آقا چه كرد فوتساليست جوانِ كشور ما! توپ را از جناح چپ زمين، مارادونا وار «شوتيد» به طرف يك هدف مشخص:
كلّه ى آخوند حاضر در استاديوم!
و عمامه ى طرف پريد... و به عبارت دقيق تر «پرانده شد»!
من نمى دانم اين فعل زيبا و دلخنك كننده ى «عمامه پراندن» از كجا آمده است. من آن را جايى غير از نوشته هاى خودم نديده ام، پس ممكن است خودم آن را ساخته باشم!
اگر هم خودم نساخته باشم، لابد در دوران مشروطه اين كلمه ساخته شده، مثلا حضرت دهخدا چيزى در باره ى آن فرموده و در فيش هاى لغت نامه اش نوشته. الان هم اينجا كله ى سحر است و من حال و حوصله ى تحقيق در باب عمامه پرانى ندارم! ولى يك چيز يادم است و آن اصطلاح بسيار مطبوع و فصيح علامه، در لغت نامه، تحت ماده ى امثال و حكمىِ «عمامه گذاشت تا كله بردارد» است.
بديهى ست آن چه علامه در اينجا فرموده، «كُلَه» به معناى كلاه است، ولى ما مى توانيم با پس و پیش كردن اِعراب، متناسب با امروز، اين كلمه را تبديل به «كَلّه» كنيم كه از معناى متصورش مستبعد نيست!
چطور آخوندها عمامه مى گذارند تا كلاه مردم را بردارند، برخى آخوندها هم عمامه مى گذارند تا كلّه ى مردم را از روى تن شان بردارند. مثلا خدا بيامرز حجت الاسلام شفتى كه به دست مبارك اش در اصفهان، كلّه ى ١٢٠ مفسد فى الارض را به وسيله شمشير پراند!
آهان! شايد فعل دلنشين عمامه پراندن را من با استنظار به فعل ناجورِ كلّه پراندن ساخته ام و خودم خبر نداشته ام.
اصن به ما چه كه عمامه پراندن از كجا آمده! اَه!
خواستيم بگوييم يكى از بچه هاى ناقلاى فوتساليست، زد عمامه ى آقا را وسط زمين بازى «پراند» و ما و جماعت حاضر در استاديوم، كلى كيف فرموديم و هورا كشيديم و به تشويق نوع «ايسلندى» و مثه قطار صداى هو هو هو هو در آوردن پرداختيم!
چرا «پراندن» عمامه، اين قدر كيف داشت؟!
آيا كيف كنندگان، اين حالت را در خيالات خود تصوير مى نمودند كه عمامه با آن چه در زير آن قرار دارد، قرار است هر دو با هم پرانده شوند، و از احساس چنين حالتى دچار شعف مضاعف، بلكه سُضاعف و چُضاعف شده اند؟ والله اعلم!
ما با تصورات مردم كارى نداريم و از دلايل خوشحالى آن ها بى خبريم!
فقط موضوعى كه براى ما مجهول ماند و نتوانستيم حل اش كنيم، دعوا مرافعه اى بود كه وسط زمين ايجاد شد و باعث دخالت حاضران در زمين ورزشگاه براى جدا كردن كسانى از كسان ديگر شد!
يعنى همراهان آخوندِ عمامه پريده آمدند پسرك شوت كننده را بگيرند، يه فصل سير بزنند؟
خدا مى داند و بس!
اما اين را هم بگوييم كه لال از دنيا نرويم، كه در جمهورى اسلامى شاهد چند بار عمامه پرانى، البته به صورت بسكتبالى و دستى از طرف تيم «حزب الله» بوده ايم. مثلا پراندن عمامه ى آقاى خاتمى. عمامه ى آقاى عبدالله نورى... طورى كه باديگاردهاى ايشان، با يك دست حزب الله را دور نگه مى داشته اند، با يك دست هم عمامه ى آقايان را روى سرشان فيكس مى كرده اند!
آرى! در دوران ٤٠ ساله ى جمهورى اسلامى چه چيزها كه به چشم نديديم! كاش علامه دهخدا زنده بود و ضمن زدن قهقهه اى جانانه، شعرى در باره ى پراندن فوتبالى عمامه مى سرود، براى يادآورى در تاريخ و مى فرمود «ان شاء الله اتفاقى است»!