سید مصطفی تاج زاده، معاون سیاسی وزیر کشور وقت در دوره اصلاحات و عضو شورای مرکزی مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی در یاداشتی که اخیرا منتشر کرده است دلایلی را بر شمرده است که به زعم خودش امکان بنی صدری کردن روحانی وجود ندارد. دلایلی که او به آنها اشاره میکند عبارتند از: ساختار قانون اساسی قبلی جمهوری اسلامی و پست نخست وزیری، رهبری کاریز ماتیک آیت ا.. خمینی، شرایط انقلابی کشور، اشتباه استراتژیک مجاهدین در اعلام جنگ مسلحانه وهمکاری بنی صدر با سازمان مجاهدین و اختلاف دیدگاههای بنی صدر و روحانی.
او تلویحا در این یاداشت از برکناری بنی صدر حمایت میکند اما چون خود آگاه است دلایلی که برای برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری فهرست کرده است بیش از آنکه واقعی باشند ادعایی هستند در پایان نوشتهاش بر کناری بنی صدر را اقدامی اجتناب ناپذیر ندانسته و حالا معتقد است که چه بسا نظام میتوانست سناریوهای دیگری برای کنترل بنی صدر غیر از بر کناری را که به "مشی دموکراتیک" نزدیکتر بود برگزیند.
در واقع هسته سخت و متراکم قدرت که بنی صدر و نماینده جمهور مردم را غیر خودی میدانست عزمی جزم برای بر کناری او داشت و صرفا به دنبال بهانه هایی میگشت که متاسفانه سازمان با عملکرد بد و غیر قابل دفاعش و بنی صدر با برخی اشتباهات و خوش بینیها، بهانههای لازم را در اختیار حکومت گذاشتند. پس از بنی صدر و آسیب هایی که به واسطه تغیرات در قانون اساسی و کاهش اختیارات ریاست جمهوری به وجود آمد ما عملا در جمهوری اسلامی دیگر چیزی به عنوان رئیس جمهور نداشتیم. ریاست جمهوری پس از آن دیگر به همان هیاتی در آمد که سید محمد خاتمی به درستی آن را "تدارکاتچی نظام" خواند.
قدرت مرحوم آیت ا.. هاشمی رفسنجانی در جایگاه ریاست جمهوری پس از در گذشت آیت ا.. خمینی به دو نکتهای باز میگشت که ربطی به پست ریاست جمهوری نداشت، نزدیکی او به آیت ا.. خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و نقش ویژه او در انتخاب آیت ا.. خامنهای به جانشینی او در مجلس خبرگان رهبری.
پس از تثبیت آیت ا.. خامنهای در جایگاه رهبری، اصول گرایانی که دیروز در ادبیات سیاسی ایران محافظه کار خوانده میشدند در سایه سپاهی که پس از جنگ نظامی وارد کارزار اقتصادی شده بود و هنوز تا تبدیل شدن به دولت پنهانی قدرتمند که به قول روحانی هم پول دارد هم سلاح دارد هم رسانه دارد فاصله داشت سنگ اندازی در مسیر دولت دوم هاشمی را آغاز کردند، که از جمله نتایج آن میتوان به استعفای محمد خاتمی از وزرات ارشاد و برکناری محمد هاشمی از ریاست سازمان صدا و سیما اشاره کرد.
پس از ریاست جمهوری خاتمی با رخداد ۱۸ تیر و حمله به کوی دانشگاه، قتلهای زنجیرهای و توقیف فلهای مطبوعات اصول گرایان به خاتمی آموختند که حوزه اختیارات رئیس جمهوری تا کجاست و با فلج کردن مجلس ششم توسط شورای نگهبان فتح سنگر به سنگر قدرت را به سخره گرفتند و آرام آرام شورای شهر، مجلس و ریاست جمهوری را مجددا به اشغال خود در آوردند تا دولت پنهان و عیان پیوند نامبارکشان را جشن بگیرند، تا همگان ببینم که بر خلاف تحلیلهای حمیدرضا جلایی پور که اصلاحات را برگشت ناپذیر میخواند، بر سر اصلاحات چه آمد و شیوه اداره کردن قجری، مملکت را چندین سال به عقب برد و رکوردهای اختلاس دولتی را ایران چه مقدار در دنیا ارتقا داد.
آن هنگام که میر حسین موسوی برای اعاده حیثیت از آرمانهای اصیل انقلاب ۵۷ پای به میدان نهاد و بر خلاف محمد خاتمی مردانه پای عهد با مردم ایستاد، کودتای انتخاباتی سپاه رئیس جمهور منتخب را محصور، وجنبش سبزرا سرکوب کرد. هاشمی نیز که پس از پایان ریاست جمهوری، قدرتش محدود شده بود در کسوت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، صلاحیتاش برای ریاست جمهوری ۹۲ نیز زیر سوال رفت. این بیلان قوی کاری سپاه و اصول گرایان در زمین گیر کردن اصلاح طلبان اتفاقا نشان میدهد که آنان در سایه اختیارات گسترده رهبری نظام و نهادهای انتصابی حرف اول و آخر را در کشور میزنند اما این هم درست است که هرجایی رقابت انتخاباتی معناداری وجود داشته اصول گرایان در سالهای اخیر شکستهای پیاپی داشتهاند اما تا وقتی که مستهظر به قدرت نظامی، پول و رسانه هستند همواره امکان کنترل و در صورت لزوم برخورد با رئیس جمهور را دارا هستند.
وقتی ۱۵۰ نماینده مجلس پس از توضیحات رئیس جمهور در خصوص سند ۲۰۳۰ و روشنگریهای ایشان، نامه مینویسند و خواستار لغو سند میشوند و به هیاهویی برای هیچ که فقط قصد از آن فشار به دولت بود لبیک میگویند نشان میدهد که در صورت لزوم و چنانچه صلاح ببیند امکان رای آوری طرح "عدم کفایت سیاسی" رئیس جمهور بعید نیست. در آن مجلسی که تعداد قابل اعتنایی از هوادران بنی صدر و ملی و مذهبیها وجود داشتند با فشار نهادیهای امنیتی و هسته سخت قدرت، و در زمانی که نظام رقبایی جدی داشت و به تثبیت هم نرسیده بود بنی صدر بر کنار شد این نماینده هایی که از هزار خوان شورای نگهبان و نظارت استصوابی گذشتهاند که خب تکلیفشان معلوم است که در صورت لزوم چه تصمیمی میگیرند.
در این مناقشاتی هم که بر سر حق حکومت کردن در گرفته است جناح اصول گرایان هیچ شرم و ابایی ندارند از اینکه رای مردن را انکار کنند. مصطفی تاج زاده خیلی بهتر از نگارنده این سطور توانمندی وقدرت دستگاه دیپلماسی ما در سیاست گذاری خارجی و توان رئیس جمهور در تعین سیاست خارجی را میداند و نیازی به یاد آوری کردن به ایشان نیست اما مخاطبان این یاداشت باید بدانند که سهم وزارت خارجهای که تازه وزیر آن با مشورت و موافقت رهبری به این پست میرسد در تعین و شکل دهی به سیاست خارجی ایران بییش از ۲۰ درصد نیست. در جریان پرتاب موشکهای سپاه به سوریه و مقر داعش تاخیر سه روزه حسن روحانی در موضع گیری وسپس ذکر این نکته که این حمله به دستور شورای عالی امنیت ملی صورت گرفته است و بعد انتشار بیانیه سپاه که دستور حمله را در سلسه مراتب فرماندهی میدانست به خوبی نشان داد که وضعیت به چه صورت است. در واقع سپاه با انتشار این بیانیه به حسن روحانی هشدارداد که سر گرم کار خودش باشد.
بنابراین دلایلی که تاج زاده فهرست کرده است که بنی صدری کردن روحانی امکان پذیر نیست به هیچ وجه پذیرفتنی نیست، چرا که امروز سپاه به مراتب قدرتمند تر از گذشته است، نظام دوره تثبیت خود را طی کرده است، با هیچ جریان مخالف داخلی قدرتمندی روبه رو نیست، جنبش سبز را سرکوب کرده و رهبران جنبش سبز را هم چنان محصور نگاه داشته است.
در صورتی که حسن روحانی اراده پی گیری وعده هایی که به مردم داده است از جمله رفع حصر و بهبود شرایط اقتصادی و پیگیری جدی سرمایه گذاری خارجی را داشته باشد و هسته سخت قدرت اراده حذف حسن روحانی را داشته باشد، باتوجه به دو مولفه اراده سرکوب و توانایی آن، که حاکمیت آن را در ۸۸ به نمایش گذاشت کار سختی پیش روی نظام نیست.
در ۱۸ سالگی ۱۸ تیر، باید به تاج زاده یاد آوری کرد که سازماندهی راهپیمایی ۲۳ تیر با جنبش دانشجویی چه کرد و سازماندهی راهپیمایی ۹ دی با جنبش سبز، چگونه جای ظالم ومظلوم را تغیر داد. آن قدرتی که برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری را سازمان دهی کرده بود و نهایتا شکلی قانونی از مسیر تصویب "طرح عدم کفایت" از طریق مجلس به آن داد که سازمان متبوع تاج زاده نیز حامی آن بود امروز بسیار قدرتمند تر از گذشته است. مصطفی تاج زاده بهتر است وقتش را مصروف در انداختن طرحی نو کند تا ارئه استدلا هایی از جنس قوت قلب به خودمان... به قول آن سید خندان خود گوئیم و خود خندیم وخود مرد هنرمند باشیم دردی از دردهای ما دوا نمیکند.