تصمیم بر آن بود تا قسمت دوم خاطراتم در مورد دکتر "ابراهیم یزدی" را با عنوان "آغاز جوانی، همراهی با ابراهیم یزدی" را منتشر کنم. اما اکنون دکتر یزدی دعوت حق را لبیک گفته و به دیار ابدی شتافته است. آنچه باعث شده است این مثنوی مجدد تأخیر شود بازخوردهای موت آن مرحوم است و دفاعی از صداقت و عدالت عزیز بزرگوار جناب آقای "جمشید چالنگی".
اول: دکتر یزدی از چهرههای برجستهای بوده که در تاریخ معاصر ایران و بالاخص دوران انقلاب نقش آفرینی کرده است. به یقین کارنامه تاریخی ایشان میباید بی هیچ جهت گیری خاصی مورد قضاوت و بازخوانی قرار گیرد تا بیش از هر چیز درسی برای نسل کنونی و چراغی برای آیندگان باشد. اما به شهادت چند روزه فضای مجازی کارنامه تاریخی دکتر یزدی نه تنها مورد نقد قرار نگرفته است بلکه فحاشی هایی به ایشان شده است که بیش از پیش کار شفاف سازی تاریخی را تیره و تار نموده است.
دوم: اینجانب در مقطعی به دکتر یزدی بسیار نزدیک بودم اما نسبت به عملکرد ایشان ایرادهایی یافتم که در علن خطاب به ایشان طرح نمودم. منظور نامه سرگشاده اینجانب خطاب به ایشان با عنوان "آقای دکتر یزدی حقوق ملت را مطالبه کنید نه منفعت دولت را" میباشد. اگر چه نامه اینجانب با نامهای دیگر از سوی دکتر "سید علی اصغر غروی" دبیر نهضت آزادی" در اصفان مواجه شد که بیشتر به جای پاسخ طرح سئوال نموده بودند که در نامهای دیگر با عنوان "جناب دکتر غروی بحران ملی راهکار ملی میطلبد" پاسخ گفته شد، اما به هر روی خود را مکلف میبینم تا آنچه را دکتر یزدی از آن بری بوده اما با هزار تأسف به او ارتباط دادهاند بازگو نمایم.
سوم: "حلقه انقلاب اسلامی در هجرت" که از همفکران و نزدیکان آقای "سید ابوالحسن بنی صدر" میباشند از همان روزهای ابتدای انقلاب نقدهای بسیاری را به عملکرد دکتر یزدی و دولت موقت متوجه کردهاند که نمونههای آن را میتوان در روزنامه انقلاب اسلامی به مدیر مسئولی ابوالحسن بنی صدر یافت. انتقاداتی همچون تشکیل سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و برخی نهادهای انقلابی دیگر و همچنین کمرنگ شدن استقلال و ارجحیت آزادی به استقلال در تفکر نهضت آزادی که منجر به مذاکرات اعضای نهضت آزادی در پیش از انقلاب با دولتمردان امریکایی شد. اما اکنون در شرایطی که اکاذیب فراوان به دکتر یزدی ارتباط داده میشود قصد نداشته و ندارم تا مباحث انتقادی را طرح نمایم و فقط سعی بر دفاع از ایشان دارم.
چهارم: دوشنبه ششم شهریور خانم "سطوتی" همسر مرحوم تیمسار "رحیمی" میهمان برنامه تفسیر خبر به میزبانی آقای "جمشید چالنگی" بودند که مطالبی را در خصوص اعدام مرحوم رحیمی به دکتر یزدی منتسب نمودند که خلاف واقع بوده است. با نظر به اینکه چند سالی ست با لطفی که جناب آقای چالنگی به اینجانب روا داشته و بنده را مفتخر نمودهاند در برنامههای ایشان حضور داشتهام ایشان را بر خلاف ادعای بدخواهان و حسودان انسانی بسیار منصف و صدیق یافته و شهادت میدهم ایشان در کار حرفهای خود هرگز از عدل و انصاف عدول ننموده و سعی بر آن داشتهاند تا در برنامههای تفسیر خبر از تمامی جریانهای فکری و سیاسی جهت بیان دیدگاهها دعوت به عمل آورند. شاهد این مداعا راقم میباشد که علی رغم تمامی اختلافات فکری و سیاسی با جناب آقای چالنگی طی سالهای اخیر بیشترین حضور را در برنامههای ایشان داشته است. مسلم اظهارات هیچ شخصی از جمله خانم سطوتی نمیباید به پای آقای جمشید چالنگی نوشته شود.
پنجم: همسر مرحوم تیمسار رحیمی در برنامه تفسیر خبر مدعی شدهاند دکتر یزدی حکم قطع دست تیمسار رحیمی را صادر و همچنین دستور داده است تا در دهان "نعمت الله نصیری" رئیس ساواک شیشه بریزند. بسیاری از بقایای رژیم سابق هم مدعی شدهاند دکتر یزدی تیمسار رحیمی را با تحقیر محاکمه نموده است اما:
*دکتر یزدی قاضی نبوده است تا حکم صادر نماید.
**حرف دکتر یزدی در دادگاه خطاب به رحیمی فقط یک مورد بود و آن اینکه، اکنون مردم انقلاب کردهاند و ارتش در حمایت از مردم بیانیه بی طرفی صادر کرده است. شما فرماندار نظامی تهران هستید بگویید نیروهای تحت امرتان سلاح را زمین بگذارند. اما رحیمی میگفت: من سوگند خوردهام و حکومت نظامی و منع عبور و مرور برابر قانون باید رعایت شود. دکتر یزدی هم میگفت: یعنی مردم را در خیابانها بکشند. تمام بحث دکتر یزدی همین بود و هیچ جز این نبود.
***خلخالی در خاطرات خود در مورد بازجویی رحیمی و نصیری توسط دکتر یزدی میگوید:
«از جمله کسانی که در همه کارها دخالت میکرد و بازپرس شده بود؛ ابراهیم یزدی بود که در دولت موقت اول معاون نخست وزیر و سپس وزیر امور خارجه شد. .... ابراهیم یزدی در طبقه سوم مدرسه رفاه که من هم آنجا بودم، نصیری و رحیمی را به محاکمه کشید. آنها با وجود اینکه میدانستند که من از طرف امام به عنوان قاضی و حاکم شرع معرفی شدهام به این امر توجه نمیکردند، خودشان میبریدند و میدوختند و در باغ سبز نشان میدادند. تلویزیون هم جریان را ضبط میکرد و ما هم نظاره میکردیم. سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً به خدمت امام رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی میگوید که جزو شورای انقلاب است و نمیگذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها مداخله میکند و مانع کار ما میشود. امام فرمود: او جزو شورای انقلاب نیست و زورش هم به تو نمیرسد اگر آمد آنجا یقه او را بگیر! (سپس امام یقه مرا گرفت و گفت اینجوری) پس از بیانات امام من با قدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم.... من میخواستم در آن شب بیست و چهار نفر را اعدام کنم. چشم همه آنها را بسته بودیم؛ اما این آقایان دائماً این پا و آن پا کردند میرفتند و میآمدند و من هم خون دل میخوردم. البته همانطور که گفتم میخواستم بیست و چهار نفر را اعدام کنم اما این آقایان وقت تلف میکردند و هی این پا و آن پا میکردند. من وضع را ناجور دیدم و متوجه شدم ابراهیم یزدی در آن جا حضور ندارند. حس کردم ممکن است خدمت امام رفته باشد خودم را سریع به آنجا رساندم. دیدم آقایان یزدی، بهشتی، احمد آقا و مطهری خدمت امام هستند. من به امام گفتم اگر این بیست و چهار نفر را اعدام نکنیم به جهنم میرویم»
خلخالی در خاطراتش اشاره به این دارد که دکتر یزدی در بازجوییها در باغ سبز به رحیمی نشان میداده و مخل و مانع اجرای برخورد خشن با آنها بوده است.
****تا کنون از عکاسان و کسانی که در مدرسه علوی حضور داشتند هیچ یک مدعی نشدهاند که دکتر یزدی حکم اعدام یا قطع دست رحیمی را صادر کرده باشد. دکتر "علی رضا نوری زاده" که آن روزها از بام تا شام در مدرسه علوی حضور داشتند هم منکر نقش درکتر یزدی در اعدامها شدهاند چه رسد به قطع دست. به نظر هم نمیرسد دست رحیمی پیش از اعدام قطع شده باشد اما اگر چنین عمل وحشیانهای هم رخ داده باشد بی شک از سوی دکتر یزدی نبوده است.
*****بقایای رژیم فاسد پهلوی را نیت بر آن است تا از قربانیان رژیم سابق که در دادگاههای نا عادلانه رژیم افسد خمینی اعدام شدند قدیس بسازند. از جمله اینان قدیسان، سپهبد رحیمی است. بد نیست نگاهی به کارنامه رحیمی بیاندازیم.
رحیمی باجناق مرحوم دکتر "حسین فاطمی" وزیر امور خارجه مرحوم دکتر "مصدق" بود. مرحوم دکتر فاطمی پس از کودتای بیست و هشت مرداد در بیدادگاه رژیم فاسد پهلوی به اعدام محکوم و علی رغم اینکه تب چهل درجه بر جسم و جانش افتاده بود به جوخه اعدام سپرده شد. برابر قانون اجرای حکم اعدام محکوم به بیماری میباید تعلیق میشد اما دکتر "ایادی" پزشک شاه سابق حکم سلامت او را امضا و موجبات اعدامش را فراهم نمود. رحیمی به عنوان یک نظامی از ظلمی که به باجناقش شده بود مطلع بود اما هرگز اعتراضی به این ظلم ننموده و تا پایان به رژیم فاسد پهلوی وفادار بود. رحیمی علم به این داشت که دوست صمیمیش "نعمت الله نصیری" چگونه در کشیدهای را به گوش فاطمی بیمار نواخته بود و چگونه "تیمور بختیار" چاقوکشان "شعبان بی مخ" را خبر نموده بود تا قبل از دادگاه به سراغ فاطمی بروند و بیمار دست بسته را شکم بدرند. اما رحیمی در برابر تمام این فجایع سکوت پیشه کرده و به استبداد ستم شاهی تا پایان وفادار بود. براستی که او "ابو بی شرف" بود.
******رحیمی خلاف آنچه مدعی بود بر خلاف قانون عمل نموده بود. "محمد رضا پهلوی" در پیامی تلویزیونی خطاب به ملت اقرار نموده بود صدای انقلاب ملت را شنیده است. او با این بیان مشروعیت انقلاب را مهر تأیید نهاده بود. بنا بر این خواست ملت بر قوانین نظامی ارجحیت داشته و رحیمی میباید مطیع انقلاب ملت میبود. مضافا در ساعت ده و نیم بیستم بهمن ماه پنجاه و هفت ستاد ارتش با صدور بیانیهای اعلام بی طرفی خود را در تقابل ملت و وابستگان به رژیم سابق اعلام داشته بود. با این حال سپهبد رحیمی خلاف بیانیه ستاد ارتش در مقام فرماندار نظامی تهران مسئولیت حکومت نظامی و سرکوب را عهده دار بوده و در بیست و یکم بهمن ماه فرمان حمله گارد جاویدان به پایگاه "دوشان تپه" را جهت سرکوب ملت و همافران ارتش صادر کرده بود. رحیمی حکم تیر مستقیم را صادر نموده بود. برابر قوانین نظامی هم او متهم به تمرد بوده است.
*******بقایای رژیم فاسد پهلوی با سوء استفاده از جنایات رژیم افسد ولایت فقیه قصد آن داشتهاند تا قربانیان رژیم سابق را قدیس جلوه دهند. البته ناگفته نماند بسیاری از اعدامیهای رژیم سابق انسانهای موجه و پاک و وفادار به ملت بودهاند. محاکمات تمامی محکومان رژیم سابق از خادم تا خائن خلاف رویه غذایی انجام شده است. به هر روی سلطنت طلبان همیشه قصد این داشتهاند تا شخصیتهای رژیم سابق را موجه معرفی نمایند. از این دست میباشند، رحیمی، نعمت الله نصیری و امیر عباس هویدا. اما نصیری در رژیم سابق بازداشت شده بود و انقلابیون او را از زندان سلطنتی به مدرسه علوی منتقل نموده بودند و هویدا با حکم فرمانداری نظامی تهران یعنی رحیمی بازداشت و محبوس شده بود. قدیسین چگونه علیه هم قیام نموده بودند؟
ششم: اخیرا "گری سیک" عضو شورای امنیت ملی امریکا در دولتهای فورد، نیکسون، کارتر و ریگان در مورد مخالفتهای دکتر یزدی با اعدام سران رژِم سابق گفته است:
«بعد از اینکه خمینی رفت پاریس او هم رفت و به خمینی پیوست. آنجا شد صدای انقلاب ایران و آن صدا از آزادی و دموکراسی و حقوق زن میگفت. او واقعا به این حرفها باور داشت اما معلوم شد اشتباه فکر میکرده چرا که انقلاب به این چیزها ختم نشد و به ماشین کشتار بدل شد. یزدی به شدت علیه کشتار قضایی نزدیکان شاه اعتراض کرد و همین هم باعث شد اطرافیان خمینی با او مشکل پیدا کنند»