولوژی قدرت باشد و خوراک ذهنهای تنبل. «روشنسازی سوقدادن مخاطب به دیدن امر غیر قابل تعریف است»,١ در سیاست، ما نیستیم که مسائل را طرح میکنیم بلکه مسائل است که گریبان ما را میگیرد. برای حل مسائل باید زاویه دیدی مناسب داشت و با نگاه انتقادی به سراغ کردارها و گفتارهای غیرعقلانی که عقلانی شدهاند رفت و با تیغ عقل به جراحیشان پرداخت: «در واقع عقل مفهومی است برای غلبه بر خطا و پرهیز از خطر... عقل نیرویی است که در شکاف میان یک عقلانیت خاص و کردارهایی که این عقلانیت خاص در آن عمل میکند سربرمیآورد... . عقل به منزله نیرویی که از شکاف دانش سربرمیآورد و «دیگرگونه اندیشیدن» را ممکن میکند، همواره با اکنون در ستیز و دقیقا به همین معنا نابههنگام است».٢ اینک، زاویه دید دولت روحانی، مجلس و شورای شهر و در یک کلام استراتژی اصلاحطلبان چیست؟
چه برنامهای برای مسائلی که گریبان آنان را گرفته است دارند. آیا میخواهند از شکاف بین کردارهای غیرعقلانی عقلانیشده با عقل طرحی نو دراندازند یا درصدند به بازی عقلانی جلوهدادن کلیشههای رایج بپردازند. هر زاویه دیدی به روابط تازهای میانجامد. زاویه دید حسن روحانی برای کابینه جدید چیست؟ تکرار کلیشههای رایج یا اقدام و عمل برای پویایی استراتژی اصلاحطلبان، یک گام به جلو بدون برداشتن یک گام به عقب. چهارسال فرصت اندکی است و مهمتر از همه اینکه دیگر نمیشود با سیاست ماروپله مردم را تحریک یا قانع کرد. آنچه سیاست را زنده نگه میدارد عمل است. عمل به تئوری و باورها. منشأ عمل هم دولت است. بیعملی یا بیانگیزگی در سازمانها، وزارتخانهها یا هر نهادی را میتوان به هزارویک دلیل توجیه کرد. اما بیعملی دستگاه اجرائی کشور به هر دلیلی قانعکننده نیست. حسن روحانی راه سنگلاخی پیشرو دارد. راهی که بعید میدانم کسی آرزو کند که جای او باشد. مردی که زیر نگاه میلیونها چشم برای تحقق مطالبات ریز و درشتشان است. مردمی که تنها امیدشان هنوز دولت روحانی است. این امیدها و دلبستگیها خواب از چشم هر آدمی میرباید و جایگاهش را خوفناک میکند.