ایران وایر ـ شیما شهرابی ـ دیوان عالی کشور حکم اعدام «احمدرضا جلالی» را تایید کرده است. مادر احمدرضا جلالی به «ایران وایر میگوید: «دو روز پیش شنیدم که دیوان عالی حکم اعدام را تایید کرده است. حال خودم را نمیفهمیدم. زنگ زدم به وکیل احمدرضا اما وکیل او گفت نه، این شایعه است که راه انداختهاند. فعلا حکم به دیوان رفته است ولی هنوز جواب ندادهاند. امروز اما وکیل تایید حکم دیوان را گرفته است.»
«دبیر دریا بیگی»، وکیل فعلی احمدرضا جلالی است. او امروز برگه تایید حکم اعدام از سوی دیوان علی کشور را به مادر موکلش نشان داده است.
مادر احمدرضا میگوید: «حال خودمان را نمیفهمیم. میخواهند پسر دسته گلم را پر پر کنند اما من نمیگذارم. باید من را هم همراه احمدرضا اعدام کنند.»
احمدرضا جلالی، پزشک و متخصص پزشکی بحران است. او در دانشگاهی در بروکسل تدریس میکرد و برای دانشگاه «پیر منتو» ایتالیا و دانشگاهی در سوئد کارهای پژوهشی انجام میداد. پروژهاش در دانشگاه پیرمنتو، درباره بهبود عملکرد مراکز درمانی در سوانح طبیعی مثل زلزله، سیل و... در کشورهای توسعه نیافته بود.
احمدرضا در آخرین سفرش به ایران، پنجم اردیبهشت ماه سال گذشته، درست سه روز پیش از بازگشت به سوئد ناپدید میشود. یک هفته بعد با خانوادهاش تماس میگیرد و به آنها اطلاع میدهد بازداشت شده است. او حالا به اعدام محکوم شده است. اول آبان ماه امسال، «عباس جعفری دولتآبادی» احمدرضا جلالی را عامل «موساد» معرفی کرد که در ازای گرفتن پول و اقامت سوئد، در زمینه ترور برخی از دانشمندان هستهای نقش داشته است: «یکی از اقدامات این فرد، اعلام نشانی و برخی مشخصات ۳۰ نفر از افراد شاخص پروژههای تحقیقاتی، نظامی و هستهای، از جمله شهیدان "شهریاری" و "علیمحمدی" به افسران اطلاعاتی موساد بوده که به ترور و شهادت آنان منتهی شده است.»
این اتهام را احمدرضا جلالی و خانوادهاش رد کردهاند. مادرش میگوید: «احمدرضا قسم میخورد که اصلا این شهیدان هستهای عزیز را نمیشناخته و چیزی درباره این موضوع نمیداند. او روی قرآن دست زده و قسم خورده اما آنها قبول نکردهاند. برای من هم قسم خورد؛ جان بچههایش را قسم خورد.»
این مادر نگران آه بلندی میکشد و میگوید: «مگر یک نفر را به خاطر شهید شدن دانشمندان هستهای عزیز اعدام نکردند؟ حالا میگویند پسر من هم باید اعدام شود. اگر آن فردی را که به همین اتهام اعدام کردند، مجرم نبوده، زندهاش کنند و تحویل خانوادهاش بدهند، بعد به پسرمن تهمت بزنند و او را بفرستند پای چوبه دار.»
اشاره مادر احمدرضا به اعدام «مجید جمالی فشی» است. او سال ۹۱ به عنوان عامل موساد و قاتل شهید علیمحمدی معرفی و اعدام شد. اعترافات مجید جمالی فشی در بسیاری از سایتهای خبری و روزنامهها منتشر شد. او گفته بود که با وعده پول و شهرت اسراسیلیها دست به این کار زده است.
احمدرضا جلالی اما بارها اعلام کرده تحت شکنجههای جسمی و روحی اعتراف کرده و در دادگاهی از بازپرسهایش هم شکایت کرده ولی بی فایده بوده است. مادرش میگوید: «از پسرم با شکنجه و چشمان بسته اعتراف گرفتهاند. همین برای این که دق کنم، کافی است.»
او ۷۳ سال دارد و از یک سال و هفت ماه پیش آسوده زندگی نکرده است. یک هفته در میان از تبریز به تهران میآید تا بتواند پسرش را پشت کابینهای ملاقات زندان اوین ببیند؛ پسری را که با خون دل بزرگ کرده، دکتر شدنش را دیده و هربار به ایران میآمده، به وجودش افتخار میکرده است: «فکر میکردم جایزه گرفتن و تقدیر شدنش را میببینم اما حکم اعدامش را نه.»
او امروز پس از این که مطلع شده حکم اعدام فرزندش تایید شده، دوباره حالش بد شده است: «ناراحتی قلبی و فشار خون بالا دارم و تا مرز سکته پیش رفتم. اما من تا وقتی جان دارم، از حق پسرم دفاع میکنم. پسر من دانشمند است. خودشان دعوتش کردند، حالا میگویند جاسوس است.»
به گفته مادر احمدرضا، دانشگاههای مختلف ایران از پسرش بارها برای انجام پروژههای علمی دعوت کرده بودند: «آخرین بار به دعوت دانشگاه تهران به ایران آمده بود.»
او برای پی گیری وضعیت پسرش به خیلی جاها مراجعه کرده است: «آقای "پزشکیان" و آقای "قناعتکار" را دیدهام، به خیلی جاها هم نامه نوشتهام؛ از ریاست جمهوری تا قوه قضاییه. اما هیچ کس جواب درست نمیدهد. هیچجا یک حرف مثبت به من نزدهاند. همه میگویند به ما مربوط نیست. پس به چه کسی مربوط است؟»
مادر احمدرضا بارها در مراجعاتش با توهین و تحقیر هم رو به رو شده است: «سرباز دم دادسرای اوین به من توهین کرد. میگفتم میخواهم بروم بازپرس را ببینم، میگفت نمیشود، برو؛ پسرت اعدامی است. تازه دو ماه است حکم احمدرضا آمده، آن وقت آن سرباز چه طور میدانست حکم پسر من چیست؟»
آخرین بار که احمدرضا را دیده، پسرش در وضعیت روحی بدی بوده است: «نگران بچهها و خانمش است. میگفت بگذار اعدامم کنند. من گناهی ندارم. اینها زور میگویند. بگذار اعدامم کنند تا راحت شوند. امروز هم تلفنی حرف زدیم. وقتی فهمید حکم تایید شده، بیش تر به هم ریخت. از نظر روحی وضع خرابی دارد.»
این جا که میرسد، صدای مادر احمدرضا میلرزد: «نمیدانم برای این ظلمی که در حق بچه من کردند، جواب خدا را چه طور میدهند.»
او اوایل دستگیری پسرش چندبار با رسانهها گفت و گو کرده اما بعد از مدتی پسرش گفته است دیگر مصاحبه نکند: «یک دفعه آقای قاضی به پسرم گفته بود به مادرت بگو دیگر حرف نزند، کار تو درست میشود. پسرم هم به من گفت مصاحبه نکن. من گفتم باشد، دیگر سکوت میکنم تا شاید اینها هم به پسرم رحم کنند. اما بعدا دیدم وقتی من سکوت کردم، اینها به پسرم حکم اعدام دادند.»
مادر احمدرضا تنها یک خواسته دارد: «صدای ما را به گوش مجامع بینالمللی برسانید و بگویید احمدرضا تنها یک خواسته دارد؛ میخواهد در دادگاه علنی محاکمه شود. بیایند و روشن بگویند گناه پسرم چیست و مردم قضاوت کنند. این خواسته ما است.»