همه پرسی آتی برای استقلال اقلیم کردستان پیچیدهتر از آن است که ناظران محتاط به سادگی و بیپروا بخواهند یا بتوانند در باب آن اظهار نظر کنند. اما از سوی دیگر این رخداد آنقدر مهم است که نمیتوان بسادگی از کنارش گذشت و تنزه طلبانه و بدون اتخاذ موضع سکوت کرد. این سکوت مخالف مسئولیتپذیری است. بنابرین کوتاه و گذرا باید عرض شود:
یکم. همهپرسی برای استقلال، حق مردم اقلیم کردستان است. همچنان که حق هر مردم ساکن در سرزمینهای کوچک و بزرگ دیگر است. این حق یعنی حق تعیین سرنوشت. یعنی حقِ داشتن حاکمیت مستقل. یعنی حقِ تسلط گروهی از مردم بر جان و مال و سرزمین خویش. حقی که از استقلال و آزادی تکتک افراد انسان ناشی میشود. اگر مردم اقلیم کردستان به هر دلیل خواهان داشتن حاکمیت ملی مستقل هستند، همگان باید این حق را با احترام به رسمیت بشناسند. استقلال کردستان هیچ تفاوتی با استقلال عراق و سوریه و اردن و لبنان در اوایل قرن بیستم یا استقلال ایالات متحده در اواخر قرن هژدهم ندارد. هر ملتی شایستۀ داشتن حاکمیت ملی مستقل و مورد نظر خویش است. نه مردمان ایران و ترکیه و مناطق عرب نشین عراق حق تصمیمگیری در باره استقلال "اقلیم" را دارند و نه حتی کردهای دیگر مناطق. همچنان که مردم "اقلیم" حق تصمیمگیری برای دیگر مردمان و سرزمینها را ندارند.
دوم. با منطق منطوی در بند بالا، کردهای ایران و ترکیه و سوریه نیز همین حق را بی کم و کاست دارند. همه کردهای "چهارپارچه" حق دارند در مورد تشکیل ملت-کشور واحد کرد یا تشکیل کشورهای متعدد کردی در مجاورت با هم، تصمیم بگیرند. حق این تصمیمات فقط با خود ایشان است و بس. اگر اسکاتلندیهای جزیره بریتانیا حق تصمیمگیری در باب گسست از انگلیسیها را دارند کردهای ایران و عراق و ترکیه و سوریه نیز این حق را دارند. ترکها و بلوچها و عربهای ایران نیز همین حق را بدون کم و کاست و بی برو و برگرد دارند. اگر استقلال مصر و اردن و عراق و سوریه و لبنان از عثمانی یا بریتانیا و فرانسه حق این ملتهاست، استقلال کردها هم از ایران و عراق و ترکیه و سوریه حق این ملت است. در غیر اینصورت باید در باب حق حاکمیت انسان بر نفس خویش، یا در صداقت خود به هنگام چنین ادعاها تجدید نظر کنیم.
سوم. اینکه خاندان بارزانی برای مردم اقلیم حق حاکمیت آزاد بر سرنوشت خویش قائل نیست و مردم آن سامان را به شیوۀ غیرآزاد در بند رقیت گرفته، و اینکه مسعود بارزانی سه سال است بطور غیر قانونی حکومت خود را تمدید کرده؛ مسئلۀ دولتها و ملتهای دیگر نیست و فقط به مردم اقلیم مربوط است. اگر آنها بخواهند قیام کرده و حاکمان فعلی خویش را خلع کنند این حق را دارند و دستگاه حکومت اقلیم نیز باید در برابر خواست مردم تمکین کند. اما اگر مردم اقلیم استقلال را بر آزادی ترجیح دهند به خود ایشان مربوط است نه به روشنفکران و سیاستپیشگان ساکن تهران و بغداد و استانبول. همۀ ما باید به رای اکثریت مردم اقلیم، هر چه که باشد، احترام بگذاریم، در غیر این صورت دیگر نباید از حقوق بشر و آزادی و حق تعیین سرنوشت برای هیچ فرد و گروهی سخن بگوییم که ریاکاری محض خواهد بود.
چهارم. با این همه از این نکته نیز نباید غفلت کرد که مردم "اقلیم" و ملت کرد و مردمان و ملتهای دیگر اگر چه حق تاسیس حاکمیت ملی مستقل خویش را دارند اما حق خودبرترانگاری نژادی و نفرت پراکنی علیه دیگر مردمان را ندارند. شایسته نیست استقلال ملت کرد مستلزم نفرت علیه عرب و عجم و ترک باشد. همچنانکه شایسته نیست استقلال ملت ترک در ایران علیه فارس و عرب و کرد یا ارمنی و روس باشد. فراموش نکنیم که حق حاکمیت ملی مستقل یاد شده در بالا در چارچوب معرفتی خاصی معنا مییابد و به رسمیت شناخته میشود که در آن هرگونه قومپرستی و قومستیزی انکار و تقبیح میگردد. هم از اینروست که پیوند زدن قوم پرستی به استقلال کردستان اولا نتیجه را دور از دسترس میکند و ثانیا در صورت تحقق، خاطرۀ بدی از خود در حافظۀ تاریخ بشری ثبت میکند. درایت کردها اقتضا دارد که استقلالشان حامل پیام صلح و دوستی در منطقه باشد نه غرور و هماوردطلبی.
پنجم. استقلال "اقلیم" و حتی استقلال "کردستان بزرگ" در "چهارپارچه" نباید با میهنپرستی افراطی و توسعهطلبی شبه امپریالیستی و طمع نسبت به سرزمینهای آباد و ثروتمند مجاور گره بخورد. استقلال کردستان را باید با فرمولی خردمندانه از جغرافیا و جمعیت حل و فصل کرد چرا که ملتها و اقوام پشت مرزهای دقیق و قطعی جا نگرفتهاند. کرکوک با اکثریتی کرد و اقلیتی قابل توجه از عربان و ترکمانان نقطۀ شروع اختلاف است که به سبب منابع نفتی وسوسهبرانگیزش میتواند منشأ اختلاف و درگیری باشد و خرد سیاسی اقتضا دارد زمان را برای داوری در باب سرنوشت این منطقۀ اختلافی برگزینیم که همیشه بهترین داور است. در ایران بخش هایی از آذربایجان غربی و کردستان چنین وضعیتی دارند. نقده و میاندوآب و حتی ارومیه در آذربایجان غربی و قروه در استان کردستان میتواند وضعیت را در شرایطی خاص بحرانی کند. بنابرین هرگونه وسوسۀ توسعهطلبانه در زمینۀ گسترش قلمرو تحت حاکمیت یک ملت ممکن است نقطۀ آغاز جنگ خانمانسوزی میان ملتها باشد. ملتهایی که قرنها با هم و در کنار هم زیستهاند و میتوانند بهترین دوست و همسایه و همکار هم باشند. همه باید بکوشند از الگوی جدایی چک و اسلواکی بهره بجویند نه الگوی تلخ و تراژیک یوگوسلاوی.
ششم. همچنین از وسوسۀ جابجاییهای اجباری جمعیتی برای یکدستسازی قومی یا تغییر ترکیب جمعیتی به نفع این یا آن قوم و ملت باید پرهیز کرد. اینگونه اقدامات نیز میتواند مصیبت جنگ و پاکسازی قومی و جنایات سازمانیافتهای را زمینه سازی کند که در چارچوب "ضد-اندیشه"های نژادپرستانه توجیه و صورتبندی شده یا خواهد شد. وجدان بشری چنین جنایاتی را از هیچکس و با هیچ توجیه و بهانهای نخواهد پذیرفت.
هفتم. دوستان کرد در این سوی و آن سوی زاگرس! بهوش باشید که مطالبۀ حقوق مشروع و انکارناپذیر شما موجب انکار حقوق انکارناپذیر دیگران و یا موجب وقوع فاجعهای ناخواسته نشود. جنگ به اختیار آغاز میشود اما به اختیار پایان نمیپذیرد. بنابرین در مطالبه استقلال خود آرام و هوشیار و در چارچوب عقلانیت پیشروی کنید و دستخوش هیجانات نشوید. نگذارید فاجعهای که در آخر قرن بیستم بالکان را سلاخی کرد، در آغاز قرن بیست و یکم خاورمیانه را مُثله کند. اگر سیاستمداران و جنگسالاران منافع خود را در جنگ و بحران جستجو کردند بکوشید گفتمان "ئاشتی" را در فضای کردستان مسلط کنید.
هر جا و در زیر هر پرچم که هستید شاد و آزاد و نیکفرجام باشید. دموکراسی برای ملتها، صلح برای جهان و هر دو در سایۀ باور به حقوق بنادین بشر و کرامت خدشهناپذیر انسانی نیاز جامعۀ پرالتهاب امروز ماست. والسلام