Thursday, Nov 23, 2017

صفحه نخست » خدای خشونت‌ساز فقیهان؛ پاسخی به دعاوی صادق لاریجانی درباره حقوق بشر

akbar_ganji_11232017.jpgاکبر گنجی - رادیو فردا

صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، در نشست اعضای ستاد حقوق بشر، در ۲۳ آبان ۱۳۹۶، مجدداً درباره حقوق بشر سخن گفته است. او در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ، ۲۹ خرداد ۱۳۹۳ ، ۱۱ مرداد ۱۳۹۵ ، ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ و ...هم در مورد حقوق بشر اظهار نظر کرده است. در این مقاله می کوشم تا به برخی از دعاوی او درباره حقوق بشر که در سخنرانی های یاد شده آمده است، پاسخ بگویم. به عنوان مثال، او همیشه به یک بام و دو هوایی بودن دولت های غربی در مورد رعایت حقوق بشر می تازد. اما این نوشتار ناظر به خود حقوق بشر است، مستقل از این که دیگران با آن چه کرده و می کنند. در این جا فقط به شش محور از دعاوی او می پردازیم:

یکم- حقوق بشر اسلامی: به دعاوی صادق لاریجانی بنگرید که می گوید: درباره تعریف انسان اختلاف نظر وجود دارد، درباره تعریف حق اختلاف نظر وجود دارد، درباره معنای کرامت انسان اختلاف نظر وجود دارد، دیدگاه های فلسفی و نظری در این موضوعات بسیار پیچیده و سخت اند، غربیان با نگاهی ماتریالیستی و لیبرالیستی و سکولار به حقوق بشر می نگرند، در قرآن و معارف دینی مباحث عمیق و دقیقی درباره حقوق بشر و کرامت ذاتی انسان و مفهوم حق وجود دارد، حقوق بشر اسلامی با حقوق بشر غربی تفاوت های زیادی دارد، حقوق بشر اسلامی برتر از حقوق بشر غربی است برای این که خدای خالق انسان که بهتر از هر کس مخلوق خود را می شناسد و عالم مطلق و خیر محض است آن را جعل کرده است، انسان شناسی توحیدی کامل تر از انسان شناسی ماتریالیستی و لیبرالیستی و سکولار است، و...

فرض کنیم تمامی این دعاوی صادق لاریجانی صادق و موجه هستند. پرسش اندیشه سوزی که پس از این همه دعاوی در ذهن می روید این است: نتیجه چیست؟ به تعبیر درست تر، "حقوق بشر اسلامی" چیست؟ یعنی، در دنیا آشپز مدعی فراوان است. اما همه مدعیان پس از درست کردن غذا، باید آن را به افراد ارائه کنند و مردم پس از صرف غذا داوری خواهند کرد که غذای کدام آشپز بهترین است و کدام آشپزها غذای شور یا ترش یا بدمزه یا مسموم درست کرده اند؟ ممکن است آشپز مدعی ای غذایی درست کند که پس از خوردن، جان خورنده را بستاند.

پاسخ صادق لاریجانی- و دیگر فقها- صریح و روشن است: احکام فقهی حقوق بشر اسلامی هستند. اما:

اولاً: تبعیض و نابرابری انسان ها اساس احکام فقهی است: نابرابری زنان و مردان، نابرابری مسلمانان و غیر مسلمانان، نابرابری برده و ارباب، نابرابری فقیه و غیر فقیهان.

ثانیاً: بر مبنای همین تبعیض انسان شناسانه، احکام فقهی تبعیض های حقوقی فراوانی را تحمیل کرده اند.

ثالثاً: فقهایی چون صادق لاریجانی ادعا می کنند که جمهوری اسلامی برترین نوع مردم سالاری جهان است. در حالی که، بر مبنای همان تبعیض ها، حکومت و زمامداری سیاسی "حق ویژه" فقیهان است.

رابعاً: مجازات های کیفری فقهی خشن، اخلاقاً ناپذیرفتنی و از نظر آدمیان کنونی غیر انسانی هستند. مجازات هایی چون حکم قطع دست سارق، حکم قطع معکوس دست و پای محارب، حکم سنگسار در زنای محصنه، حکم تازیانه شرابخوار، حکم اعدام شرابخوار، حکم تازیانه زناکار، حکم اعدام مرتد، حکم اعدام سب النبی و سب ائمه، حکم اعدام مفسد فی الارض، حکم قصاص و غیره. حق تنبیه کودکان توسط والدین که در بند "ت" ماده ۱۵۸ قانون مجازات اسلامی به شرح زیر آمده است: "اقدامات والدین و اولیای قانونی و سرپرستان صغار و مجانین که به منظور تأدیب یا حفاظت آنها انجام می شود، مشروط بر این که اقدامات مذکور در حد متعارف و حدود شرعی تأدیب و محافظت باشد".

خامساً: تحمیل اسلام به غیر مسلمانان یا حکم جهاد ابتدایی به تفسیر اکثر فقهای مسلمان در طول تاریخ.

سادسا: صدور فتوا و حکم درباره چند میلیون انسان تحت عنواند "فرقه ضاله بهائیت" و محروم کردن همه پیروان این دین که ساکن جوامع مسلمانند، از حقوق شهروندی.

صادق لاریجانی می گوید برخی اجرای حدود و قصاص را به عنوان نقض حقوق بشر مطرح می سازند. اما از اجرای این ها کوتاه نمی آئیم و از اتهام نقض حقوق بشر واهمه ای نداریم. مخالفت با اعدام های قصاص ، حدود و مفسد فی الارض، مخالفت با اسلام است. "مدعیان حقوق بشری ادعا می‌ کنند که اقامه حدود کاری ضد انسانی، خلاف کرامت انسانی و خشونت ناروا است".

دوم- خشونت احکام فقهی: مجازات های فقهی بسیار خشن بوده و هستند. ممکن است آدمیان زیست جهان ماقبل مدرن این گونه مجازات ها را خشونت به شمار نیاورند، اما انسان های دوران مدرن آن ها را خشونت به شمار می آورند. مسأله اساسی و بغرنج این است که فقیهان اصلاً خشونت و غیر انسانی بودن این نوع مجازات ها را نمی فهمند و احساس نمی کنند. "فهم و احساس خشونت" بخشی از انسانیت آدمیان را تشکیل می دهد. تأکید فقها بر اجرای این مجازات ها، و برتر دانستن آن ها، نشان دهنده آن است که یا فقها فهم و احساسی از خشونت ندارند، و یا این که این خشونت های غیر اخلاقی و غیر انسانی را ضروری به شمار می آورند. به همین دلیل صادق لاریجانی به شدت به آن دسته از نواندیشان دینی که مخالف این مجازات هستند می تازد که غربیان حدود و قصاص و اعدام مفسد فی الارض را غیر انسانی و خشونت قلمداد می کنند و شما نیز با آنان همراهی کرده و دشمن اسلام هستید، چون این ها احکام اسلامند.

سوم- خدای خشونت طلب: یکی از پرسش های همیشگی الهیات و فلسفه و اخلاق این بوده که چرا خداوند جهانی تا این حد خشن آفریده است؟ برخی مسأله شرور- در این جا شرور انسانی- را دال بر نفی خداوند گرفته اند. خصوصاً پس از فاجعه هولوکاست این بحث فراگیر شد. مارتین بوبر- عارف یهودی، متولد ۱۸۷۸ وفات ۱۹۶۵- مجبور شد از "کسوف خداوند" دفاع کند. "غبیت خدا از جهان" راه حل بوبر برای این مسأله بغرنج بود که خداوند چگونه حاضر شد قوم برگزیده خودش را رها سازد و آنان را به نازی ها بسپارد(مارتین بوبر، کسوف خداوند، مطالعاتی درباب رابطه دین و فلسفه، ترجمه عباس کاشف، ابوتراب سهراب، نشر فرزان).

اما برخی از متکلمان پیش تر از او رفتند. به عنوان مثال، یوجین بورویتس- متأله- در این مورد نوشت :

"خدایی که اجازه می دهد انسان ها را بسوزانند، خدایی که در حین سوزاندن انسان ها سکوت می کند و "چهره خویش را پنهان می کند" شایسته اعتقاد ورزیدن نیست. چه بسا قبلاً حق داشتیم برای درک خود از خداوند محدودیتی قائل شویم اما اینک آشویتس ما را وا می دارد که این درک را کلاً منتفی بدانیم. پس از وقوع چنان شر عظیمی، اعتقاد به خدایی خیرخواه و قادر، چندان نامعقول شد که انسان ادعا کرد:"خدا مرده است"( مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفه دین ، ترجمه آرش نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، ص۱۷۶).

فیلسوفان دین به گونه ای مسأله شر را تبیین کرده اند که نافی وجود خدا نباشد. اما اینک مسأله دیگری محل نزاع است. آیا خداوند می تواند فرمان به خشونت دهد؟ نظریه "تجربه ادراکی خداوند" ویلیام آلستون- فیلسوف دین مسیحی، متولد ۱۹۲۱ وفات ۲۰۰۹- را در نظر بگیرید. او ساختار تجربه شخصی خداوند با ساختار تجربه حسی را یکسان به شمار آورده و همانقدر برای تجربه ادراکی خداوند اعتبار قائل است که برای تجربه حسی. فرض کنید عارفی یا دینداری ادعا کند که در تجربه ادراکی من از خداوند، خدا به من فرمان داد تا کلیه بهائیان یا زرتشتیان یا خداناباوران را به قتل برسانم. به طور طبیعی هر کس در این ادعا یا مکاشفه شک و تردید قطعی خواهد کرد. برای این که خداوند فرمان به "قتل عام قله ای" نمی دهد.

کیرگگور- متولد ۱۸۱۳ وفات ۱۸۵۵- دین را "ذاتاً غیر عقلانی" ، "محال منطقی" و "غیر اخلاقی" به شمار می آورد. "شهسوار ایمان" او را در نظر بگیرید که همچون ابراهیم می رود تا فرزند خود را به فرمان خداوند قربانی سازد. به روایت کتاب مقدس ، فرمان خواب ابراهیم تأویل شد و خداوند مانع قربانی شدن فرزند او گردید. کیرگگور می گوید خدا از ابراهیم خواسته بود تا برای اثبات ایمانش دست به کاری غیر اخلاقی بزند. اگر اسحاق واقعاً قربانی می شد، بازهم ابراهیم شهسوار ایمان بود. ناقدان در نقد نظریه کیرگگور گفته اند چگونه می توان میان یک قاتل و ابراهیم تمایز قائل شد؟ چگونه فرد می تواند مطمئن شود که کارش موجه و درست است؟ با این دیدگاه ممکن است اهریمنان تبدیل به "شهسوران ایمان" شوند:

"این نگرانی وجود دارد که عده ای احساس کنند مجازند دیگران را بکشند چون مدعی اند خدا به آنان چنین امر کرده است...آیا جامعه هیچ تدبیر حفاظتی در برابر اشخاص خشن افسارگسیخته توهم زده ای ندارد که فکر می کنند در معرض امتحان الاهی هستند، یا از آن بدتر، کسانی که امکان چنین امتحانی را عذری برای قتلی که کرده اند قلمداد می کنند؟...همه اینان باید از منظر اخلاقی خلافکار به حساب آیند و مجازات شوند"(سوزان لی اندرسون، فلسفه کیر گگور، ترجمه خشایار دیهیمی، طرح نو، صص ۱۶۲- ۱۶۱).

تا حدی که من می فهمم، خداوند عالم مطلق و خیر محض فرمان به مجازات هایی نمی دهد که از نظر انسان های نسل های بعدی خشونت های ضد اخلاقی و ضد انسانی به شمار روند. این با علم مطلق او که از آینده خبر دارد، و با خیریت محض مطلق او، تعارض دارد.

همه مجازات های یاد شده، همانگونه که خود فقها به صراحت گفته اند، "احکام امضایی" اند. یعنی این مجازات ها در اجتماعات قبیلگی پیش از اسلام وجود داشته و پیامبر اسلام با اندکی اصلاحات آن ها را برای زمان خود تأیید و امضا کرده است. این ها فرمان خداوند نیستند( رجوع شود به مقاله "مشکل فقیهان با عقل‌گرایی عرفی، "عرب‌زدگی جاهلی پیشااسلامی" در تقابل با "عقل‌گرایی عرفی اسلامی" ).

همان گونه که والتر ترنس استیس- فیلسوف تجربه گرای انگلیسی، متولد ۱۸۸۶ وفات ۱۹۶۷- گفته است، خود این تجربه (تجربه ادراکی خداوند) واجد هفت ویژگی است: یک- آگاهی وحدانی، وحدت حقیقی، خلأ، آگاهی ناب. دو- بی زمان و بی مکان بودن. سه- احساس عینیت یا حقیقت داشتن. چهار- احساس تبرک و تیمن، صلح و صفا و نظایر آن. پنج- احساس امر قدسی، حرمت دار یا الوهی. شش- متناقض نمایی. هفت- بیان ناپذیر بودن (و. ت. استیس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات سروش، چاپ ششم، ص ۱۳۴).

این تجربه کجا و فرمان به خشونت کجا؟ هیچ یک از مجازات های کیفری جعل خداوند نیستند، برساخته های جوامع ساده پیشا اسلامی اند.

همین حکم در مورد تبعیض ها صادق است. خدای عادل که امر به عدالت می کند، نمی تواند فرمان دهنده تبعیض های ساختاری میان انسان ها باشد.

چهارم- نفی حقوق بشر اسلامی: امری به نام حقوق بشر اسلامی وجود ندارد. به همین دلیل صادق لاریجانی می گوید که باید با همکاری حوزه و دانشگاه و کشورهای اسلامی آن را تدوین کرد. البته می توان خوانشی از قرآن و سنت معتبر ارائه کرد که با حقوق بشر سازگار باشد، اما بدین ترتیب نه حقوق بشر اسلامی می شود و نه اسلام یا هر دین دیگری حقوق بشر مدرن را اختراع کرده است. این حکم درباره دموکراسی، آزادی، کثرت گرایی، رواداری، فمینیسم و دیگر برساخته های انسان مدرن هم صادق است. دینداران نمی توانند از دل دین آن ها را استخراج کنند. بلکه می توانند روایت های جدیدی از دین شان ارائه کنند که با این دستاوردهای مدرن بشری سازگار باشد.

پنجم- تحمیل غرب: صادق لاریجانی می گوید غربیان به چه دلیلی نگاه خود از حقوق بشر را به دنیا تحمیل می کنند؟ مطابق تصور غربیان از انسان، مرد با مرد و زن با زن می توانند ازدواج کنند، اما ما این ها را قبول نداریم. تفسیر نادرست غربیان از کرامت انسانی به جواز همجنس گرایی منتهی می شود، انسان اسلامی هیچ سنخیتی با این تصویر از انسان ندارد.

چند فرهنگ گرایی امری مطلوب است و به سود بشریت است. اما مدرنیته- خوشمان بیاید با بدمان بیاید- اندیشه غالب جهانی است. مگر مسلمانان ایران- و فقها- تک تک دستاوردهای مدرن را از سر اجبار نپذیرفته اند؟ تفکیک قوا چیست؟ جان لاک و منتسکیو مبدعان آن بودند. فقها هم آن را پذیرفتند و در قانون اساسی تثبیتش کردند. در کتاب و سنت تفکیک قوا وجود ندارد. "جمهوری" چیست؟ جمهوری هم یکی از دستاوردهای مدرن است که فقها آن را پذیرفتند. انقلاب چیست؟ انقلاب پدیده ای متعلق به دوران مدرن است. ترکیب "انقلاب اسلامی" از کجا آمد؟

همان طور که اینترنت و شبکه های اجتماعی خود را بر فقیهان تحمیل کرده اند، حقوق بشر و دموکراسی و عدم تبعیض هم خود را بر فقیهان تحمیل خواهند کرد. صادق لاریجانی وعده می دهد که با تغییر قانون مجازات موارد مخدر، اعدام های ایران بسیار کاهش خواهد یافت و این یک تحول بزرگ است. این تحول محصول چیست؟ مگر جز این است که نهادهای حقوق بشری آن قدر درباره رتبه بسیار بالای مجازات اعدام در ایران گزارش دادند و ایران را محکوم کردند تا فقها به فکر اصلاح قانون افتادند؟

ششم- فقیه سرکوبگر: من کوشیدم که صرفا آرأ و دعاوی صادق لاریجانی در مورد حقوق بشر را نقد کنم. اما او یکی از سرکوبگران جمهوری اسلامی است و جفای بسیار است که همچون یک صاحبنظر و متفکر با او روبرو شد. در همین وبسایت نقدهای بسیاری بر سرکوبگری او وارد آورده ام(برای نمونه به سه مقاله "چرا اصلاح طلبان و اعتدالیون به دنبال حذف صادق لاریجانی هستند؟ "، "آیا نظام فقیه سالار جایی برای استقلال قضایی باقی می گذارد؟ " و "چگونه قوه قضائیه به جبهه پایداری تبدیل شد؟ ").

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy