در حال حاضر واردات و قاچاق سازمان یافته، اقتصاد کشور را فلج کرده است. در یک نمونه موردی، واردات رسمی پوشاک به کشور افزایش ۵ برابری داشته است. قریب به 70 درصد از صنایع کوچک و متوسط و بعضاً بزرگ کشور و بسیاری از کارگاه ها و کسب و کارهای خرد و متوسط جامعه تعطیل یا در آستانه ورشکستگی کامل قرار گرفته اند. تعداد کسب و کارهای باقیمانده نیز با ظرفیت کامل کار نمی کنند. وضع به گونه ای است که براساس آمار ارائه شده از سوی کارشناسان بانک مرکزی در هفت ماهه اول سال جاری 17 میلیون برگه چک برگشت خورده است.
همه جناح های سیاسی و مسئولان کشور هم مشغول کشمکش ها و اختلاف های بین خود هستند و در حال تصفیه حساب شخصی و سیاسی با یکدیگر می باشند. احمدی نژادی ها، اصلاح طلبان و اصول گرایان همچنان در حال ستیز با یکدیگر هستند، اما آنچه در این میان گم شده است، مردم و مشکلاتی است که با آن روبرو هستند.
مشکلات اقتصادی نیز از جمله فقر و بیکاری و تنزل درآمد اکثریت مردم تا حد زیر خط فقر به نارضایتی های مردم دامن زده است. در صورت تداوم شرایط موجود چه اتفاقی در آینده ای نزدیک رخ خواهد داد؟
دکتر امیراحمدی: با نظرات شما خبرنگار گرامی کاملاً موافق هستم. مشاهدات من هم طی 12-10 روزی که در آبان امسال(1396) در ایران بودم در تأیید وجود چنین شرایطی در کشور است. و اما قبل از اینکه وارد جزئیات بشوم باید توجه بدهم که هدف من از مطرح کردن مشکلات کشور و نقد برعملکردها سازندگی است و به عنوان یک دلسوز انقلاب این مطالب را مطرح می کنم. به عبارت دیگر، هدف در اینجا تخم یأس و نفاق کاشتن نیست و سابقه من هم نشان می دهد که در مجموع انسان امیدوار و خیرخواهی بوده ام و همیشه با مطرح کردن واقعیت ها و راه حل های احتمالی سعی کرده ام مفید و مؤثر باشم.
بخش صنعت کشور مخصوصاً دارد هرچه بیشتر نابود می شود. بخش تجارت و پولی کشور هم عملاً، بعد از یک تکانی که خورده بود، در آستانه ضعف و رکود قرار گرفته است و جنب و جوش خودش را از دست داده است. حتی کشاورزی کشور هم که دولت ادعا می کرد به خودکفایی رسیده است با افزایش وسیع واردات ادامه حیات می دهد. یک مدیر صنعتی در تهران به من گفت که پروژه های عمرانی و صنعتی در حد بسیار نازلی اجرا می شوند و هر روز تعداد و حجم آنها کاهش می یابد. این صنعت گر امروز به ساختمان سازی روی آورده است. هزاران پروژه ناتمام در کشور منتظر بودجه هستند.
بازار ساخت و ساز هم در حال رکود است و کسب و کارهای این بخش اقتصادی کشور نیز از دست رفته است. تنها یک بخش بسیار کوچک لوکس ساز برای میلیاردرهای جدید فعال مانده است. صنایع و کارگاه ها و بسیاری از کسب و کارها نابود یا در آستانه تعطیلی قرار گرفته اند. بانک ها اکثراً یا ورشکسته یا نزدیک به ورشکستگی هستند و بدهکاری مردم افزایش پیدا کرده است. بیکاری، فقر، و نابرابری درآمدی و ثروت هم در حال افزایش بی سابقه و غیر قابل قبول هستند. طبقات پایین دستی جدا برای حفظ یک حداقل زندگی در حال تقلای دایمی کشنده ای می باشند.
دولت هم به نظر می رسد منابع چندانی ندارد و منابعی هم که دارد در رابطه با تعهداتش بسیار ناچیز است. آنقدر دولت تعهدات جاری و لوکس خود را افزایش داده است که هرچقدر به دست می آورد صرف این تعهدات می شود و چیز قابل ملاحظه ای صرف توسعه کشور نمی شود. درواقع نسبت بودجه عمرانی کشور نسبت به بودجه جاری آن هر روز بیش از پیش کاهش می یابد. سال 96 ممکن است به عنوان سالی که دولت کمترین حجم هزینه های عمرانی را به نسبت هزینه های جاری داشته است در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت شود.
در کنار این جریان بد اقتصادی یک وضعیت آشفتگی سیاسی به همراه تصفیه حساب های شخصی نیز اوج می گیرد. جناح های به اصطلاح اصلاح طب و معتدل که در کنار هم هوچی بازی برجامی و انتخاباتی راه انداخته بودند از همدیگر فاصله می گیرند، و معتدلین در وضعیت شکست مفتضحانه برجام و برنامه های اقتصادی دولت هرچه بیشتر به اصولگرایان نزدیک می گردند. در همین حال، دولت آقای روحانی که علیه سپاه و نیروهای انقلابی مواضع تند می گرفت این روزها سعی در نزدیک شدن تاکتیکی به آنها می کند اما در این رابطه توفیق چندانی نداشته و نخواهد داشت. تنها حاصل این حرکت آقای روحانی دور شدن رأی دهندگان از ایشان بوده است.
احمدی نژادی ها هم در این میان شمشیر خود را علیه قوه قضائیه از رو کشیده اند و بخشی از رهبران آنها می گویند که مقاومت خود علیه "بی عدالتی" این قوه و "نبود آزادی" را به حرم شاه عبدالعظیم کشانده اند و در آنجا بست نشسته اند و در آنجا مورد حمله عناصری هم قرار گرفته اند. آقای احمدی نژاد خود به یکی از منتقدین اصلی حکومت اسلامی تبدیل شده و عملاً خواهان برگشتن نظام اسلامی به ارزش ها و وعده های اول انقلاب، از جمله آزادی، عدالت و استقلال شده است. این نیروها آشکارا با اشرافی گری رو به افزایش در جمهوری اسلامی دشمنی می کنند.
وضعیت اجتماعی و فرهنگی و محیط زیستی کشور هم بحرانی است. فساد، طلاق، اعتیاد، دزدی، قاچاق کالا، و سایر بزهکاریهای اجتماعی بسرعت در حال رشد هستند. فرهنگ ایرانی در حال احتضار مانده در حالیکه فرهنگ اسلامی هم نتوانسته است درون جامعه جای مناسبی کسب کند. این امر به یک نوع بی هویتی ملی دامن زده است که با یک نوع جهان گرایی سطحی و کاذب پر می گردد. در واقع جمهوری اسلامی دیگر نه انقلابی، نه ملی و نه اسلامی است. غرب گرایی جوانان ما هم عکس العملی و ساده انگارانه است. در جامعه ای که قرار بود معنویت اسلامی حرف آخر را بزند مادیگرایی و پول پرستی عمده ترین بخش فرهنگ مصرفی کشور شده است.
وضعیت محط زیست و جغرافیای سیاسی داخلی کشور هم هر روز نامناسب تر می شود. خطر بحران آب دارد به شدت بالا می گیرد و وضعیت آبهای زیرزمینی، دریاچه ها، رودخانه ها و تالاب های کشور به مرز خطرناک نزدیک تر می گردد. آلودگی های هوایی، آبی و زمینی کشور هم دایماً در حال افزایش هستند و وقوع ریزگردها در مناطق جنوبی کشور به یک امر عادی تبدیل شده است. نابودی جنگل ها و فرسایش خاک ها آینده اکوسیستم کشور را جداً در مخاطره انداخته است. در همین حال هم مشکلات قومی و نبود ارتباطات کافی بین استان ها و نواحی کشور باعث گسستگی در جغرافیای سیاسی کشور می شود.
فشارهای تحریمی- سیاسی و توطئه های خارجی هم خطرات عدیده برای اقتصاد ضعیف، سیاست آشفته، فرهنگ بی هویت، و محیط زیست بحرانی کشور فراهم می کنند. این تهدیدها در کنار مدیریت ضعیف دولتی، سیاست های غلظ، و باریک اندیشی ایدئولوژیک، اتحاد ملی را تضعیف و نارضایتی های عمومی را بالابرده است. متأسفانه در چنین شرایطی، نادانان داخلی و دشمنان خارجی شکست انقلاب اسلامی را در رسیدن به اهداف اصلی آن بهانه کرده و درصدد ایجاد وضعیت آشوب کور در کشور هستند. مقابله اصولی با این نیروهای داخلی و خارجی از اولویت های کشور است.
متأسفانه باید ادعان کنم که وضعیت شکننده کشور، که ناشی از مسایل داخلی و فشارهای خارجی است، اگر به درستی مدیریت نشود، می تواند به یک آشوب اجتماعی تخریب کننده منتهی گردد. درست است که مردم انقلاب نمی خواهند، مردم خسته هستند و از انقلاب و آنچه که با خشونت عجین شده است بیزار هستند، اما به نظر می رسد که شرایط بد داخلی دارد خواست یک تغییر ناگهانی را به مردم تحمیل می کند. از آن طرف هم فشارهای خارجی روی کشور افزایش یافته است و در آینده نزدیک این فشارها در جهت تضعیف دفاعی و اقتصادی کشور گسترده تر می شوند. در چنین شرایطی و در غیاب یک برنانه و عمل جامع برای تغییر، انقلاب ممکن است نتواند در مقابل ضد انقلاب مقاومت کند.
در مجموع، خبر خوبی در راه نیست و من جداً متاسف که باید چنین نتیجه ای از وضعیت موجود استنتاج کنم. آنهائیکه من را می شناسند می دانند که من انسان خوش بینی هستم و هرگز نخواسته ام تخم یأس در جامعه بکارم و آشوب درو کنم. با این وجود، نمی توانم در مقابل مشکلات و خطرات چشم بپوشم و ایجاد توهم کنم. واقعیت این است که ایران دارد یک جوری به اواخر دوره قاجار برمی گردد ولی البته بسیار مدرن تر و از نوع پهلوی آن. این در حالی است که سایه انقلاب عظیم 1357 با خواست های آزادی، عدالت، استقلال و یک جامعه توسعه یابنده و سالم در چهارچوب یک نظام اسلامی کماکان بر روی ایران عزیزمان سنگینی می کند.
انتخاب خبر: مگر کل حاکمیت، شرایط موجود را رصد نمی کند؟ مگر آقایان نمی دانند تداوم وضعیت موجود به آشوب اجتماعی می انجامد؟ چرا حاکمیت در جهت مقابله با این هرج و مرج در کشور وضعیت موجود را مدیریت نمی کند؟ چرا اقدامی در خصوص جمع و جور کردن شرایط کشور صورت نمی گیرد؟ به نظر می رسد مدیریت سیاسی و اقتصادی جامعه ساده باشد؛ البته اگر اراده ای در سطح حاکمیت وجود داشته باشد!
دکتر امیراحمدی: حتماً اراده حاکمیت در جهت حفظ کشور و نظام و در راستای حفظ ثبات و امنیت کشور است و شکی در این موضوع نیست، اما حاکمیت هرچه را بخواهد نمی تواند همیشه انجام دهد. یعنی گاهی شرایط، خودش را به حاکمیت هم تحمیل می کند. به نظر می رسد شرایط اینگونه است، یعنی وضعیت به جایی می رسد که کنترل ها از دست می رود یا حداقل به طور نسبی بسیار بسیار کم می شود. در چنین شرایطی تنها یک مسیر باز می ماند و آن هم برگشتن به اهداف انقلاب و عملی کردن انقلابی آنها توسط رهبر انقلاب و مردمی که کماکان حامی انقلاب 57 هستند.
اعتقاد دارم که شرایط موجود حاکم بر کشور به گونه ای است که هم بخشی از مردم از دست حاکمیت عصبانی هستند و هم حاکمیت در درون خودش دچار گرفتاری و چند دستگی و بهم ریختگی است. در همین حال هم فشار خارجی وجود دارد. در چنین شرایطی، طبیعی است که هر گروه از حاکمیت فکر کند که مقصر آن گروه رقیب دیگر است و اگر گروه یا شخص منتسب به خودش به قدرت برسد می تواند بهتر کار کند. مثلاً، هنوز هم بعد از بیش از چهار سال، دولت آقای روحانی دوست دارد بگوید مسئول مشکلات موجود دولت آقای احمدی نژاد است. بطور سنتی، دولت های اسلامی یک لولو خورخوره پیدا می کنند و کم کاری ها و سیاست های حکومتی غلط خود را به پای آن دیگری می نویسند.
به اعتقاد من، حاکمیت نسبت به شرایط موجود آگاهی دارد؛ ضمن اینکه آنقدر هم نمی داند که ما فکر می کنیم می داند! برخی اوقات به آن هایی که در حاکمیت هستند و در تصمیم گیری مؤثرند و باید تصمیمات استراتژیک اتخاذ کنند اخبار دروغ داده می شود. یک عده دورقاب چین و فرصت طلب همیشه اطراف آدم های بالای حکومتی نشسته اند. منافع این عده در حفظ آشوب و هرج و مرج است و در تحلیل نهایی زیاد هم اهمیت نمی دهند که در آینده برای حاکمیت یا مردم چه اتفاقی ممکن است رخ دهد. این افراد نگران منافع و امنیت ملی ما نیستند و صرف اینکه در کوتاه مدت جیبشان را پر کنند راضی هستند.
آنچه امروز در این کشور برای من جالب می نماید همین است که اعمال فساد، دروغ، و بی اخلاقی این عده از دورقاب چین ها و دیگرانی از نوع آنها، که گاهاً مقام های بالایی هم دارند، عادی شده و قبح آنها ریخته شده است. این افراد به طورعادی دروغ می گویند و بداخلاقی می کنند، دزدی و فساد می کنند و غیره. حتی جامعه دانشگاهی، مطبوعاتی و روشنفکری سیاسی ما هم به این نوع بد اخلاقی ها عادت کرده است و در مقابل آن سکوت می کند. در ایران امروز همه از کنار اخبار دزدی ها و مفاسد اجتماعی و غیره به سادگی می گذرند و با جوک ساختن از آنها موضوع فیصله پیدا می کند. عادی شدن فساد و بد اخلاقی ها بزرگترین تهدید جامعه امروز ایران است.
در این میان، تنها نیرویی که هنوز می توان روی آن حساب کرد طبقات پایین دست و بعضاً متوسط جامعه هستند. هنوز آدم های صادق، صمیمی، خوش اخلاق و با اخلاق درون این طبقات جامعه حضور دارند. اما اکثریتی از طبقات بالای جامعه اخلاق را از دست داده اند و کاملاً بی اخلاق شده اند. البته نمی خواهم بگویم همه افراد طبقات بالای جامعه اینگونه هستند؛ حتماً استثناهایی هم وجود دارد، اما بخش عظیم و قابل ملاحظه ای از نیروهای بالای جامعه، که هم در دولت حضور دارند و هم در بخش خصوصی کشور، شدیداً فاسد، بداخلاق و بی اخلاق شده اند. آنها امروز لشکر ضد انقلاب را در کشور تشکیل می دهند.
بنابراین، آشوب اجتماعی می تواند اتفاق بیافتد. یعنی شرایط عینی این آشوب اجتماعی فراهم است. مردم سر مسایل معیشتی با دولت مشکل دارند، دولتی ها با خودشان مشکل سیاسی دارند؛ فساد اقتصادی طبقات حاکمه و متحدین آنها عام و عادی شده است و فشار خارجی هم تا بخواهی وجود دارد و افزایش هم خواهد یافت. فکر می کنم فقط شرایط ذهنی برای یک آشوب اجتماعی هنوز وجود ندارد. یعنی اگر ایده یا فکری پیدا شود آنوقت نمی شود جلوی خواست برای تغییر ناگهانی را گرفت. آیت الله خمینی رهبری عقیدتی انقلاب اسلامی را برعهده گرفتند و مردم حول ایده حکومت اسلامی ایشان برای تغییرات اساسی جمع شدند. نتیجه، انقلاب اسلامی و سقوط حکومت شاه بود.
انتخاب خبر: یک نکته کلیدی که می توان در این خصوص مطرح نمود این است که در این زلزله اخیر در غرب ایران، مشاهده شد که مردم گوی سبقت را از مسئولان و نهادهای حاکمیتی- دولتی در کمک به آسیب دیدگان زلزله ربودند و به نوعی خود مردم شرایط مناطق زلزله زده را مدیریت و کنترل کردند و اقدام به ارسال کمک های مردمی نمودند.
در این بین هم افرادی در داخل کشور که محبوب مردم بودند و افرادی که جامعه به آنها اقبال دارد چه در بین سیاسیون اصلاح طلب و اصول گرا و چه در بین ورزشکاران و هنرمندان جریان مردمی را در زلزله اخیر شکل دادند و مردم هم انصافاً استقبال کردند و به زلزله زدگان کمک کردند.
از طرفی اگر بخواهیم شرایط موجود را بیشتر رصد کنیم، به نظر می رسد که مردم ایران در یک بی اعتمادی اجتماعی نسبت به دولت و نهادهای حاکمیتی قرار گرفته بودند که خود مستقیماً به موضوع زلزله در غرب کشور ورود پیدا کردند.
با عنایت به چنین تحلیلی و با توجه به صحبت های شما که شرایط کشور ایران را خطرناک توصیف کردید، می خواهم بگویم که زحمات و فداکاری های بسیار زیادی برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت، حال این انقلاب با خطر مواجه شده است و کل حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران متأثر از این جریان شده است.
حالا که مردم نشان دادند می توانند در غیاب نهادهای دولتی- حاکمیتی و با کمک معتمدین و افراد جامعه در بین سیاسیون و اقشار جامعه کنترل مناطق زلزله زده را بدست گیرند، بهتر نیست که حاکمیت در شرایطی که اکنون در آن قرار گرفته است اوضاع موجود را به نحوی کنترل کند که خود مردم در جهت رفع مشکلات و مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ورود پیدا کنند و به طور مستقیم در استان ها و در پایتخت ایران به حل و فصل مشکلات و مسائل پیش آمده بپردازند و حتی برخی از سیاسیون و چهره های محبوب جامعه که مورد اعتماد جامعه هستند به این حرکت حکومتی جهت بدهند تا شاید شکافی که اکنون بین مردم و دولت ایجاد شده است ترمیم شود.
به نظر می رسد دولت و حاکمیت در این شرایط باید با مردم و برای مردم کار کنند نه فقط برای مردم. این بار خود مردم باید در کنار دولت و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران قرار گیرند تا به نوعی این بی اعتمادی اجتماعی مرتفع شود.
آیا به زعم جنابعالی، می توان با چنین تحلیلی مردم را بهتر کنترل نمود تا خود آنان در مسیر رفع گرفتاری های جامعه و حاکمیت برآیند؟
دکتر امیراحمدی: موضوع زلزله یک مورد خاص است. یک جامعه سالم را نمی شود مثل یک جامعه زلزله زده اداره کرد. اصولاً ایرانی ها مظلوم پرست هستند. طی زلزله اخیر، مردم کرمانشاه و قصر شیرین و سرپل زهاب از دید مردم مظلوم واقع شده اند؛ هم از طرف زلزله به این مردم ظلم شده است و هم از طرف حکومتی که پاسخگو نیست. این درواقع تکرار جریان امام حسین(ع) است که مردم به اسم مظلومیت ایشان، در روز تاسوعا و عاشورا، حتی در روز اربعین، به حرکت میافتند. پس اقدام مردمی در جریان زلزله کرمانشاه یک امر جدید نیست و نمی تواند سرمشق خوبی برای مدیریت بحران زده جامعه ایرانی باشد. باید حتماً وسیع تر از این مدل حرکت مردمی فکر و عمل کرد.
اینکه مردم ایران به نیروها یا آدم های خاصی در مواقع بلایای طبیعی مثل زلزله اعتماد می کنند نشان از این دارد که جامعه به دولت و سازمان ها و نهادها و گروه های تحت حاکمیت آن اعتماد ندارد؛ جامعه در این شرایط به افراد مورد اعتماد فکر می کند و با این افراد کار می کند. این رهیافت مردمی، لزوما مثبت نیست مگر در موارد اورژانس و نیاز به کمک های فوری. در جامعه ای که نهاد از بین می رود و فرد جایگزین می شود، جامعه ثبات ندارد و معلوم است که جامعه ایران از این دیدگاه بی ثبات است. این جامعه معلوم است که نهادسازی و اعتماد سازی نکرده است. پس در این جامعه آشوب اجتماعی اصلاً بعید بنظر نمی رسد.
وقتی تکیه گاه مردم فرد و گروه می شود، جامعه وضعیت ناپایدار پیدا می کند. جریان هایی می توانند در جامعه رشد با دوام کنند که بر پایه نهادهای حاکم شکل گرفته اند و نه بر پایه افراد یا گروهایی که خود عمدتاً دستخوش ناپایداری طبیعی و یا سیاسی هستند. قرار نیست اعتمادسازی حول محور فرد یا گروه صورت گیرد و اصلاً افراد جامعه نیز نباید سعی کنند خودشان را منشأ اعتماد اجتماعی و حرکت های اجتماعی قرار دهند، بلکه باید اجتماعی و نهادی حرکت کنند. واقعیت این است که جامعه نیاز به نهادسازی و تشکیل سازمان های منسجم و قانونمند و احزاب واقعی دارد. جامعه نیازمند اعتمادسازی به دولت است.
متأسفانه مسئولیت بی اعتمادی به دولت برعهده خود دولت است. نمی توان با دولتی که قصد ندارد اعتمادسازی کند، دولتی که خودی و غیر خودی می کند و دولتی که به انتقادها و منتقدین بی تفاوت است اعتمادسازی کرد. در همین زلزله کرمانشاه مشاهده گردید که آقای روحانی در جریان سفرش به مناطق زلزله زده حتی از ماشینی که در آن قرار داشت پیاده نشد. پس با این دولت نمی توان اعتمادسازی کرد. با دولتی که حقوق های نجومی پرداخت می کند و فقرای جامعه همچنان بی نصیب هستند نمی تواند اعتمادسازی کرد. پس مشکل بی اعتمادی خود دولت است. دولت، مردم را نسبت به خودش بی اعتماد کرده است و به زندگی مردم بی توجه بوده است.
بنابراین ضمن اینکه می توان گفت که ایجاد جریان مردمی حول کمک رسانی به زلزله زدگان بسیار عالی بود، اما این جریان متأسفانه یک جریان زودگذر و احساسی و موقت بود. این جریان متکی به فرد بود و نهادی نبود. بنابراین در تحلیل نهایی این حرکت مردمی نشان از بیماری جامعه ایران و نه سلامت آن دارد و این یک جریان منفی و رو به عقب بود. یک جامعه سالم درست است که داوطلب و خَیِر دارد که کمک می کنند، اما این کمک ها قرار نیست در چهارچوبی قرار گیرد که در واقع جانشین بی اعتمادی به دولت یا جانشین نهادها و سازمان های منتسب به دولت یا حاکمیت شود.
متأسفانه کمک رسانی در مناظق زلزله زده که به گونه "مردمی" صورت گرفت یک جریان احساسی و موقت بود و قول می دهم این جریان ظرف یک ماه دیگر به دست فراموشی سپرده می شود و قصر شیرین و کرمانشاه و سرپل زهاب با تمام گرفتاری ها و خرابی هایشان باقی می مانند. یک عده آمدند کار خوب اما ناپایداری کردند. برای مرحله اورژانس البته عالی بود اما برای سازندگی نه. به اضافه این نگرانی هم وجود دارد که رقبا و گروههای متخاصم شروع به بد دهنی علیه همدیگر کنند و افراد و گروههای خَیِر را حتی به دزدی و چپاول هم متهم کنند. هم اکنون این سخن پراکنی ها در خصوص چپاول کمک های مردمی آغاز شده است که جنبه مثبتی ندارد. در گذشته هم مسبوق به سابقه بوده است.
هیچ جامعه ای اینگونه رشد نکرده و ایران هم نمی کند. دامن زدن به چنین جریان های غیر نهادی ای بازگشت به عقب است. جامعه باید به طرف نهادسازی و نه فردی گرایی حرکت کند. باید به سمت حرکت های قوی و مؤثر و پایدار برنامه ریزی کرد. جامعه نباید به سمت حرکت های احساسی و موضعی و موقت حرکت کند، بلکه باید به سمت حرکت های راهبردی و استراتژیک فکر کند. البته قضیه زلزله همیشه استثنا است و خیلی خوب است که اتفاقات مردمی رخ داده است. بهرحال مردم نیاز دارند در شرایطی که دولت مسئولیت خود را به درستی انجام نمی دهد خودشان وارد صحنه شوند و کمک اورژانس کنند. اما تعمیم این جریان به شرایط کلی کشور و تغییر اوضاع کنونی کشور از این طریق درست نمی نماید و مفید نیست.
آنچه مسلم است راه افتادن چنین جریانی نه تنها بی اعتمادی را کم نمی کند، بلکه افزایش می دهد. متأسفانه در چنین وضعیتی حتی ممکن است نیروها و افرادی که در جامعه اعتمادسازی می کنند، نسبت به آن ها هم بی اعتمادی صورت گیرد. اینجانب به نهادسازی و تداوم اعتقاد دارم، به حرکت های ماندگار و نه موضعی اعتقاد دارم. حرکت هایی که در زلزله اخیر صورت گرفت ماندگار نیستند و این حرکت ها تصادفاً نشان از نه فقط بی اعتمادی، بلکه نشان از بی ثباتی و آشفتگی جامعه ایران دارد که می تواند به آشوب اجتماعی منتهی شود. راه صحیح تر نهادسازی است و بکار گیری درست آن نهاد ها.
ضمناً این جریان کمک رسانی مردمی به زلزله زدگان که صحبت از آن رفت، بسیار محدود بود، اما موضوع سؤال شما راجع به 80 میلیون نفر است. در این زلزله شاید یک میلیون نفر هم درگیر نیستند. صحبت از این نیست که 40 میلیون نفر وارد کرمانشاه شدند و تمام زندگی خود را رها کردند و به دنبال کمک به زلزله زدگان شتافتند. تعداد بسیار محدودی در این جریان وارد شدند و این جریان همچنان محدود می ماند. یکی از مشکلات جامعه ایران این است که از کاه، کوه می سازد. برجام هم یکی از این از کاه، کوه ساختن ها بود. نقش مردم در زلزله اخیر در غرب کشور هم اینگونه بود. ایرانیها مردمانی احساساتی هستند و از این دست حرکتها برای آنها عادی می نماید.
ایران کشور نمایش ها شده است؛ آدم هایی که نمایش می دهند، دولتی که نمایش می دهد. و مطبوعاتی که نمایش می دهد. باید این جریان متوقف شود. نمی توان همیشه نمایشی فکر و عمل کرد. در مورد برجام همگان شاهد بودیم که مردم در خیابان ها جشن می گرفتند. الآن مردمی که جشن گرفتند کجا هستند؟ این روزنامه نگاران، این افراد طرفدار و غیر دلواپس و این دولتی های هوچی گر کجا هستند؟ این نوع حرکت ها نمایشی و نسنجیده هستند. یک ملت معقول و یک ملت بالغ، نهادی عمل می کند، دراز مدت عمل می کند، تعقل می کند، احساسی فکر نمی کند، احساسی برخورد نمی کند. با کمک های مردمی به زلزله زدگان همان برخورد شد که با برجام. همه به هم تبریک می گفتند!
البته قصد ندارم کمک های مردمی به زلزله زدگان و اصل حرکت معتمدین جامعه را زیر سؤال ببرم. به چنین مردمی افتخار می کنم. اما دارم در مورد جامعه ای صحبت می کنم که گرفتار حرکت های نمایشی شده است، خوب فکر نمی کند، هوچی گری در آن غالب شده است، و احساسات جای علم و تعقل را گرفته است. هرکسی هر مقدار کمکی کرده است اقدام شایسته ای انجام داده و به او افتخار می کنیم، اما نباید این جریان ها را نمایشی کرد. باید از نمایشی کردن هر حرکتی، از برجام گرفته تا زلزله کرمانشاه پرهیز کرد. باید نشان داد که چگونه می توان به جامعه ایران در چهارچوب یک حرکت ماندگار نهادی کمک کرد.
در تحلیل نهایی، دولت باید نهادسازی کند و مسئولیت جریان های اجتماعی بر عهده دولت است. ملت ایران، یعنی مردم و کشور آنها، دولتی دارند که باید برای ان مردم وجغرافیا و با آنها کار کند. مردم قرار است به دولت مالیات بدهند، به دولت کمک کنند، با دولت کار کنند و دولت هم باید برای مردم و با مردم کار کند. این حرکتی که به نام مردم در خصوص زلزله شکل گرفت یک آشوب زدگی و هرج و مرج بود. این رفتارها البته فقط مختص ایران نیست اما در ایران به اشد وجود دارد، که نشان از بیماری جامعه و دولت دارد. بی اعتمادی دولت به مردم و مردم به دولت در تحلیل نهایی به همین نمایش ها منتهی می شود. یعنی هم دولت، نمایشی کار می کند و هم مردم، چون آنها به همدیگر بی اعتماد هستند. باید از نمایش کاری دوری جست و به سوی نهادسازی و تداوم رفت.
انتخاب خبر: پیش تر خدمت شما عرض کردم که شرایط اقتصادی و اجتماعی کنونی کشورمان بسیار خطرناک است. در پاسخ، شما صحبت از یک آشوب اجتماعی احتمالی به میان آوردید. آیا می توان این حرکت های اجتماعی و اقتصادی که از سوی مردم به صورت کمک به زلزله زدگان یا اعتراض در حوزه های بانکی- مالی و اقتصادی در اقصی نقاط کشور اتفاق می افتد را حمل بر فشار جامعه مدنی بر روی دولت جمهوری اسلامی ایران در جهت قانون مند شدن و منسجم کردن دولت کرد تا به نوعی روش های مدیریت اقتصادی- اجتماعی جامعه اصلاح شود؟
دکتر امیراحمدی: من اینگونه فکر نمی کنم. فکر نمی کنم مردم رفتند علیه بانک ها و مؤسسات مالی متقلب تحصن و اعتراض کردند و یا رفتند کرمانشاه برای کمک به زالزله زدگان که دولت آقای روحانی را مجبور به قانونمند شدن یا انسجام درونی کنند. آنچه مسلم است مردم این اقدام را انجام دادند چون اعتماد به این دولت نداشتند. مردم می گفتند که دولت کمک نمی کند یا دیر کمک خواهد کرد. در واقع حرکتی که مردم در راستای کمک به زلزله زدگان کرمانشاه صورت دادند برعلیه دولت بود نه در جهت سازندگی دولت. این موضوع بسیار مهم است و باید آن را مورد توجه قرار داد. تکرار کنم، حرکت های مردمی در ایران امروز در اعتراض به دولت ناکارآمد و رد آن است و نه در جهت اصلاح آن. در واقع اینگونه حرکتها، پیش درآمد آن شورش اجتماعی هستند.
انتخاب خبر: آیا این شورش اجتماعی می تواند منتهی به انقلاب شود؟
دکتر امیراحمدی: من خودم آدم انقلابی نیستم و دوست ندارم این آشوب اجتماعی که صحبت از آن رفت به یک انقلاب دیگر در کشور منتهی شود. انقلاب یک وسیله است، یک هدف نیست. من انقلاب را تبلیغ نمی کنم و اصلاً آدم غیر انقلابی هستم. انقلاب وسیله ای برای نیل به یک مجموعه اهداف است. مثلاً در انقلاب اسلامی، ما بنا بود که از طریق آن به عدالت، دموکراسی، استقلال و توسعه اقتصادی نائل شویم و یک جامعه سالم و توسعه یافته ایجاد کنیم. جامعه ای را خلق کنیم که در آن مردم بهتر و آزادتر و راحت تر از زمان شاه زندگی کنند. اهداف اینها بودند، و انقلاب و حکومت اسلامی آن قرار بود به ما کمک کنند که به آن اهداف برسیم.
اما متأسفانه اهداف آن انقلاب عظیم مردمی تماماً برآورده نشدند و واقعیت های حاکم در جامعه امروز ایران با آن اهداف فاصله بسیار دارد. عدالت وضع بدی دارد، استقلال به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و این ادعا را می توان حتی در خصوص حجم انبوه واردات کالا و محصولات بنجل خارجی به کشور اثبات کرد. آزادی اکنون در کشور به صورت نیم بند و مهندسی شده وجود دارد، و امور کشور مدیریت آمرانه می شود و هنوز بحث بر سر خودی و غیر خودی است. در مورد اقتصاد هم مشاهده می کنیم که مردم نسبت به گذشته فقیر تر شده اند و فساد، عام و عادی شده است. بیکاری هم که بیداد می کند. بنابراین، این انقلاب به آن معنایی که خودش را تعریف کرده بود و یا رهبران آن تعریف کرده بودند موفق نبوده است.
حال، اگرچه انقلاب به عنوان یک وسیله تا حد زیادی شکست خورده است، اما اهداف آن وجود دارند. مردم هنوز هم طالب دموکراسی، آزادی، استقلال، عدالت و یک اقتصاد سالم هستند. مردم می خواهند جامعه فاسد نباشد، اخلاق در آن حاکم باشد، فرهنگ در آن رشد کند و مسائل اجتماعی به صورت مطلوب شکل گیرد. مردم می خواهند شهروند کامل باشند و خودی و غیرخودی بین مردم بناشد. بنابراین آن خواست هایی که منجر به انقلاب اسلامی ایران شد نه تنها کماکان وجود دارند، بلکه شدیدتر هم وجود دارند، چرا که وضع کشور، مثلاً درآمد سرانه مردم، بهتر که نشد بدتر هم شد. واقعیت این است که ایران در مقایسه با کشورهایی که در اول انقلاب همتراز توسعه ای آن بود امروز بسیار عقب تر است.
در چنین شرایطی که آن اهداف و آن خواست ها هنوز کماکان وجود دارند و حتی شدیدتر هم شده اند، مردم چه عکس العملی نشان خواهند داد؟ آنها اول از دولت خواهند خواست که کارایی داشته باشد، مشکلات و مسائل را حل و فصل کند و جامعه را جلوتر ببرد و اقتصاد کشور را بهبود بخشد، معشیت مردم را مرتفع کند، و عدالت اجتماعی و استقلال کشور را برقرار کند. آنها سی و چند سال است که از دولتهای اسلامی چنین توقعاتی داشته اند. بعد از دولت، مردم به سوی رهبری انقلاب خواهند رفت و خواهند خواست که ایشان کاری بکند. ما الآن در این مرحله هستیم. نشانه های حرکت مردم به سوی رهبری هر روز روشن تر دیده می شود. رهبری هم بنظر می رسد که دارد جواب مثبت می دهد. در زلزله کرمانشاه این حرکت بوضوح دیده شد.
حال، اگر دولت کاری نکند و رهبری هم دیر وارد عمل بشود آنوقت می شود انتظار داشت که خود مردم وارد صحنه شوند. درست مانند آنچه که در زلزله کرمانشاه اتفاق افتاد. این حرکت می تواند شروع یک آشوب اجتماعی و متعاقباً یک انقلاب باشد. انقلاب ها اینگونه شکل می گیرند. اول پنهان می مانند و بعد در چند مرحله ظهور می کنند. خوشبختانه در ایران امروز بین مردم و دولت ناکارا و غیر انقلابی، یک رهبر دلسوز انقلاب نشسته است. در اینجا، نقش رهبری سوق دادن دولت به سوی اهداف انقلاب و جلوگیری از ظهور آن شورش اجتماعی است. تا امروز که چنین بوده است و در آینده هم رهبری می تواند با اعمال انقلابی مانع بروز شورش علیه دولت شود.
حرکت مردمی برای زلزله زدگان کرمانشاه همین جریان را نشان می دهد. به نظر می رسد پیام مردم این بود که از این دولت، کاری ساخته نیست و نمی توان به آن دل بست، و اگر کرمانشاه به حال خود رها شود بر تعداد کشته شدگان زلزله یا زیر آوار مانده ها افزوده می شود؛ پس رهبری و مردم تصمیم گرفتند که خودشان شتاب کنند و اقدامی صورت دهند. اگر این نمونه کوچک را به تمام ایران تعمیم دهیم، اینگونه می توان تفسیر کرد که مردم ایران ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که از این دولت کاری ساخته نیست و امیدی به اینکه عدالت، استقلال، توسعه اقتصادی مطلوب و جامع، آزادی و اهداف اولیه انقلاب محقق شود نیست. در همین حال، آنها هرچه بیشتر به رهبری انقلاب دلبسته اند.
البته در زمان شاه نیز چنین شرایط و خواست هایی حاکم بودند و تاریخ می تواند تکرار شود. عده ای می گویند مردم خسته هستند و از انقلاب و خشونت بیزارند؛ این را می پذیرم، اما تا یک جایی؛ به عبارتی، ممکن است به یک نقطه برسیم که خشونت یک ارزش شود، یا انقلاب باز هم یک ارزش شود، یا حداقل یک امر اجتناب ناپذیر شود. یادمان باشد انقلاب ها کور هستند، این طور نیست که عده ای جمع می شوند و تصمیم می گیرند انقلاب کنند. انقلابها خودجوش اتفاق می افتند، چرا که آنها برآیند تمام فشارها و گرفتاری های مردم و جریانات اجتماعی را آشکار می کنند. انقلاب، مردم را می برد به صحنه نه اینکه مردم انقلاب را به صحنه ببرند. در واقع این انقلاب است که مردم را رهبری می کند و نه برعکس. به عبارت دیگر، مردم دنباله رو انقلاب می شوند.
انقلاب اول بصورت پنهان وجود دارد و برای ظهور به یک جرقه نیازمند است. یک جوانی در تونس خود را آتش می زند و متعاقباً دنیای عرب درگیر بهار عربی می شود. معتقد هستم که دولت و رهبری جمهوری اسلامی باید خیلی مواظب چنین جرقه هایی باشد. ایران جامعه ای است که دچار گرفتاری زیاد است، و در همین حال هم مردم انتظارات بسیار بالایی دارند، انتظاراتی که حتی اروپایی ها و آمریکایی هم ندارند، و همراه با این انتظارات، دولتی وجود دارد که هر روز بی اعتمادی نسبت به آن بیشتر می شود و کارایی هم ندارد و گرفتار دشمن های قدرتمند خارجی هم هست. یادمان باشد که ایران یک کشور استثنایی در دنیا است. ایران یکی از انقلابی ترین کشورهای دنیا است.
در ایران معمولاً هر 25 سال، 30 سال یا 40 سال یک انقلاب متولد شده است. جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت، جنبش ملی، و انقلاب اسلامی از جمله این انقلاب ها هستند که در حدود 120 سال گذشته اتفاق افتاده اند. دلیل وقوع این اتقلاب ها هم این بود که هیچ یک از آنها به نتیجه نرسیدند و چون انقلاب ها موفق نشدند بعد از یک مدتی در فرم دیگری تکرار شدند. شکست انقلاب به معنی نابودی اهداف آن نیست. برعکس، انقلابات شکست خورده هم خواست های قوی تر بوجود می آورند و هم مردم را برای رسیدن به آن اهداف مصمم تر می کنند. نمی توان انقلاب را با حرف ساکت کرد و گفت اتفاق نیفت! باید در عمل چنین اقدامی کرد، یعنی باید به نیازهای مردم رسیدگی کرد. باید به نیازهای طبقات پایین جامعه و سایر اقشار جامعه پاسخ گفت. درغیر این صورت انقلاب میتواند اتفاق بیافتد.
انتخاب خبر: هیچ کس راضی به یک انقلاب دیگر در ایران نیست. شاید با وقوع یک انقلاب عنوان شود که وضعیت تغییر می کند، اما به نظر می رسد وقوع انقلاب در کشور ایران مشکلی را حل نمی کند و بهر حال در بر همان پاشنه آشیل خواهد چرخید؛ این نکته اول.
نکته دوم اینکه، جمهوری اسلامی ایران اکنون با یک بحران منطقه ای مواجه است. منافع عربستان و ائتلاف سعودی ایجاب می کند که ایران با آمریکا تا ابد در حال جنگ باشند و حتی ایران و آمریکا وارد یک جنگ نظامی شوند.
نکته سوم اینکه، با عنایت به شرایط داخلی کشور اکنون مردم ناراضی تر از گذشته شده اند؛ بیکاری و فقر گریبان ایرانیان را گرفته است و حتی در برخی استان ها آمار بیکاری به بیش از 60 درصد رسیده است و بسیاری از خانواده های ایرانی اکنون زیر خط فقر هستند.
آن سو تر؛ حضرت آيتالله خامنهاي، رهبر معظم انقلاب اسلامي صبح چهارشنبه گذشته(اول آذر ماه 1396) در ديدار هزاران نفر از بسيجيان سراسر كشور با اشاره به اهداف انقلاب در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، علمي، سياسي و فرهنگي تأكيد كردند: به لطف پروردگار، ايران عزيز در آيندهاي نه چندان دور به همه اين اهداف خواهد رسيد و نسل جوان معضلات اقتصادي را حل و مفاهيم و محتواي فرهنگي و قرآني را در جامعه محقق خواهد كرد.
پیش تر هم معظم له برای دیدار با مردم داغدار و مصیبت زده کرمانشاه، وارد مناطق زلزلهزدهی این استان شدند، و ضمن دیدار چهره به چهره با مردم مناطق زلزلهزده، از نزدیک در جریان روند امدادرسانی به زلزلهزدگان قرار گرفتند و توصیههای لازم برای تسریع در روند امدادرسانی را ابلاغ فرمودند.
ایشان با حضور در مناطق زلزله زده غرب کشور و ملاقات نزدیک با زلزله زدگان نشان دادند که قلب ایشان بیشتر از هر فرد دیگری برای این مردم میتپد، ضمن اینکه مردم کرد زبان هم به نمایندگی از ملت ایران رابطه نزدیک قلبی خود با رهبری را بار دیگر به تصویر کشیدند.
حال با توجه به این نکات کلیدی که خدمت شما عرض شد، بفرمایید که راه حل طلایی برای خروج از شرایط فعلی کشورمان چه می تواند باشد؟ ضمن اینکه در چنین شرایطی و به طور ویژه و خاص چه وظایفی می توان بر دوش رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای متصور شد؟
دکتر امیراحمدی: اولاً خود من هم راضی به انقلاب دیگری در ایران نیستم. انقلاب یک راه حل نهایی است که خودش را به جامعه تحمیل می کند. مردم هم نمی خواهند شاهد انقلاب دیگری باشند. هیچ کس نمی خواهد آرامش و زندگی آرام خود را بهم بریزد. انقلاب به مردم تحمیل می شود؛ آنها واقعاً انقلاب نمی خواهند و انقلابی هم نیستند. بنده هم مثل شما خبرنگار گرامی فکر می کنم که انقلاب راه حل نیست. انقلاب یک وسیله است که در تحلیل نهایی تحمیل می شود. وقتی مردم می بینند وسایل دیگر کار نمی کند یا وسایل دیگری بوجود نمی آیند که کار کنند آنوقت است که فکر می کنند شاید با برهم زدن وضع موجود ممکن است قادر شوند به انتظارات خود نائل شوند.
در یک مصاحبه ای پیش تر عنوان کردم که وضعیت ایران به گونه ای است که یا آیت الله خامنه ای خود انقلاب می کنند یا خود مردم انقلاب می کنند. منظور از انقلاب هم این نیست که همه چیز را به هم بریزیم، نه. آیت الله خامنه ای طی دیدار اخیر خود با بسیجیان عنوان نموده اند که ايران عزيز در آيندهاي نه چندان دور به همه اهداف انقلاب خواهد رسيد. ایشان البته می توانند مردم را به اهدافی که انقلاب اسلامی داشت رهنمون سازند و آرمان های انقلاب را محقق کنند. مردم زحمت کش ایران هم همین را می خواهند. اما اگر نگذارند رهبری اهداف انقلاب را محقق کنند آنوقت برای مردم چاره ای نمی ماند جز اینکه خود دست به کار شوند و باز هم گرفتار آن دور تسلسل منفی گردند، یعنی اوضاع بد، انقلاب، آشوب، اوضاع بد و... .
منظور من از انقلاب رهبری این است که آیت الله خامنه ای در جایگاه رهبر انقلاب قدرت اعمال انقلابی اهداف انقلاب را دارند. ایشان فقط کافی است اراده کنند که چنین شود. متأسفانه در سال های اخیر، ایشان بیشتر در مقام یک ناصح و مشاور ظاهر شده اند تا یک رهبر انقلابی. متأسفانه از این جابجایی سوء استفاده شده است. مثلاً، خطوط قرمز ایشان رد می شود و اقتصاد مقاومتی اجرا نمی گردد. با این وصف ایشان فقط به اعتراض و نصیحت کردن قانع می شوند. این در حالی است که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان، یعنی طبقات زحمتکش و فقیر و متوسط درون مردم ایران، مشاور نمی خواهند بلکه رهبر می خواهند و آن هم رهبری که قاطعانه در جهت رفع آسیب های جامعه عمل کند و اهداف انقلاب بزرگ اسلامی را محقق سازد. برای این منظور ایشان نمی توانند فقط به نصیحت و مشورت اتکا نمایند.
این اواخر آیت الله خامنه ای بیشتر در لباس مشاور ظاهر می شوند. انصافاً سخنان ایشان هم تاکنون پدرانه و دلسوزانه بوده است و شاهد بودیم که دیدار اخیر ایشان با مردم کرمانشاه آلام کم کاری ها و بی مسئولیتی های دولت را التیام بخشید. به همین دلیل من اعتقاد دارم که آیت الله خامنه ای باید رهبری کنند. مثلاً ایشان وقتی می گویند در برجام چندین خط قرمز دارند، عده ای نباید آن خط قرمزها را بشکنند و هیچ اتفاقی هم رخ ندهد. نمی توان به دولت گفت که خواست رهبر انقلاب تحقق اقتصاد مقاومتی است و بعد هم نه تنها این شعار محقق نشود بلکه دولت ضمن ادامه دادن به سیاست نئولیبرالی خود اقدام به تشکیل چهار کمیته صوری هم بکند و هیچ خروجی هم نداشته باشد و هیچ اتفاقی هم رخ ندهد. نمونه هایی از این دست بسیار بی شمار هستند.
آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب باید شخصاً و راساً با ایجاد یک حلقه مشاوران جدید متشکل از افرادی که فکر و تخصص دارند و دنیا را می شناسند نسبت به برنامه ریزی برای کشور اقدام کنند. ایشان چند سال پیش این حرکت را شروع کردند و قرار بود "الگوی اسلامی پیشرفت" ایشان تهیه شود که هنوز نشده است. این برنامه ها باید شامل حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی و روابط خارجی باشد. اما برنامه ریزی به تنهایی کافی نخواهد بود. ایشان باید عملاً وارد کارزار سازندگی کشور بشوند و دولت را موظف کنند که آن برنامه را توسط آن افراد جدید به اجرا بگذارد. ایشان باید دقیقاً برنامه ریزی کنند و از طریق همین برنامه و نیروهای جدید به کنترل اوضاع کشور بپردازند.
اما اینکه می گویم نیروهای جدید به این علت است که آنهایی که در بطن مدیریت های بالای موجود هستند عامل بوجود آوردن مشکلات کنونی هستند و قادر به حل و فصل این مشکلات نیستند. کسی که مشکل ایجاد کرده است نمی تواند مشکلات را مرتفع کند. متأسفانه جامعه اقتصادی- سیاسی ما جامعه بسته ای است. باید این جامعه را باز کرد و نیروهای جدیدی وارد آن نمود تا درباره مهمترین مسائل کشور تصمیم گیری درست بشود. آیت الله خامنه ای باید یک جریان جدید و تیم های جدیدی را ایجاد کنند. فکر اقتصادی نئولیبرالی پاسخگوی جامعه امروز ایران نیست. از روز اول که آقای روحانی به دنبال این سیاست اقتصادی رفت گفتم این نوع اقتصاد جواب درست نمی دهد و در کشور فاجعه می آفریند که آفریده است.
کشورها را دولت ها می سازند، کشورها را رهبرها می سازند. مردم ما همیشه زحمت کش بوده اند و کار خود را انجام می دهند. اما اقدامات مردمی منسجم نیستند. آنچه به کار و تلاش مردم انسجام می دهد رهبری است و دولتی که زیر فرمان آن رهبری کار می کند. در چین و روسیه، ژاپن و کره و سایر کشورهایی که رشد کرده اند چنین وضعیتی حاکم بوده است. تجارب این کشورها را باید آموخت. هیچ کشوری از طریق دشمنی با آمریکا توسعه نیافته است. هیچ کشوری با سیاست اقتصادی نئولیبرالی توسعه نیافته است. هیچ کشوری با تجارت خارجی در غیاب یک بازار تجارت ملی توسعه نیافته است. هیچ کشوری بدون صنعت و تکنولوزی بومی توسعه نیافته است. هیچ کشوری از طریق سرمایه خارجی در غیاب رشد سرمایه ملی توسعه نیافته است. هیچ کشوری بدون حمایت مؤثر از صنایع کوچک و متوسظ و نیروی کار توسعه نیافته است و هیچ کشوری توسعه نیافته است مگر از طریق تجهیز و بکارگیری بهینه نیروهای کار و منابع داخلی خود.
80 میلیون نفر جمعیت ایران یک رهبر دارند و این رهبر هم آیت الله خامنه ای هستند. این 80 میلیون نفر در جغرافیای ایران قرار دارند و زندگی می کنند. واقعیت این است که مدیریت زندگی 80 میلیون نفر ایرانی مسئولیت بزرگی است. مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، زیست محیطی و روابط خارجی این تعداد مردم شوخی بردار نیست. این مسئولیت عظیمی بر روی دوش رهبر انقلاب می گذارد. رهبری این مردم نباید جنبه مشاوره گونه یا نصیحت گونه داشته باشند. آیت الله خامنه ای رهبر مردم ایران و رهبر یک انقلاب هستند و اگر ایشان حرفی می زنند حتماً باید عمل شود چون در تحلیل نهایی مردم ایشان را بعنوان مسئول می شناسند. اگر یکی به سخنان ایشان عمل نمی کند ویا خلاف منافع و اخلاق ملی عمل می کند باید طرد شود.
اکنون زمان آن فرا رسیده است که رهبر ایران از طریق دایره مشاوران قوی و دلسوز متشکل از افراد ملی، وطن سرپرست، متخصص، طرفدار توسعه و استقلال و عدالت و آزادی کنترل اوضاع ایران را به دست گیرند و برنامه ریزی صورت دهند و برنامه ها هم جنبه عملیاتی به خود گیرند. اعتقاد داردم که مسئولیت اساسی کشور و مردم ایران بر دوش آیت الله خامنه ای است. ایشان رهبر انقلاب هستند و باید رهبری کنند و معنای رهبری کردن هم این است که ایشان با صلابت به جلو حرکت کنند و بگویند که چه باید کرد و نظارت کنند که برنامه اش توسط دولت و آن مشاوران عمل و اجرا شود. رهبر انقلاب باید یک برنامه استراتژیک و کلان در چهارچوب اهداف انقلاب طرح ریزی نمایند و از دولت بخواهند که با دقت اجرا شود و هر کس که در راستای این برنامه کار نمی کند حتماً عزل شود.
آیت الله خامنه ای باید رهبری کنند، به این معنی که ایشان باید با صلابت برنامه عملی برای کشور تدارک بینند. آنچه مسلم است دولت، قوه قضائیه و قوه مقننه هیچ برنامه مشخصی برای اداره کشور ندارند و در این میان نقش نهاد رهبری و آیت الله خامنه ای برجسته تر می شود. نمایندگان مجلس، مقامات قوه مجریه و قضات کشور در حوزه های مسئولیت خود مجموعه ای از آشفته بازارها را درست کرده اند. این وضعیت کشور را به انقلاب و آشوب و هرج و مرج می کشاند. رهبری باید این قوا را به سوی مدیریت انقلابی در چهارچوب اهداف انقلاب و خواست و نیازهای مردم سوق دهند و آنها را جداً موظف کنند که رضایت مردم را جلب و اعتماد آنها را کسب کنند. باید فساد و بداخلاقی حتماً ریشه کن شوند تا انقلاب موفق شود.
مرتب خط قرمزهای رهبری نادیده انگاشته می شوند. نمی توان اینگونه کشور را اداره کرد. در این شرایط آیت الله خامنه ای باید انقلابی عمل کنند، درغیر این صورت مردم مأیوس تر می شوند و آشوب اجتماعی شکل می گیرد. انقلاب به این معنی است که آیت الله خامنه ای از مرکز ثقل مشاوره ای خودشان به مرکز ثقل رهبری خودشان عزیمت می کنند و با صلابت سکان کشتی انقلاب را به دست می گیرند و می گویند که هر یک از فرماندهان چگونه باید عمل کنند و برای اینکه مسیر این کشتی مشخص شود باید آدم هایی را دعوت کرد که این مسیر را ترسیم کنند. این مسیر باید در چهارچوب منافع ملی کشور، افزایش عزت و قدرت کشور ترسیم شود. در برجام، بخش از قدرت کشورمان را از دست دادیم. اکنون نباید بر سر توان دفاعی و موشکی کشور هم توافقی نظیر صورت گیرد.
آیت الله خامنه ای باید به این نکته که انقلاب آیت الله خمینی به بیراهه رفته توجه کنند. ایشان نباید اجازه دهند که عده ای این انقلاب عظیم با آن اهداف انسانی اش را نابود کنند. آیت الله خمینی انقلابی صورت دادند و به مردم قول هایی دادند و نمی شود این قول ها را نادیده گرفت. آیت الله خامنه ای یا به نیابت از آیت الله خمینی و مردم تداوم بخش انقلاب اسلامی ایران و تحقق آرمان های انقلاب می شوند یا اینکه مانند اتفاقی که در کرمانشاه افتاد، خود مردم مجبور می شوند که جریان تغییرات لازم را به دست گیرند. آیت الله خامنه ای می توانند کار عظیم و ماندگاری برای ایران انجام دهند چرا که ایشان تمام ابزارهای فکری و تجربی لازم را در اختیار دارند. اما برای اینکه آن خروجی اتفاق بیافتد ایشان باید از جایگاه مشاورتی خود به جایگاه رهبری برگردند.
ممکن است ایراد شود که ورود آیت الله خامنه ای به حوزه فکر و عمل باعث مختل شدن کار دولت و سایر نهادها و همچنین منشأ بی نظمی می شود. این ایراد بجا نیست. ایشان رهبر انقلاب هستند و برابر قانون اساسی، سیاست گزاری های کلان و استراتژیک کشور در اختیار ایشان است. ضمناً ایشان از طریق دولت و مشاوران انقلابی خود وارد عمل می شوند و اگر آن دولت، انقلابی نیست و کارایی ندارد آنوقت مردم باید دولتی کارا و انقلابی انتخاب و به رهبر انقلاب بدهند. مشکل کنونی وقتی بوجود آمد که دولت ها از خط انقلاب خارج شدند و مردم هم به این تغییر بی توجه ماندند و رهبری را گرفتار معضل دولت های غیرانقلابی کردند. دولت غیرانقلابی با رهبری انقلابی جور در نمی آید و نتیجه همان می شود که در ایران شاهدش هستیم. مردم ایران همراه آیت الله خامنه ای هستند و می خواهند که ایشان رهبر انقلابی آنها باشند نه مشاور دولت های معتدل آنها!