کسانی که طی دو دهه گذشته و از آغاز شکل گیری گفتمان اصلاح طلبی تحولات سیاسی ایران را دنبال کردهاند به خوبی میدانند که تشریح و تبیئن سیاستهای نظام بر پایه گزارههای دینی نمیتواند بازتابی از واقعیتهای موجود عرصه سیاست در ایران باشد. نه فهم ذهنی و نه فهم عینی از گزارههای دینی هیچ کدام نمیتواند از استاندارهای دو گانه پیروی کند. به عبارت دیگر نمیشود در ذیل یک نظام دینی نسبت به غارت بیت المال و دستبرد به اموال عمومی که مصداق آشکار و بین حق الناس است که از سوی خداوند قابل گذشت نیست با تسامح، گذشت و اغماض رفتار کرد و فرمان کش ندهید داد و در برابر حق ا..، مثل نماز، روزه، حجاب و... که اساسا به حاکمیت سیاسی مرتبط نیست با شدت عمل و اجبار رفتار کرد.
حداکثر کاری که یک حکومت دینی میتواند در فرایض مرتبط با حق ا.. انجام دهد فراهم کردن زمینههای مناسب برای انجام فرایض دینی توسط خود شهروندان است آن هم به شرطی که شائبه تبعیض میان شهروندان در میان نباشد. چنانچه امیر المونین علی (ع)، خطاب به مالک اشتر میگوید: با مردم به نیکی رفتار کن، آنها یا با تو برادر دینی هستند و یا چون تو انسان هستند و تو در هرصورت موظف به حسن رفتار با آنها هستی.
با مطالعهای مختصر پیرامون تاریخ تحولات سیاسی بیست سال گذشته و کنشهای سیاسی جریان موسوم به اصلاح طلب برای دموکراتیک کردن ساختار سیاسی و واکنشهای حاکمیت به این تلاشها میتوان دریافت که همواره دغدغه "حفظ قدرت سیاسی" توسط جریان مسلط در قدرت با استفاده از گزارههای دینی و اخلاقی بیان شده است و این گزارههای به کار گرفته شده توسط این جریان برای رسوا کردن اختلاس کنندگان، رانت خواران و غارتگران بیت المال و مقابله با آنها، که در دایره حق الناس هستند استفاده نمیشود. بلکه صرفا برای مقابله با زنان در گشت ارشاد، تهدید و تکفیر روشنفکران، برخورد با دانشجویان و اساتید، جلوگیری از برگزاری کنسرت هنرمندان، ممیزی آثار فرهنگی و هنری، جلوگیری از سرمایه گذاری خارجی و... استفاده میشود.
به عبارت دیگر حاکمیت سیاسی، با استفاده ابزاری از دین و گزارههای دینی، در طی چند دهه گذشته تلاش همه جانبهای را برای جلوگیری از "همبستگی اجتماعی" بین اقشار مختلف مردم، انجام داده است. درواقع برای فهم دقیق سیاستهای نظام باید دید امنیتی داشت. باید به این پرسش فکر کرد که چرا صدای مراجع برای جلوگیری از ورود زنان به ورزشگاهها، وزارت زنان و جلوگیری از مدیریتهای کلان زنان، بلند است اما در مبارزه با فساد سازمان یافته اقتصادی و اختلاسهای گسترده و مبارزه با رانت خواریها، شنیدن صدای مظلومیت زندانیان سیاسی، گلایه از بیکاری گسترده جوانان تحصیل کرده، هیچ صدایی از آنان بر نمیآید.
به موضوع یاداشت باز میگردم تا به این پرسش پاسخ دهم که واقعیت مقاومت نظام در ممانعت از حضور زنان در و رزشگاهها چیست؟ کسانی که حضور در و رزشگاه را تجربه کردهاند میدانند که فضای ورزشگاه فضایی نیست که حاکمیت بتواند آن را تسخیر کند و به آن شکل دهد. فضای ورزشگاه فضایی به شدت عرفی است، شکلی از همبستگیهای حداقلی میان هواداران درآن وجود دارد، مملواز هیجان و اضطراب معطوف به پیروزی یا شکست تیم محبوب است و بالاتر از همه این مولفهها اینکه در این فضا امکان غیریت سازی فراهم نیست. همه برای تماشای فوتبال آمدهاند همه تیم محبوبشان را تشویق میکنند، با هرادبیاتی که مناسب میدانند شعار میدهند، بلا فاصله به هر اتفاقی در جریان بازی واکنش نشان میدهند و این همه در بستری از "همبستگی اجتماعی توام با شور و هیجان" رخ میدهد که در کنترل نظام نیست و به دلیل ویژگیهای خاص ورزشگاه هم اساسا نمیشود آن را به کنترل در آورد.
در دیگر فضاهای مختلط مثل دانشگاه، سینما تاتر، و.. این همبستگی اجتماعی توام با شور و هیجان وجود ندارد، ضمن اینکه با ابزارهای مختلف میتوان این فضاها را کنترل کرد. در واقع مساله اساسی مقاومت نظام در برابر ورود زنان به ورزشگاهها "جلوگیری از همبستگی اجتماعی میان زنان و مردان هوادار در ورزشگاهها و آزادی کنشگری" است. "همبستگی و آزادی درکنشگری" که در ورزشگاه میان هوادارن وجود دارد به دلیل فضای بسته سیاسی و فرهنگی کشور میتواند به حوزههای دیگری نیز تسری پیدا کند ضمن آنکه حضور زنان در ورزشگاه فضا را به قدری عرفی خواهد کرد که جا برای حضور خیابانی گشت ارشاد آرام آرام تنگ میشود و حضور زنان به عنوان نیمی از جریان اجتماعی خودش را تمام قد نشان میدهد.
تصور کنید وقتی حداقل ۵۰ هزار زن در ورزشگاه آزادی آزادنه بتوانند شعار دهند رفته رفته خواهند توانست که متناسب با وزنشان نیز عرصه عمومی را تسخیر کنند. نگرانی اساسی از ورود زنان به ورزشگاه، در خواستهای دو مینو وار زنان برای گرفتن دیگر حقوق انسانی نیز هست.... نگرانی چون ادوار گذشته جنس اخلاقی و دینی ندارد..... نگرانی کاملا سیاسی است.