Wednesday, Sep 6, 2017

صفحه نخست » پیش‌زمینەهای فروپاشی ایران، هادی صوفی‌زادە

Hadi_Soufizadeh.jpgروزنامە کیهان چاپ لندن گزارشی خواندنی تحت عنوان "اعترافات عیسی کلانتری یادآور تجربە فروپاشی اتحاد شوروی است!" منتشر نمودە و در آن با نتیجە گیری از سخنان آقای عیسی کلانتری رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست و د. صادق خرازی مدیر سایت دیپلماسی ایرانی کە هر دو بە ترتیب در کرماشان و شیراز سخنرانی کردەاند از شرایط بسیار وخیم اجتماعی در ایران سخن راندەاند و اوضاع ایران را بسیار مشابە اتحاد شوروی سابق معرفی کردەاست. روزنامە ادامە میدهد کە شوروی سابق در اوج توان نظامی و امنیتی خود بود، با فاصلە زیادی از تولید بمب هستەای از امریکا سبقت گرفتە بود و با وجود داشتن ثروتهای زیرزمینی و روزمینی و سرمایە انسانی از هم فروپاشید. گزارش یادشدە در میان سخنان آقای صادق خرازی آوردە کە: «مسؤولان قضایی دهان‌‌ها را مهر نکنند، بگذارند این ننگ را ما بگوییم و دیگران نگویند که در شهر تهران در یکی از محله‌‌ها هزار زن روسپی هست که فرزندانشان یا فروخته می‌‌شوند یا در آشغالدانی پیدا می‌شوند. آیا فقط تصور کرده‌‌ایم که «مدیریت بهینه» ساخت چند پارک و پل، تونل و آسفالت کردن چند جاده و... است؟ در کلان‌شهری مانند تهران که از نادر شهرهای بحران‌زده جهان است، بیش از یک ‌میلیون زن بی ‌سرپرست داریم و آسیب‌‌های اجتماعی بسیاری در این شهر دیده می‌شود که از گفتن آنها شرم ‌دارم!». ادعای فروپاشی ایران نە از زبان نیروهای تجزیە طلب و نئوکانهای امریکایی بلکە از زبان روزنامە کیهان و با استناد بە سخنان دو نفر از چهرەهای سرشناس درون حاکمیت بیان گردیدەاست.

در یک دهە گذشتە موضوع یوگسلاویزە کردن ایران یکی از مباحث جدی میان ایرانیان بودە است. یوگسلاویزە کردن ایران نیز بمعنی تقسیم ایران بە چند کشور با کمک تهاجم خارجی. با این تفاوت کە هزینە انسانی تهاجم خارجی بسیار زیاد خواهد و اما فروپاشی کم هزینە. تهاجم خارجی بە ایران یکی از آرزوهای ملتهای غیرفارس ایرانی بودە و هست و دلیل اینکە چرا ملتهای غیرفارس بە تهاجم خارجی چشم دوختەاند هرچە باشد مهم نیست اما بیانگر شکاف ملی در ایران است. مرکز گریزی و نفرت از مرکز شدید است و همزیستی میان ایرانیان بە پایان رسیدە است. این واقعیت تلخ در حوزە اجتماعی قابل مشاهدە و میتوان و بسیاری از اتفاقات دلخراشی کە در مرکز اتفاق می‌افتد مردم مناطق دیگر یا بی اطلاع، یا بی تفاوت و یا خوشحالند. صدالبتە مردم مناطق مرکزی نیز نسبت بە آنچە در حاشیە اتفاق می‌افتد بی تفاوتند. این بی تفاوتی را میتوان در کشتار روزانە کولبرها دید.

علیرغم قبول ماهیت خطرناک نظام و ضرورت رهایی ایران از یوغ نظام استبدادی دینی نگرانی از تهاجم خارجی یکی از دغدغەهای مرکزگرایان همسو و مخالف با حاکمیت است. هنگامیکە خامنەای و یا اکبر ولایت اعلام می‌کنند اگر در سوریە نجنگیم باید در کوچە و خیابانهای تهران بجنگیم منظور روشن است. یعنی خوزستان، کوردستان، آذربایجان، بلوچستان و ترکمنستان از دست رفتە و باید در فکر حفظ مناطق مرکزی ایران بود.


ترس و نگرانی از تجزیە ایران بە نزدیکی اغلب جریانهای سیاسی ایرانی فارس زبان بهم انجامیدە و مرزبندیهای میان آنان را بە حداقل رساندەاست. سلطنت طلب، جبهە ملی، ملی ـ مذهبی و بسیاری از جریانات چپ از حاکمیت دفاع میکنند. این نیروها سوپاپ اطمینان خوبی برای حفظ نظام درآمدە و رژیم از آنان برای برخورد با جریانهای هویت طلب استفادە میکند. آنان در بیان عقاید خود جریانات ملی غیرفارس را با عباراتی وطن فروش، تجزیە طلب و خائن نام میبرند و اگر در گذشتە تنها احزاب را هدف قرار میدادند اینک خنجر را از رو بستە و مردم عادی را نیز هدف قرار میدهند، بویژە اینکە موضوع استقلال کوردستان عراق آنان را بیش از پیش علیە ملتهای جری تر نمودەاست. در این میان سازمان مجاهدین خلق ایران چون الویت آنان نیز تهاجم خارجی است خود را از این جبهە گیری دور گرفتە است. بطور کلی میتوان ادعا کرد کە همە نیروهای سیاسی مرکزگرا با حاکمیت در یک طرف و نیروهای ملتهای غیرفارس با سازمان مجاهدین خلق در طرف مقابل در ائتلافی نانوشتە قرار گرفتەاند.


واقعیت امر این است کە تفاوت آنچنانی میان ذهنیت هیئت حاکم با نیروهای سراسری در مورد ملتها نیست و هردو مردسالارنە سیاست می‌کنند. اگر حاکمیت ایران حاضر بە پذیرش و انتصاب نیروهای غیرفارس در مدیریتهای کلان اداری نیست، جریانات سراسری نیز حاضر بە پذیرش غیرفارسها در مباحث سیاسی نیستند. آنان تنها در موضوعات مرتبط با مسئلە ملی بە فعالان سیاسی غیرفارس گوش فرا میدهند، همانگونە کە زنان را تنها در مباحث مربوط بە زنان شرکت میدهند. اکبر گنجی کە روزانە خامنەای را سلطان می‌نامند خود یک سلطان است و تفاوتی در نگرش او نسبت بە ملتهای غیرفارس با خامنەای دیدە نمیشود.


کوتاە سخن، احزاب ایرانی نیک میدانند کە هرگونە تضعیف حاکمیت بە معنی تجزیە ایران و این تجزیە از دورن تشکیلاتهای آنان آغاز شدەاست. دیگر اثری ازحضور تورک، عرب، کورد و بلوچ در تشکیلاتهایشان نیست. روند تحولات سیاسی ایران بخوبی نشان میدهد کە محال است یکبار دیگر جریانی سراسری همچون حزب تودە و یا کاریزمایی چون خمینی پیدا شود تا بلحاظ سیاسی، تشکیلاتی و دینی همە نقاط ایران را پوشش دهد. جنبش سبز در سال ۸۸ نیز در این مسیر ناکام ماند. اینک فعالان سیاسی ـ اجتماعی هریک از ملیتها بە دامن تبار ملی خود بازگشتەاند و افکار سیاسی خود را در میان ملت خود جستجو می‌کند نە در مرکز. آنچە این ملتها را بە مرکز گرە دادە مناسبات اقتصادی و اداری، سرکوب و جنبەهای امنیتی آن است و نیازمند یک جرقە است تا فروپاشی ایران را هموار سازد.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy