Sunday, Sep 24, 2017

صفحه نخست » خاك بر سرتان! ف. م. سخن

2017-09-24 15-22-21 +0200.jpgنه!... بى تربيت و بى فرهنگ نشده ام! فحاشى هم نمى كنم! شما اجازه بدهيد كلام من منعقد بشود بعد ببينيد اين خاك بر سرى كه مى گويم به قصد بى تربيتى ست يا خير!

البته الان يك عده كه تيتر را ديده اند، و اين جملات را نخوانده اند، مشغول تجزيه و تحليل متن و به قولِ امروزى ها «هرمنوتيك» كردن آن هستند!

يكى مى گويد «سخن» خواست به من فحش بدهد، آن يكى مى گويد نه، خواست به من فحش بدهد.

بگذار هر كس هر چه دل تنگ اش مى خواهد بگويد.

اما من در باره ى زنده ياد مريم ميرزاخانى مى خواهم صحبت كنم.

بانوى رياضى دان ما، كه تا نمُرد در كشورش ناشناخته ماند.

مريم ميرزاخانى، آن طور كه عكس ها و فيلم هاى متعدد نشان مى دهد، در جايى كه آزادى انتخاب ميان حجاب و بى حجابى بود، بى حجابى را برگزيده بود.

وقتى هم كه درگذشت، روزنامه هاى داخل ايران، به احترام اش، عكس هاى بى حجاب او را منتشر كردند.

الحمدلله رب العالمين، به ميرزاخانى نمى شد وصله هاى ناجور و برخاسته از انديشه هاى بيمار چسباند. كار او فكر كردن بود و كشف كردن بود و ياد دادن آن چه از رياضيات در يافته بود به دانشجويان.

بنابراين، تصاوير بى حجاب ميرزاخانى، يا حضور بى حجاب او در محل كار و غيره، افكار پليد، در ذهن بيماران روانى حكومت بيدار نمى كرد.

اتفاقا چهره ى اين بانوى نازنين، منتقل كننده ى معصوميت و متفكر بودن او بود، آن قدر كه تندروهاى اسلامى كه تصاوير او را ديدند، از ديدن اين همه معصوميت خفقان گرفتند و او را زير حرف ها و انديشه هاى كثيف شان بمباران نكردند.

حالا، سرديس مريم ميرزاخانى، به احترام او و دانش وسيع اش، در كتابخانه ى ملى قرار داده شده است.

اولا اين مجسمه، سر ديس است و نه بر خلاف گزارش هاى رسانه اى تن ديس.

تن ديس بايد قسمتى از بدن موضوع مجسمه را نشان دهد. مى دانيم در اسلام آقايان، مجسمه سازى حرام است، چرا كه يادآور دوران «بت پرستى»ست (!) و وقتى هم كه مجسمه از زنان باشد، ديدن برجستگى هاى بدن، به شكل تجسمى، حرام اندر حرام مى شود طورى كه مسوولان «گناه شناس» جمهورى اسلامى بر سر چند مجسمه ى زن، چادر سياه كشيده اند تا اسلام مردم به خطر نيفتد.

اما حالا كه قرار شده سرديس مريم ميرزاخانى درست شود، باز بايد به فكر اسلام بود، و تكه پارچه اى بر سر او كرد. اين تكه پارچه به شكل مقنعه است كه دختران دانش آموز كشور مجبور به به سر كردن آن در مدرسه هستند.

خلاصه از مريم ميرزاخانى دانشمند، مجسمه اى ساخته اند به شكل ننه خانوم هاى قديمى، كه كارشان پخت و پز و رُفت و روب و آشپزخانه نشينى بود. در اين سرديس كذايى، نه از معصوميت مريم خبرى هست نه از اهل دانش بودن او.

مسوولان محترم، به دلخواه خودشان، و لابد با تصميم و تصويب هياتى عالى رتبه از مسوولان، طرح ساخت چنين مجسمه اى را داده اند و آن را اجرا كرده اند. به عبارتى آن چه از زن در سر داشته اند، بر سر ميرزاخانى پياده كرده اند، و آن چه در آرزوهاى قرون وسطايى شان بوده است را روى سر سرديس ميرزاخانى كشيده اند.

حال ما هم براى آقايان مسوولان، آرزوها و خواسته هايى داريم كه گهگاه آن ها را بر زبان مى آوريم. مثلا از حرف هاى رايج در ميان مردم و آرزوهاى قلبى مردم براى مسوولان، خاك بر سر شدن است! يعنى وقتى كار ابلهانه اى از مسوولان مى بينيم، فورى مى گوييم، خاك بر سرشان!

حال اگر قرار باشد، مجسمه سازى، بر اساس خواست مردم، سرديسى از يكى از مسوولان عالى رتبه ى نظام بسازد، بايد، بر سرش خاك ريخته شود يا خير؟ اين سوالى بود كه با ديدن مجسمه ى مريم ميرزاخانى به ذهن ام آمد و خواستم آن را با خوانندگان عزيز به مشاركت بگذارم!

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy