Monday, Nov 20, 2017

صفحه نخست » وقت جدالی چنین...، ویدا فرهودی

Vida_Farhoudi.jpg*

*

*

شعر چو آید ز ره، فرصت انکار نیست

هر شـُده عریان کند، بیمش از انظار نیست

گویدت ازعاشقان، نغمه‌ی دیگر بخوان

گر چه تو را در سکوت، هیچ شنودار نیست

هر چه خزان می خَلـَد سینه‌ی مام وطن

روز شکفتن رسد، لیک پدیدار نیست

روِیـِش نرگس ببین، گوش و کنار زمین

گاه تماشا چرا، دیده‌ی بیدار نیست؟

درد دلت را بگو، گرچه به زندان تو را

گوشه به گوشه به جز سردی دیوار نیست

می‌رسد اما صدات، از پس دیوار سنگ

زنگ صدا را بدان وحشت زنگار نیست

نوبت سرخ غزل، روز و شبان می دمَد

آوردت فصل گل، گر چه نمودار نیست

توبه مکن از سخن، یکسره فریاد زن

تا به شکست سکون، فرصت ِ بسیار نیست

عمر گذشت و بلا، توشه‌ی ما می بَرَد

توشه چوبر باد شد، فرصت هشدار نیست

قافیه‌ها ساختم، تا دل شب تاختم

وقت جدالی چنین، ترس ز تکرار نیست

گفتم و گویم ز نو،هم قدم شعر شو

در ره آزادگی، مکث سزاوار نیست

فرصت انکار نیست...

ویدا فرهودی

خزان ۱۳۹۶

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy