خبرنامه گویا
هموطن ارزنده و گرانقدر سلام.
البته از این کلمه سلام که ریشه در اسلام اعراب دارد خوشم نمیاید ولی حسب عادت تکرار میکنم تا زیادی هم ضد رژیم ننموده باشم. در هرحال نیت عرض ادب است حال چه با سلام چه با درود....
گزارش مختصرتان از بازدیدی که از لوفت هانزا داشته اید را خواندم و با بیاد آوردن آنچه در صنعت هواپیمائی ایران کشیدم واقعا خون دل ریختم.
کاپیتان عزیز!
لابد خودت که در این خانواده عضو بودی و بنظرم هنوز هم هستی بهتر از من میدانی که بعد از انقلاب یا در حقیقت توطئه غرب با فریب ملت نه فقط بر همه پیشرفتها و تکنولوژی ایران بلکه بر صنعت هوانوردی گذشت و هنوز هم میگذرد....
یادم هست در بازدید قبل از پرواز که عازم ماموریتی بودم متوجه نه فقط سایش بلکه نخ نما شدن دو لاستیک اصلی ارابه فرود شده و مطابق وظیفه هر خلبان و حسب وجدان کاری پرواز را متوقف و در دفتر OP-1 هواپیما ماجرا را قید کردم.
بدان ترتیب موضوع به بازرسی پرواز منعکس و بلافاصله یک تیم دو نفره متشکل از نماینده پاچه خوار عملیات پرواز همراه با مدیر فنی پاچه خوار تر از او آمده و از نزدیک بازدید کردند.
مدیر فنی از من سئوال کرد خوب حالا که اینطور بود چرا در OP1 نوشتی؟ میتوانستید شفاهی بگوئید تا تفاهم کنیم.
من هم جواب دادم قصد خرید یا فروش پرتقال که نداشتم میخواستم پرواز کنم آنهم به میناب با آن باند ناهموار پر از بریدگی.... دفعه قبل که شفاهی گفتم هم پرواز من خوابید و یک خلبان بدبخت پاچه خوار ضعیف جای من را گرفت و رفت و سانحه هم داد ولی لاپوشانی کردید و ضررش ده ها و شاید صدها بار بیشتر از تعویض لاستیک شد. حال که من مشکل به این وضوح را میگویم من را که بالاترین گواهینامه و مجوزها را دارم و تست پایلوت هم هستم به ترسو بودن متهم میکنید؟
کوتاه کنم....
فردای آن روز من را از حراست لعنتی خواستند و یک [...] که قبلا بعنوان شیشه پاک کن و نظافتچی هواپیما کارگر بود ولی بعد از دو سه سال کار کردن از قِبَل وابستگی به سپاه به ناگهان با سواد دوم راهنمائی به حراست منتقل و چهار ماه بعد هم شد رئیس حراست فرودگاه... بنده را احضار و با لحنی واقعا توهین آمیز مورد عتاب و خطاب تندی قرار داد.
وقتی پاسخ تند متقابل شنید، هم بقول خودش جلسه مختومه شد و بنده مرخص شدم اما میدانید چه شد؟
روز بعد حکم رسمی کارگزینی من که با عنوان خلبان بود به ناگهان به کارگر مکانيسین هواپيما (یعنی وردست یک کارگر برای شستشوی هواپیماها) تبدیل شد و رسما به من ابلاغ کردند و حسب آن الزاما باید هر روز ورود و خروج خود را هم ساعت بزنم (کاری که در عملیات پرواز برای خلبان ها بکار نمیرفت)....
همین پرونده سازی موجب اعتراض شدید من و در نهایت عدم قبول شغل تحمیلی و در نتیجه حواله پرونده به دادگاه تخلفات اداری و اخراج من شد.
بعد از آنهم با شکایات صدها صفحه ای من، چند سالی طول کشید تا بالاخره با هر بدبختی و رشوه به این لش و آن لشخوار ماجرا ختم به خیر شد و من دوباره به پرواز بازگشتم ولی بعد متوجه شدم جایگزینی برایم نیافته بودند و نیاز شدید به خلبان آن ها را واداشته بود مرا به خدمت عودت بدهند.
استاد عزیز جناب سخن!
حرف درباره هواپیمائی و بخصوص هوانوردی ایران بسیار بسیار است و همه مملو از خون و بوی خون عزیزان مان میدهد که یکایک جانشان را فدای نارسائی شدید مدیریتی کردند. یک مشت دزد بیشرف بی ایمان بدلیل وابستگی به این یا آن آخوند و نهاد و ارگان میشوند مدیر عامل و طبیعی است آنها هم باند خود را همراه آورده و همزمان پاچه خوارترین خلبان و فنی را هم برای مدیریت های زیرین خود انتخاب کرده و در حقیقت بدون هرگونه صلاحیتی، حساس ترین امور را به نالایق ترین و بی ایمان ترین افراد میسپارند که هیچگونه دانش و توانش فنی و پروازی هم ندارند....
آنوقت میفرمائید ما خیلی عقبیم؟....من عرض میکنم ما خیلی عقب نیستیم بلکه سالهاست آنقدر عقب رفته ایم که شئونات خلبانی بطور کلی نابود شده و در واقع از آن طرف بام افتاده ایم درست به اعماق پرتگاه.....
بدبختی اینکه برخی خلبانان بازنشسته نیروی هوائی هم (اخیرا هواناجا هم همین دار و دسته را برای خودش ساخته) دور هم جمع شده اند و در همان دوشان تپه یک تشکیلات درست کرده اند و مثلا کلاس های گواهینامه فنی و خلبانی سویل برایشان آموزش میدهند و هواپیمائی کشوری نالایق هم باید برایشان گواهینامه با عناوین پایلوت وان [سرْ خلبان] صادر کند.
آنها بعد، با حمایت همان باندها وارد هواپیمائی سویل [كشورى] میشوند و نتیجه را میبینیم.....نه سواد مقررات لازم را دارند و نه توان پرواز سویل.
یک مثال ذكر كنم:
وقتی یکی از آقایان با ١١٩ مسافر در هوای ابری داشت اپروچ میکرد [به فرودگاه براى فرود نزديك مى شد] به باندفرودگاه (اجازه فرمائید نام نبرم) وقتی از ابر در ارتفاع حدود ١٥٠ مترى بیرون آمد متوجه شد در حدود دویست متر دورتر از اول باند یعنی در غرب باند بیرون آمده. در این فاصله صدای کمک او شنیده میشود که توصیه میکند go around [فرمان لغو فرود و ارتفاع گرفتن براى فرود مجدد].
جناب کاپیتان هم به فارسی پاسخ میدهند به کار خودت برس....
بعد با یک گردش تقریبا هفتاد هشتاد درجه اى، هواپیما را به سر باند هدایت مى كنند و با چندین بار زمین خوردن چرخها و یک hard landing [فرودى كه چرخ هاى هواپيما با شدت بيش از حد مجاز به زمين برخورد مى كنند] تاسف آور بالاخره هواپیما در آخر باند با چند متر بیرون رفتن از انتهای باند متوقف میشود.
بعد متوجه میشوند در آن گردش ناگهانی، چندین جعبه بالای سر مسافرین باز و تعدادی کیف و قوطی و برخی اجناس سخت با سرعت بیرون ریخته و به سر و صورت و بدن تعدادی از مسافرین برخورد کرده و موجب مجروح شدن شدید پنج مسافر و جراحت خفیف (با دو روز بستری شدن) هفده مسافر و مجموعا بیست و دو مسافر مجروح و صدمات زیاد به بدنه هواپیما، ماجرا ختم میشود.
بدیهی است اگ در هر کشور افریقائی عقب مانده هم چنین اتفاقى روی میداد بازرسی پرواز هواپیمائی کشوری قاطعانه دخالت میکرد و خلبان خاطی را اقلا شش ماه منع پرواز و وادار به شرکت در کلاس های لازم مینمود اما در ایران اسلامی و تنها حکومت الله در جهان آن خلبان را به بهانه اینکه توانسته هواپیما را سالم فرود بیاورد تشویق هم کردند....
هرچند عملیات پرواز از ترس تکرار و اینبار دادن کشته تا چند ماه از بکار گرفتن نامبرده بعنوان خلبان یک [سرْ خلبان] خودداری میکرد ولی با زور پارتی ها و باند او مجبور شدند رئیس عملیات را تغییر دهند و ایشان با نظر رئیس عملیات جدید دوباره شد پی وان....
باور کنید من شخصا باور دارم اساسا در ایران برغم حضور جوانان بسیار باسواد و با استعداد و خلبان ژنریک، فقط به دلیل مدیریت های اسلامی و بسیار نالایق و ناتوان و بی سواد، اوضاع به جائی رسیده است که همان امام زمان، هواپیماها را پرواز میدهد و مسافرین را سالم فرود میاورد و اگر هم خبر سانحه اى به ناچار منتشر میشود(بسیارى از سوانح حتی خبرش هم درج نمیشود) دلیل آن نفوذ دم و دستگاه یزدی و خلفای همپیمان اوست....
واقعا اگر به صدها مورد که شخصا یا درگیرش بودم و یا شاهد عینی و حضوری آن بودم اشاره بکنم حتی شما خلبان پیشکسوت هم شاید باورتان نشود که در چه لجنزارى صنعت هوانوردی ما گرفتار شده که هر روز بیشتر از دیروز بوی گند آن مشام را آزرده میکند....
حیف که من نیز ترس دارم....
ترس زیاد از امنیت خانواده ام از جان همسر و فرزندانم که هنوز اسیر دست رژيم هستند و تهدید ها ادامه دارد.... وگرنه مینوشتم و رسواترشان میکردم.... تا بدانند وقتی من اولین نفر در منطقه به یک سانحه رسیدم و خلبان لت و پار شده را دیدم که اتفاقا مرد شریفی هم بود.... اما اولین دستور این بود سریع و سریع ترانسپاندر [دستگاهى كه موقعيت هواپيما را بر روى رادار مراقبت پرواز نشان مى دهد] را خاموش کن....
میدانید چرا؟ چون فرکانس اضطرار نفرستد تا در فرانسه بگیرند و تلفنی و اورژانسی به ایران موقعیت را اطلاع بدهند، تا مسئولین بی وجدان [...] بتوانند فرکانس هاى ارسالی را بعنوان آزمایش واحد فنی مهندسی، به خورد فرانسه بدهند و فرانسوی ها هم مثلا قبول کنند تا مبادا تجارت شوم صدمه ببیند....
خوش و خرم و سلامت باشید و تا میتوانید بنویسید...
حال که شما را به قول خودتان وزارت اطلاعات شناخته خوب دیگر نیازی به مخفی کاری نیست. به نظرم بیشتر و بیشتر در باره هوانوردی و هواپیمائی ایران بنویسید اقلا آن همکاران که هنوز در ایران هستند و خون دل میخورند بخوانند و بدانند همکاران آزاد آن ها به فکرشان هستند...