در میان همه اخبار ناگوار و دلخراش سیاسی و اجتماعی که هر روز به گوش میرسد، سنگین ترین و دردناکترین خبری که در این هفته شنیدم این بود که همکار قدیمی و پیشکسوت من، زنده یاد رسول ارونقی کرمانی، در ۸۷ سالگی، چشم از جهان پوشیده و به دیاری که نمیدانم «باقی» است یا نه شتافته است.
در بازگشت از یک سفر کوتاه چند روزه بود که شنیدم او به دنبال چندین هفته گلاویزی با دردهای ناشی از کهولت و بیماری بالاخره در مقابل مرگ زانو زده و تسلیم قدرت مطلق و قهار آن شده است.
جوانها و میان سالان ایرانی مقیم منطقه واشنگتن بزرگ رسول ارونقی کرمانی را بعنوان مدیر، سردبیر و ناشر ماهنامه «تهران پست» میشناسند - اگر بشناسند - ولی شمار زیادی از هم نسلان من با نام و کارهای او از گذشتههای دور آشنا هستند و قابلیتهایش در نویسندگی، قصه پردازی، و حرفه روزنامه نگاری را میشناسند.
در واقع کسی از نسل من نیست که اهل روزنامه و مجله و کتابخوانی باشد و نداند که او یکی از قدیمی ترین و سرشناس ترین روزنامه نگاران حرفهای و پاورقی نویسان مطرح و صاحب نام ایرانی، از دهه سی خورشیدی تا همین یک هفته پیش، بود که متاسفانه وقوع انقلاب کور اسلامی وی را از اوج پرواز حرفهای که داشت به زیر کشید و همچون هزاران ایرانی دیگر اسیر غربتی ناخواسته، دراز مدت و هلاک آور کرد.
ممکن است کسانی که از ۲۲ سال پیش به این طرف در واشنگتن زندگی میکنند، خواننده «تهران پست» و شاهد موفقیت ارونقی کرمانی در انتشار منظم این ماهنامه بودهاند و هستند، از این سخن تعجب کنند، ولی موقعیت و جایگاه او در عرصه مطبوعات و پاورقی نویسی در دوران قبل از انقلاب در قیاس با آنچه او با دست خالی، به تنهائی و با رنج و مرارت بسیار در دوره ۲۲ ساله انتشار «تهران پست» در غربت به دست آورد به هیچ وجه همسنگی نداشت.
رسول ارونقی کرمانی
رسول ارونقی کرمانی در دوران قبل از انقلاب برای سیزده سال متوالی سردبیر مجله «اطلاعات هفتگی» و یکی از موفق ترین و سرشناس ترین سردبیران مجلات پرتیراژ و عامه پسند آن زمان بود. او که کار خودش در موسسه عظیم «اطلاعات» را از دهه سی، در سن ۲۲ سالگی، با خبرنگاری و روزنامهنگاری آغاز کرده بود، با نشان دادن قابلیتها و استعدادهایش در این زمینه خیلی زود به سمت سردبیری «اطلاعات هفتگی» ارتقاء مقام یافت و علی رغم رقابت سنگینی که میان مجلات هفتگی دو موسسه مطبوعاتی «اطلاعات» و «کیهان» آن زمان در جریان بود توانست طی سیزده سال آن مجله را به یکی از موفق و پرتیراژ مجلات آن زمان تبدیل کرده و در کنار آن بعنوان یک پاورقی نویس پزطرفدار، که اکثر پاورقیهایش پس از خاتمه انتشار آنها در مجله بصورت کتاب منتشر میشد، از شهرت و محبوبیتی به سزا برخوردار شود.
توفیق ارونقی کرمانی در رساندن تیراژ «اطلاعات هفتگی» به چند صد هزار در هفته چنان بود که مدیران موسسه «اطلاعات» را ناگزیر از پرداخت درصدی از درآمد فروش مجله، علاوه بر حقوق ماهانه او، کرده بود. افزون بر این، او از طریق نشر پاورقیهایش بصورت کتابهای قصه و داستانهای عامه پسند مورد توجه بسیاری از ناشران بود و برای نشر قصههایش دستمزدهای قابل توجهی دریافت میکرد.
ارونقی کرمانی هر چند در سال ۱۳۰۹ از پدری اهل شهرستان ارونق در استان آذربایجان و مادری کرمانی بهدنیا آمده بود ولی بیشتر دوران کودکی و نوجوانی خود را در تبریز گذرانده و به همین لحاظ برخلاف نام شهری که پسوند نام خانوادگی او بود، از زندگی در تبریز تاثیر پذیرفته و تا پایان عمر هنوز ته لهجهای ترکی داشت. او بعدها تاثیرات ناشی از بالندگی در تبریز را در بهترین اثرش «گلین» تا اندازه زیادی بازتاب داد. با این همه، او که از دوران جوانی به تهران کوچ کرده و در پایتخت به کار روزنامه نگاری مشغول شده بود، به زیر و بمهای زبان فارسی احاطه داشت و به همین لحاظ توانست برای یک دوره طولانی شصت ساله از طریق نوشتن به زبان فارسی جایگاه خاصی در مطبوعات و بخصوص پاورقی نویسی برای خود فراهم کند.
اسماعیل جمشیدی، یکی از همکاران مطبوعاتی هم نسل من که در دوران پس از انقلاب بیشتر به گزارش نویسی و نگارش شرح حال و زندگی چهرههای آشنا مشغول است، در مجله «بخارا» راجع به ارونقی کرمانی نوشته است: «او آدمی بود فوقالعاده باذوق و مبتکر و با شم قوی، تیراژساز و مسلط به ذوق مردم. او از همان آغاز کارش بعنوان سردبیر موقت توانسته بود فقط با اتکاء به شم قوی و ذوق سرشاری که در حرفه روزنامهنگاری داشت فروش مجله را بالا ببرد؛ طوری که همواره جزو دو سه مجله اول از نظر تیراژ در کشورمان باشد، همین پیروزی موجب شد عباس مسعودی، مدیر و بنیانگذار موسسه «اطلاعات»، که به موفقیت نشریاتش بسیار اهمیت میداد، او را در پست سردبیری این مجله («اطلاعات هفتگی») نگهدارد؛ سمتی که تا پایان سال ۵۷ و قبل از مهاجرتش به آمریکا از آن او بود.»
ارونقی کرمانی از همان ابتدای کارش در حرفه روزنامه نگاری و نویسندگی علاقهای به سیاست و پرداختن به موضوعات سیاسی نشان نمیداد و با پرهیزی محافظه کارانه از این کار در پی پاسخگوئی به خواست و سلیقه تودههای مردم و قلمزنی در عرصه مطبوعات عامه پسند و نوشتن پاورقیها و داستانهای پرخواننده و پرخریدار عاشقانه و اجتماعی بود. توفیق او در این کار به حدی بود که علاوه بر شمار زیادی از خوانندگان پیگیر و هواخواه، سازندگان فیلمهای فارسی آن زمان را نیز به ساختن فیلم هائی بر اساس برخی از پاورقیهای او یا برداشت و اقتباس از آنها وا میداشت زیرا محبوبیت قصه هائی که او مینوشت میتوانست تضمینکننده فروش فیلمهای ساخته شده بر اساس آنها در گیشه سینماها باشد. به همین دلیل در اواخر دهه چهل و نیمه اول دهه پنجاه دو داستان او بصورت مستقیم یا اقتباس به تصویر کشیده شد و بر پرده سینماها به نمایش درآمد. این دو فیلم عبارت بودند از «امشب دختری میمیرد» (۱۳۴۸) ساخته مصطفی عالمیان و «خاطرخواه» (۱۳۵۱) ساخته امیر شروان.
ارونقی کرمانی پاورقی «امشب دختری میمیرد» را در ۳۲ سالگی در مجله «اطلاعات هفتگی» منتشر کرد؛ اثری که شهرتی بسیار برایش به همراه آورد و تکانی هم به تیراژ «اطلاعات هفتگی» داد. این پاورقی چنان سر زبانها افتاد که به الگوئی برای برخی از دیگر پاورقیها که در سالهای پس از آن منتشر شد بدل شد تا نه فقط از حال و هوا و مضمون آن که از نامش نیز برای تضمین موفقیت تقلید کنند!
چنان که پیشتر گفتم، در سال ۱۳۴۸ فیلمی بر اساس پاورقی «امشب دختری میمیرد» به کارگردانی مصطفی عالمیان ساخته شد که از قضای روزگار اولین حضور من در سینما بعنوان بازیگر با آن فیلم و در کنار فروزان، چهره سرشناس و محبوب سینمای آن زمان، بود. در باره این فیلم، نحوه ورود من به عرصه بازیگری، چگونگی ساخته شدن آن و برخورد ارونقی کرمانی با برداشتی که از قصه او شده بود، خاطرات بسیاری دارم که مجالی برای شرح آن در این مختصر نیست.
از جمله دیگر آثار داستانی ارونقی کرمانی «افسانههای مادر من»، «عشق دلقک»، «نگین»، «خروس چهل تاج»، «دلهره»، «شهر باران»، «دختر شالیزار»، «گلایل وحشی»، «در تهران کفش پاشنه بلند نخواهم پوشید»، «یک آدمکش اجاره داده میشود»، «ساعات نا امیدی»، «گریز پا»، «آواره»، «نفرین»، «شب و هوس»، «شبی که سحر نداشت»، «فرزندان شیطان»، «زندگی قصه میسازد»، «زورق طلایی»، «بابا نان داد»، «سالهای شتاب» و «خاطر خواه» است که همگی در هنگام انتشار هفتگی در مجله و سپس بصورت کتاب از محبوبیت و فروش فوق العادهای در میان خوانندگان آثار عامه پسند برخوردار بود.
با وقوع انقلاب اسلامی، ارونقی کرمانی نیز همچون هزاران ایرانی دیگر ناگزیر از مهاجرت به آمریکا شد و در واشنگتن اقامت کرد. او که کاری جز نویسندگی و روزنامه نگاری نکرده و تجربهای در هیچ حرفه دیگر نداشت، در آغاز سال ۱۹۹۵ میلادی اقدام به انتشار ماهنامه «تهران پست» و پخش آن در منطقه واشنگتن بزرگ کرد که با اقبال فوق العاده ایرانیان مقیم منطقه روبرو شد؛ نشریه پرطرفدار و پرخوانندهای که برای ۲۲ سال بصورتی آبرومند با مدیریت و سردبیری او انتشار یافت و اکنون نیز که خود او از میان ما رفته است، قرار است با همت و درایت همکارانی که در طول این زمان پرورش داده است، همچنان منتشر شده و پاسخگوی نیاز جامعه ایرانی مقیم واشنگتن باشد.
در چند گفت و گوئی که در این هفته با آقای فرامرز یگانه، نزدیکترین همکار زنده یاد ارونقی کرمانی در «تهران پست» که در ده سال اخیر همکار و دستیار نزدیک و محرم او بوده است، داشتم مطلع شدم که طبق خواست و نظر و موافقت ناشر درگذشته «تهران پست» قرار است این ماهنامه به همان سبک و سیاق سابق توسط آقای یگانه بعنوان مدیر و سردبیر و با همکاری دوستان و همکاران قدیمی آن همچنان انتشار یافته و یاد و خاطره بنیانگذار آن را زنده نگهدارد.
رسول ارونقی کرمانی برای من، که بیش از نیم قرن در کار روزنامه نگاری بوده و از نزدیک او را میشناختم، همیشه یک پیسکسوت حرفهای قابل احترام، با شخصیت و متین و دور از هر گونه جنجال بود و اکنون که از میان ما رفته است احساس میکنم پدر یا برادر بزرگ خود را از دست دادهام. از این بابت این روزها سخت دلشکسته و اندوهگین هستم و این ضایعه ناگوار را به بازماندگان او، همکارانش در «تهران پست»، جامعه روزنامه نگاران ایرانی، و کل جامعه ایران تسلیت میگویم.