ف. م. سخن - خبرنامه گویا
ما در باره حادثه ى تلخ متروى شهر رى، كه منجر به مرگ جوانى به نام اصغر نحوى شد، از روى ديده ها و شنيده هاى ويدئويى بحث مى كنيم و نه تفكرات و تصورات ذهنى، و از روى نفرت نسبت به حكومت اسلامى.
در فيلم ديده مى شود كه جوانى كه در دست اش پارچه اى بلند دارد، در حال گفتنِ چيزهايى ست. نه چاقويى در دست او هست و نه شيئى تيز و برنده. بدن او سالم است و در حركت آهسته ى فيلم، زخمى بر پيكر او ديده نمى شود.
بعد در فيلم مى بينيم كه دو مامور نيروى انتظامى به او نزديك مى شوند. نه فريادى، نه هشدارى از جانب ماموران كه اسلحه يا چاقويت را زمين بگذار شنيده نمى شود. جوان هم حالت تهاجم ندارد و به آهستگى به ماموران نزديك مى شود. در اين اثنا، يكى از ماموران با اسلحه ى خود يك تير هوايى و بلافاصله يك تير مستقيم به طرف جوان شليك مى كند. جوان روى سينه به زمين مى افتد و فرياد «جانم فداى ايران» سر مى دهد.
اين ها ديده ها و شنيده هاى مستقيم ماست. بعد از اين حادثه، جوان به بيمارستان انتقال داده مى شود و ظاهرا در بين راه به خاطر جراحات وارده مى ميرد.
اسلحه اى كه در فيلم ديده مى شود، بر اساس شكل خشاب اش احتمالا كلاشنيكف است. شايد هم ژ٣ باشد. به هر حال كسانى كه با اين دو سلاح كار كرده اند مى دانند كه از آن فاصله ى نزديك، چقدر مى توانند به جسم انسان و بافت هاى آن آسيب برسانند.
كلاشنيكف، هر چند گوشت را نمى درد و رشته هاى آن را از هم نمى گسلد اما از آن فاصله ى نزديك، مى تواند هر چيزى را بتركاند. ژ٣ هم كه به محض ورود به بدن، گوشت و استخوان را از هم مى پاشد. بنابراين از آن فاصله ى نزديك، شليك با هر يك از اين سلاح ها مى تواند مرگبار باشد و رشته هاى حياتى بدن را از هم بدرد.
اما چيزهايى كه بلافاصله بعد از اين حادثه گفته و ضبط شد با داستان هايى كه مقامات انتظامى سر هم كردند و ساختند، نشان از دروغگويى اين مقامات دارد.
اولا روحانى مورد حمله قرار گرفته در فيلمى كه از او بر روى تخت بيمارستان تهيه شد، هيچ اظهار نظر خاصى در مورد اين كه جوان به قصد كشت به او حمله كرده نمى كند و حتى او را «بنده ى خدا» مى نامد. بعد هم پزشك بيمارستان اظهار مى دارد كه مجروح حال ش خوب است و به فوريت ترخيص خواهد شد.
دوم اين كه مقامات انتظامى اظهار مى دارند كه مقتول اقدام به خودزنى كرده است. عكسى هم از پيكر او منتشر مى كنند كه شخص با شيئى تيز بر بدن اش زخم انداخته است. اما همين تصوير نشان مى دهد كه خط ها كاملا صاف و به صورت موازى بر بدن او كشيده شده و امكان ندارد كسى در موقع بحران بتواند چنين خط اندازىِ صاف و مستقيمى بر بدن خود كند!
سوم اين كه مامور پليس، كه از آن فاصله ى نزديك، با اسلحه اى قوى، به سمت متهم شليك مى كند، آن قدر آموزش نديده كه ابتدا از مقابل او عقب نشينى كند، بعد با حرف زدن و به كار بردن روش هاى روانشناختى كه به ماموران داراى اسلحه در دوره هاى آموزشى آموزش داده مى شود، و يا حداكثر با عمليات دفاع شخصى، يك فردِ «بى سلاح» را دستگير كند...
متهم در اين حادثه، نه با مردم كار دارد، نه با پليس؛ نه حالت تهاجم به مردم دارد نه به پليس؛ نه سلاح سرد در دست دارد نه سلاح گرم. گيرم لازم بوده او را با شليك گلوله نقش بر زمين كنند؛ چرا بعد از اين حادثه، و احتمالا در فاصله انتقال او به بيمارستان، بر بدن او خط مى اندازند كه ثابت كنند، حرفِ مقامات در باره ى خودزنى او درست بوده و واقعيت داشته است؟
نيروى انتظامى نه تنها بايد حافظ جان و مال مردم باشد، بلكه بايد بتواند اعتماد مردم را نسبت به حفظ جان و مال شان جلب كند. اين اعتماد باعث مى شود مردم زحمات و «خطرها را به جانْ خريدنِ مامورانِ نيروىِ انتظامى» را قدر نهند نه آن كه هر اتفاق تلخى را از بُعد سياسى اش ببينند و نيروى انتظامى را مثل قوى ترِ صاحب اسلحه اى كه مى تواند هر كس را، هر جا و هر جور كه اراده كرد از پاى بيندازد در نظر بياورند.