در خبرها آمده بود:
«افشاگری حمید بقایی درباره سکههای طلا که دولت احمدینژاد به جمعی از مسئولان بلندپایه نظام در دولت دهم اهدا میکرده بیپاسخ نماند. علاوه بر ابراهیم رئیسی، فرمانده سپاه پاسداران با صدور بیانیهای دریافت این سکههای طلا را تکذیب کرده است.
غلامحسین محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضائیه اما تأیید کرده که محمود احمدینژاد یا به تعبیر او - یک لات از چشم افتاده - چنین سکههایی را به گروهی از مسئولان اهدا میکرده. تعداد سکهها و زمان اهدای آنها اما همچنان محل اختلاف است...».
از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم. نه از آن خوشحالی ها که انسان های بد دل به خاطر خسارت دیدن دشمن ابراز می دارند، بلکه خوشحالی به خاطر پایمال نشدن خون بچه هایی که سال ۸۸، علیه «یک لات از چشم افتاده» قیام کردند؛ به خاطر هدر نرفتن اعتراض مردمی که به صورت متمدنانه، می خواستند از طریق صندوق های رای این «لات از چشم افتاده» را کنار بگذارند و گذاشتند.
حکومت اسلامی و در راس آن خامنه ای با اصرار ورزیدن بر ریاست جمهوری احمدی نژاد فقط به مردم و کشور بد نکرد؛ به خود بد کرد.
خامنه ای، رهبر بی بصیرتی ست که آن چه را که مردم و مخالفان و منتقدان حکومت می دیدند ندید. نه تنها ندید بلکه صدای مردم با بصیرتی را که در خیابان ها فریاد می زدند احمدی نژاد باید برود نشنید.
خامنه ای کور بود و کور هست و به نظر می رسد کور هم بماند. در توضیح علت کور ماندن اش همین بس که رهبران جنبش سبز را که می خواستند به شکل مسالمت آمیز حکومت و مردم را از شر «یک لات از چشم افتاده» خلاص کنند در حبس و حصر نگه داشته در حالی که مجازات آن ها به خاطر اعتراض شان دیگر موضوعیت ندارد و محسنی اژه ای سنگ قبر احمدی نژاد را با دادن صفت «یک لات از چشم افتاده» بر گورش نهاد.
جای هاشمی رفسنجانی خالی تا ببیند که آن کس که نظرش به نظر «آقا» نزدیک تر بود چه بر سر رفیق ۵۰ ساله و رهبری که خودْ او را رهبر کرده بود آورد که امروز آن کس را رسما و علنا «لات از چشم افتاده» می نامند.