مطلبی از ابوالفضل قدیانی؛
«در تابستان سال ۹۰، یک روز پس از اتمام اعتصاب غدای سیاسیون دربند در اعتراض به جان باختن هدا صابر در نتیجه اهمال و اخلال عامدانه زندانبانان و مسئولین بهداری زندان اوین، علیرضا رجایی از انفرادی «دو الف» به زندان ۳۵۰ آمد.
از همان بدو ورود صمیمیت، فروتنی و بردباری او چشمگیر بود. دانش و آگاهی و متانت و شجاعتش در اتخاذ مواضع سیاسی و ایستادگی در برابر استبداد او را محبوب زندانیان عقیدتی و سیاسی ساخته بود و مغضوب بازجویان و عمال بیداد. امروز همگان میدانند که عوامل امنیتی، چگونه کینهورزانه و انتقامجویانه با رجایی و خانوادهاش رفتار کردند. کینه عوامل امنیتی و قضایی از علیرضا رجایی به حدی بود که که وقتی سرطان سینوس او خود را به صورت درد شدید دندان بروز داد دادستان از دادن مجوز قانونی مراجعه به پزشک متخصص امتناع کرد و اعزام وی جهت معالجه با تعلل و اهمال و اخلال مسئولین زندان مواجه شد.
نتیجه این اخلال این است که امروز میبینیم. بیماریای که در صورت تشخیص و جراحی به هنگام میتوانست کنترل شود به چشم او سرایت کرد و بعد از دو سال تحمل درد و رنج شیمی درمانی و پرتودرمانی پزشکان مجبور شدند که چشم راست ایشان را تخلیه کنند.
علیرضا با صبوری و متانت و با چهرهای خندان و گشاده این رنج عظیم را تحمل میکند و به خانواده و دوستان و دوستدارانش روحیه میبخشد. هرگز ندیدم و نشنیدهام که لب به شکایت گشوده باشد. حقا که این نستوهی و ایستادگی برآمده از ایمان راسخ به خداوند و پایمردی در راه حق است.
اما مسئولیت این فاجعه که بر علیرضا رجایی رفته و فجایعی که در حق دیگران رفته و میرود و هم اکنون نیز فجایعی در شرف وقوع است مانند اعتصاب غذای زندان رجایی شهرکه در اعتراض به تهاجم ظالمانه و قانونشکنی مسئولین زندان صورت گرفته و نیز اعتصاب غذای سایر زندانیان سیاسی در اوین و بعضی از شهرستانها به عهده کیست؟ قطعا مسئولین زندان، دادستان تهران، دادستان کل، رئیس قوه قضاییه، محسنی اژه ای با آن دروغ وقیحانه و فضاحتبارش و همچنین دستگاههای امنیتی مسئولند اما مسئول و مسبب اصلی در این قبیل فجایع کسی نیست جز دستگاه استبداد دینی و در رأس آن آقای خامنهای. مستبدان همیشه در هراسند که حکومت جابرانهی خود را از دست بدهند و نتیجه این هراس دائم ظنین بودن به هر چیز و هر کس است. مستبدان در ذهن خود و عمالشان تئوری توطئه را میپروند و با آن مجوز و دستور سرکوب و بگیر و ببند میدهند.
.
باری! علتالعل این فجایع استبداد است و شخص مستبد. اگر استبداد نبود زندانی سیاسی نیز نبود. کسی را یارای آن نبود که دیگرانی را به جرم مخالفت و اعتراض به قدرت مستقر به بند و زنجیر بکشند. در نبود استبداد امید بود که در این سرزمین نظامی مردمسالار، شفاف و نظارتپذیر حاکم باشد. نظامی که در آن احدی به خود جرأت و جسارت ندهد که چنین گستاخانه بر زندانیان ستم روا بدارد و از پاسخگویی نیز مصون بماند.
.
اگر استبداد و مستبدی نبود حصر و محصوری هم درکار نبود و رهبران سرفراز جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم رهنورد در حصر غیرقانونی و ظالمانه قرار نمیگرفتند.»