پروسه بازنگری سیاست دولت جدید آمریکا در قبال ایران تا میزان زیادی طعمه اظهارات گستاخانه و تحریک آمیز برخی از مسئولین سیاسی کشور و تصوراتی شده است که متعلق به زمانی دیگر است و به منظور ارضاء جناحهای خاص در داخل آمریکا مطرح میشود.
گرچه تاکنون پرزیدنت ترامپ از وعده هائیکه هنگام فعالیتهای انتخاباتیاش در ارتباط با «پاره کردن قرارداد برجام» داده بود، امتناع ورزیده، ولی تردیدی نیست که تندی «زبان و برخورد خصمانه واشنگتن» در رابطه با ایران از زمان روی کار آمدن وی به میزان قابل ملاحظهای افزایش یافته است.
آنچه که هنوز در پی این رفتار و واکنش مشخص نشده، این است که این تندیها و تحریکات از سوی مسئولین دولت آمریکا دقیقا متوجه چه نیروهائی در داخل ایران است؟ آیا هدف مردم ایران هستند که بر مبنای هر برآوردی، بیش از هر جامعه دیگری در خاورمیانه دارای احساسات مثبت و دوستانه در قبال آمریکا و مردمش هستند؟ آیا هدف دولت اصلاح طلب حسن روحانی است که اخیرا برای بار دوم با پشتیبانی مردم انتخاب شده و در ۴ سال گذشته با رسیدن به توافق با ۵+۱، موفق شده تا خطر جنگ پرهزینه و زیانبار دیگری در خاورمیانه را با عقد قراداد برجام و پایان بخشیدن به انزوای بین المللی ایران در جامعه بین المللی از میان ببرد؟ یا اینکه هدف، نیروهای تندروی مکتبی هستند که با پشتیبانی «تفنگداران» و علیرغم اینکه دارای حداقل محبوبیت در جامعه میباشند، همچنان عنان قدرت و حرف نهائی مربوط به هر موضوع کلیدی در دست آنهاست؟
اینک مدتی است که در درون حکومت، رقابتی جدی میان حامیان دولت منتخب مردم و عناصر تندروئی که نمیخواهند پنجه از کنترل ۳۸ ساله خود بر گلوگاههای سیاسی و اقتصادی کشور بردارند، در جریان است. رد پیشنهاد «آشتی ملی» و مخالفت این افراد با این طرح مسالمت آمیز و منطقی که از حمایت آقایان روحانی و خاتمی (که به احتمال زیاد کماکان محبوب ترین چهره سیاسی در داخل کشور است) برخوردار است، بی شک مبارزات نیروهای فعال سیاسی کشور را با شرایط جدیدی روبرو ساخته و حامیان «آشتی ملی» را در خط مقدم مبارزات سیاسی در مقابله با عناصر قدرتمندی قرارداده است که مترصداند هرطور شده، ازشرایط موجود و انحصار «سیاسی ـ اقتصادی» طیف غیر محبوب و محدودشان حفاظت نمایند. سرنوشت آینده ایران را بی شک، تا میزان زیادی، عاقبت این رویاروئی تعیین خواهد کرد.
پشتیبانی محمد خاتمی از «آشتی ملی»، با کارنامه موفقیت آمیز چنین ایدهای در دیگر نقاط جهان مانند آفریقای جنوبی و اخیرا در کلمبیا، در زمانی علنی شد که بسیاری از نیروهای مختلف بویژه در میان جوانان، روشنفکران، روحانیون و اداره کنندگان کشور، به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از زمینههای کلیدی در سیاست داخلی و خارجی کشور نیاز به بازنگری و تعریف جدیدی دارد که باید با توسل به طرق مسالمت آمیز و دیالوگ و به دور از خشونت و ناامنی همراه باشد.
گرچه در نهایت، عاقبت این مباحث مهم و سرنوشت ساز، توسط خود مردم ایران تعیین خواهد شد، ولی دولت جدید آمریکا میتواند با درک بهتری از «حقایق روی زمین» و برداشتهای عمیق تر، و مهمتر از همه، با امتناع ورزیدن از شعارها و کلیگوئیهای بی مصرف، به یاری عناصر تندرو و حادٍثهآفرین نشتابد و زمینه پیشرفت و توسعه را برای مردم ایران و نیروهای معتدل و منطقی و آینده نگر مختل نکند.
آمریکا بجای اتخاذ سیاستهای ناپخته و کلیگوئیهای خصمانه علیه «همه ایرانیان»، میتواند برابر با تعهداتش مانند کشورهای عمدهی اروپائی، حامی و بانی سرمایه گذاری در کشوری باشد که امروز بدون تردید بزرگترین بازار سرمایه گذاری خارجی در جهان است. آمریکا میتواند این هدف را با برداشتن موانعی که کماکان در پی انعقاد برجام، سرمایه گذاری را برای بخش خصوصی مستقل از سازمانها و نهادهای انقلابی مختل ساخته، هموار سازد و شرایط اجتناب ناپذیری را مهیا سازد تا این بخش مهم و مستقل اقتصادی بتواند با نیروئی تازه و توانمند نه تنها جایگاه اصلیاش را از تصرف عوامل انحصارطلب و فاسد خارج سازد بلکه به مشکلات اساسی منجمله به جلوگیری از معضل بیکاری در میان جوانان و افزایش سریع رشد اقتصادی در کشور بپردازد.
در ارتباط با مسائل منطقه خلیج فارس و خاورمیانه، آمریکا باید به این واقعیت مهم توجه کند که ایران امروز، در پی تحولات داخلی و خارجی ۳۸ سال اخیر (که شاهد نزول افراط گرائی و سعود اعتدال در همه زمینهها بوده) به میزان بسیار زیادی در مقایسه با دیگران در منطقه، فارغ از اینکه، چه مقدار اسلحه خریداری میکنند، «همراه با تاریخ» بوده و در موقعیت و جایگاه ممتازتری قرار دارد.
همچنین، آمریکا نباید پای بند این تصور غلط شود که شکست دموکراسی در جهان عرب در پی بهار نافرجام عربی، به معنی تداوم استبداد در این کشورها و دیگر نقاط منطقه خواهد بود. لذا با نگاهی آینده گرا میتوان به این نتیجه رسید که به منظور حفظ صلح و ثبات در منطقه، اهمیت دادن به پیدا کردن راه حلهای دیپلماتیک و رعایت توازن میان همه کشورهای منطقه و در نظر گرفتن منافع مشروع یکایک آنها باید همواره جایگاهی مهم در راس اولویتهای سیاست گذاران آمریکائی پیدا کند.