Saturday, Sep 23, 2017

صفحه نخست » وقتى يكى از سلبريتى ها مى ميرد، ما ايرانيان در فضاى مجازى چه مى گوييم؟! ف. م. سخن

celebrity.JPGفرض كنيد يكى از افراد مشهور -حالا خواننده يا نويسنده اش فرق نمى كند- امروز درگذشته، و فردا قرار است مراسم تغسيل و تكفين و تدفينِ جنازه اش... ببخشيد، پيكرش، در قطعه ى هنرمندان و نام آوران بهشت زهرا برگزار شود. مجلس ختم آن مرحوم نيز اگر خواننده است در مسجد بلال حبشى صدا و سيما واقع در خيابان ولى عصر، و اگر نويسنده است، در مسجد الرضا، واقع در خيابان نيلوفر برگزار خواهد شد.

ما «مجازيان ايرانى» به مناسبت درگذشت اين عزيزان از دست رفته، چه چيزهايى خواهيم نوشت (فرض مى گيريم اسم خواننده، كامبيز دُردانه، و اسم نويسنده، دكتر جواد فكور زاده است)...:

-آه! دكتر فكور هم رفت... آه... (حالا انگار قرار بود دكتر فكور در سن ٨٦ سالگى نميره و يه دويست سيصد سال ديگه هم عمر كنه!)

-با رفتن جواد فكور، ديگر هرگز كسى به مانند او پا به جهان نخواهد گذاشت! (خب معلومه ابله! مگه ميشه كسى مثه كس ديگه پا به جهان بذاره؟!)

-صبح خواب بودم كه تلفن زنگ زد!... نه!... باور نمى كنم؟!... مگر مى شود؟!... در حالى كه پرده ى اشك جلوى چشمانم كشيده شده بود، لباس پوشيدم تا خود را به بيمارستان برسانم... نه!... هنوز هم باور نمى كنم!

-در مقابل بيمارستان، فقط تعداد اندكى حضور داشتند! خاك بر سر اين ملت بى لياقت! دكتر به اين عظمت، حق اش اين تعداد از جمعيت است؟!

-دارم از بهشت زهرا، قطعه ى نام آوران باز مى گردم! اينجا به درستى آرامستان است! آرامستان بزرگان علم و ادب! آرامستان تشييع كنندگان كه فقط شش نفر هستند!

-من استاد را از نزديك مى شناختم... اگرچه در «محذر» ايشان درس نخوانده بودم، اما چند بار از نزديكى ايشان در «حيات» دانشگاه گذشته بودم... من به ايشان لبخند مى زدم و ايشان به من لبخند مى زدند... حس «آشناييتِ» قوى يى در ميان ما موج مى زد... من آرزو مى كردم در كنار اين نزديكى، از «محذر» درس ايشان نيز «تلمض» مى نمودم... آه....

-اگر غم را چو آتش دود بودى/ جهان تاريك گشتى بيكرانه // جهان را گر سراسر تو بگردى/ خردمندى نيابى شادمانه! //
نوشتارم را با يك خبر بد مى آغازم! استاد فكور رفت!... كسانى كه استاد را مثل من مى شناختند، مى دانستند كه او در ٨٦ سالگى، هنوز جوان بود! زود بود رفتن او زود بود! من اين مصيبت عظما را به خانواده ى محترم ايشان، يعنى نتيجه ها و نبيره هاى جناب استاد تسليت عرض مى نمايم...

-البته واسه اين كسى كه اخيرن فوت كرده، خيلى شيون و ناله مى كنن، ولى اين مثلا استاد، اولا دكتر نبود و فوق فوق اش ليسانسيه علوم معقول بوده اونم توو عهد عتيق، بعد هم دانشگاهيا مى دونستن كه اين بابا اصن عضو «سيا» ست و گرين كارت داره! بعضيا زودتر بميرن هم به نفع خودشونه، هم به نفع جامعه!

*****

-واى! خدا جون! يعنى ميشه؟!... نه؟!... باور نمى كنم... باور نمى كنم... اشك، اشك، اشك... اشك امانم نميده... آخه چرا؟! چرا؟! چرا؟! كامبيز ما، دُردانه ى ما، رفت؟!... به همين سادگى؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-بچه ها! يه خبر بد!! كامبيز رفت!... آره ديگه!... دردانه رو ميگم... پس فكر كردى كى رو ميگم الاغ؟!... ما «دُردانه ليتيا»، باس به مردم نشون بديم كه كامى چقدر محبوب بود! خاك بر سر محسن شادپى! الاغ اسم خودش رو خواننده گذاشته...

-آه خداى من! چه مى بينم! خب معلومه ديگه! كسى كه فقط توو اينستاش ٣ ميليون فالوئر داره، باس هم كه اين همه آدم بياد پيكرش رو تشييع كنه! آه كامبيز، كامبيز! يادته بچه كه بوديم با هم شوت يه ضرب بازى مى كرديم، تو زدى شيشه ى همسايه رو شكستى انداختى گردن من؟! چه دوران خوبى بود! كاش مى تونستم بيام بيمارستان، باهات آخرين عكسم رو بگيرم...

-بچه هاى «دُردونه ليتى»، اگه نتونستين بياين واسه خدافظى با كامى، بدونين يه چيزى حدود سه چهار ميليون جمعيت اومده بود. از پل پارك وى تا ميدون ونك پر از جمعيت بود! يه روز كه با كامى رفته بوديم بدن مون رو «خال» بزنيم، كامى گفت رو تن اش، يه تعداد زياد بوفالوى در حال حركت بكشن. پرسيدم كامى؟! بوفالو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اين يعنى چى؟! كامى گفت اين بوفالوها، دردونه تيليا هستن مى خوام هميشه با من باشن! و زرتى زد زير خنده. من كه غش كرده بودم از اين حرف كامبيز! آه كه كامى چقدر طرفداراشو دوست داشت و بهشون اعتقاد داشت!

-مردم، همه امروز، كامىِ ما رو بدرقه كردن! همه يه صدا توو خيابونا مى خوندن:
می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمی‌خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا...
علامت گريه، بوس، گل سرخ، تابوت...

-هى! خبر خوب دارم واستون! كامبيز خره مُرد! مرتيكه ى لات و مسخره! اسمشو گذاشته بود خواننده! حالا «دردونه ليتيا» دارن ميزنن توو سرشون كه كامى رفت كامى رفت! اى به دَرَك كه رفت! حالا امروز ده نفر جمع شدن سرِ پارك وى، ميگن سه ميليون جمعيت بوده! آره ارواح ننه ات! اونايى هم كه اونجا بود، رفته بودن با هنرپيشه ها عكس بگيرن و مال تور بزنن! حالا اينا باس صبر كنن ببينن وقتي محسن جان شادپىِ ما مُرد، توو خيابونا چه خبر ميشه!

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy