به امید آن صبح عاری از خشونت نمایشگاه گذاشتم
اعتماد ـ علی مطلبزاده: نمایشگاه نرگس موسوی مردادماه امسال برگزار شد تا این هنرمند بعد از دو سالی که از نمایشگاه قبلی او میگذشت اینبار آثارش را با عنوان «وقتی سپیده زد» در گالری طراحان آزاد به نمایش بگذارد. نمایشگاه قبلی موسوی مردادماه سال ۱۳۹۴ برگزار شده بود و او در آن نمایشگاه مجموعهای شامل ۲۵ اثر با عنوان «فرشتگان بر فراز تهران» را که مربوط به سه مجموعه از دورههای کاریاش بود روی دیوار برده بود. او به رسم تصویرسازها آثاری که برای تقویمهایش طراحی کرده بود را هم در این نمایشگاه به نمایش گذاشت. اما تازهترین نمایشگاه نرگس موسوی داستان دیگری داشت. او در آثار جدیدش به سراغ موضوع جنگ رفته بود؛ موضوعی که به گفته خودش با توجه به اخباری که هر روز درباره آن میشنویم برای تمام ما کاملا ملموس است. موسوی اما برای پس زدن خشونتهای جنگ ترجیح داده بود تا در تصویرسازیهایش بر لطافت و شاعرانگی و حس کودکانه تاکید بیشتری داشته باشد. موسوی در کنار نمایش تصویرسازیهایش سه حجم هم به نمایش گذاشته بود تا ایده کار روی موضوع جنگ و صلح را کامل کند. گفتوگو با نرگس موسوی را به بهانه برگزاری تازهترین نمایشگاهش در ادامه بخوانید.
* چه شد که بعد از دو سال تصمیم گرفتید آثارتان را به نمایش بگذارید؟ کار روی نمایشگاه «وقتی سپیده زد» از کی شروع شد و چه مراحلی طی شد تا آثار روی دیوار رفتند؟
- بعد از هر نمایشگاهی که برگزار میشود آدم یکدفعه از حرفها و ایدههایی که دارد خالی میشود. بعد از نمایشگاه آخرم یعنی «فرشتگان بر فراز تهران» در سال ۹۴ هم همین اتفاق افتاد. شش، هفت ماهی ایده خاصی برای نمایشگاه جدید نداشتم تا اینکه موضوع این نمایشگاه به ذهنم رسید. به این فکر کردم که هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشویم با هجمهای از اخبار خیلی بد از کشتار و جنایت در جهان و خاورمیانه روبهرو میشویم. این خبرها برای من خیلی آزاردهنده بود. به این فکر کردم که به نوبه خودم در این مورد کاری بکنم. کمترین توضیحی که درباره آن دارم این بود که میخواستم برونریزی کنم. موضوع نمایشگاه جنگ از آن موقع به ذهن من رسید و تقریبا از یک سال و نیم پیش کار روی آن را شروع کردم.
* اما در این کارها ما موضوع جنگ را در پسزمینه میدیدیم، انگار قصد داشتید آن را پس بزنید یا نفی کنید...
- دقیقا. من میخواستم خشونت جنگ و فضای ملتهب آن را به همراه جزییات دردآورش نشان بدهم، اما در نهایت اتفاقی که میافتد پیروزی روشنایی است. یک صلح خیلی آرمانی که شاید همهمان در ذهن داشته باشیم. درست مثل اینکه بگوییم آن اتفاق خوب حتما میافتد.
* این تصور در شرایط فعلی خیلی خوشبینانه نیست؟
- از نظر من، نه. فکر میکنم دیر یا زود این اتفاق قطعا میافتد. شاید کمی دیر شود اما وقتی همه از این جنایتها خسته شوند چنین اتفاق خواهد افتاد، هرچند باز هم چیزی فراموش نمیشود و جنگ مثل همین بکگراند و پسزمینه کارها در ذهن همه ما میماند و تاثیرش را باقی میگذارد. به هر حال آن صبح عاری از هر خشونت، جنگ و خونریزی حتما میآید.
* فکر میکنید تضاد موجود در کارها هم ناشی از همین تصور دور از دسترس بود؟ در این آثار توصیفهای واقعی در کنار ذهنیت شما به نمایش درآمدهاند. این ذهنیت بعضا در مواردی در کنار واقعیت قرار نمیگرفت و همین تضاد مشخصی را در کارها ایجاد کرده بود. نشان دادن این تضاد عمدی بود یا نه؟ به نظر میرسید راهکار شما برای تلطیف این فضا تلفیق فضای خشن جنگ در پسزمینه کارها با فضای کودکانهای بود که با رنگ نشان داده میشد، اما این تلفیق در همه کارها رخ نداده بود و در نهایت هم این دو لایه جدا از هم به نظر میرسید...
- موضوع و اسم اولیه نمایشگاه من «جنگ و صلح» بود. این دو موضوع از همان ابتدا هم متضاد یکدیگر بودند و من چارهای جز نشان دادن این تضاد نداشتم، اما میخواستم این کارها کاملا از موضوع جنگ جدا باشد. این ایدهای بود که شاید در بعضی از کارها جا نیفتاده بود. من میخواستم کارها عاشقانه، لطیف و زنانه باشد و خب، جنگ یک موقعیت خشن مردانه دارد. در نهایت دنبال این بودم که به این تضاد برسم و در کارهایم هم همان اتفاق بیفتد. در یکسری از کارها هر کاری که میکردم باز هم ردپای جنگ دیده میشد. به هر حال ما بچههای جنگ هستیم و با این موضوع بزرگ شدیم. این چیزی بود که در نقاشیهای من هم بود. من نمیتوانستم کاملا از این موضوع فرار کنم و هر کاری میکردم باز متاثر از جنگ بودم، اما تلاشم این بود که در نهایت بین دو موضوع اصلی فاصله بیفتد. در حقیقت تنها میخواستم موضوع جنگ به مخاطب شوک وارد کند...
* تجربه و روایت شخصی شما از این گذشته و جنگی را که تجربه کردهاید در کدام بخش از این کارها باید دید؟
- این گذشته شاید همان حساسیتی بود که در این کارها به موضوع جنگ داشتم. به هر حال شش سال از سالهای ابتدای زندگی من در فضای جنگ بوده است و تجربههای خودم را از آن دارم. غیر از این، فکر میکنم هیچکدام از ما هنوز از این تجربه جدا نشدهایم و جنگ و تاثیرات آن همچنان در زندگیمان جاری است. کلیت این نمایشگاه و انتخاب موضوع آن قطعا متاثر از تاریخچه و گذشته زندگی ما، به خصوص بچههای دهه شصت است.
* خودتان این کارها را نقاشی میدانید یا تصویرسازی؟
- تصویرسازی.
* در هر مطلبی که درباره این نمایشگاه خواندم نوشته بودند نقاشی...
- نه، تصویرسازی است. تصویرسازی کمی رواییتر است و البته کار اصلی من تصویرسازی کتاب کودک است. رشتهام همین بوده و این چیزی است که من بلدم. اما خب، روی آنها میشود اسم نقاشی هم گذاشت و هیچ تعصبی روی این قضیه نیست.
* هیچوقت به این فکر نکردید که صرفا نقاشی کنید نه تصویرسازی؟
- من نقاشی هم کردهام، اما نقاشیهایم در نهایت باز تصویرسازی میشوند. کارهایی دارم که در اندازههای بزرگتر و برای دل خودم آنها را انجام دادهام. اگر چه به قصد نقاشی این کارها را شروع میکنم اما باز هم میبینم که آنها جنبه روایتگری دارند و در حقیقت آن نگاه کودکانه به داستان که خیالانگیز است اتفاق میافتد...
* هنوز جواب اینکه تجربه و روایت شخصی شما از این گذشته و جنگی را که تجربه کردهاید در کدام بخش از این کارها باید دید را نگرفتم. قصه و روایت شخصی شما به عنوان یک تصویرگر یا نقاش را در کجای این کارها باید دید؟
- بخش عمدهای از این نگاه در موضوع آن است. به هر حال هر اثر هنری که خلق میشود، یک روایت شخصی از خالق آن است. من در این کارها سعی کردم همهچیز پشت سر هم روایت شود، هرچند در نحوه چیدمان آثار این ترتیب رعایت نشد. در کارهای من هم بارداری بود، هم بچه و هم مادری که بچه مردهاش را بغل کرده است. این موضوعات در کنار هم قصهای را که به آن فکر میکردم روایت میکرد. من سعی کردم اندازههای آثار را یکی بگیرم تا مجموعه این نمایشگاه مثل یک قصه مشخص مخاطب را دنبال خودش بکشد. انگار که دارید صفحههای یک کتاب را ورق میزنید.
نرگس موسوی
* فکر میکنید همه مخاطبان داستانی را که مدنظر شما بود گرفتند؟
- من نمیدانم، اما سعیام را کردم.
* من فکر میکنم مخاطبان شما با این آثار بیشتر احساسی برخورد کردند تا منطقی. با این حساب موضوع و کارهایتان در این برخوردهای احساسی و عام مخاطب عام فدا میشد. خود شما با این نظر موافقید؟
- بله، به هر حال این اتفاق افتاد. هرچند من در نهایت دوست نداشتم مخاطب خاص داشته باشم. من دوست دارم مخاطبم عام باشد، اما خب، همین مخاطبانی که محبت و استقبالشان از نمایشگاه شوکهکننده بود با یک بکگراند به این نمایشگاه آمده بودند. شاید علاقه و لطفی که به خانواده من داشتند آنها را به این نمایشگاه کشانده بود و در نهایت این آثار برای چنین مخاطبی به نمایش درمیآمد. اما فکر میکنم بخشی از این برخورد هم به خاطر موضوع نمایشگاه بود. کلا موضوع جنگ چیزی است که همه، به خصوص ما ایرانیها را متاثر میکند.
* در این بین بچهها، مخصوصا دختربچهها با این آثار ارتباط بهتری برقرار میکردند. از قبل به این موضوع فکر کرده بودید؟ اینکه برای مخاطب کمسنوسالتری کار کنید؟
- من اصلا به این فکر نکرده بودم. اما خب، همانطور که قبلا هم گفتم که من تصویرگرم و بخش عمدهای از این تصویرگریها میتواند برای مخاطب کمسن و سال باشد. البته تصویرگری صرفا برای کودکان نیست، اما نگاه من به این رشته همین است. وقتی این رشته را در دانشگاه انتخاب کردم، هدفم تصویرگری برای کودکان بود. کار با بچهها را خیلی دوست دارم. شاید این نگاه به این دلیل باشد که خودم یک بچه کوچک دارم، اما غیر از این دنیای بچهها را خیلی دوست دارم. نمیدانم این خوب است یا بد، اما دنیای خودم هم همینقدر کودکانه و فانتزی است. من دوست دارم که مخاطبم بچهها باشند و آنها کارهایم را دوست داشته باشند. این برای من میتواند یک امتیاز مثبت باشد، هرچند نمیدانم برای یک نقاش این موضوع مثبت است یا نه.
* کارها از نظر خودتان عنوان داشتند؟
- من برای کارها عنوان نگذاشتم، ولی برای هر کدام از آنها موضوع مشخص داشتم. من ترجیحم این است که اسم و موضوع را به مخاطب خیلی تحمیل نکنم...
* چرا؟
- فکر میکنم خود مخاطب باید آن را کشف کند. برخورد به این شکل به نظرم خیلی خالصانهتر و صمیمانهتر است...
* فکر نمیکنید اینطور کار مخاطب را سختتر میکنید؟ ما با یک مجموعه بدونعنوان طرفیم که قرار است موضوعی مشخص را به ما منتقل کنند...
- بله، اما قطعا همین تخیل مخاطب را بیشتر برمیانگیزد.
* هیچوقت به این فکر نکردید که در کنار این کارها روایت شخصی خودتان را به شکل داستان یا نوشته داشته باشید؟
- از نظر من قطعا این قابلیت وجود دارد. من حتی نوشتههای خودم را هم به شکل تصویر میبینم. از طرفی این تصویرها را در ذهن خودم همانطور که آنها را میکشم، میخوانم. تصور خودم این است که آنها قابلیت مکتوب شدن هم داشته باشند.
* هیچوقت این تجربه را امتحان نکردید؟ اینکه به شکل یک کتاب به این مجموعه نگاه کنید و آن را منتشر کنید؟
- نه، اما به این قضیه زیاد فکر میکنم. همیشه به این فکر میکنم که یک مجموعه از شعرها و نوشتههای کوتاه خودم را تصویرگری کنم، اما هیچوقت این کار را نکردم. به هر حال این کارها همهشان در یک راستا هستند و شکل فرم و تصویر آن در قالب کلمه و واژه هم میتواند تعریف شود.
* وقتی که نمایشگاه را میدیدیم، اینطور به نظر میرسید که این مجموعه انتخابی بوده است. انگار آثار بیشتری بوده و از بین آنها تعدادی انتخاب و نمایش داده شدهاند. این تصمیم دلیل خاصی داشت؟
- بله، تعداد کارها از اینکه میدیدید بیشتر بود. سه یا چهار کار را به خاطر اینکه فضای نمایشگاه کم بود اصلا تمام نکردم. من برای این نمایشگاه عکسهایی را انتخاب میکردم و بعد از تصویرگری کامپیوتری آنها را پرینت میگرفتم و بعد روی همین پرینت کار میکردم. یک سری از این تصاویری که انتخاب کرده بودم خیلی تلخ و سیاه بود و من میدیدم که با این تلخی و سیاهی نمیتوانم موضوعی را که میخواستم روایت کنم. این تلخی تا حدی بود که حتی برای خودم هم کار کردن روی تصاویر خیلی سخت بود. به نظر من جنگ صرفا تفنگ به دست گرفتن و جنگیدن نیست. از نظر من خیلی از اتفاقات ناشی از جنگ و ادامه جنگ و خشونتهای ناشی از آن است.
* یعنی کارها را انجام دادید و بعد تصمیم گرفتید آنها را نمایش ندهید؟
- من فقط بخشی از آن را انجام دادم. یک مقدار از تصویرگری کامپیوتری کارها را انجام دادم، اما در نهایت دیدم اینقدر موضوع آن مهوع است که بهتر است اصلا ارایه نشود.
* برای این نمایشگاه و برگزاری آن به مشکلی بر نخوردید؟ اینکه مجبور شوید کاری را حذف کنید یا به نمایش نگذارید؟
- نه؛ اگر قرار بود کاری حذف شود در مجموع اصلا این نمایشگاه را برگزار نمیکردم. موضوع من موضوعی خلاف عرف نبود که نتوانم آثار را به نمایش بگذارم. ضمن اینکه وقتی این کارها را انجام میدادم سانسور بالای سرم را هم میدیدم و ناخودآگاه آن را رعایت و در قالب آن کار میکردم. مثلا سعی کردم زنهایی که در این آثار کار میکنم اصلا بدن زنانه نداشته باشند و آنها را تا حد امکان ساده کنم. شاید یکی از دلایلی که گفتید این آثار خیلی کودکانه هستند همین باشد. چه بخواهیم و چه نخواهیم سانسور واقعا زیاد است و من از همان اول سعی کردم این قضیه را رعایت کنم.
* خود شما با برخوردهای مختلفی که از سوی مخاطبان با این نمایشگاه شد، موافق بودید؟ به هر حال این انتظار وجود داشت که حساسیتها درباره چنین نمایشگاهی به واسطه اسم شما و پدر و مادر زیاد باشد. این درست که شما یک نمایشگاه شبیه هر هنرمند دیگری برگزار کردهاید، اما خواهناخواه نام شما این آثار را تحتالشعاع قرار میداد. من فکر میکنم همه با همین واسطه به آثار و مجموعه این نمایشگاه نگاه میکردند.
- من دوست داشتم یک نمایشگاه هنری به دور از هیجانات سیاسی برگزار کنم. سعی کردم خودم به این مساله کمک و آن را کنترل کنم.
* شما با این شکل برخورد با آثارتان مشکلی ندارید؟
- اتفاقا تشویقم میکند. من دارم یک کار قانونی و روتین را انجام میدهم، کاری که هر هنرمند دیگری هم انجام میدهد. من البته سعی کردم خیلی آن را پاستوریزه کنم. من خیلی حرفها داشتم که میخواستم بزنم. به هر حال هر چیزی که آدم تصویر میکند مجموعهای از تجربیات خودش هم هست. اما من تمام مدت تجربیاتم را سانسور میکردم. اگر دست خودم بود و میتوانستم انتخاب کنم در تمام کارها میله زندان میگذاشتم. ولی ترجیح دادم خودم را سانسور کنم. در یکی دو کار در نهایت این اتفاق افتاد. از طرفی به این هم فکر کردم که میتوانم بگردم و یک راه دیگر برای نمایش آثار پیدا کنم. راه ارتباط با مخاطب در این عصر رسانه اصلا کم نیست.
* آیا این سانسور ممکن است تا آنجا پیش برود که به حذف هم بینجامد؟ یعنی شما به این نتیجه برسید که این کار را اصلا نمایش ندهید؟
- من کاری نکردم که نتوانم نمایش بدهم (میخندد) ما در همین کشور زندگی میکنیم و قوانین و محدودیتهای آن را هم میدانیم. هنر این است که شما بتوانید با همین محدودیتها کار کنید. خب، من این را میدانستم. با خودم گفتم اگر قرار است یک کار حذف شود کلا همه کارها را به نمایش نمیگذارم. بعد هم میگشتم و یک راه دیگر پیدا میکردم...
* شما در نمایشگاه اخیرتان سه اینستالیشن هم به نمایش گذاشتید. سه اثری که به نظر میرسید قرار است کاملکننده این آثار باشند...
- از نظر من آنها کاملکننده این آثار نبودند و این آثار بودند که میخواستند این سه حجم را از نظر من کامل کنند. در شروع کار با ایده جنگ و صلح میخواستم با همین فرمت لباس کار کنم. برنامه اصلی من این بود، اما از همان ابتدا مجبور بودم به محدودیتهای فضای گالری هم فکر کنم. ایدهام این بود که لباسها مثل بوم نقاشی عمل کنند و هر کدام از آنها به عنوان یک تابلو ارایه شوند. در ادامه و وقتی به تابلوها رسیدم فکر کردم آنها را نمایش بدهم و فقط این سه کار را بیاورم. اما برای خود من همانها اصل کاری بودند.
* چرا به این فکر نکردید که این مجموعه لباسها را در ادامه کامل کنید؟
- این نخستینباری بود که من حجم کار میکردم. اتفاقا به این فکر کردم که میشود از حوزه دوبعدی جدا شوم و حجم را تجربه کنم. من اگر چه کارم مجسمهسازی نیست اما آن را خیلی دوست دارم و اگر چه کمی سخت است اما برایم خیلی جذابیت دارد...
* این تجربه جدید در نهایت در حاشیه این نمایشگاه قرار میگرفت و آنطور که باید دیده نمیشد. آیا نمیتوانستید در یک نمایشگاه انفرادی دیگر به آنها بپردازید؟
- به نظر من اصل کار و این نمایشگاه همین حجمها بود. من فکر میکردم نقاشیهایم مکمل آنهاست (میخندد) ولی خب نمایش همین تعداد کار هم برای من مهم بود. نمیتوان آن مفهومی را که به راحتی و به وسیله اینستالیشن ارایه میدهیم در نقاشی ارایه دهیم. اینستالیشن از این نظر راحتتر است هرچند به نظر من اجرای سختتری دارد. فعلا برای من مهم نمایش این کارها بود. حالا شاید این پروسه در ادامه تکمیل و وارد فاز دیگری شود. حتی ممکن است موضوعش عوض شود و به یک شکل دیگر ارایه شود. من فقط به این فکر کردم که لباس میتواند به مثابه یک بوم نقاشی عمل کند و از جنبه کاربردیاش بیرون بیاید.
* موضوع دیگری که در آثار شما حس میشد علاقه عجیب شما به رنگ است. این شکل برخورد شما با رنگ و سادگی آثارتان من را یاد نقاشیهای پدرتان میاندازد. از طرفی اینستالیشنها را در این نمایشگاه داشتیم، کارهایی که میتوانستند ما را به یاد مجسمههای مادرتان بیندازد. در مجموع به نظر میرسید در کارهایتان این دو نگاه را با هم تلفیق کرده باشید؟
- من به این صورت و آگاهانه به موضوع نگاه نکردم، اما قطعا این نگاه در من بوده است. من با نقاشیهای پدر و مجسمههای مادرم، بزرگ شدهام. اگر کارهای پدر و مادر در من اثر نگذارند، خیلی عجیب است. من فکر میکنم این نگاه قطعا در کارهای من هم دخیل بوده است. فضای کارهای پدر خیلی خلوت است. این کارها به نظر من عارفانه هستند و همیشه جای تخیل دارند. این چیزی است که من از پدرم یاد گرفتهام. در مورد بخش رنگی کارهایم نمیتوانم نظر قطعی بدهم چون به نظرم اصلا چنین چیزی که گفتید آگاهانه نبوده است، اما فضای خالی کارهایم ناشی از درسهای کوچکی است که از پدرم گرفتهام. او همیشه به من میگفت اینکه فضای منفی نقاشیها به فضای مثبت آن غلبه داشته باشد خیلی مهم است، چرا که در این صورت در اثر هزاران تخیل میتواند وجود داشته باشد. کارهای من همیشه خلوت هستند. درآمد اصلی من از راه گرافیک است و من این خلوتی را در طراحیهای گرافیکی خودم هم دارم. این چیزی است که سلیقه عوام آن را در یک کار گرافیک نمیپسندد. در مورد بحث رنگ به یک نکته دیگر هم باید اشاره کنم. اینکه شاید دنیای من خیلی کودکانه و رنگی باشد. این دنیایی است که نمیتوانم از آن بیرون بیایم. این موضوع برای خودم با توجه به مسائلی که در چند سال گذشته داشتهام و طبیعتا باید دنیایم خیلی خاکستری یا سیاه و سفید میشد هم عجیب است، اما شاید دلیلش این باشد که نگاه کلی من به زندگی خیلی رنگی و امیدوارانه است.
* آنها در مورد این نمایشگاه و آثار اخیرتان صحبتی نکردند؟
- من خیلی دلم میخواست که پدر و مادر میتوانستند بیایند و این نمایشگاه را ببینند. به خصوص دوست داشتم مادرم کارهای حجم من را ببیند. به هر حال مادرم استاد اول من بود. در نمایشگاه قبلی که در سال ۹۴ برگزار کردم پدرم گفت اگر میتوانستم به نمایشگاه بیایم برایت یک دستهگل کوچک میآوردم. این حرف او باعث شد تا خیلی از دوستانی که به آن نمایشگاه میآمدند برایم یک دسته گل کوچک بیاورند. چند روز قبل از برگزاری این نمایشگاه که پدر و مادر را دیدم برایشان تعریف کردم قرار است نمایشگاه بگذارم. پدرم اینبار به من گفت که اگر میتوانستم حتما با تو یک نمایشگاه دو نفره میگذاشتم. استاد من در نقاشی و هنر مادرم است و الهامبخش همه این فضاها که در کارهایم میبینید پدرم بوده است. غیر از این دو، استاد دیگری داشتم که لازم میدانم از او نام ببرم. من بخش زیادی از اینها که در کارم دارم را از استادم محمدابراهیم جعفری دارم. او نه تنها معلم هنر من در دانشگاه بلکه معلم زندگیام هم بوده است و امروز هر چه دارم مدیون ایشان هستم. آقای جعفری روح سبکی دارند و برای من معلم بزرگی هستند. من قبل از این هیچوقت به نام او و تاثیری که در زندگیام داشته اشاره نکرده بودم. ایشان برای من واقعا عزیز هستند و من هر کاری میکنم به خاطر این است که آقای جعفری در دورهای معلم من بودند. غیر از او البته اساتید دیگرم هم بودند؛ آقایان بنیاسدی و گلدوزیان و خانم گلمحمدی که لازم میدانم از آنها هم تشکر کنم.
* فکر میکنید برای نمایشگاه بعدی همان ایده لباسها را ادامه بدهید؟
- فعلا که خالی شدهام و الان افسردگی بعد از نمایشگاه را دارم (میخندد...)
* به نظر نمیرسد از آن دسته نقاشان باشید که دقدلیشان را سر نقاشی خالی میکنند؟ خیلی از نقاشها وقتی حالشان خوب نیست کار میکنند تا حالشان خوب شود. شما که این عادت را ندارید؟
- نه، اما خواه ناخواه این اتفاقی است که در نهایت میافتد. نقاشی کردن برای کسی که بلد است نقاشی کند زندگی و راه نجات است. واقعا در این سالها اگر نقاشی کردن را نداشتم نمیدانستم چه کار باید بکنم. اما از نظر خودم باید کمی از نمایشگاه بگذرد و ایدههایی را که در ذهنم دارم مرور کنم. خودم امیدوارم بتوانم اینستالیشنها و حجمها را ادامه بدهم. اما همهچیز بستگی به فضای روحیام دارم و حالا باید دید در ادامه چه میشود.
* و صحبت آخر؟
- خیلی از جوانان هستند که به مراتب توانایی و استعداد بیشتری از من دارند و اگر شرایط مساعدی برای کار داشته باشند قطعا با هنرمندان جوان و توانا و بینظیری در آینده روبهرو خواهیم بود.