منبع: دیدگاه نو
اینجا پایتخت جمهوری اسلامی است. صبح روز شنبه بیست و چهارم مرداد سال هشتاد و سه. غلامعلی حداد عادل رئیس مجلس شورای اسلامی در دومین ماه اشغال ریاست مجلس، در آخرین نشست سالانه سفرای دولت خاتمی در خارج از کشور ، حاضر شده تا دیپلماسی انقلابی را به آنان بیاموزد. پس از سخنرانی ، برای تکمیل رهنمودهای خویش ، از حاضران می خواهد چنانچه پرسشی دارند از او بپرسند. یکی از سفرا نگرانی خود بابت فرار مغزها و مهاجرت نخبگان را بیان می کند . بخوانید پاسخ حداد عادل را :"ما تحصیل کرده، زیاد تولید کرده ایم و حفظ تنها پنجاه درصد نخبگان برای ما کافیست ".
آن روز با خود گفتم حداد عادل تقصیری ندارد. او هیچگاه یک سیاستمدار و حتی فعال اجتماعی قابل اعتنا نبوده و تنها" دلدادگیِ فرزند رهبر به دخترش" او را در جایگاه ریاست مجلس نشانده است. پس بر او حرجی نیست. گمان می کردم " نخبگان " در کشور ما جایگاهی رفیع دارند و حتی ضدایرانی ترین مسئول در جمهوری اسلامی نیز می داند که بایستی حرمت نخبگان را حفظ کرد و آنچه حداد عادل گفته ناشی از " ناشی گری " است. . اما بعدها نظرم تغییر کرد. نخستین تجدید نظر اساسی ، زمانی بود که تقی مصباح یزدی گفت :" وقتی نخبگان رشته های گوناگون خدمت مقاممعظمرهبری می رسند آقا یکسر و گردن از همه آنها بالاتر است ". این سخن ، تا حدی برایم روشنکرد که " نخبه " در ترازجمهوری اسلامی چیست که البته مهاجرت چنان نخبگانی ، به هیچ کس آسیب نمی زند.
پنجاه درصد از آننخبگان نیز برای ارضای حس تملق خواهی رهبر و " وظیفه خور" های او کافی است. پس از آنبارها جلساتی در حضور رهبر جمهوری اسلامی تشکیل شد که میهمانان آن جلسات ، نخبگان رشته های گوناگون نامیده می شدند. مجیزهای آزار دهنده اغلب حضار آنجلسات و پاسخ های رهبر به آنان ، بار دیگر مرا به صحت شناخت خود از " نخبگانِ جمهوری اسلامی" مطمئن ساخت. البته گمان نکنید نخبگان آنچنانی ، فقط در جناح رهبر اتراق کرده اند. اصلاح طلبان هم نخبگانی دارند که نخبگی آنان ریشه در " ژنِ خوب " دارد .آنان دردی از ملک و ملت ، دوا نمی کنند اما نخبگی آنان با پرداخت حقوق های نجومی ، قدرشناسی می شود . آنها آیت الهِ های نخبه هم دارند که راه ثروت اندوزی و رانت خواری را به خوبی آموخته و برای رسیدنبه هدف ، به تجلیل از کسی می پردازند که کمتر از سه ماه قبل ، هدف افشاگری های بی سابقه همفکرانشان بوده است .
اما در طرف دیگر ماجرا ، مردم ایران هستند و فرزندانی که اگرچه کسی از "ژنِ خوب" آنها سخن نمی گوید اما پدران و مادران ، برای پرورش آنان خود را به آب وآتش می زنند. هر یک از این نخبگان واقعی ، می توانند افتخارات بزرگ برای کشور خود بیافرینند و حتی در سطح جهانی ، افتخار آفرین شوند اگر به جای ایران در کشوری زندگی کنند که حاکمان آن خودشیفته و مردم ستیز نیستند. نخبگان در کشوری قدر واقعی خود را می یابند که یکی مقامات بلندپایه -و البته دون مایه- نگوید" پنجاه درصد نخبگان ما مازاد هستند ". اما این ، فقط یک آرزوست. سرنوشت فعلی بسیاری از نخبگان ایرانی ، غم انگیز است.
یکی را به زندان می برند و او را به ناحق به تحمل ده سال حبس محکوم می کنند ، آن یکی برای تامین یک زندگی معمولی تنبه کاری می دهد که برای تصدی آن ، نه نیاز به نخبگی هست نه تحصیلات عالی. نجیب ترین نخبه سیاسی ، برای ارضای حس کینه جویی مقامات عالی نظام چشم خود را ازدست می دهد و از همه غم انگیزتر سرنوشت دانش آموزان تیزهوشی است که تا کنون تعداد قابل توجهی از ایشان ، قربانی بی برنامگی دستگاههای حکومتی شده اند . مقامات جمهوری اسلامی دریک روز برای شرکت در تشییع جنازه یکی از ژن های خوب نسل اول انقلاب میلیاردها تومان هزینه می کنند و کاروانی از هواپیماهای اختصاصی ، راهی مشهد می نمایند اما آنگاه که نوبت به نقل و انتقال دانش آموزان نخبه و تیز هوش فرا می رسد آنان را با ارزان ترین وسیله ممکن در جاده های نا امن کشور رها می سازند.
حادثه غم بار روز گذشته که منجر دانش آموزاننخبه هرمزگانی شد اولین حادثه از ایننوع نیست اما آنچه موجب تاسف بیشتر می گردد عدم تجربه اندوزی مقامات کشور از چنین حوادثی است. شاید رهبر جمهوری اسلامی نیز مانند شاعر دربار خویش- حداد عادل - می اندیشد و به مازاد بودن نخبگان و تیزهوشان ایرانی معتقد است. شاید هم از نظر او ، نشانه نخبگی با آنچه همه عقلای عالم باور دارند متفاوت است. کسی که ساعت ها گوش خود را در اختیار صدای گوشخراش برخی مداحان قرار می دهد و تریبون های وابسته به او جولانگاه افرادی مانند حسنعباسی و سعید جلیلی است نمی تواند علاقه ای به نخبگان و تیزهوشان واقعی داشته باشد. اما هر چه باشد او سه دهه است که حکومت را در اختیار دارد و نامشروع بودن حکومت ، چیزی از مسئولیت او در قبال شهروندان کم نمی کند. او حتی اگر نخبگان و تیزهوشان را سرمایه کشور نمی داند یا از تکرار حوادث منجر به مرگ دلخراش آنان به خود نمی لرزد باید بداند هر یک از این گل های پر پر ، سرمایه تجدید ناپذیر یک خانواده ایرانی هستند.
متاسفانه در همه سالهای اخیر، نحله های مختلف سیاسی که دل در گرو نظام ارتجاعی ولایت فقیه دارند با مقصر یابی از جناح رقیب، به رهبر غیر پاسخگو کمک کرده اند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند. متاسفانه به نظر نمی رسد نگاه عمومی نظام به نخبگان واقعی تغییر کرده باشد. در میان جناح های سیاسی داخلی نیز امکان و حتی انگیزه کافی برای تغییر رویه و گوشزد کردن مسئولیت های رهبر و رئیس جمهور وجود ندارد. شاید هم سرگرمی دو جناح به دارندگان "ژن خوب " و لزوم مراقبت از آنان ، فرصتی برای نگرانی نسبت به نخبگان واقعی باقی نگذاشته است. پس شاید تنها راه حل ممکن، تحریم سفرهای اینچنینی و هر برنامه ای است که امنیت سرمایه های انسانی کشور، در آنها تضمین نشده است.